سید مصطفی سامع در ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۲۶ دی ۱۴۰۳، ساعت ۲۰:۱۱ دربارهٔ جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸ - در تهنیت ولادت امیرالمومنین علی بن ابیطالب علیه السلام:
سرِّ رب
ساقیا می ده که شد ماه رجب
شد زمانی شادی و عیش و طربگو به مطرب زن تو ساز دلنوا
تا زداید از دل محزون تعببعد سه روز و سه شب شد آشکار
ماه تابان از حرم با نور ربشد چراغانی ز شادی هر طرف
جلوگر شد میر کل شاه عرببوسه ها زد بر رخ حیدر نبی
خنده زیبد بر رخ مولا عجبروز مولود علی حیدر شده
نعره حیدر زنید هر روز و شبیاعلی و یاعلی و یاعلی
نام حیدر است هردم زیب لباز فلک خیلی ملک سوی زمین
آمدند بهر طواف گل نسبباب شهر علم احمد حیدراست
او بود شیر خدا و سر ربفاتح بدر وحنین و خیبر است
شیرگیر و شیر کش والالقبگفت احمد بعد من مولا علی
بهر تان باشد امیر منتخبروز محشر ساقی کوثر علی است
باده مینا ز مولایت طلبداده ایزد بهر او عز ومقام
حاسدان ورزند بخل از چه سبباو قسیم نار و جنت در جزاست
راه جنت بی ولا باشد صعبگر ترا حب علی باشد مترس
بر رهت رو بر مه گرد سوی عقبمی شود محسوب عبادت ذکر شاه
نه قدم در بزم او با صد ادببزم مدح تو عجب شیرینتر است
از نبات و شهد و قند و هم رتبای به قربان ره ولای تو
جان وفرزند و عیال ومام و ابسامعا بر راه حیدر نِه قدم
راست باش هرگز مرو در راه چپدوستارانش بود با عیش و نوش
دشمنانش تا ابد در تاب و تب
فاعلاتن فاعلاتن فاعلن
۱۴۰۳-۱۰-۰۷
سید مصطفی سامع در ۴ ماه قبل، یکشنبه ۱۶ دی ۱۴۰۳، ساعت ۱۵:۲۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۶:
مناجات رجبیه
ای پناه بی پناهان الغیاث
وی امید نا امیدان الغیاثطاعت ما اندک و جودت فزون
از بلا برما نگهبان الغیاثکس بخواهد یا نخواهد می کنی
بی نهایت لطف و احسان الغیاثیا الهی از تو خواهم در دو کون
خیر و خوبی را فراوان الغیاثچون که داد تو فراوان است نه کم
پس بی افزا رب سبحان الغیاثشرِ این دنیا و عقبا دور کن
بهر این (سامع) خجلان الغیاثاین محاسن را بر آتش کن حرام
از کرم ای ذات منان الغیاث
سید مصطفی سامع در ۴ ماه قبل، یکشنبه ۲ دی ۱۴۰۳، ساعت ۰۴:۲۹ دربارهٔ محیط قمی » هفت شهر عشق » شمارهٔ ۶۵ - در منقبت و رثاء حضرت فاطمه ی زهرا علیه السلام:
داستان انار
بعد ذکـرِخدا و نعتِ رسول
می گشایم زبان به مدحِ بتول
داستــانی کنـــم بیـــان بشنو
که صحیح الخـبربود منقول
گفت راوی که فاطمه یکروز
گشت بیماروشد زدرد ملول
آمـد انــدر کـــنــارِ او حیدر
به پرستاریش بـُدی مشغول
گفت حیدر بــه بانوی عالم
چه بود میلِ دل ترا معمول
گفت بابم زهمـسرت هرگز
نکنی خواهش از زر واز پول
حرف تومثلِ حرف باب منست
هرچه گویی کنم به دیده قبول
گر برایت همی بود مقدور
یک انـاری بیار جانِ بتول
صاحب جودولطف وکان عطا
شاه خوبـــان، علـــی ولی الله
شد برون از درونِ بیت عاجل
تا کـند دانه ای انـــار حاصـــل
رفت هر سو ولی نیافت انار
مرتضی شیر رب مــهِ کامل
گفت آنجا به مرتضی یک کس
نزد شمعون شود انار حاصل
رفت بر دربِ آن یهودی زود
داشت شمعون انـــار در منزل
زو گرفت یک انار شـد راهی
جانب منزل آن شـــــهِ عادل
ناگهان بین راه علـــــی بشنید
ناله کــورِ بــی کــــسِ سائل
بود آن کور در خرابه مقیم
نزد اودر خرابـــــه شد داخل
شـــد پرستارِمردِ کـــورِعلیل
تا کند بهر وی رفــعِ مشکل
گفت براوکه چیست میل دلت
او اناری بخواست از بـــاذل
صاحب جودولطف وکان عطا
شاه خوبـــان، علـــی ولی الله
کرد آن دم دو نیم شهِ فاضـــل
نیـــــم آن داد تا خـــورد کامل
خورد نیمی انار و خواهش کرد
نیم دیـــگر زمرتضــــی ســـائل
دست ها شد تهی و با دل زار
پس علی شد روان سوی منزل
گشت وارد به بیتِ خود او دید
طبـــــقی پرانــار در داخل
نزد زهـــرا بیامـد و پرســــید
کین انارازکجـــا بشـــد حاصل
گفت آورد یکی طبق و بگفت
داده این را امیر حق واصل
کردی در راه حق علی انفاق
شد انار از بهشتِ حق نازل
سامعا از علی چو کور بخواه
که گشـــاید گــره ز کـارعاجلهمه داستان به یک ساعت
بسرودم ز ذوق دل کامل
صاحب جودولطف وکان عطا
شاه خوبـــان، علـــی ولی الله
۱۷-۰۹-۱۴۰۳
سید مصطفی سامع در ۱۱ ماه قبل، سهشنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۲۳:۰۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۲:
شعر شماره ۱۷۴
نیکی
بهار عمـــر گر طـی شـد خـزانِ او چیکار آید
نه طاقت در بدن ماند نه کار،از جسم زار آیدبه راه ومسلک جـــانان بیا طی کن بهار عمر
بجز سیر ولای او، نه ســودی در گذار آیداگر تاب وتـوان باشد بیا نیکی به مردم کن
که نیکی کردنـت آخر به محــشر در شمار آیدبیا بهـر سفر یـک توشه ی جـــانا مهــیا کن
کف خالی و بار معصــــیت بر تو فشار آیدشبــی با ناله وآهـی بگــو یارب پناهی ده
سوای بندگــی تو چه چیزی مر بکار آیدکریم و راحمی ای دلبر دلجو، به دل ساکن
ولـی دستـم تهی باشـد مرا شرم از ندار آیدبرو بر راه حق سامـع به عون کبریا هر دم
نترس از زحمت هستی دعا دفع شـرار آیدیکشنبه ۱۳-۰۳-۱۴۰۳
سید مصطفی سامع در ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۶:۳۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۰:
آیه قربی مـن کـــه از بــاده دلخـــواه ولا مدهوشم جرعه ای زان می مینا به جهان نفروشم تا نفــس در بـــدنم سیـر کنــد سیــر کنم بر در میکـــــده آنــجا مـی بی غش نوشم طالــــب ساغرنابم که روا است به شرع نه از آن بــــاده که از سر، برباید هوشم می همان مـی که برد از بر مـــن حال فگار چونکه غم هـای جهـان گشـته مـرا پـاپـوشم می درم بر تن خود جامه ی منحوس گناه بعد از این جامــــه نیکان جهان می پوشم در دو گیتی بودم آیــــه قربی بــــــرهان بهـــر پـــــــاس ره والای ولا می کوشم سامع ام تابـــع فرمــــــان خدا را دارم حلقه پرگـــــهر نـــــــــاب ولا در گوشم چهارشنبه ۲-۳-۱۴۰۳
سید مصطفی سامع در ۱۱ ماه قبل، شنبه ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۲۲:۲۷ دربارهٔ نظامی » خمسه » مخزن الاسرار » بخش ۲ - (مناجات اول) در سیاست و قهر یزدان:
