اگر نه عاشق اویم چه میپویم به کوی او
وگر نه تشنه اویم چه میجویم به جوی او
بر این مجنون چه میبندم مگر بر خویش میخندم
که او زنجیر نپذیرد مگر زنجیر موی او
ببر عقلم ببر هوشم که چون پنبهست در گوشم
چو گوشم رست از این پنبه درآید های هوی او
همیگوید دل زارم که با خود عهدها دارم
نیاشامم شراب خوش مگر خون عدوی او
دلم را میکند پرخون سرم را پرمی و افیون
دل من شد تغار او سر من شد کدوی او
چه باشد ماه یا زهره چو او بگشود آن چهره
چه دارد قند یا حلوا ز شیرینی خوی او
مرا گوید چرا زاری ز ذوق آن شکرباری
مرا گوید چرا زردی ز لاله ستان روی او
مرا هر دم برانگیزی به سوی شمس تبریزی
بگو در گوش من ای دل چه میتازی به سوی او
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
نماید تیرهگون آیینهٔ بیروی نکوی او
مگر عکس جمالش آورد رنگی بروی او
من ندیدم در میان کوی او
در درو دیوار الا روی او
هدایت رَبِّ أرِنِی چندموسیوش به طور دل
بجو چشمی که بینی هر طرف روی نکوی او
معرفی آهنگهای دیگر
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.