گنجور

 
رهی معیری

یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتم

در میان لاله و گل آشیانی داشتم

گرد آن شمع طرب می‌سوختم پروانه‌وار

پای آن سرو روان اشک روانی داشتم

آتشم بر جان ولی از شکوه لب خاموش بود

عشق را از اشک حسرت ترجمانی داشتم

چون سرشک از شوق بودم خاکبوس درگهی

چون غبار از شکر سر بر آستانی داشتم

در خزان با سرو و نسرینم بهاری تازه بود

در زمین با ماه و پروین آسمانی داشتم

درد بی‌عشقی ز جانم برده طاقت ورنه من

داشتم آرام تا آرام جانی داشتم

بلبل طبعم رهی باشد ز تنهایی خموش

نغمه‌ها بودی مرا تا همزبانی داشتم

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
نغمهٔ حسرت به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
نغمهٔ حسرت به خوانش امیر محمدی
اشکالات خوانش

نشانی خوانشگر درست لینک نشده

نغمهٔ حسرت به خوانش فاطمه زندی
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
ملا احمد نراقی

همچو بلبل گر من بی دل زبانی داشتم

روز وصل از شام هجران داستانی داشتم

در به روی من چنین محکم مبند ای باغبان

پیش از این من هم به اینجا آشیانی داشتم

از پس عمری مرا خواندی و آن هم با رقیب

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه