بهرام خاراباف در ۶ ماه قبل، جمعه ۷ دی ۱۴۰۳، ساعت ۰۹:۲۶ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۳۸ - پرسیدن موسی از حق سر غلبهٔ ظالمان را:
آه که چون دلدارِ ما غم سوز شد
خلوتِ شب درگذشت و روز شد
جز به شب ، جلوه نباشد ماه را
جز به دردِ دل ، مجو دلخواه را
#مولوی
آه
دلداراست
درددل
دلداردل
برمک در ۶ ماه قبل، جمعه ۷ دی ۱۴۰۳، ساعت ۰۵:۲۱ در پاسخ به ملیحه رجایی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۸:
میدانید ارسی دری چیست؟ پارسی دری همینست که با ان مینویسیم و میگوییم انرا پهلوی می نامند پهلوی نام یک زبان نیست برای هر زبان ایرانی بکار میرود
برمک در ۶ ماه قبل، جمعه ۷ دی ۱۴۰۳، ساعت ۰۵:۱۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۸:
پی ماچان کفشکن است و رسم این جماعت چنانست که اگر یکی ازیشان گناهی و تقصیری کند او را در پی ماچان که مقام غرامت است بیک پای بازدارند و او هر دو گوش خود را چپ و راست بر دست گیرد یعنی گوش چپ را بدست راست و گوش راست را بدست چپ گرفته چندان بر یک پای بایستد که پیر و مرشد عذر او را بپذیرد و از گناهش درگذرد».
خاقانی.
هوا میخواست تا در صف بالا همسری جوید
گرفتم دست و افکندم بصف پای ماچانش.و شکر ایزدی بر مقام خویش بگذارد تا جمله خلایق از صدرنشینان محفل تا پایان پای ماچان همه در حال یکدیگر نگاه کردند. ( مرزبان نامه ).
عطار .
گرفته پای ماچان عذرخواهان
گناه از بنده عفو از پادشاهان.آدم از فردوس و از بالای هفت
مولوی.
پای ماچان از برای عذر رفت.جاهلی را دست می بوسند اندر دست حکم
کمال اسماعیل.
فاضلی در پای ماچان پای مالی می کند.
برمک در ۶ ماه قبل، جمعه ۷ دی ۱۴۰۳، ساعت ۰۴:۵۹ در پاسخ به Chro سلیمانی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۸:
شیوه نوشتار جدا نشان از دوگانگی زبان نیست برای نمونه برخی از بچه هایی که بیرون از ایران پرورده اند پارسی دری را با دبیره لاتین مینویسند یا انکه تاجیکستان پارسی را چند سال با لاتین و سپس با سرلیک نوشت و مینویسد این که نشان دویی نیست یا انکه کرمانجی را پیشتر مانند پارسی مینوشتند سپس که اتاترک دبیره لاتین بر سر کار اورد انان نیز با لاتین نوشتند
سورانی و گورانی را نیز مانند پارسی دری مینوشتند تا انکه ۶۰ هفتاد سال پیش انرا بدین گونه دراوردند که میبینی
من خود از کسانی هستم که خواهان رسمی شدن چهار زبان کرمانجی سورانی بلوچی و پشتو در همه ایرانم (اگرچه پشتو در ایران مرز کنونی ایران نیست این زبانها پشتوانه پارسی دری است)(اروپاییان نیز همه پنج شش زبان میدانند نیاز نیست همه پنج زبان میهنی را یاد بگیرند ،همینکه هرکسی سه چهارتای ان بداند و نیم دیگر سه چهار تای دگر را بداند انگار ایرانیان پنج زبانه اند- دانستن این زبانها به سود همه است چرا که این زبانها شاخه های یک زبانند و دانستنش مایه پرتوانی زبان مادری هر کس میگردد و هرکس با دانستن این زبانها به زبان خود می افزاید )
ایرانیان شوربختانه پس از اسلام دیگر به زبان خود نپرداختند و تا توانستند به گونه بسیار گزاف اغز به انباشتن پارسی به عربی کردند و همین مایه زبان بزرگی شده مایه ان شده که بیشینه وازگان پارسی از یاد بروند و انچه را هم مانده خوب ندانیم
برای نمونه من بیست سال از همه بزرگان زبانشناسی و ادبیات پارسی خواستم که گاشتن را صرف کنند
جهاندار ناچار برگاشت اسپ
و چندان که راهنماییشان کرم یکی هم نتوانست که انرا صرف کند با انکه از ساده نیز ساده تر است
این هیچ بگو رستن را صرف کنید نمیتوانند
رستم رستی رست گذشته
آینده انرا صرف کن نمیدانند.
بگو اغشتن را صرف کن
اغشتم اغشتی اغشت گذشته
اینده انرا بگو؟ نود و نه درصدشان نمیدانند.
این استادان ادبیات و زبان شناسی اند که نمیدانند چه رسد به مردم .
تنها در پارسی دری چنین نیست شوربختانه همه ایرانیان چنین شده زبانشان و این همه از انباشتن بیش از اندازه زبان به واژگان عربی است
جای آنست که بجای جدایی این زبانها را همه شاخه ی یک زبان دانیم (همانگونه که براستی هست) واین زبانها را به یاری همدگر بازسازی کنیم (تندروی در انباشتن زبان به عربی مایه اسیب فراوان زبان ایرانیان در همه شاخه هایش شده )
چرا این زبانها باید دست کم در این بازه زمانی با هم باشند (سخن من این نیست که پارسی دری بر انان سروری کند .به باور من پارسی دری هیچ برتری به هیچ یک از خویشانش ندارد)
ما واژگان بسیاری از زبان خود را نمیدانیم و انرا نیز که میدانیم نمیشناسیم برای نمونه میگویم
پرنده را بالنده و باهنده گویند بی انکه بدانیم بالنده و باهنده چیست
یعنی مانند پرنده پر پران و پریدن بگویند بالنده بال بالان و بالیدن -مانند این واژه در زبان هریک از ما هزاران است -
پژوهش بر زبانهای نو ایرانی نشان میدهد همگی انان از دل پارسی باستان و پهلوی بر امده اند بویژه کردی و بلوچی بسیار به پهلوی نزدیکنند
بالنده و باهنده واژ پهلوی اند
بال هیچ پیوندی با کت و بال (=بازو- بازوی هر جانداری)ندارد بال و باهنده گشته بادنده است
در پهلوی حرف د به ل و ی و ذ میگردد و باد بچم هوا است
پهلوی زبانی پرگویش است بدین معنی که هر واژ را به چندین گونه میگفتند برای نمونه
واد/باد/بال/باذ/بای/واذ/واز/وای همه یک واژ بچم باد و هوا است
(واژه نهنگ برابر تمساح است )انچه در دریاست و امروز انرا نهنگ میگوییم در پارسی نامش بالماهی یا وال ماهی است بچم ماهی هوا)
م مرغان پروازی را به پهلوی بادنده /بالنده / باینده /واذنده میگفتند(خوبان لر د پس از اوا را ی گویند پس بالنده باینده و باهنده شده ) و همچنین بادنده را بالنده گویند چون دمبه و لمبه و شغاد و شغال و کلید و کلیل .
پرواز نیز پرواذ بچم پریدن در هوا است (از انجا که شوربختانه واژه هوا به پارسی امده باد معنی اصلی خود را که هوا است از دست داده)
باز نیز همان باذ/باد است
در نوشته های پهلوی بسیار این گزاره امده
مرغان/مروان اندروای باذشن / مرغان اندربال بالشن / مرغان اندرباد بادشن =مرغان اندرهوا پرنده.
-
کردی و بلوچی بیش از پارسی دری در پارسی پهلوی و پارسی باستان حق دارد نباید بسادگی از ان دست کشید هشداریم که انچه امروز بنام پارسی دری می شناسیم لزوما پارسی نیست و چه بسا دستگاه اوایی کرد و بلوچ بیشتر به زبان ساسانیان نزدیک باشد جدا دانستن زبان خود شوربختانه زبان را از دامن فرهنگی خود دور میکند (برای نمونه اگر کرمانجی یا سورانی باشد)از دامن بلوچی از دامن پشتو از دامن تالشی و گیلکی و طبری و لری هم دور میکند و این دوری تنها از پارسی دری ن نخواهد بود.
درست است که این واکش بسته به رفتار ناخوش ناوند نشینان است اما کرد و بلوچ و دگر مردمان ایران همه کاره این میهنند نباید از میدان در روند
فرض کنیم که دیگران به زبان شما بگویند لهجه و اصلا لهجه باشد ایا زبان خراسانیان که لهجه فارسی است چیزی از زبانشان کم میکند؟
تنها یک سخن میماند که انها بخواهند با لهجه گفتن کرمانجی و سورانی و بلوچی را نابود کنند که اینجا باید در دهانشان زد. هر کس هر چیزی از میراث ایرانیان را نابود کند باید در دهانش زد - برای انکه بداند همان اندازه که شاهنامه گرانسنگ است زبان مردم ایران نیز برای ایران و فرهنگش با ارزش است اینک چه زبان بخوانیش چه نخوانیش هرچه هست با ارزش است و باید در پاسداشتش کوشید. - این ها ملک مشاع همه ایرانیان است همانگونه که ایران ملک مشاع همه ایرانیان است زبان ایرانیان نیز ملک مشاع همه ایرانیان است باید در پاسداشتش کوشید -زبان مردم ایران به پارسی دری زیان نمیرساند بلکه پشتبان پارسی دری است
محمد عینی زاده موحد در ۶ ماه قبل، جمعه ۷ دی ۱۴۰۳، ساعت ۰۴:۰۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۳:
این غزل عرض ارادت حافظ به امیر مؤمنان علی علیه السلام است.
منظور از وادی الاراک، بیابان نجف است و من علیها، امیرالمؤمنین.
دار باللوی فوق الرمال، مرقد مطهر امام است که بر تپهای در شنزار نجف بوده.
غریبان جهان کنایه از امیر سلام الله علیه است که غریبانه و شبانه و مخفیانه در این مکان دفن شد و تا نیمه اول قرن دوم، مرقد مطهرش مخفی و بینشان بود تا آنکه امام صادق علیه السلام آن را آشکار ساخت.
احتمالا آغاز غزل با ذکر شب، اشاره به همین معنی است.
علی اوتیس در ۶ ماه قبل، جمعه ۷ دی ۱۴۰۳، ساعت ۰۳:۲۷ در پاسخ به ناشناس دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۸:
هنوز به یادشی بعد از نه سال و هفت ماه؟ اصلا پاسخی میگیرم ازت و حالت خوبه؟ چقدر این سایت عجیبه که از ۱۰ سال پیش کسی هنوز ازش نوشته ای مونده
برمک در ۶ ماه قبل، جمعه ۷ دی ۱۴۰۳، ساعت ۰۳:۲۰ در پاسخ به Chro سلیمانی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۸:
دوست گرامی هر زبانی گویش است و هر گویشی زبان زبان انگلیسی گویشی از ژرمنی است و زبان فرانسه و اسپانیا و پرتقال و ایتالیا همگی گویش لاتین است پارسی دری(همین که با ان مینویسیم ) گویشی از پارسی پهلوی است اینکه برخی نادانان انرا به جنگی برای خودبرتر بینی کرده اند از نادانیست چه انکه این زبانها را از هم جدا میشمارد و چه انکه این زبانها را هیچ میپندارد در همان المان ۱۵ زبان المانی رواج دارد و همه انها را شاخه یکزبان میشمارند در ایتالیا نیز چهارده زبان ایتالیایی رواج دارد که همه را شاخه های یک زبان میشمارند. در ایران نادانی بر سر کارند که زبان شیراز و سپاهان و کرج هم زبان عوام میشمارند چه رسد به زبان یاسوج و سمنان و کرمانشاه و خواش و جاسک
از سوی دگر نیز برخی خود را تافته جدا بافته می پندارند این هردو مایه از میان رفتن این فرهنگ بزرگ است
ایوار و پگاه و روز و شب میپویم
افتاده دراین جهان ترا میجویم
دلداده روی خوب و بالای توام
با گویش پارسی ترا میگویم
برمک در ۶ ماه قبل، جمعه ۷ دی ۱۴۰۳، ساعت ۰۲:۵۱ در پاسخ به حامد دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۸:
نشا دی هیچ یک از انچه گفتید نیست دی که دیدن است و نشا بچم نشاید است (و نه شایسته یا نشایسته)
در سروده پهلوی دیگر هم از شیراز ان زمان امده
هر بی سر و پاش سر نشا کرد
گربه ش کر شیر نر نشا کرد
هر بی سر و پا سر(سرور) نشاید کرد
گربه کار شیر نر نتواند کرد
-
گوید: غم این دل ببایدت خورد ناچار وگرنه بینی انچه ات نشاید دید
جلال ارغوانی در ۶ ماه قبل، جمعه ۷ دی ۱۴۰۳، ساعت ۰۱:۵۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۶:
نشنید پی سعدی کسی سخن گوید
که بلبلان زاین دیار رخت بربستند
آرام نوبری نیا در ۶ ماه قبل، جمعه ۷ دی ۱۴۰۳، ساعت ۰۱:۵۳ دربارهٔ شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۴۰ - تمثیل در بیان ماهیت صورت و معنی:
با سلام و احترام،
امروز بطور اتفاقی متوجه شدم هوش مصنوعی در وبسایت گنجور فعال شده است، البته که واقعه مبارکی است اما به نظر این حقیر؛
- مکانی که متن اضافه شده هوش مصنوعی در صفحه شعر قرار گرفته چون از لحاظ اهمیت و اصالت تفسیر ، تعبیر یا معنی شعر در حد بزرگان ادبیات که در حال حاظر در وبسایت شما فعالیت دارند نیست و شاید در آینده نیز نباشد! ، بنابراین قاعدتا باید در انتهای اظهار نظرات قرار بگیرد.
- در صفحه ای که بنده مشغول مطالعه و اصلاح متن آن بودم متنی از هوش مصنوعی قرار داشت که هیچ نسبتی با موضوع شعر ثبت شده در صفحه مورد نظر نداشت!
لینک صفحه:
- آیا به نظر شما کمی زود نیست که پای هوش مصنوعی به دنیای پر رمز و راز عرفان و اشعار و متون معنوی باز شود و البته با تفسیرهای سطحی و گاهی گنگ خواننده را گیج کند؟!
جلال ارغوانی در ۶ ماه قبل، جمعه ۷ دی ۱۴۰۳، ساعت ۰۱:۴۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۷:
چون سخن گفتن سعدی به گلستان ماند
واله وادی این دشت وبیابان تا چند؟
جلال ارغوانی در ۶ ماه قبل، جمعه ۷ دی ۱۴۰۳، ساعت ۰۱:۴۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۸:
عندلیبان چو گل گفته سعدی بینند
به گل رسته به گلزار چرا دل بندند؟
جلال ارغوانی در ۶ ماه قبل، جمعه ۷ دی ۱۴۰۳، ساعت ۰۱:۳۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۰:
خوش شده گفته سعدی به خیال رخ تو
جمله عالم همگی دل به خیالش دارند
ساده در ۶ ماه قبل، جمعه ۷ دی ۱۴۰۳، ساعت ۰۱:۳۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۴:
ساده
دوتائی به معنی خم شدن و دولا شدن صوفی ست هنگام سماع
جلال ارغوانی در ۶ ماه قبل، جمعه ۷ دی ۱۴۰۳، ساعت ۰۱:۲۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۲:
به هر زمان ومکان شعر سعدی ارگویند
به پیش گفته او شاعران زجای برخیزند
جلال ارغوانی در ۶ ماه قبل، جمعه ۷ دی ۱۴۰۳، ساعت ۰۱:۱۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۳:
گل است گفته سعدی وگل رویان
زشوق اوگلاب بیارند وگل ریزند
جلال ارغوانی در ۶ ماه قبل، جمعه ۷ دی ۱۴۰۳، ساعت ۰۱:۰۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۵:
سعدی خوش گوی می داند فلک
هر زمان ساز جدایی می زند
زین سبب از لفظ شیرین دری
ساز شادی ورهایی می زند
پادشاه شاعران باشد ولی
پیش او دم از گدایی می زند
جلال ارغوانی در ۶ ماه قبل، جمعه ۷ دی ۱۴۰۳، ساعت ۰۱:۰۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۶:
هزار ملک سخن اگر چه شد سعدی
هزار هزار چواوزغمزه ات جگر ریشند
جلال ارغوانی در ۶ ماه قبل، جمعه ۷ دی ۱۴۰۳، ساعت ۰۰:۵۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۷:
نه عجب زشعر تو سعدی
که زیک گل بهار کند
صد هزار بلبل مست
به سخنت افتخار کند
مرجان یادگار در ۶ ماه قبل، جمعه ۷ دی ۱۴۰۳، ساعت ۱۵:۰۹ دربارهٔ اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۹: