گنجور

 
مولانا

ندیدم در جهان کس را که تا سر پر نبوده‌ست او

همه جوشان و پرآتش کمین اندر بهانه جو

همه از عشق بررسته جگرها خسته لب بسته

ولی در گلشن جانشان شقایق‌های تو بر تو

حقایق‌های نیک و بد به شیر خفته می‌ماند

که عالم را زند برهم چو دستی برنهی بر او

بسی خورشید افلاکی نهان در جسم هر خاکی

بسی شیران غرنده نهان در صورت آهو

به مثل خلقت مردم نزاد از خاک و از انجم

وگرچه زاد بس نادر از این داماد و کدبانو

ضمیرت بس محل دارد قدم فوق زحل دارد

اگرچه اندر آب و گل فروشد پاش تا زانو

روان گشته‌ست از بالا زلال لطف تا این جا

که ای جان گل آلوده از این گل خویش را واشو

نمی‌بینی تو این زمزم فروتر می‌روی هر دم

اگر ایوبی و محرم به زیر پای جو دارو

چو شستن گیرد او خود را رباید آب جو او را

چو سیبش می‌برد غلطان به باغ خرم بی‌سو

به سیبستان رسد سیبش رهد از سنگ آسیبش

نبیند اندر آن گلشن به جز آسیب شفتالو

دل ویس و دل رامین ببیند جنت وحدت

گل سرخ و گل خیری نشیند مست رو با رو

از آن سو در کف حوری شراب صاف انگوری

از این سو کرده رو بانو به خنده سوی روبانو

در آن باغ خوش اعلوفه سپی پوشان چو اشکوفه

که رستیم از سیه کاری ز مازو رفت آن ما زو

بصیرت‌ها گشاده هر نظر حیران در آن منظر

دهان پرقند و پرشکر تو خود باقیش را برگو

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل شمارهٔ ۲۱۶۰ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
امیرخسرو دهلوی

تو، سلطان، چون گدایان را زکوة حسن فرمایی

مرا این بس که زیر پا شوم هنگام بار تو

مشاهدهٔ ۶ مورد هم آهنگ دیگر از امیرخسرو دهلوی
شاه نعمت‌الله ولی

به هرحسنی که می بینم جمالش می نماید رو

به معنی دو یکی یابم به صورت گرچه باشد دو

به من گر شاهد معنی نماید رو به صد صورت

به صد صورت مرا حسنی نماید روی او نیکو

بیا تو آینه بردار و روی خود در آن بنما

[...]

سلطان باهو

یقین دانم درین عالم که لا معبود الا ھُو

ولا موجود فی الکونین لا مقصود الا ھُو

چو تیغ لا بدست آری بیا تنها چه غم داری

مجو از غیر حق یاری که لا فتاح الا ھُو

بلا لا لا همه لا کن بگو الله والله جو

[...]

سیدای نسفی

شبی افتاده می رفتم به طوف کعبه آن کو

به گوش هوشم آواز پیاپی آمد از یکسو

اگر پرسد مرا ای سیدا آن تندخو بر گو

نمی دانم نظیری کیست چون می آمدم زان رو

سعیدا

خیالم تا به سرو قامت او گشته هم زانو

گهی با مه برابر می زند گه با فلک پهلو

چنان از صورت آدم گریزانم که در معنی

نمی خواهم که باشد پیش رو آیینهٔ زانو

ز بیم تیر مژگان ای دلا در زلف جا کردی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه