گنجور

حاشیه‌ها

Jalaladdin Farsi در ‫۵ ماه قبل، جمعه ۲۰ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۲۲:۳۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۰۰:

چو طوافان گردونی همی‌گردند بر ...

طوفان گردونی 

Yani angels 

But (you) ibliis didn't do tawaf of aadam

 

اسماعیل شوشتری در ‫۵ ماه قبل، جمعه ۲۰ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۲۲:۲۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۲۴:

به نظر می‌رسد اگر بیت اول به صورت "گرمابه دهر ..." باشد، بهتر است و با اندیشه مولوی که در مثنوی دنیا را به حمام و گرمابه تشبیه کرده است، بیشتر هم‌خوانی دارد.

 در برخی نسخه‌ها هم به صورت "گرمابه دهر" آمده است. در خوانش عندلیب که گذاشته‌ شده هم "گرمابه" خوانش شده است.

یار در ‫۵ ماه قبل، جمعه ۲۰ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۲۱:۳۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۱:

ماء مهین؟ ❌️

ماء معین درسته ✔️

احمد خرم‌آبادی‌زاد در ‫۵ ماه قبل، جمعه ۲۰ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۲۱:۱۸ دربارهٔ ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۲۲۴ - تذکار جوان فقیر خارکن به جهت تفکر در احوال خود:

مصرع دوم بیت 15 به شکل «هیچ صبحی نه که او را فجر نیست» نادرست است، زیرا «فجر» در پی «شب» می‌آید. شکل درست عبارت است از «هیچ شامی نه که او را فجر نیست». نسخه خطی مجلس به شماره ثبت 5379، همین شکل را تایید می‌کند.

داود شبان در ‫۵ ماه قبل، جمعه ۲۰ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۱۹:۴۰ در پاسخ به فاطمه زندی دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷:

ضمن تشکر از حاشیه های مفید فایده شما و زحماتتون، معنی بیت ۸ و ۹ جابه جا نقل شده

امیر محمد توکلی تبار در ‫۵ ماه قبل، جمعه ۲۰ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۱۸:۱۸ دربارهٔ فلکی شروانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۴ - قصیده:

خیلی شعر خوبیه 

Delkhaste در ‫۵ ماه قبل، جمعه ۲۰ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۱۷:۴۴ در پاسخ به کوروش دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۶:

هر چند سه سال از این حاشیه گذشته است ولی نظر خود را می‌گویم

«آب» در اینجا یعنی شراب و «آبگینه» یعنی شیشه.

می گوید : معشوق تنگ شرابی به دست داشت و شرابِ درون آن به حدی پاک و مصفا بود که اگر بسنجی، نمی‌توان شراب را از شیشه تشخیص داد.

علی آراحمدی در ‫۵ ماه قبل، جمعه ۲۰ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۱۴:۵۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷:

درود و ادب
در بیت:
در بزم دور یک قدح در کش و برو
یعنی طمع مدار وصال مدام را
در نسخه قزوینی و دکتر نذیر احمد
"دوام" آمده است. به نظرمن مدام واژه‌ی مناسب‌تری می‌تواند باشد، زیرا با حفظ معنا دارای ایهام تناسب نیز است.
در بیت ای دل شباب رفت و نچیدی گلی ز عیش

در نسخه‌ی افشار و ستایشگر: گلی ز عمر و در
نسخه‌ی ایاصوفیه: گلی ز عشق آمده است.

همچینین "پیرانه سر مکن" در نسخه نذیر احمد و خانلری و موزه‌ی دهلی "پیرانه سر بکن"  آمده است.

پیروز باشید. علی آراحمدی .ایذه

فواد . در ‫۵ ماه قبل، جمعه ۲۰ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۱۴:۴۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰:

به درستی که برازنده است لسان الغیب خواندن حضرت .

آدمی خود را حتی در جایگاه تحسین هم نمی بیند ، هرچند زهازه .

بهترین درود ها بر روان پاک آزاد مرد دیار پارس ، بسی افتخار که هم زبانی و هم میهنی این چنین رجال مارا نصیب .

احمد خرم‌آبادی‌زاد در ‫۵ ماه قبل، جمعه ۲۰ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۱۳:۴۴ دربارهٔ ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۲۲۳ - حدیث تفکر ساعة خیر من عبادة سنه و در حدیث دیگر سبعین سنه:

1-مصرع دوم بیت 15 به شکل «تارش از این بکشد و زآیینش بود» کاملا آشفته و بی معنی است. به استناد نسخه خطی مجلس به شماره ثبت 5379، شکل درست آن عبارت است از «تارش از آن یک شد و از اینْش پود».

2-بیت شماره 62 به شکل «باری ای دل خود تو می‌دان قدر خود/هین مکن پنهان در ابر قدر خود» بدون قافیه بوده و معنی آن چندان روشن نیست. به استناد نسخه خطی مجلس، شکل درست آن عبارت است از «باری ای دل خود تو می‌دانی قدر خود/هین مکن پنهان در ابر، بدر خود». این تصحیح دقیقا با مصرع نخست بیت 63 نیز سازگاری دارد.

3-واژۀ «تک» (با تلفظ tak) در مصرع نخست بیت 65 به معنی «نزد» و «کنار» می‌باشد. بنابراین، معنی «هم‌تک» می‌شود «هم‌نشین».

 

*واژۀ «تک tak» در همدانی نیز به همان معنی یاد شده است. فرآیند واجشناختی باعث شده که این واژه در لُری te تلفظ شود.

بهنام در ‫۵ ماه قبل، جمعه ۲۰ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۱۳:۳۴ در پاسخ به کوروش دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۸۶ - بازگشتن به قصهٔ دقوقی:

استسقاء : نام بیماری است که تشنه از آب سیر نمی‌شود.

مثل تشنه‌ای که از آب سیر نمی‌شود در مراحل رشد معنوی به خیال رسیدن به مقصد توقف نکن.

مسیر تعالی آستان‌های زیادی دارد که هیچیک مقصد نیست، مقصد نهایی همان طی طریق و جویندگی مدام است.

بهنام در ‫۵ ماه قبل، جمعه ۲۰ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۱۳:۲۶ در پاسخ به کوروش دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۸۶ - بازگشتن به قصهٔ دقوقی:

نمیدانم سانسور تا کی با ما خواهد بود. هر جا مسائل جنسی هست تعبیرات فضایی تحویل می دهند.

شهوت در مردان سالم باعث تولید مثل و ازدیاد نسل میشود، ولی در مردان هوسباز موجب ننگ و رسوایی میگردد.

افسانه چراغی در ‫۵ ماه قبل، جمعه ۲۰ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۱۳:۰۲ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۲۳ - پیدا شدن شاپور:

نسب گویی؟ به نام ایزد ز جمشید ...

به‌نام‌ایزد که آن را به شکل بنامیزد هم می‌نویسند، برای دفع چشم‌زخم استفاده می‌کنند، چشم بد دور، چشم زخم مباد، ماشاءالله

سعدی هم در شعرش این عبارت را آورده:

چو باز آمدم، کشور آسوده دیدم

ز گرگان به در رفته آن تیزچنگی

به‌نام‌ایزد آباد و پر ناز و نعمت

پلنگان رها کرده خوی پلنگی

مظفر طاهری در ‫۵ ماه قبل، جمعه ۲۰ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۱۱:۰۰ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب ششم در ضعف و پیری » حکایت شمارهٔ ۱:

دست بر هم زند طبیب ظریف 
چون خرف بیند اوفتاده حریف 
هنگامی که کاری به پایان می‌رسد حالت آن در زبان بدن و اشاره به این صورت است که دست‌ها را به هم می‌زند.
معمولا زمانی که کسی در حال مرگ است یا روی سر مرده به خاطر احترام ، افراد بسیار آرم حرف می‌زنند و بیشتر اشاره می‌کنند اینجا هم طبیب ظریف با اشاره دست(دست بر هم زدن) به کسان بیمار می‌فهماند که کار تمام است.
در مصرع دوم هم شاید خرف نبوده و تلف بوده به این صورت
دست بر هم زند طبیب ظریف 
چون تلف بیند اوفتاده حریف 
که تحقیق در این مورد از عهده سواد و امکانات حقیر خارج است

رضا از کرمان در ‫۵ ماه قبل، جمعه ۲۰ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۱۰:۴۹ در پاسخ به فردان فرد دربارهٔ جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۵۵ - در دست از دهن باز داشتن زنان مصر و زبان طعن بر زلیخا کشیدن و به تیغ غیرت عشق دست و زبان ایشان بریدن:

درود 

شاید زنان مصر دچار صفرا بودند وترنج برای صفرا نافع ومفیده الله اعلم

رضا از کرمان در ‫۵ ماه قبل، جمعه ۲۰ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۱۰:۴۵ دربارهٔ جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۵۵ - در دست از دهن باز داشتن زنان مصر و زبان طعن بر زلیخا کشیدن و به تیغ غیرت عشق دست و زبان ایشان بریدن:

به یک کف گزلکی در کار خود تیز ...

درود 

 در حیرتم این معانی  را هوش مصنوعی بر چه اساسی میاره لطفا  در معنی این بیت دقت کنید  گلابی کجا بود  از کجا چنین برداشتی داشته شاید هم به نوعی به حاشیه قبلی جناب فرد  ربط داره بجای ترنج گلابی بوده وهوش مصنوعی پرده از راز برداشته !!!

گزلکی= چاقوی کوچک تیز وبرنده

شاد باشید

علی آراحمدی در ‫۵ ماه قبل، جمعه ۲۰ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۱۰:۴۲ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۸:

 

در وادی عشق و سلوک عرفانی، تنها انسان‌های پاک و صادق «قربانی» می‌شوند و به مرحله فنامی‌رسند. فنا یعنی رهایی از خود و حل شدن در ذات الهی. پس پست‌فطرتی و زشت‌خویی اصلاً به این وادی راه ندارد.

اگر عاشق هستی، از فنا شدن، سختی و رنج مسیر عشق (منازل سیر وسلوک) نترس؛ زیرا فقط کسانی که ارزش قربانی شدن دارند، به این مقام می‌رسند.

در مجموع، شاعر با زبان تمثیل ( که لز ویژگی‌های ادبیات عرفانی است) بیان می‌کند که عشق الهی، قربانگاه پاکان است و تنها آنان که شایسته‌اند، به این مقام می‌رسند. این شعر دعوت به صداقت، پاکی و شجاعت در مسیر عشق حقیقی است.

درباره‌ی فنا هم عرض کنم:

فَنا در عرفان اسلامی و تصوف به معنای «نابودی» یا «درگذشتن از خود» است، اما این نابودی به معنای از بین رفتن وجود فیزیکی یا بیگانگی از خود نیست، بلکه به معنای محو شدن خودیت و هویت فردی سالک در برابر حقیقت مطلق الهی است. در این حالت، عارف خود را در محضر خداوند هیچ می‌بیند و تنها به خدا می‌اندیشد، به گونه‌ای که هیچ چیز جز حق را نمی‌بیند و حتی از وجود و اراده خود نیز فانی می‌شود.

درود بر شما.

 

 

احمد اسدی در ‫۵ ماه قبل، جمعه ۲۰ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۱۰:۰۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۲:

رقیبان غافل و ما را از آن چشم و جبین هر دم
هزاران گونه پیغام است و حاجب در میان، ابرو

 

واژگان " چشم، جبین، گونه و ابرو" همگی مراعات نظیر دارند با اعضای صورت. اما در نگاهی دقیق تر در می یابیم که واژه "حاجب" نیز باید به این چهار کلمه اضافه شود چرا که یکی از معانی واژه حاجب، ابرو است.

در لغتنامه های دهخدا، عمید و معین، اضافه بر پرده دار، دربان و حائل، کلمه " ابرو" نیز به عنوان یکی از معانی قدیمی برای "حاجب" ذکر شده است. در اشعار شعرای پارسی زبان هم در موارد زیادی کلمه حاجب به معنای ابرو  به کار رفته است. به عنوان مثال:


نه خار در کف گلچین ز جرم گلچینی
نه چین به حاجبِ حاجب ز خُلق دربانی
(حاجب اول به معنای ابرو و حاجب دوم به معنای دربان)
آذر بیگدلی


دو حاجب تو کمینگاه لشگر فتنه
سپرده اند به آن گوشه های چشم سیاه
محتشم کاشانی

 

با بازگشت به بیت حافظ

 

رقیبان غافل و ما را از آن چشم و جبین هر دم
هزاران گونه پیغام است و حاجب در میان ابرو

 

 اضافه بر زیبایی کاربرد کلمه حاجب در کنار واژه ابرو، میتوان دو ایهام دیگر نیز در بیت متصور شد.

"رقیب" در ادبیات پارسی در چند معنا به کار رفته است، اما حافظ عمدتا این واژه را در دو معنا به کار برده است: اول به معنای مراقب و نگهبان و دیگر به عنوان حریف و هماورد در عشق.

 

رقیب به معنای نگهبان و مراقب:

 

خدا را ای رقیب امشب زمانی دیده بر هم نِه
که من با لَعلِ خاموشش نهانی صد سخن دارم

 

رقیب به معنای حریف در عشق:

 

روا مدار خدایا که در حریمِ وصال
رقیب محرم و حِرمان نصیبِ من باشد

 

در بیت مورد بررسی اما رقیب در هر دو معنا میتواند به کار رفته باشد. به عبارت دیگر، حافظ از غفلت مراقبان معشوق و/یا حریفانش در عشق به معشوق استفاده کرده و از چشم و جبین یار هزاران پیغام دریافت کرده است.

 

واژه "حاجب" جدا از اشاره تلمیحی به کلمه "ابرو"، در این ارتباط پیغامی نقشی را برای حافظ ایفا کرده است چرا که هر اشاره چشم و حرکت پیشانی منجر به حرکت ابرو خواهد بود. واژه "حاجب" در یکی از معانی خود مترادف با دربان و پرده دار است و با "رقیب" مراعات نظیر دارد، اما با توجه به معنای بیت و دریافت پیامهای معشوق توسط حافظ، این کلمه نمیتواند در معنای مانعی برای ارتباط پیامی حافظ با معشوق بوده باشد.

 سودی بسنوی در کتاب خود در شرح این غزل "حاجب" را به عنوان واسطه بین عاشق و معشوق تعریف کرده است. حاجب در معنای  نگهبان یا دربانی که واسطه پیام با شاهان و یا معشوقان است در ادبیات فارسی بارها استفاده شده است.

 

چون میان من و تو هیچ نمی گنجد موی
خود چه حاجت که به حاجب دهی البته پیام
سلمان ساوجی

 

لذا میتوان بیت را چنین معنا کرد که حافظ در غفلت رقیبان، هزاران پیام از چشم و پیشانی یار دریافت کرده و ابرو واسطه ی این پیامها بوده است.

 

نکته ی ظریف دیگر اما در این مورد آن است که ابرو در چهره انسان بین و یا به تعبیر حافظ "در میان" چشم و پیشانی قرار گرفته و از این منظر او پرده دار بین چشم و جبین است. لذا عبارت " حاجب در میان، ابرو" به تعبیر دیگر اشاره به  پرده دار بودن ابرو بین چشم و پیشانی است.

فردان فرد در ‫۵ ماه قبل، جمعه ۲۰ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۰۹:۲۵ دربارهٔ جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۵۵ - در دست از دهن باز داشتن زنان مصر و زبان طعن بر زلیخا کشیدن و به تیغ غیرت عشق دست و زبان ایشان بریدن:

من تعجب می‌کنم از اینکه چرا با میوه ترنج از مهمانان پذیرایی شده است در صورتی که ترنج یا همان نارنج، میوه‌ای برای پذیرایی نیست و یک نوع ترشی است که در غذا استفاده می‌شود. منتظر نظر صاحبنظران هستم.

۱
۲۱۱
۲۱۲
۲۱۳
۲۱۴
۲۱۵
۵۶۷۳