بردیا در ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۰۰:۴۱ دربارهٔ امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۹۴:
جای خالی شیرین باشد درست هست
سفید در ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۰۰:۳۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۶۰:
بسی خورشید افلاکی نهان در جسم هر خاکی...
ضمیرت بس محل دارد قدم فوق زحل دارد
اگرچه اندر آب و گل فرو شد پاش تا زانو...
سفید در ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۰۰:۲۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۶۱:
بگو در گوش من ای دل چه میتازی به سوی او...
سفید در ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۰۰:۲۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۶۱:
که او زنجیر نپذیرد مگر زنجیر موی او...
نیما در ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۰۰:۲۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » ملحقات و مفردات » شمارهٔ ۷:
شاهکار: "پروریدستست" دایت!
نیما در ۶ ماه قبل، سهشنبه ۱۴ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۲۳:۳۹ دربارهٔ سعدی » مقدمهٔ علی بن احمد بن ابی بکر بیستون (گردآورندهٔ دیوان شیخ سعدی، ۷۳۴ هجری قمری):
رحمت خدا بر شما باد.
دکتر حافظ رهنورد در ۶ ماه قبل، سهشنبه ۱۴ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۲۳:۱۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۹:
پرسشی دارم
پردهدار که میتواند باشد؟
حافظ عزیز در بیت آخر مصرع اول را اول شخص بیان داشته اما مصرع دوم را سوم شخص نگاشته
انگار که حافظ کس دیگریست جز خود او
او در غزلی دیگر گفته:
تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز
سفید در ۶ ماه قبل، سهشنبه ۱۴ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۲۲:۳۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۶۲:
نخواهم عمر فانی را تویی عمر عزیز من...
نخواهم جان پر غم را تویی جانم به جان تو...
سفید در ۶ ماه قبل، سهشنبه ۱۴ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۲۲:۳۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۶۲:
چه شعری...
افشین محمدی در ۶ ماه قبل، سهشنبه ۱۴ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۲۲:۱۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۱۹:
غزلیات مولانا پر رمز و راز است، هنوز کسی راز آنها را نمی داند، منظور از اندک اندک جمع مستان میرسند...اشاره دارد ب همین آیه قرآن: و لقد کتبنا فی الزبور من بعد الذکر آن الارض یرثها عبادی الصالحون.....مولانا میگوید: اندک اندک زین جهان هست و نیست/ نیستان رفتند و هستان میرسند....منظور این است که سرانجام جهان ب صالحان باقی می ماند و ب ارث میرسد
سعید ب در ۶ ماه قبل، سهشنبه ۱۴ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۲۱:۲۹ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب هفتم در عالم تربیت » بخش ۲۲ - حکایت:
جوانی ز ناسازگاریِ جُفت
بِرِ پیرمردی بنالید و گفتجوانی که از رفتار نامناسب همسرش ناراحت بود، پیش یک پیرمرد رفت و از سختیهای زندگی مشترکش شکایت کرد.
گرانباری از دست این خصمِ چیر
چنان میبرم کآسیاسنگِ زیراو گفت: زندگی با این زن برایم مثل این است که همیشه زیر فشار یک سنگ آسیاب سنگین باشم و هیچ راهی برای رهایی نداشته باشم.
به سختی بنه گفتش، ای خواجه، دل
کس از صبر کردن نگردد خجلپیرمرد به او گفت: تحمل کن و صبور باش، چون هیچکس از صبوری شرمنده نمیشود. صبر باعث آرامش و حل مشکلات میشود.
به شب سنگ بالایی ای خانهسوز
چرا سنگ زیرین نباشی به روز؟وقتی شبها با همسرت خوشی و لذت را تجربه میکنی، چرا روزها نمیتوانی سختیها و مشکلات زندگی مشترک را تحمل کنی؟
چو از گُلبنی دیده باشی خوشی
روا باشد اَر بارِ خارش کِشیاگر از یک باغ گل زیبایی و عطر خوشش را لذت میبری، پس طبیعی است که گاهی خارهایش را هم تحمل کنی.
درختی که پیوسته بارَش خوری
تحمل کن آنگه که خارَش خوریوقتی از میوههای یک درخت استفاده میکنی، باید آماده باشی که گاهی شاخههایش هم به تو آسیب بزنند. یعنی در زندگی مشترک هم باید هم لحظات خوب و هم سختیها را با هم پذیرفت.
سعید ب در ۶ ماه قبل، سهشنبه ۱۴ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۲۱:۲۲ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب هفتم در عالم تربیت » بخش ۲۱ - گفتار اندر پرورش زنان و ذکر صلاح و فساد ایشان:
ساده سازی شده توسط ChatGPT 4o
زن خوب فرمانبر پارسا
کند مرد درویش را پادشا
اگه زنی مهربون، مطیع و باایمان باشه، حتی مرد فقیر رو هم پادشاه میکنه.برو پنج نوبت بزن بر درت
چو یاری موافق بود در برت
اگه همسری مهربون و همراه کنار تو باشه، باید قدرش رو بدونی و همیشه برایش دعا کنی.همه روز اگر غم خوری غم مدار
چو شب غمگسارت بود در کنار
اگه کل روز ناراحت بودی، نگران نباش، چون اگه شب همسری مهربون کنارت باشه، غمت رو فراموش میکنی.کرا خانه آباد و همخوابه دوست
خدا را به رحمت نظر سوی اوست
کسی که خانهای مرتب و همسری دوستداشتنی داره، خدا بهش لطف و رحمت خاصی داره.چو مستور باشد زن و خوبروی
به دیدار او در بهشت است شوی
اگه زنی هم زیبا باشه و هم باحیا، دیدنش برای شوهرش مثل بهشته.کسی بر گرفت از جهان کام دل
که یکدل بود با وی آرام دل
کسی توی زندگی خوشبخته که همسری داشته باشه که باهاش یکدل و آروم باشه.اگر پارسا باشد و خوشسخن
نگه در نکویی و زشتی مکن
اگه زنی باایمان و خوشصحبت باشه، به ظاهرش (چه زیبا باشه چه زشت) اهمیت نده، چون اخلاق از همهچیز مهمتره.زن خوشمنش دلنشانتر که خوب
که آمیزگاری بپوشد عیوب
زن خوشاخلاق از زن خوشگل بداخلاق خیلی بهتره، چون اخلاق خوب عیبهای دیگه رو میپوشونه.ببرد از پریچهرهٔ زشتخوی
زن دیو سیمای خوشطبع، گوی
زن خوشگل ولی بداخلاق ارزش خودش رو از دست میده، ولی زنی که چهرهاش معمولیه اما اخلاق خوبی داره، برندهی زندگیه.چو حلوا خورد سرکه از دست شوی
نه حلوا خورد سرکه اندوده روی
اگه کسی حلوا رو از دست شوهرش بخوره، بهتره تا اینکه سرکه رو از دست زنی ترشرو بخوره. یعنی اخلاق خوب از زیبایی مهمتره.دلارام باشد زن نیکخواه
ولیکن زن بد، خدایا پناه!
زن خوب به مرد آرامش میده، اما زن بد یه مصیبته که فقط خدا میتونه ازش نجات بده!چو طوطی کلاغش بود همنفس
غنیمت شمارد خلاص از قفس
اگه طوطی مجبور باشه با کلاغ زندگی کنه، حتی از قفس بیرون رفتن هم براش یه نعمت بهحساب میاد. یعنی اگه مردی همسر بداخلاق داشته باشه، از هر راهی برای فرار استفاده میکنه.سر اندر جهان نه به آوارگی
وگرنه بنه دل به بیچارگی
یا زندگیت رو بساز، یا آمادهی بدبختی باش!تهی پای رفتن به از کفش تنگ
بلای سفر به که در خانه جنگ
پابرهنه راه رفتن بهتر از کفش تنگه، همونطور که سختی سفر از زندگی در یه خونهی پر از دعوا بهتره.به زندان قاضی گرفتار به
که در خانه دیدن بر ابرو گره
زندانی شدن بهتره تا اینکه هر روز توی خونه اخمهای همسرت رو ببینی.سفر عید باشد بر آن کدخدای
که بانوی زشتش بود در سرای
تعطیلات برای مردی لذتبخشه که زنش زشته و اون دنبال فرصتی برای فرار از خونه میگرده!در خرمی بر سرایی ببند
که بانگ زن از وی برآید بلند
جایی که زنی بداخلاق و پر سر و صدا داره، اونجا شادی و خوشبختی وجود نداره.چو زن راه بازار گیرد بزن
وگرنه تو در خانه بنشین چو زن
اگه زنت دائم بیرون و بازارگردی کنه، جلوی این کارش رو بگیر، وگرنه خودت باید مثل زنها توی خونه بشینی!اگر زن ندارد سوی مرد گوش
سراویل کحلیش در مرد پوش
اگه زنی به شوهرش گوش نده، دیگه مردونگی اون مرد هم زیر سؤال میره!زنی را که جهل است و ناراستی
بلا بر سر خود نه زن خواستی
اگه زنت نادان و دروغگو باشه، تو بلا سر خودت آوردی، نه زن!چو در کیله یک جو امانت شکست
از انبار گندم فرو شوی دست
اگه توی یه انبار گندم، یه دونه فاسد بشه، دیگه نمیشه به کل انبار اعتماد کرد. یعنی اگه زنی خیانت کرد، دیگه قابلاعتماد نیست.بر آن بنده حق نیکویی خواسته است
که با او دل و دست زن راست است
خدا به کسی لطف کرده که زنش باهاش صادق و وفاداره.چو در روی بیگانه خندید زن
دگر مرد گو لاف مردی مزن
اگه زنت به مرد غریبهای لبخند بزنه، تو دیگه ادعای مردونگی نکن!زن شوخ چون دست در قلیه کرد
برو گو بنه پنجه بر روی مرد
اگه زنی زیادی شوخی کنه و حدش رو ندونه، انگار مردونگی شوهرش هم از بین رفته!ز بیگانگان چشم زن کور باد
چو بیرون شد از خانه در گور باد
زن نباید به غریبهها نگاه کنه، و اگه بیدلیل از خونه بیرون بره، دیگه امیدی بهش نیست.چو بینی که زن پای بر جای نیست
ثبات از خردمندی و رای نیست
اگه زنی آروم و اهل خونه نباشه، معلومه که عاقل و بافکر نیست.گریز از کفش در دهان نهنگ
که مردن به از زندگانی به ننگ
فرار کن، حتی اگه مجبور باشی بری توی دهان نهنگ، چون مردن بهتر از زندگی با ننگه.بپوشانش از چشم بیگانه روی
وگر نشنود چه زن آنگه چه شوی
زن باید از نگاه غریبهها دور باشه، وگرنه دیگه نه اون زن حساب میشه و نه تو شوهرش!زن خوب خوشطبع رنج است و بار
رها کن زن زشت ناسازگار
حتی زن خوب هم مسئولیت داره، پس زن بداخلاق و زشت رو اصلاً سمتش نرو!چه نغز آمد این یک سخن زآن دو تن
که بودند سرگشته از دست زن
چه حرف جالبی زدن دو نفری که از دست زنها به ستوه اومده بودن!یکی گفت کس را زن بد مباد
دگر گفت زن در جهان خود مباد
یکی گفت: «خدا کنه هیچکس زن بد نداشته باشه!»
دیگری گفت: «اصلاً خدا کنه زنی تو دنیا نباشه!»زن نو کن ای دوست هر نوبهار
که تقویم پاری نیاید بکار
هر سال یه زن جدید بگیر، چون زن کهنه مثل تقویم سال قبل بهدرد نمیخوره!کسی را که بینی گرفتار زن
مکن سعدیا طعنه بر وی مزن
اگه دیدی کسی گرفتار زنش شده، مسخرهاش نکن،تو هم جور بینی و بارش کشی
اگر یک سحر در کنارش کشی
چون اگه یه شب کنارش باشی، تو هم به دردش دچار میشی!
alex Murphy در ۶ ماه قبل، سهشنبه ۱۴ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۲۱:۰۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۳:
گره بگشودن به نظر بنده یعنی اخم ها را باز کردن و لبخند زدن
سید مصطفی سامع در ۶ ماه قبل، سهشنبه ۱۴ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۲۰:۱۷ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۶۷:
شهر الرجاء
ای عاصیان ای عاصیان مــاه دعـــا آمد پدید
مــاه صـفا مــاه ثــنــا مـــاه هـــدا آمـد پـدیدرحمت ز رب پیوسته شد درهای دوزخ بسته شد
ابلیس از خـود خسته شد گاه عطا آمد پدیدآمـد بـــهـــار دلــنــوا فـــصــل کـــلام کـبــریا
پر نور شد دلهـــای مـــا عهـــد نـــوا آمد پدیدای دل طلب کن مغفرت از کرده زشت و خطا
بی شک اجابت می شود فصل سخا آمد پدیدسوزد گــناه انـــــدر گنــاه بــا رحمـت ذات اله
کندی مکن ای بــی پناه وقـــت طلا آمد پدیدمِن الفِ شَهر اندر صحف، ایزد بیانش کرده است
غافـــل ز این فرصت مشو،دور عـــلا آمد پدیدشبـــها مکـــن جــانا تلف ، بالا نماخالی دو کف
مِن سیئاتــــــک لاتخف، شهر الرجاء آمد پدیدآیات اطهر را بخوان هم قدر و کوثر را بخوان
یک ذکر بهتر را بخوان وقت قضا آمد پدیدچشم و زبان و گـــوش را سامع نگهدار از گناه
دل را مصـــفا کن دمــــی عصر صفا آمد پدیدرمضان ۱۳-حوت ۱۴۰۳
بردیا در ۶ ماه قبل، سهشنبه ۱۴ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۱۹:۲۴ دربارهٔ حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۱:
زیبا بود
رضا از کرمان در ۶ ماه قبل، سهشنبه ۱۴ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۱۸:۱۴ در پاسخ به محمد زارعی دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷:
آقای زارعی درود برشما
در تکمیل فرمایشات حضرتعالی معروض میدارم که در مسیر تکامل روحانی این منیت وتصویر موهومی که ما از خودمان میسازیم تنها مانع رسیدن ما به گنج درونی وحقیقت والای انسانی است در مثنوی با همین مضمون میفرماید
خانهٔ پر نقش تصویر و خیال
وین صور چون پرده بر گنج وصال
پرتو گنجست و تابشهای زر
که درین سینه همیجوشد صور
هم ز لطف و عکس آب با شرف
پرده شد بر روی آب اجزای کف
هم ز لطف و جوشش جان با ثمن
پردهای بر روی جان شد شخص تن
پس مثل بشنو که در افواه خاست
که اینچ بر ماست ای برادر هم ز ماست
زین حجاب این تشنگان کفپرست
زآب صافی اوفتاده دوردست
شاد باشی عزیز
بردیا در ۶ ماه قبل، سهشنبه ۱۴ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۱۵:۲۷ دربارهٔ حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۴۷:
کاش به خواب دیدمی آن به خیال دیده را
بردیا در ۶ ماه قبل، سهشنبه ۱۴ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۱۴:۱۲ دربارهٔ امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۹:
جهانم می شود تاریک چو یادم آید آن شبها
رضا از کرمان در ۶ ماه قبل، سهشنبه ۱۴ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۱۳:۳۶ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد » بخش ۱۷:
درود بر شما
بنظر میاید تاریخ اتمام شاهنامه که حکیم فردوسی داره اشاره میکند عبارت از بیست وپنجم اسفند ماه سال چهارصد هجری قمری است دوستانی که به شاهنامه تسلط بیشتر دارند در صورت اشتباه اصلاح بفرمایند .
رضا از کرمان در ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۰۱:۴۳ در پاسخ به کوروش دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۵ - اندرز کردن صوفی خادم را در تیمار داشت بهیمه و لا حول خادم: