گنجور

حاشیه‌ها

سوره صادقی در ‫۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۲:۱۳ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۷ - در ستایش طغرل ارسلان:

دبیر‌ان را به آتشگاه سباک گهی ...

در معنی، این بیت همچنان به دو بیت قبلی پیوسته است: شرایط بگیر نگیر دارد و دبیران گاهی قسمتشان زر است و گاه خاک. (چقدر مایه تاسف و اندوه!)

از بیت ۳۱ تا پایان این بیت مضمون یکی است و آن اینکه نظامی به خود یادآوری می‌کند اگر هم شاه با او همسازی نکرد و او را ننواخت، غمی نداشته باشد و گاه پیش می‌آید.

اینجا این بحث را می‌بندد و از بیت بعدی و قسمت بعدی و آخر این بخش به دعای خیر برای شاه می‌گذرد و در حالی که با اندوه، این یادآوری‌ها را به خود کرده بود ـــ که گاه بخت یار است و گاه نه ـــ در آخر که این دعاهای زیبا و صادقانه را برایش می‌کند، نشان از روح بزرگ و بلند او (نظامی) دارد و البته خود او هم باکی ندارد که این نکته را (داشتن روح بزرگ و بخشنده) مودبانه و با ظرافت به شاه هم بفهماند!

سوره صادقی در ‫۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۲:۰۵ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۷ - در ستایش طغرل ارسلان:

سلیمان است شه با او درین راه ...

به نظرم این بیت و بیت قبلی در بیان معنای مشابهی هستند و آن هم اینکه شرایط یکسان ممکن است برای افراد متفاوت به نحو متفاوتی درک شود یا اثر کند. در این بیت می‌گوید شاه مانند سلیمان است و سبب می‌شود حرف موجودات مختلف را بفهمد. به این معنا که گاهی بخت با ماهی یار است و گاهی با ماه که حرفشان شنیده شود.

البته هرچه کردم متوجه معنی «با او» در اینجا نشدم که منظور کیست. اگر از دوستان فاضل کسی می‌داند راهنمایی‌ام بفرمایید. بطور کلی این برداشت من با توجه به مضمون این بخش که مدیحه است، بود و ممکن است اشتباه باشد که در اینصورت حتما تصحیح بفرمایید.

سوره صادقی در ‫۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۱:۴۶ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۷ - در ستایش طغرل ارسلان:

شفیعی چون من و چون او غلامی ...

مصرع دوم به نظر من باید سوالی خوانده شود؛ در اینصورت: وقتی تو (شاه خطاب به خودش) کیخسرو هستی چطور رضایت می‌دهی که حتی یک جام هم به نظامی نرسد؟ (در ادامه بیت قبل که گفته بود حتی یک جام هم از میخانه ما به او نرسیده)

خیالات نظامی که از طرف شاه دارد فکر می‌کند و درواقع به ظرافت حرف در دهانش می‌گذارد که از بیت شماره ۲۱ شروع شده و ادامه داشت، با این بیت تمام می‌شود.

همیرضا در ‫۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۰:۴۷ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۷ - گفتار اندر ستایش پیغمبر:

استاد گرامی آقای علی شاپوران سلسله نوشته‌هایی در کانال تلگرام خودشان -فنّ ادبیّات- در مورد مدح خلفا و همینطور اظهار شیعیگری فردوسی بزرگ در شاهنامه دارند (شروع از اینجا) که برای علاقمندان به این موضوع خواندنی و قابل توجه است.
خلاصهٔ کلام این استاد عزیز طبق برداشت من این است که این مدحیه‌ها را علی رغم آن که در قدیمی‌ترین نسخه‌های به جا ماندهٔ شاهنامه دیده می‌شوند اصیل نمی‌داند و اعتقاد دارد توسط دیگران در همان قرون نزدیک به عصر فردوسی وارد شاهنامه شده است.

رضا از کرمان در ‫۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۰:۰۵ در پاسخ به کوروش دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۲ - سؤال سایل از مرغی کی بر سر ربض شهری نشسته باشد سر او فاضل‌ترست و عزیزتر و شریف‌تر و مکرم‌تر یا دم او و جواب دادن واعظ سایل را به قدر فهم او:

درود 

به دو سه بیت قبل توجه کن  میگه طوطیان خاص یعنی انسانهای کامل واولیای حق از شیرینی وقند  معارف حق بهره مندند و عامه مردم (طوطیان عام)از آن بی نصیبند  وپایبندان به ظواهر  نمیتوانند از این شیرینی بهره‌ای ببرند  وآن شیرینی وقند ،همان معارف الهی است نه مباحث کلامی (فعولن فاعلات)  واین قند را به خر عیسی هم عرضه میکنند ولی او خود به کاه علاقه دارد  واشاره به آیه ۶۵ سوره یاسین، آنجا که خدا فرموده بر لبانشان مهر  نهاده  ،کرده   که عارفان قند معرفت را به مردم عرضه میکنند ولی خود آنان دهن بسته واز آن بی بهره‌اند  حال بیت مورد سوال 

شاید به برکت پیروی از طریقت  خاتم رسولان (پیامبر اکرم) این مهر از لبان آنان  برداشته شود وقابلیت درک معارف را پیدا کنند .

  شاد باشی عزیز

رضا از کرمان در ‫۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۹:۴۹ در پاسخ به کوروش دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۲ - سؤال سایل از مرغی کی بر سر ربض شهری نشسته باشد سر او فاضل‌ترست و عزیزتر و شریف‌تر و مکرم‌تر یا دم او و جواب دادن واعظ سایل را به قدر فهم او:

درود 

آن اول به معنای سعادت درک و پذیرش روح والای آدمی که امانتی از سوی خداست ،میباشد به دوبیت قبل توجه کن موضوع روشن میشه

آن اولی مراد سعادت وقابلیت ابلیس در سجده بر آدم ،و آن دوم  کنایه از جان و روح آدمی است   

شاد باشی

رضا از کرمان در ‫۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۹:۳۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۳ - نکوهیدن ناموسهای پوسیده را کی مانع ذوق ایمان و دلیل ضعف صدق‌اند و راه‌زن صد هزار ابله چنانک راه‌زن آن مخنث شده بودند گوسفندان و نمی‌یارست گذشتن و پرسیدن مخنث از چوپان کی این گوسفندان تو مرا عجب گزند گفت ای مردی و در تو رگ مردی هست همه فدای تو اند و اگر مخنثی هر یکی ترا اژدرهاست مخنثی دیگر هست کی چون گوسفندان را بیند در حال از راه باز گردد نیارد پرسیدن ترسد کی اگر بپرسم گوسفندان در من افتند و مرا بگزند:

درود بر شما 

کوروش عزیز درسر فصل وعنوان  این بخش  اگر دقت کنی مولانا میفرماید  پابندی به تعصبات کهنه باعث عدم پذیرش باورهای جدید میشه و آفتی میگردد که فرد قادر به کنار  گذاشتن  عقاید تقلیدی قبلی خود (ناموسهای پوسیده) که جامعه بدان باور دارد نگردد صرفا از ترس نکوهش  سایر باورمندان جامعه  در مثل حال مخثی را بیان میکند که از گذشتن میان گوسفندان واهمه دارد و از آن بدتر مخنثی که حتی از چوپان نمیپرسد که آیا گوسفندان به او آزار میرسانند یا نه ؟

در ابتدا مثنوی را همچون مرتعی سبز  معرفی کرده که روح سالکین حق را پروار میکند همانگونه که احشام از چریدن در مراتع  چاق وفربه میگردند . مثنوی نیز روح سالک را فربه میکند .

پس از چند بیت که در وصف حسام الدین چلبی آورده وایشان را  راهنمای سالکان نامیده که با شرح مثنوی روح ایشان را پروار میکند برای او آرزوی طول عمر ودوری از چشم زخم  میکند  برای تفهیم موضوع که باورهای غلط راهزن راه سالک میگردد مثال عموی پیامبر  ابوطالب را می‌آورد و میفرماید گرچه دل وجان، عاشق خداوند است لیکن چشم وگوش بد مانع این عشقورزی میشود وطعنه وتحقیر جامعه باعث عدم پذیرش حق است  همانگونه که تلاش پیامبر در اسلام آوردن ابوطالب بدلیل طعنه ونکوهش مشرکان بی ثمر ماند واز زبان ابوطالب میگوید که اگر ایمان بیاورم مشرکان میگویند او به تبعیت از طفل خود(علی ابن ابوطالب ع) که مسلمان شده از دین مورد اعتماد قبلی خود دست برداشته  ومورد تحقیر جامعه قرار میگیرد پیامبر به او میگوید تو شهادتین را بگو ومسلمان شو تا در روز حشر بتوانم در پیشگاه خداوند شفیع تو گردم  ولیکن ابوطالب میگوید این موضوع اگر اتفاق بیافتد و سر من فاش شود در بین اعراب من خوار میگردم  ولیکن اگر لطف خدا شامل او میگردید  دچار این دو دلی وشک نمیشد (بیت مورد سوال شما)  ای فریاد رس به فریاد ما برس  وما را از دوراهی شک وتردید رها کن مقصود از دوشاخه اختیار  ،تردید در انتخاب راه حق وکفر است که در ابیات بعدی به تبیین موضوع پرداخته و میگوید ای خداوند کریم ما را از دوراهی اختیار و انتخاب رهایی بخش که این انتخاب سخت، برای سالک  چون جان کندن است هرچند تمامی اعمال ما چه خوب وبد در  محضر توست ومقصود نهایی تو هستی ولی بین افعال ما فرق وجود دارد وهرگز جشن وسرور وشادی را با میدان کارزار نمیتوان یکسان دانست  وطبق ایه قرآن که کوه ها وزمین از تحمل بار امانت الهی شانه خالی کردند این مهم به آدمی محول گردیده  پس حق انتخاب هم به او ارزانی شده است لیکن این دودلی وتردید  در دل سالک آشوب وغوغایی ایجاد میکند که نمیداند که کدامین راه به صلاح اوست واو را به رستگاری میرساند 

امیدوارم کمکی در تفهیم موضوع کرده باشم شاد باشی

کوروش در ‫۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۶:۳۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۲ - سؤال سایل از مرغی کی بر سر ربض شهری نشسته باشد سر او فاضل‌ترست و عزیزتر و شریف‌تر و مکرم‌تر یا دم او و جواب دادن واعظ سایل را به قدر فهم او:

تا ز راه خاتم پیغامبران

بوک بر خیزد ز لب ختم گران

 

تفسیر لطفا

 

کوروش در ‫۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۶:۳۵ در پاسخ به فرهود دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۲ - سؤال سایل از مرغی کی بر سر ربض شهری نشسته باشد سر او فاضل‌ترست و عزیزتر و شریف‌تر و مکرم‌تر یا دم او و جواب دادن واعظ سایل را به قدر فهم او:

سپاسگزارم

من به نادرستی برمیکَند رو برمیکُند میخوندم که الان درست شد

کوروش در ‫۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۶:۳۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۲ - سؤال سایل از مرغی کی بر سر ربض شهری نشسته باشد سر او فاضل‌ترست و عزیزتر و شریف‌تر و مکرم‌تر یا دم او و جواب دادن واعظ سایل را به قدر فهم او:

چون نبودش آن فدای آن نشد

دست بشکسته مطیع جان نشد

 

منظور از آن اول چیست ؟

 

سیدامیر موسوی در ‫۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۳۱ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۰۸ دربارهٔ کلیم » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲ - کتابخانه دولتخانه اکبرآباد:

این شعر کلیم کاشانی رو اولین بار در قلعه سرخ آگرا خوندم. توی یک خط بالای دیوار در یکی از ایوان‌ها نوشته شده. کمی این سو تر از دور هم میشه تاج محل زیبا رو دید. اکبرآباد نام قدیمی آگرا است.

سیده فاطمه حسینی در ‫۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۳۱ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۲۱:۴۶ در پاسخ به Minoo Shalchizadeh دربارهٔ رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۳۷ - دیر زیاد آن بزرگوار خداوند:

لغت‌نامه دهخدا گرم . [ گ ُ ] (اِ) غم و اندوه و زحمت سخت و گرفتگی دل و دلگیری باشد. (جهانگیری ) (برهان ) (آنندراج ) :
گر درم داری گزند آرد بدین
لیکن او را گرم درویشی گزین .

رودکی .


بدین زاری و خواری وگرم و درد
پراکنده بر تارکش خاک و گرد.

فردوسی .

فاطمه رضائیان در ‫۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۳۱ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۲۰:۱۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶۸:

یکی از بارز ترین ویژگی های عاشق در ادبیات ما، بی خوابی و بی قراری عاشق هست. یه رباعی هست منصوب به ابوسعید ابوالخیر که میگه: در دیده به‌جای خواب، آب است مرا / زیرا که به دیدنت شتاب است مرا 

گویند بخواب، تا به خوابش بینی / ای بی‌خبران چه جای خواب است مرا

یه رباعی دیگه هست منصوب به حضرت شیخ اجل سعدی : آن یار که عهد دوستداری بشکست / می‌رفت و منش گرفته دامن در دست 

می‌گفت دگر باره به خوابم بینی / پنداشت که بعد از او مرا خوابی هست 

حالا با این وجود عاشق هم انسان بوده و نیاز به خواب داشته ... سعدی به زیبایی هر چه تمام تر در این دو بیت فوق خواب عاشق رو توصیف می‌کنه که همچنان در خواب هم، لحظه ای از یاد معشوق فارغ نمیشه 

افسانه چراغی در ‫۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۳۱ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۱۹:۲۶ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵۹ - رفتن شیرین به کوه بیستون و مردن اسب وی:

شده بر کوه کوهی بر دل تنگ سری ...

شده بر کوه؛ کوهی بر دلِ تنگ

سری بر سنگ، می‌زد بر سر سنگ

به کوه برگشت در حالی که کوهی از غم بر دلش بود.

تیشه بر سنگ کوه می‌زد در حالی که از شدت اندوه، سر بر سنگ گذاشته بود.

رضا از کرمان در ‫۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۳۱ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۱۸:۳۴ در پاسخ به نسرین دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۹۰:

نسرین گرامی درود 

نه عزیزم این رسم این سایت نیست بلکه عده‌ای به ظواهر بیش از باطن وجان کلام علاقه دارند  واین را سنت وروش خود نموده اند که آنهم در جای خود لازم است ولی اوجب واجبات نیست بقول مولانای بزرگ 

ما برون را ننگریم وقال را 

ما درون را بنگریم وحال را

 

  یا در جای دیگر میفرماید

 

غیر نطق وغیر ایما وسجل 

صد هزاران ترجمان خیزد زدل 

 

 

ضمنا غزل از مولاناست عزیزم شاد باشی

رضا از کرمان در ‫۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۳۱ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۱۸:۲۰ در پاسخ به ساغر دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۹۰:

ساغر گرامی درود بر شما

  امیدوارم پس از گذشت این مدت مدید به پاسخ خود رسیده باشید  گرچه در این مدت دوستان در حواشی همه چیز بی‌ربط ومربوط را نوشته‌اند بجز پاسخ شما  بگذریم

بر اساس باور فلاسفه ،وعرفای مسلمان جهان هستی دارای ۴ عالم است که  به اختصار عبارتند از :

 ۱_عالم لاهوت  که همان عالم خداوندی است که بر تمام عوالم دیگر محیط بوده ومستولی است واز نام الله گرفته شده یا عالم غیب

۲_ عالم ناسوت  همین عالم مادی است یعنی عالم محسوسات وطبیعت 

۳_عالم جبروت  نظر بر اینکه خلقت ملایکه وفرشتگان قبل از آفرینش آدم صورت گرفته ایشان در عالم جبروتند وچون ملایک موجوداتی مجردند وعاری از غرایز به آن عالم عقل هم میگویند 

۴_عالم ملکوت به عقیده ایشان ( فلاسفه وعرفا) پس از ناسوت عالم ملکوت بوجود آمده که محل تجلی حقایق مجرد مادی است  که به عالم مثال ویا صورت نیز نامیده شده است.

در این بیت مقصود هبوط  آدمی از عالم ماهوت به عالم ناسوت در پی نافرمانی از دستور الهی واسارت در بند امیال وفرامین ابلیس است .

امیدوارم راهگشا باشد شاد باشی عزیز

 

رضا از کرمان در ‫۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۳۱ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۱۸:۲۰ در پاسخ به مجتبی آموزگار دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۹۰:

درود بر شما 

جناب آموزگار چه جمله زیبا وچه حقیقت محضی را نوشتید" گمشده جامعه کنونی ما ادب است نه ادبیات "

بنده به دلیلی به این غزل  وحواشی آن مراجعه کردم ، بخوانید و خود با انصاف قضاوت کنید بجز تعداد قلیلی  از نوشتارهای همراهان گنجور در قالب حاشیه در ذیل این غزل   زیبا ، الباقی چه نفعی در فهم مقصود سراینده دارند  بسیاری از حواشی شرم آور، ملال انگیز ویا بی‌ربطند تا جایی که  تعابیر هوش مصنوعی با تمام ایرادات به نوشتار بعضی از  این حضرات شرف دارد  جالب اینکه سوالات دوستان در این میان مهجورند 

بقول شما ادب حکم میکند که به ادبیات خیانت نکنیم حال با هر نام ،تحصیلات ومقام علمی واجتماعی  که داریم 

از ادب نبود به پیش شه، مقال

خاصه خود لاف دروغین و محال

شاد باشید 

۱
۱۹۸
۱۹۹
۲۰۰
۲۰۱
۲۰۲
۵۶۷۲