جلال ارغوانی در ۶ ماه قبل، جمعه ۷ دی ۱۴۰۳، ساعت ۰۰:۳۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۰:
بخنده گفت به سعدی چوما کس نیست
که قدر من وشعرت خدای می داند
جلال ارغوانی در ۶ ماه قبل، جمعه ۷ دی ۱۴۰۳، ساعت ۰۰:۲۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۱:
شده حیران زرخت سعدی خوش گوی وبگفت
شارح عشق عجب نیست که حیران ماند
جلال ارغوانی در ۶ ماه قبل، جمعه ۷ دی ۱۴۰۳، ساعت ۰۰:۱۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۲:
گفته سعدی بهار سخنهاست
غم نخور ای یار که بهار نماند
سبحان پناهنده پور در ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۶ دی ۱۴۰۳، ساعت ۲۲:۰۳ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۶:
می توان این وزن را
متدارک مثمن مضاعف مخبون بنامیم.
فعلن فعلن فعلن فعلن فعلن فعلن فعلن فعلن
مهدی ب در ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۶ دی ۱۴۰۳، ساعت ۲۱:۱۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۸:
این غزل از حافظ با رویکردی عاشقانه و شاعرانه به توصیف معشوق میپردازد و به هیچ وجه به "بدن فروش" اشاره نمیکند. حافظ در این شعر به معشوق خود با عبارات زیبا و دلنشین اشاره میکند که بیانگر عشق و احساسات عمیق اوست.
در واقع، حافظ در اشعارش از نمادها و تصاویر مختلف برای بیان احساسات و تجربیات انسانی استفاده میکند و بیشتر به جنبههای معنوی و عشقی توجه دارد تا به جنبههای مادی و جسمانی.
شهپر شاه هوا در ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۶ دی ۱۴۰۳، ساعت ۱۶:۰۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۲۲:
اشاره به این سخن سلطان عارفان بایزید جان دارد
خدا با خدعه ای رؤیتی را که سعیدان خود در روز قیامت امید داشتند برای همه آنان ادامه نخواهد داد. عارفان در زندگانی دیگر از جهت رؤیت خدا دو صنف خواهند بود یکی که او را دیدار خواهد بار او را خواهند دید. کرد تا هر زمان و هر قدر که بخواهد دیگری تنها بار او را خواهند دید. چگونه؟ هنگامی که خدا نخستین بار خود را به عارفان بنمایاند. بازاری (سوق) بدانان خواهد نمود که در آن تنها صور مردان و زنان خرید و فروش می شود و بس و آنکس از آنان که بدان بازار درآید دیگر هرگز برای دیدار خدا باز نخواهد گشت. آه خدا امروز در این بازار تو را می فریبد و در آن زندگی هم در بازار تو برده و اسیر بازاری و همیشه خواهی بود"
"بایزید_بسطامی"
# عرفان_حلاج
#لویی_ماسینیون
فرید باقری در ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۶ دی ۱۴۰۳، ساعت ۱۵:۰۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۲۹ - اعتراض مریدان در خلوت وزیر:
ما عدم هاییم هستی ها نما
تو وجودِ مطلق و هستیِّ ما
یعنی ما عدم هایی هستیم که نما و جلوه ی هستی به خود گرفته ایم( هستی نما هستیم و نه خود هستی)، و تو وجود مطلق و بی قید و شرطی هستی که هستی ما هم همان هستی توست (و هیچ بهره ای از هستی نداریم جز اینکه تو آن هستی ما هستی).(دقت بسیار شود).
به بیان دقیق همانطور که ماه اگر نورانی است این نور، نور خود وی نیست، بلکه نور دیگری در او جلوه کرده و لکن ما در نظر بدوی چنان می پنداریم که ماه خودش نورانی است و به خطا این نور را به خود ماه نسبت می دهیم، در حالی که ماه به خودی خود تاریکی و سایه ی محض هست (حتی وقتی نور خورشید بر وی تابیده).