ثامن و ضامن
بــــزم طــرب بـــاز مهــیا شده
هلهـلهِ خلــق هــــــویــدا شده
آمده در گلــــــشنِ هسـتی بهار
باغ و چمـن سبزو شکوفا شده
بوی خوش سنبل وگل می دمد
دشت و دمن غـــرقِ تماشا شده
سهره و قمری و نـــوای هـــــزار
طـــــرف گلسـتان به غوغا شده
ساقـــی بـــده بـــادهِ ناب طهور
میلِ مـــی نــــــابِ دل آرا شده
طایر طبــــعم به قفـــس پر زند
بال و پــرش بهــــر سفر وا شده
مطرب خوش خوان کجایی بیا
طبل و دف و تار به نجوا شده
آمده یــــک تازه نفس در جهان
کز دم او کـــــار مســـیحا شده
با قـــدمِ نیـــکِ شهــــنشاه دین
روی زمین خـــــــــلدِ معلا شده
باد مبارک شــــــــــب میلاد او
لیلهِ او چون شـــــب یلدا شده
ثامـن و ضامـن رضـــا آمدست
طوس ز او مشـــهد اعلا شده
کان کــرم قلـــزم بخــشش بود
رأفـــت او بر همه پیـــدا شده
میر جهـان قبــــــله هفتم رضا
بر حرم او همه شـــــیدا شده
اوســـت طبیب همهِ بی کسان
بر درِ او درد، مــــــــداوا شده
هرکـه شــــود زائر کــــوی رضا
قبر وی از نور تجـــــــــلا شده
پــــیروِ او بیـم نــدارد ز حــشر
راه وی ایـــــــــمن ز بلاها شده
خوان ســـخا و کرم و جود او
پهن، برای همــــــه هر جا شده
کــرده رها آهـــویی از دام مرگ
ضـــــــــامن آهـــو مسما شده
آمده سنــگ ازپــــی تعظیم او
از ســر کــوه چاکـــــر آقا شده
سامـــع مسکین صفت نوکرش
خاک کــــــــف خادم مولا شده
جمعه ۲۹ -۰۲-۱۴۰۳
مفتعلن مفتعلن فاعلن
سید مصطفی سامع در ۱ سال قبل، چهارشنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۲۱:۲۶ دربارهٔ الهامی کرمانشاهی » شاهدنامه (چهار خیابان باغ فردوس) » خیابان دوم » بخش ۷۴ - به میدان رفتن حضرت عباس علیه السلام به فرمان امام علیه السلام:
ترجیع بند
میدان رفتن ابوالفضل
ای علمــــدارِ بــا وفـــا عباس
وی یــل پُــر دلِ غـــزا عباس
بر تو از خالقت سلام و درود
تا به روز حسـاب یا عباس
ای به نزد تو خود وفا مبهوت
تویی ســـر چشمهِ وفا عباس
مـرد و مــردانگی بــه تو نـازد
تویـی الگــــــو و رهنما عباس
لرزه افتد به جسم لشکر دون
گر بیایـی به عرصـــه ها عباس
دم تیــــغ تــــو در دم پیکـــــار
ســر اعـــدا کنـــد جــدا عباس
ساقـــی تشـــنگـــــان کـــربـبـلا
جـــرعـهای آب را رســــان سقا
روز عاشـــور ساقــــــی خوبان
تشنه چون دیـــد کودکانِ گران
العطـش العطـــش صـــــدا آیــد
زاهـل خیمـه به سوز و صد افغان
نـــــــزد اربـــاب بـــا ادب آمـــد
گفت صبرم سر آمد ای سلطان
اذن جنگم بــــــده که تا سازم
جان فـــدای تو ای مرا جانان
گفت مولا بگیــــر مشک و برو
جرعه ای آب در خیام رسان
شد روان جانـب فرات آن گاه
صف اعــــــدا درید شیر غران
ساقـــــی تشـــنگـــــان کـــرببلا
جـــرعـهای آب را رســــان سقا
بر لـــــــــب نهر آمـــد آن سرور
پُر نمودش دو کــــف ز آب گذر
یادش آمــــــد ز تشنگی حسین
از کفش آب را بریخت یکسر
گفت با خـود حسین تشنه بود
ایـن نبــاشـد مــرام یک نوکر
مشک را پُـــر زآب کــــــرد آمد
جانــــــــب خیـــمه ی شه برتر
ابن ســـعد لعیــــــن زد فـــریاد
حمـلـه آریــــد بـــر یـــل حیدر
ناگاهـــــــان ظالمی برید ازتن
هر دو دســــــتِ امیر نام آور
گشـــت، او نامیـــد از رفـــــتن
تیـــر، مشک اش دریــد درآخر
ساقـــی تشـــنگـــــان کـــربـبـلا
جـــرعـهای آب را رســــان سقا
آه چگویم که زد یکـــی زاشرار
بر سرش آهنین عمـــود یک بار
از فـــرس روی خاک گرم افتاد
دستهایش ز تن جــــــدا خونبار
زد نــــــدا یا اخـــــا مرا دریاب
آمد انــــــدم حسین مه رخسار
گفــت برادر مرا کــمر بشکست
از غــم تو به ایــن دیار فگــــار
بعد تو شـــد جهان مرا زندان
زود آیــم بــــه نزدت ای دلـدار
خـون شـده قلب عاشقان سامع
توســن خـامـــه گیـر زیـن گفتار
ساقـــی تشـــنگـــــان کـــربـبـلا
جـــرعـهای آب را رســــان سقا
سه شنبه ۱۱-۲-۱۴۰۳
سید مصطفی سامع در ۱ سال قبل، شنبه ۸ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۰۶:۱۳ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۵۵:
شعر شماره ۱۵۵
درِ توبه
کنم آغاز هر کاری بنام خالق قدوس
بود نام دلارایش کلید گنج دقیانوساگر خواهی ترا پر نور گردد گور تاریک ات
شود روشن ز بسمالله بسان تابش فانوس
به تن بنما لباس بندگی و پادشاهی کن
چه زیبا خلعتی باشد مهیا کن تو آن ملبوسبیا بر درگه ی یزدان انیس تو بود رحمان
بخوان آن ذات بی پایان ، ترا منان شود مانوسدر توبه به روی عاصیان باز است شتابی کن
زند دریای رحمت جوش، مشو از خالقت مایوس
رها کن نفس اماره مرو بر راه دون سامع
کمین در راه تو باشد شیاطینِ بد منحوسپنجشنبه ۶-۲-۱۴۰۳
سید مصطفی سامع در ۱ سال قبل، شنبه ۸ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۰۶:۱۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸:
مصحف ناطق
حمد خدا کن دلا رهبر تو مرتضاست
بر در رب سر بسا میر تو شمس هُدا ستاینکه تویی پیروی شاه جهان شکر گو
سالک این راه باش راه علی بی بلاستغیر ره مرتضی هر که در آن راه رفت
رفته به سوی فنا، راه علی دان بقاستشمه ی از فضل او گویمت ای جان شنو
نفس نبی در نُبی مظهر ذات خداستبدر و حنین و احد ، خندق و خیبر همه
فاتح هر یک ز آن کیست؟ امیر ولاستآنکه به جای نبی خفت شبی بی هراس
حفظ تن شاه دین بهر علی پر بهاستبر سر منبر کسی غیر علی این نه گفت
حرف سلونی فقط از شه خیبر گشاستگفت به روز غدیر بر همه خاص و عام
بعدِ منِ مصطفی رهبر تان مرتضاستخشک شود بحر آب از صفت و مدح شاه
مدح علی در کتب بی حد و بی انتهاستکیست به غیر علی وارث علم نبی ؟
عالم اعلم یقین بعد رسول خدا ستآمدن و رفتنش راز عجیب است وبس
کعبه و مسجد ببین زاد و شهادت او راستمهر جواز صراط در کف والای اوست
قاسم نار و بهشت در صف روز جزاستیاور بی یاوران بهر یتیمان برد
بر سر دوش علی کیسه ی پر از غذاستمصحف ناطق بود دست خدا سامعا
معیت حق بدان با وصی مصطفاستپنجشنبه ۶-۲-۱۴۰۳
سید مصطفی سامع در ۱ سال قبل، پنجشنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۰۰:۰۲ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۰۶:
تاج عزت
دارم انــــدر دل ولای آل طــاهــــــــــا بیشتر
صـــــرف عمــرم با ولا گــردد چه زیبا بیشتر
در مســـیر مکتــب شــــاه ولایــت در جهان
پا نهادم یافتـــم صـــدق و صفــــــا را بیشتر
تاج عزت بر ســـــرم دارم ز حـــب اهلبیت
این مؤدت را فـــزون بنــــــــما خدایا بیشتر
صد هزاران شکر رب آرم به لب هر روز و شب
اینـــکه دارم در دلـــم مهــر و ولا را بیشتر
گرچه طبعم نارســـا باشـــد ولی این دودمان
تُنـــگِ شکـــر را بـریـــزد در سخنها بیشتر
دســت ما کوته مکن یارب ز دامـــان رسول
آشــنا بنمــــــا به مـــــــا آل عبـــــا را بیشتر
سامع ار داری هـــوای روضه خلد برین
مدح عتــــرت را مکـــرر گو به هرجا بیشتر
چهارشنبه 5-2-1403
سید مصطفی سامع در ۱ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۱۱ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۰۲:۴۴ دربارهٔ صامت بروجردی » اشعار مصیبت » شمارهٔ ۳ - در مدح حضرت امیرالمومنین(ع):
#فزت_ورب_الکعبه
مرتضی امشــب به بیـــت دخترش مهمان بود
نان و شیر و هم نمک بر روی دستر خوان بودگفــت مولا شـیــر را بــــــــردار از خـوان غـذا
با کمـی نان و نمــــک افطــار نیـکو شأن بوداو به سوی آسمــان می دید و می خواند بارها
بر زبانــش آیـــــــــــــــه هـای دفــتر یزدان بودإِنَّا لِلَّٰه ذکــــــــــــــــــر او إِنَّا إِلَیْـــــهِ رَاجِعُــونَ
شــــــب همه شــــب ورد شه این آیه قرآن بوددر سحرگاه داشـــــت از منزل رود سوی نماز
دور او مـرغابــــیان با غلـــــــغـل و افغان بودظالــمی در بیــت رب خفته که آیـد میر دین
تیغ زهــــــــر آلود او در زیر ســـر پنهان بودبهر ادای نماز فجــــــــــــر حیــــــــدر شد بلند
با خدا در راز شــــــــــــــیر خالق سبحان بودناگهان دریای خون جــــــاری شد از فرق علی
عالـــــــــــــــــمی اندر عزا و ناله و افغان بودفزت ورب الکعبه گفـــــــت آن دم امیر مؤمنان
زینبش، مظلومه از زخــــــــم سرش گریان بودمنهــــدم گردید ارکـــان هدایــــــــــــت سامعا
لرزه بر ارض و سما از رحلــــــــت سلطان بود✍️جمعه - ۱۹ رمضان ۱۴۰۳
سید مصطفی سامع در ۱ سال و ۱ ماه قبل، جمعه ۲۵ اسفند ۱۴۰۲، ساعت ۲۱:۵۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۲۲:
کریم اهلبیت (علیهمالسلام)
طبع من در وصف دلـــــبر دُر فشانی می کند
از شعف هر سو پرد شیــــرین زبانی می کندواژه هــــا چیند بــــه مـــــدح نـــازنینِ مه لقا
مصرع درمصرع سراید بیت خوانی می کندمطرب وساقی و جام و تار وبربط را بخواه
فصل دی رفت وگلستان گل فشانی می کندوه چـــه رعـنا غنچهِ گــل سر زده درگلستان
نکهت او عالــــمی را گلــــــــستانی می کنددلبری دارم که عـــالم دل نثارش کرده است
عشق جانانـــــم چه زیبــــا دلستانی می کنداو چو شمــــع و ما همه پروانه ی رخسار او
پر فروغ از ماه خود این دهر فانی می کنداز قدوم او دو صــــــــد فصل بهار آید پدید
باغ و راغ از یمــــن او عنبر فشانی می کندتا به کی گویـــم به پرده وصف آن زیبا نگار
آن شهــــی کو در دو عالم حکمرانی می کندخسرو نیکو سخـــــن شاهنشه دوران حسن
مهر آن مــولا حســـن مـــارا جهانی می کندبذل او باشد زبانـــزد در میـان شیخ وشاب
معدن جود است و لطف بی کرانی می کنداو کـــریم اهلبیـــت ســـیــد بطــــحا بـــــود
ریزه خوارش صد چوحاتم میزبانی می کندرو بخوان تاریخ از جنــــگ و غزاهای جمل
مجتبی میر دلیـــــــــران قهرمانی می کندجـــرأت و مـــردانگی دارد ز بابایش عــــلی
چون پدر در جنگ ها شمشیر رانی می کندصلح او دانـــــی به فرمان نبی باشد همین
ورنه در راه خدایـش جان ستانی می کندبر جـــوانـــان بهشتــی ســـیدو آقا بـــــــود
با حسین آنجا شفاعت جـــاودانی می کنددرگهش باب نجــات عاصـیان خاص و عام
بر درش خیــــل سلاطین پاسبانی می کندفضل او این بس که باشـــد همدم هر بینوا
بر همه مستضعفان او مهـــــربانی می کندگرچه باشد نطق تو الکن به مدحش سامعا
مـدح او در نظـــــم تو شیوا بیانی می کندچهارشنبه 16-12-1402
فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن
سید مصطفی سامع در ۱ سال و ۱ ماه قبل، جمعه ۲۵ اسفند ۱۴۰۲، ساعت ۲۱:۵۸ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۵۱:
باز در بیـــت علـــــــی امشب صفای دیگر است
بر لـــــب زهرا و حیدر خنده های خوشتر استسر زده در بوستـــان دین گل رعـــــــنای عشق
کز شمیم او فضای این جـــهان خوشبوتر استدل شـــده شیدای ایـن زیــــبا گل سبـــــز چمن
دیدنش از گلــــستان و صد چمن زیباتر استاین همای دل ز شــادی پـــــر زند سوی حجاز
پر زند با صد نـــــوا شعرش به شأن شبر استآیــد از طــرف ســـما خیـل ملـــک سـوی زمین
غنچه لب ، شـادی کنان ختم رسل پیغمبراستجشـــــن ها بر پا بــــــود در نیـــــمه ماه صیام
زاد روز مجــــــــتبی سبط رســـول اطهر استیوســــف زیبــا جمـال حـضـــرت زهـرا حسـن
صد چو یوسف در شگفت از گلعذار دلبر استخلق و خوی او حسن گفتار و کردارش حسن
آن یم جود وسخا مارا امــام و رهبــــــر استاسم زیبایش حسن بگـــــــــــذاشت ذات کبریا
پاک و اطهر از پلــــــــیدی،در کتاب داور استچلـــچراغ ماه رخـــــسارش بتـــــابد بر جهان
ما سوا از نور او پر نور گیــــــتی یکسر استاو کـــــریم عترت طــــاهـــــا بــود در هر زمان
فیض او جاری بر عالم مثل حوض کوثر استخـــطه خلـد برین انــــدر بقیـــع دانی ز کیست
بــی چــــــــراغ و قبــه قبردودمان حیدر است
غیر مدح خانــدان، سامـــع مگو مــــــــدح دگر
مدح آنها در غزل بهـــتر ز شهد و شکر است
سید مصطفی سامع در ۱ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۳ اسفند ۱۴۰۲، ساعت ۲۰:۵۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۱:
معرفت
بدون یوسف زهــرا جـهــــــان دیگر نمی ارزد
بـود او زینــت گیتــــی دگــــــر زیور نمی ارزدکنم سو سو به هر سو تا کـه بینم مه جمال او
شود عمرم فـنا بیاو جــــهان یکسر نمی ارزداگــــر باشـــد تـــــرا مـال و زر قــارون نفس من
چو نشــناسی امامـــــت را ترا این زر نمی ارزدبود مـــرگ تو مــــرگ جاهلیت گر که نشناسی
بیا بشــــناس این رهبر جز این سرور نمی ارزداگــر بنشــسته ی چــشــم انتــظار حضرت دلبر
مهــیا گر نبــاشــی دان تــرا ســنــــگر نمی ارزددلــت را پــاک بنــما از پلیــدیــهای ایــن دوران
ولایـــش بــــا دل نــاپــاک ای دلــبر نمــی ارزدبخـواه از کبـریا تا بر تــو بخشد معـرفت سامع
بغیر از معـــــرفت جــانا تـــرا افــسر نمی ارزدچهارشنبه ۲ حوت ۱۴۰۲
سید مصطفی سامع در ۱ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۲ اسفند ۱۴۰۲، ساعت ۱۰:۴۲ دربارهٔ صامت بروجردی » کتاب المراثی و المصائب » شمارهٔ ۳۶ - مصیبت علی اکبر(ع):
شبه پیمبر
ای عاشـقان ای عاشـــقان شـبه پیمبر آمده
در بیــت لیـــــــلا وحسـین تابنده اختر آمدهاز طلعت این نو مهی پر نور شد گیتی همه
نیکو صفت ابن الحسین یعـنی که اکبر آمدهحیدر صفت او می درد صف های لشکر در غزا
بر هاشـمیان مـــژده ده ثانـــی حیــدر آمدهدرخلق وخوی ومنطقش باشد شبیه مصطفی
با دیدنش لشــکر نگر مبـــهوت یکــسر آمدهای قهــــرمانان بشـر، والا ظفر شد جلوه گر
پور علـــــی مرتضی فـــــرد مظـــــفر آمدهتبریک گو از جـــان و دل مولود مسعود علی
سـامع برای عاشــــقان، عنــــبر معطر آمده
چهار شنبه ۲- ۱۲-۱۴۰۲
مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن
سید مصطفی سامع در ۱ سال و ۲ ماه قبل، سهشنبه ۱ اسفند ۱۴۰۲، ساعت ۰۶:۱۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۰:
دُر فشان
شهی دارم که افسر بر سرش از خسروان دارد
که او غائب بـود اما به عالــم صد نشـان دارد
اگر خواهــی مکان او نگــر در قلــب هر مؤمن
احـــاطه هر کـجا با اذن رب در هر زمان دارد
بــود مــاهِ فــروزانش پـــسِ ابــرِ سـیاه پنهان
ولی دنیا ز نور او درخشش جــــاودان دارد
بیاید مه جبینِ ما شــبِ هجـــران سحر گردد
که اوخود بر همه هستی تسلط بی گمان دارد
دگــر نابــود می گــــردد به گیتی کاخِ استبداد
شهـی آیــد کــه صمـصام از امیر مؤمنان دارد
بگیـرد انتـــقامِ خـــونِ مظــلومانِ دشـت طف
کسی باشد کـه از شــاه رُسُل او خاندان دارد
به نیمی از مــهِ شعبان بـود میلاد مسعودش
به هر جــا بزم شـادی و ســـرورِ دلستان دارد
به حق این شب قــــدرش نما امضا ظهور او
که گیـتی در غیــــابِ او ملالِ جانستان دارد
الهــی تو رســان آن یوســفِ زهــرای مرضیه
که از خــاک بهین بانـو یقین دارم نشان دارد
بیـا سامــع بـه بـــزم عاشــقانِ حــجـتِ داور
نگر هر یــک بـرای او ز دیــــده دُرفشان دارد
دوشنبه ۳۰ -۱۱-۱۴۰۲
مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن
سید مصطفی سامع در ۱ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۲۹ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۲۳:۳۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲:
دلبــر والا مقــام
حبـذا پــر نور شــد عالــم ز مه سیمای دوست
بیـن چه زیـبا گشــته دنیا از رخ زیبای دوستگل فشان بیـن گلستان و عطر افشان بوستان
شــد بهار اینـک دوبار از مقــدم والای دوستجشن عیش وبزم نوش وباده وساغر به پاست
هر طرف با ساز ودف بنگر همه شیدای دوستصبحــــدم ســـــر زد ز بیـت میــر عسکر آفتاب
سامره شـــــد پر فروغ از طلعت اعلای دوستمـــدعی کــی مـــــی پذیرد با گلی گلشن شود
گلســـتان گیتی شــده از یک گل رعنای دوستمیمنت بادا محــبان میر و ســرور گشته است
دلبــر والا مقــام و حـجــت یکـــــتای دوستاو عزیز انس و جن باشد به هر وقت و زمان
سامعا بر گو ز جــان تبریــک بر اعزای دوستیکشنبه ۲۹-۱۱-۱۴۰۲
سید مصطفی سامع در ۱ سال و ۲ ماه قبل، شنبه ۲۸ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۲۰:۵۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۷:
شکرین لعل
منتظر بر ره تــو همـــچو گـــدا ایستادم
خــســـروا دوری تو کــرده مـرا ناشـادمدلـــبــرا رحــم نما لحــظه در کوچــه دل
از وفـا تـو بگــــذر زانـکه غمیـن افتادمشکرین لعل تو شــیرین بـود ای شیرینم
از فــراق تو شـــدم کوه کــــن و فرهادمعندلیــــب سخــنم شــــور و فغـانی دارد
هر سحر سوی ســـما می رود این فریادممی زنم دم ز صفات تو به هر جا صنما
مدح تـــو کرده مــرا در همه جــا آزادمگــر تو آیـــی بکنم جان خــــودم قربانت
مثـل پـروانـه بـه دور تـو بگـــردم شادمسامع یک روز بــــده بر مــن شیدا مژده
مژده ی آمــدن یـــــار و مـــبــارکبــادمشنبه ۲۸-۱۱-۱۴۰۲
سید مصطفی سامع در ۱ سال و ۲ ماه قبل، شنبه ۲۸ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۲۰:۱۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۰:
صبحم زشعف طرف چمن رهگذر افتاد
از نعـــرهِ بلبل به دل و جـان اثر افتادآمـد بـه جهــان فـصل بهار گـل وسـنبل
پیراهــنِ زرد از تـــن باغ وشـجر افتادبه به چه عجب فصل طـرب آمده جانا
بر خیز دیگـر موسـم غـم از نظــر افتادبر گـوی به سـاقی کـه دمی خم می آور
مخمورِ می ام فکرِ می اینک به سر افتاددانیکه ز چی گشته فضا روشن و پر نور
آن پـرده ی ابــــر از رخ سیما قمر افتادآمـد بـه گـلـستانِ جـهان نـوگـلِ نرگـس
از مقـدم او زیـب و صفـای دگر افتادآمد بـه سـرای حسـن عـسـکری یک مـــه
از حسن رخش شعشعه بر بحر وبر افتادیارب بنــمـا عیـدیِّ مـا در شـــب مولـود
تعجیـلِ فـرج راکه به عالــــم شرر افتادشهـد و شکـر است مـدحِ شهنشاهِ زمانه
سامع ز صفاتش به غزل ها شکــر افتادجمعه ۱۴۰۲/۱۱/۲۷
مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن
سید مصطفی سامع در ۲ ماه قبل، سهشنبه ۱۴ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۲۰:۱۷ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۶۷: