گنجور

حاشیه‌گذاری‌های افشین محمدی

افشین محمدی

 غزلیات مولانا اسرار آمیز و  آخرالزمانی است وقتی می گوید: آرین خاک برآیید و سماوات بگیرید ... اشاره دارد ب این آیات قرآن: آن الارض یرثها عبادی الصالحون( زمین را ب ارث می برند بندگان صالحم) ....و نجعلهم الوارثین..و آنان را وارثان آنچه خدا مالک آن است می گردانیم( یعنی وارثان مطلق زمین و آسمان حتی بهشت و دوزخ) و این زاییده شدن پس از مرگ و نو شدن جهان هستی پس از ژولیدکی و پیری است....حافظ هم همین را می گوید: آدمی در عالم خاکی نمی آید ب دست/ عالمی دیگر بیاید ساخت وزنو آدمی....نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد/ عالم پیر دگرباره جوان خواهد شد....بیاتاکل برافشانیم و می در ساغر اندازیم/ فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو در اندازیم....مولانا هم ب شکافته شدن آسمان در آخرالزمان و درانداخته شدن طرحی نو اشاره میکند....آب زنید راه را هین که نگار می‌رسد/ مژده دهید باغ را بوی بهار می‌رسد / چاک دست آسمان غلغله ایست در جهان / عنبر و مشک می‌دمد سنجق یار می‌رسد....یا می گوید: بشکافد آن دم آسمان ، نی مون ماند نی مکان/ شوری درافتد در جهان وین سور بر ماتم زند/ حق آتشی افروخته تا هرچه ناحق سوخته/ آتش بسوزد خلق را بر قلب این عالم زند....و این اتفاق زمانی می افتند که مآؤالنسل بشر خشک می‌شود و آنگاه جهان هستی در معرض فنا و نابودی قرار میگیرد و آنگاه خداوند عالم و آدم را از نو از مآء معین خلق میکند و می آفریند: کما قال عزوجل: قل ارایتم آن اصبح مآؤکم غورا فون یاتیکم بمآء معین....ای پیامبر بگو آیا ندیدید اگر در سحرگاهی مآؤالنسل شما خشک شد و فرو رفت ( پس آنگاه جهان هستی در معرض فنا و نابودی قرار گرفت) پس کیست دوباره عالم و آدم را از نو از مآءمعین خلق میکند....بقول مولانا: ماومتی‌ پاک رفت، مآء منی خشک شد/ گشت پری آدمی صورت انسان پری...یا بقول حافظ: دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند/ گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند....آدمی در عالم خاکی نمی آید ب دست/ عالمی دیگر بیاید ساخت و ژنو آدنی....شراب حق ( مآء معین) حلال اندر حلال است/ می خم خدا نبود محرم/ ازین باده جوان گرخورده بودی/ نبودی پشت پیرچرخ را خم/ زمین ار خورده بودی فارغستی/ ازینکه ابر تر بارد بر اونم....چنان مست است از آن دم جان آدم/ که نشناسد از آن دم جان آدم/ زشور اوست چندین جوش دریا/ زسرمستی او مست است عالم/ زهی سر ده که گردن زد اجل را/ که تا دنیا نبیند هیچ ماتم....هین بیخ مرگ برکن، زیرا که نفخ صوری/ گردن بزن خزان را چون نوبهار گشتی...


افشین محمدی در ‫۳ ماه قبل، دوشنبه ۱۹ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۰۸:۵۶ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۴۲۲:

این رباعی از خیام است، اشاره دارد به این آیه قرآن: قل یا عبادی الذین اسرفوا علی انفسهم لاتقنطوا من رحمة الله....بگو ای بندگانم که بر بدن خود زیاده روی ( خود ارضایی ) کرده اید، به رحمت خداوند بدگمان نشوید.....یارب من اگر گناه بی حد کردم/ بر جان و جوانی و بدن خود کردم( یعنی اگر خودارضایی بی حد کردم بر جان و جوانی و بدن خود کردم) / چون بر کرمت وثوق کلی دارم/ باز آمدم و توبه کردم اگر ید کردم....حضرت علی علیه السلام هم در دعای کمیل از زبان گناهکاران و نوجوانان آلوده ی آخرالزمان  میگوید: و خدعتتی الدنیا بغرورها و نفسی بجنایتها...علی ما عملته فی خلواتی و کثرة شهواتی من سوفعلی و دوام تفریطی....و فریب داد مرا دنیا با غرورش و نفسم با جنایتهایش بر آنچه کردم در خلوتهایم از شهوتراتی هایم و دوام در در تفریط و بدی کردارم....

افشین محمدی در ‫۳ ماه قبل، دوشنبه ۱۹ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۰۸:۴۶ دربارهٔ باباافضل کاشانی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲۰:

من نمی‌دونم چرا رباعیات خیام را دزدیدن و به این و اون نسبت دادن، مثل روز روشنه که این رباعی از خیامه 

افشین محمدی در ‫۳ ماه قبل، دوشنبه ۵ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۰۲:۰۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۸۱:

غزلیات مولانا پر رمز و راز و اسرار آمیز است، این غزل مولانا اشاره دارد ب پایان کار جهان که آسمان و زمین آمیخته می شوند و طرحی نو در انداخته میشود و خداوند عالم و آدم را از نو می آفریند و زمین را ب ارث می برند بندگان صالحش و در کالبد مرده و پیر جهان روحی نو دمیده میشود (یحی الارض بعدموتها) و قیامت صغری قبل از قیامت کبری ب وقوع می پیوندد...عشق بین با عاشقان آمیخته/ روح بین با خاکدان آمیخته/ چند گویی این جهان و آن جهان/ آن جهان بین وین جهان آمیخته( یوم تبدل الارض بغیر ارض) ....آب و آتش بین و خاک و باد را / دشمنان چون دوستان آمیخته( یعنی خداوند عالم و آدم را چنان از نو می آفریند که   عناصر چهارگانه ی تشکیل دهنده ی جهان هستی که آب و باد و خاک و آتش هستند و مدام باهم در تضاد و جنگ و دشمنی  هستند  باهم از در  دوستی در می آیند و چنان با هم می آمیزند که عالم و آدمی از نو می آفرینند و زمین رشک بهشت می گردد و طرحی نو در انداخته میسود...خیام هم همین را میگوید: ترکیب طبایع چو به کام تو دمی است/ رو شاد بزی اگر چه بر تو ستمی است( خیام میگوید ترکیب طبایع چهارگانه یعنی  باد و خاک و آتش و آب را چون خداوند ب کام تو تغییر داد و ترکیب کرد برو و شاد زندگی کن، هر چند قبل از آن بر تو ستمی شده( اشاره ب آیه قرآن : و نرید آن نمن علی الذین استضعفوا فی الارض....و اراده کردیم تا منت نهیم بر آنانکه مورد ستم واقع شدند در زمین ...و نجعلهم الوارثین و نمکن لهم فی الارض....و آنان را وارثان قرار دهیم و در زمین برای آنان امکانات بوجود آوریم و تمکین دهیم( یعنی ترکیب طبایع چهارگانه آب و باد و خاک و آتش را به نفع آنان تغییر دهیم به طوری که ب کام دل آنها باشد تا روز قیامت ) خیام میگوید: گر بر فلکم دست بدی چون یزدان/ برداشتمی من این فلک را زمیان/ وزنو فلک دگر چنان ساختمی/ کآزاده ب کام دل رسیدی آسان....حافظ هم همین را می گوید: آدمی در عالم خاکی نمی آید ب دست/  عالمی دیگر بیاید ساخت وزنو آدمی....نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد/  عالم پیر دگرباره جوان خواهد شد....بیاتاگل برافشانیم و می در ساغر اندازیم/ فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو در اندازیم....مولانا هم باز می گوید: آب زنید راه را هین که نگار می‌رسد مژده دهید باغ را بوی بهار می‌رسد چاک دست آسمان غلغله ایست در جهان عنبر و مشک می‌دمد سنجق یار می‌رسد....خیام هم همین را میگوید: گر بر فلکم دست بدی چون یزدان/ برداشتمی من این فلک را زمیان/ وزنو فلک دگر چنان ساختمی/ کآزاده ب کام دل رسیدی آسان ....در واقع خداوند عالم و آدم را از نو چنان می آفریند ب کام دل بندگان آزاده و صالحش باشد تا روز قیامت و آنان وارثان و سلاطین دوعالم می گرداند ، همانطور که در آیات متعدد قرآن  وعده داده: آن الارض یرثها عبادی الصالحون....و نجعلهم الوارثین و نمکن لهم فی الارض....( و آنان را وارثان بی قید و شرط آنچه خدا مالک آن است قرار می دهیم و در زمین آنان را تمکین و سلطنت خواهیم بخشید، خداوند. درباره ی پادشاهی حضرت سلیمان و قوم بنی اسرائیل فرموده: و اورثهم مشارق الارض و نغاربها ...( قید و شرط آورده و گفته آنان را وارثان مشارق و مغارب عالم گردانیدیم) اما در اینجا می فرماید: و نحعلهم الوارثین..( یعنی هیچ قید و شرطی نیاورده، الوارثین یعنی وارث آنچه خداوند. مالک آن است، نه تنها زمین، بلکه شامل آسمانها و بهشت و دوزخ هم میشود، حتی صفات خدا را هم شامل میشود....)  گرگ و میش و شیر و آهو چارضد/ از نهیب قهرمان آمیخته....در آن روزگار چنان امنیت برقرار میشود که  خشونت و نفرت حتی از میان حیوانات هم میرود و گرگ و میش و شیر و آهو چهار دشمن دیرینه با آرامش در کنار هم زندگی می کنند( در احادیث شیعه هم ب این نکته اشاره شده) ....اتحاد اندر اثر بین و بدان/ نوبهار و مهرگان آمیخته..( در آن زمان خزانی در کار نیست و همیشه نوبهار است) اندر آمیزید زیرا بهر ماست/ این زمین با آسمان آمیخته.(مولانا میگوید این زمینی که با آسمان آمیخته شده از آن ماست، اشاره ب آیه قرآن: آن الارض یرثها عبادی الصالحون...زمین را ب ارث می‌برند بندگان صالحش) ....لازم ب ذکر است که مولانا و حافظ و خیام و باباطاهر  و....پیروان یک ائمه هستند، همان ائمه ای که در این آیه قرآن ب آن اشاره شده...و نحعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین....

افشین محمدی در ‫۳ ماه قبل، یکشنبه ۴ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۲۱:۰۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۳۱:

کفر ب جنگ آمد و ایمان ب صلح/ عشق بزد آنش در این صلح وجنگ.... غزلیات مولانا پر رمز و راز و اسرار آمیز است، این غزل   مولانا اشاره دارد ب پایان کار جهان که خداوند در قرآن می فرماید: آن الارض یرثها عبادی الصالحون....زمین را ب ارث می برند بندگان صالحم....یعنی وقتی که کفر و ایمان باهم در جنگ هستند و این جنگ آنها ب هیچ جایی نمی‌رسد ، عشق در آخرالزمان آتش در این صلح و جنگ میزند و جهانی از نو می آفریند....به ارث می برند، یعنی می بلعند و می خورند هر دوجهان را ....عشق گشاید دهن از بحر دل / هر دو جهان را بخورد چون نهنگ...دو جهان را کند یکی لقمه/ شعله هایی که در نهان دارم.....بود مردمخوار عالم، خلق عالم را بخورد/ خالق آوردست ما را تا که ما عالم خوریم....آدمی در عالم خاکی نمی آید ب دست/ عالمی دیگر بیاید ساخت وزنو آدمی...بیاتاگل برافشانیم و می در ساغر اندازیم/ فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو در اندازیم....نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد/ عالم پیر دگرباره جوان خواهد شد 

افشین محمدی در ‫۳ ماه قبل، شنبه ۳ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۲۰:۱۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۶:

 غزلیات مولانا رمزآلود و اسرار آمیز است، غزلیات مولانا  آخرالزمانی است وقتی می گوید: ازین خاک برآیید و سماوات بگیرید ... اشاره دارد ب این آیات قرآن: آن الارض یرثها عبادی الصالحون( زمین را ب ارث می برند بندگان صالحم..یعنی می بلعند، مولانا میگوید: دوجهان را کند یکی لقمه/ شعله هایی که در نهان دارم....عشق گشاید دهن از بحر دل/ هر دو جهان را بخورد چون نهنگ....) ....و نجعلهم الوارثین....و آنان را وارثان می گردانیم( الوارثین یعنی وارث آنچه خداوند مالک است، نه تنها زمین  یعنی وارثان مطلق زمین و آسمان حتی بهشت و دوزخ ) و این زاییده شدن پس از مرگ و نو شدن جهان هستی پس از ژولیدکی و پیری است....حافظ هم همین را می گوید: آدمی در عالم خاکی نمی آید ب دست/ عالمی دیگر بیاید ساخت وزنو آدمی....نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد/ عالم پیر دگرباره جوان خواهد شد....بیاتاگل برافشانیم و می در ساغر اندازیم/ فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو در اندازیم....مولانا هم ب شکافته شدن آسمان در آخرالزمان و درانداخته شدن طرحی نو اشاره میکند....آب زنید راه را هین که نگار می‌رسد/ مژده دهید باغ را بوی بهار می‌رسد / چاک دست آسمان غلغله ایست در جهان / عنبر و مشک می‌دمد سنجق یار می‌رسد....یا می گوید: بشکافد آن دم آسمان ، نی کون ماند نی مکان/ شوری درافتد در جهان وین سور بر ماتم زند/ حق آتشی افروخته تا هرچه ناحق سوخته/ آتش بسوزد خلق را بر قلب این عالم زند....و این اتفاق زمانی می افتند که مآؤالنسل بشر خشک می‌شود و جهان ب پایان خود نزدیک میشود و  جهان هستی در معرض فنا و نابودی قرار میگیرد و آنگاه خداوند عالم و آدم را از نو از مآء معین خلق میکند و می آفریند: کما قال عزوجل: قل ارایتم آن اصبح مآؤکم غورا فون یاتیکم بمآء معین....ای پیامبر بگو آیا ندیدید اگر در سحرگاهی مآؤالنسل شما خشک شد و فرو رفت ( پس آنگاه جهان هستی در معرض فنا و نابودی قرار گرفت) پس کیست دوباره عالم و آدم را از نو از مآءمعین خلق میکند....بقول مولانا: ماومتی‌ پاک رفت، مآء منی خشک شد/ گشت پری آدمی صورت انسان پری...یا بقول حافظ: دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند/ گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند....آدمی در عالم خاکی نمی آید ب دست/ عالمی دیگر بیاید ساخت و زنو آدمی....شراب حق ( مآء معین) حلال اندر حلال است/ می خم خدا نبود محرم/ ازین باده جوان گرخورده بودی/ نبودی پشت پیرچرخ را خم/ زمین ار خورده بودی فارغستی/ ازینکه ابر تر بارد بر اونم....چنان مست است از آن دم جان آدم/ که نشناسد از آن دم جان آدم/ زشور اوست چندین جوش دریا/ زسرمستی او مست است عالم/ زهی سر ده که گردن زد اجل را/ که تا دنیا نبیند هیچ ماتم....هین بیخ مرگ برکن، زیرا که نفخ صوری/ گردن بزن خزان را چون نوبهار گشتی...منظور مولانا از شه زیبا در این غزلیات وجود مقدس حضرت صاحب الزمان عج است