وجود ما و کل عالم هستی هم همینطور است و ما و تمام مخلوقات عدم ها و سایه هایی هستیم که هیچ نوری از خود نداشته و نداریم لکن در پندار اول چنین می نماییم که دارای هستی هستیم، حال آنکه هر چه هستی است اوست( هستی مطلق) و هستی او در ما جلوه ای کرده و ما را هستی نما نموده است و در واقع ما همچنان سایه هاییم که با تابش نور جلوه کرده ایم.
جهت توضیح بیشتر به حاشیه اینجانب در بیت زیر مراجعه نمایید:
سایه ساز ماست نور سایه سوز
زانک همچون مه به میزان توییم
فرید باقری در ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۶ دی ۱۴۰۳، ساعت ۱۴:۳۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۷۳:
سایه ساز ماست نور سایه سوز
زانک همچون مه به میزان توییم
میزان: نام برج هفتم از دوازده برج آسمانی(ناظم الاطباء). نام صورتی از صور بروج دوازده گانه ٔ فلکیه میان سنبله و عقرب و آن برج هفتم است و آن را بر مثال ترازویی توهم کرده اند و کواکب آن هشت است و خارج از صورت نه کوکب.( دهخدا).
سایه: عرفا وجود عالم در برابر خالق هستی را به سایه ای در برابر نور هستی تشبیه می کنند. همانطور که سایه هیچ از خود ندارد و اگر دیده می شود و دم از هستی و بودن می زند، در اثر تابش نور وجود است،مخلوقات نیز هیچ از خود ندارند و اگر به چشم می ایند و دم از هستی می زنند،در اثر تابش نور هستی خداوند است.
شاعر می گوید همانطور که ماه با قرار گرفتن در برج فلکی میزان، از نور خورشید بهره گرفته و دیده می شود و از خود هیچ نوری ندارد و در سایه و تاریکی و در عدمستان به سر می برد، ما نیز همچون ماه اگر دیده می شویم و دم از هستی می زنیم، از بهر نور وجود توست که بر ما می تابی و باعث می شوی در عدمستان خود، دیده شویم.
شاعر در جای دیگری می فرماید:
ما عدم هاییم هستی ها نما، تو وجودِ مطلق و هستیِّ ما
یعنی ما عدم هایی هستیم که نما و جلوه ی هستی به خود گرفته ایم( هستی نما هستیم و نه خود هستی)، و تو وجود مطلق و بی قید و شرطی هستی که هستی ما هم همان هستی توست (و هیچ بهره ای از هستی نداریم جز اینکه تو آن هستی ما هستی).(دقت بسیار شود).
به بیان دقیق همانطور که ماه اگر نورانی است این نور، نور خود وی نیست، بلکه نور دیگری در او جلوه کرده و لکن ما در نظر بدوی چنان می پنداریم که ماه خودش نورانی است و به خطا این نور را به خود ماه نسبت می دهیم، در حالی که ماه به خودی خود تاریکی و سایه ی محض هست (حتی وقتی نور خورشید بر وی تابیده).
وجود ما و کل عالم هستی هم همینطور است و ما و تمام مخلوقات عدم ها و سایه هایی هستیم که هیچ نوری از خود نداشته و نداریم لکن در پندار اول چنین می نماییم که دارای هستی هستیم، حال آنکه هر چه هستی است اوست( هستی مطلق) و هستی او در ما جلوه ای کرده و ما را هستی نما نموده است و در واقع ما همچنان سایه هاییم که با تابش نور جلوه کرده ایم.
شیخ اجل سعدی نیز می فرماید:
همه هرچه هستند از او کمترند
که با نام او نام هستی برند.
یعنی غیر او اگر دم از هستی میزنند، از خود هیچ ندارند و هیچ اند و با نام او دم از هستی می زنند.
برای تحقیق بیشتر در این موضوع از کلید واژه (وحدت وجود) استفاده کنید.
فراز رنج پور در ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۶ دی ۱۴۰۳، ساعت ۱۴:۳۳ دربارهٔ عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۵:
به ترجمه هوش مصنوعی از بیت ۸ و ۹ توجه کنید. به نظر میرسه درجه طنازی هوش مصنوعی در معنی ابیات عرفانی روی ۱۰۰ گذاشته شده:
بیت ۸ - هوش مصنوعی: به کازینو رفتم و همه را درستکار و صادق یافتم، اما وقتی به عبادتگاه رسیدم، همه را در ظاهری زاهد و متظاهر دیدم
هوش مصنوعی: در حال نوشیدن شراب در میخانه بودم که یکی از در وارد شد و گفت: "بیا درون، بیا درون، عراقی! تو خاص و ویژه ما هستی."
فرید باقری در ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۶ دی ۱۴۰۳، ساعت ۱۳:۳۶ در پاسخ به علیرضا دباغ (باران) دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۷۳:
منظور این نیست که چوگان، گوی را به حرکت و رقص در می اورد! یا خورشیدبه دست ما به حرکت در می آید!
بلکه می گوید این گوی در خدمت ما چوگان هاست و برای ما می رقصد چنانچه در حاشیه توضیح دادم.
فرید باقری در ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۶ دی ۱۴۰۳، ساعت ۱۳:۳۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۷۳:
گوی زرین فلک رقصان ماست...
مقصود از گوی زرین خورشید است که در فلک در حال رقص و حرکت است.
رقصان ماست: از بهر ما و برای ما در حال رقص و حرکت است.
چوگان: چوبی که دسته آن راست و باریک و سرش کمی خمیده است وبدان در بازی مخصوص( چوگان بازی)گوی زنند.
میفرماید:خورشید در فلک این عالم هستی از بهر ما و برای ما می چرخد و می رقصد و در خدمت ما انسان هاست.
چگونه چنین نباشد(و خورشید در خدمت ما نباشد) و حال آن که ما چوگان های تو هستیم.(همان طور که در بازی چوگان،گوی در خدمت چوگان هاست،خورشید هم در این عالم در خدمت ماست.)
برمک در ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۶ دی ۱۴۰۳، ساعت ۱۳:۲۱ دربارهٔ امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۸:
فرویش= غفلت / تغافل
فرید باقری در ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۶ دی ۱۴۰۳، ساعت ۱۳:۱۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۷۳:
همچو موسی کم خوریم از دایه شیر...
اشاره به جریان حضرت موسی دارد که از خوردن شیر دایه ها امتناع کرد تا اینکه فقط از شیر مادرش خورد.کم خوردن در اینجا به معنی نخوردن است نه به معنای کمتر خوردن، همانطور که در زبان عربی هم قلیل در مواردی به معنی نفی می آید.
معنی بیت:همچون موسی که از شیر دیگر دایه ها نخورد،ما نیز از دایه ی دیگری شیر نمیخوریم چرا که سرمست شیر و پستان تو هستیم
مقصود این است که جز درگاه تو روی نیاز به کسی نمی کنیم و حاجت پیش کسی نمی بریم و تنها از درگاه تو رفع حاجت می کنیم.
برمک در ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۶ دی ۱۴۰۳، ساعت ۱۳:۱۱ دربارهٔ مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۲۲:
فرویش فراموش است
شینِ گریت در ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۶ دی ۱۴۰۳، ساعت ۱۲:۵۱ در پاسخ به محمد علی کبیری دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۴:
مجلس... دراز است زمان از دست خواهد رفت، نیروی حال از اکهارت را بخونید
شینِ گریت در ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۶ دی ۱۴۰۳، ساعت ۱۲:۴۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۴:
جامِ، عقیقی نه جامِ عقیقی
همه غلط می خونن حتی موسوی گرمارودی هم غلط خوندن
احمد کدخدا در ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۶ دی ۱۴۰۳، ساعت ۱۲:۲۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۱:
عالی بود شعرش
احمد مستان در ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۶ دی ۱۴۰۳، ساعت ۱۱:۵۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۱:
«گر چشم در سرت کنم از گریه باک نیست»
اگه سرِ تو چشامو از دست بدم از فرط گریه باکی نیست...
جلال ارغوانی در ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۶ دی ۱۴۰۳، ساعت ۰۹:۵۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۸:
چو سعدی شاعری شیرین بیان نیست
که شرح گفته اش در آسمان هست
جلال ارغوانی در ۶ ماه قبل، جمعه ۷ دی ۱۴۰۳، ساعت ۰۰:۳۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۹: