افشین محمدی
تاریخ پیوستن: ۳م شهریور ۱۴۰۳
غزلیات مولانا اسرار آمیز و آخرالزمانی است وقتی می گوید: آرین خاک برآیید و سماوات بگیرید ... اشاره دارد ب این آیات قرآن: آن الارض یرثها عبادی الصالحون( زمین را ب ارث می برند بندگان صالحم) ....و نجعلهم الوارثین..و آنان را وارثان آنچه خدا مالک آن است می گردانیم( یعنی وارثان مطلق زمین و آسمان حتی بهشت و دوزخ) و این زاییده شدن پس از مرگ و نو شدن جهان هستی پس از ژولیدکی و پیری است....حافظ هم همین را می گوید: آدمی در عالم خاکی نمی آید ب دست/ عالمی دیگر بیاید ساخت وزنو آدمی....نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد/ عالم پیر دگرباره جوان خواهد شد....بیاتاکل برافشانیم و می در ساغر اندازیم/ فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو در اندازیم....مولانا هم ب شکافته شدن آسمان در آخرالزمان و درانداخته شدن طرحی نو اشاره میکند....آب زنید راه را هین که نگار میرسد/ مژده دهید باغ را بوی بهار میرسد / چاک دست آسمان غلغله ایست در جهان / عنبر و مشک میدمد سنجق یار میرسد....یا می گوید: بشکافد آن دم آسمان ، نی مون ماند نی مکان/ شوری درافتد در جهان وین سور بر ماتم زند/ حق آتشی افروخته تا هرچه ناحق سوخته/ آتش بسوزد خلق را بر قلب این عالم زند....و این اتفاق زمانی می افتند که مآؤالنسل بشر خشک میشود و آنگاه جهان هستی در معرض فنا و نابودی قرار میگیرد و آنگاه خداوند عالم و آدم را از نو از مآء معین خلق میکند و می آفریند: کما قال عزوجل: قل ارایتم آن اصبح مآؤکم غورا فون یاتیکم بمآء معین....ای پیامبر بگو آیا ندیدید اگر در سحرگاهی مآؤالنسل شما خشک شد و فرو رفت ( پس آنگاه جهان هستی در معرض فنا و نابودی قرار گرفت) پس کیست دوباره عالم و آدم را از نو از مآءمعین خلق میکند....بقول مولانا: ماومتی پاک رفت، مآء منی خشک شد/ گشت پری آدمی صورت انسان پری...یا بقول حافظ: دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند/ گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند....آدمی در عالم خاکی نمی آید ب دست/ عالمی دیگر بیاید ساخت و ژنو آدنی....شراب حق ( مآء معین) حلال اندر حلال است/ می خم خدا نبود محرم/ ازین باده جوان گرخورده بودی/ نبودی پشت پیرچرخ را خم/ زمین ار خورده بودی فارغستی/ ازینکه ابر تر بارد بر اونم....چنان مست است از آن دم جان آدم/ که نشناسد از آن دم جان آدم/ زشور اوست چندین جوش دریا/ زسرمستی او مست است عالم/ زهی سر ده که گردن زد اجل را/ که تا دنیا نبیند هیچ ماتم....هین بیخ مرگ برکن، زیرا که نفخ صوری/ گردن بزن خزان را چون نوبهار گشتی...
آمار مشارکتها: | |
---|---|
حاشیهها: |
۷ |
افشین محمدی در ۴ ماه قبل، سهشنبه ۱۴ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۲۲:۱۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۱۹:
غزلیات مولانا پر رمز و راز است، هنوز کسی راز آنها را نمی داند، منظور از اندک اندک جمع مستان میرسند...اشاره دارد ب همین آیه قرآن: و لقد کتبنا فی الزبور من بعد الذکر آن الارض یرثها عبادی الصالحون.....مولانا میگوید: اندک اندک زین جهان هست و نیست/ نیستان رفتند و هستان میرسند....منظور این است که سرانجام جهان ب صالحان باقی می ماند و ب ارث میرسد
افشین محمدی در ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۱۹ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۰۸:۵۶ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۴۲۲:
این رباعی از خیام است، اشاره دارد به این آیه قرآن: قل یا عبادی الذین اسرفوا علی انفسهم لاتقنطوا من رحمة الله....بگو ای بندگانم که بر بدن خود زیاده روی ( خود ارضایی ) کرده اید، به رحمت خداوند بدگمان نشوید.....یارب من اگر گناه بی حد کردم/ بر جان و جوانی و بدن خود کردم( یعنی اگر خودارضایی بی حد کردم بر جان و جوانی و بدن خود کردم) / چون بر کرمت وثوق کلی دارم/ باز آمدم و توبه کردم اگر ید کردم....حضرت علی علیه السلام هم در دعای کمیل از زبان گناهکاران و نوجوانان آلوده ی آخرالزمان میگوید: و خدعتتی الدنیا بغرورها و نفسی بجنایتها...علی ما عملته فی خلواتی و کثرة شهواتی من سوفعلی و دوام تفریطی....و فریب داد مرا دنیا با غرورش و نفسم با جنایتهایش بر آنچه کردم در خلوتهایم از شهوتراتی هایم و دوام در در تفریط و بدی کردارم....
افشین محمدی در ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۱۹ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۰۸:۴۶ دربارهٔ باباافضل کاشانی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲۰:
من نمیدونم چرا رباعیات خیام را دزدیدن و به این و اون نسبت دادن، مثل روز روشنه که این رباعی از خیامه
افشین محمدی در ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۵ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۰۲:۰۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۸۱:
غزلیات مولانا پر رمز و راز و اسرار آمیز است، این غزل مولانا اشاره دارد ب پایان کار جهان که آسمان و زمین آمیخته می شوند و طرحی نو در انداخته میشود و خداوند عالم و آدم را از نو می آفریند و زمین را ب ارث می برند بندگان صالحش و در کالبد مرده و پیر جهان روحی نو دمیده میشود (یحی الارض بعدموتها) و قیامت صغری قبل از قیامت کبری ب وقوع می پیوندد...عشق بین با عاشقان آمیخته/ روح بین با خاکدان آمیخته/ چند گویی این جهان و آن جهان/ آن جهان بین وین جهان آمیخته( یوم تبدل الارض بغیر ارض) ....آب و آتش بین و خاک و باد را / دشمنان چون دوستان آمیخته( یعنی خداوند عالم و آدم را چنان از نو می آفریند که عناصر چهارگانه ی تشکیل دهنده ی جهان هستی که آب و باد و خاک و آتش هستند و مدام باهم در تضاد و جنگ و دشمنی هستند باهم از در دوستی در می آیند و چنان با هم می آمیزند که عالم و آدمی از نو می آفرینند و زمین رشک بهشت می گردد و طرحی نو در انداخته میسود...خیام هم همین را میگوید: ترکیب طبایع چو به کام تو دمی است/ رو شاد بزی اگر چه بر تو ستمی است( خیام میگوید ترکیب طبایع چهارگانه یعنی باد و خاک و آتش و آب را چون خداوند ب کام تو تغییر داد و ترکیب کرد برو و شاد زندگی کن، هر چند قبل از آن بر تو ستمی شده( اشاره ب آیه قرآن : و نرید آن نمن علی الذین استضعفوا فی الارض....و اراده کردیم تا منت نهیم بر آنانکه مورد ستم واقع شدند در زمین ...و نجعلهم الوارثین و نمکن لهم فی الارض....و آنان را وارثان قرار دهیم و در زمین برای آنان امکانات بوجود آوریم و تمکین دهیم( یعنی ترکیب طبایع چهارگانه آب و باد و خاک و آتش را به نفع آنان تغییر دهیم به طوری که ب کام دل آنها باشد تا روز قیامت ) خیام میگوید: گر بر فلکم دست بدی چون یزدان/ برداشتمی من این فلک را زمیان/ وزنو فلک دگر چنان ساختمی/ کآزاده ب کام دل رسیدی آسان....حافظ هم همین را می گوید: آدمی در عالم خاکی نمی آید ب دست/ عالمی دیگر بیاید ساخت وزنو آدمی....نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد/ عالم پیر دگرباره جوان خواهد شد....بیاتاگل برافشانیم و می در ساغر اندازیم/ فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو در اندازیم....مولانا هم باز می گوید: آب زنید راه را هین که نگار میرسد مژده دهید باغ را بوی بهار میرسد چاک دست آسمان غلغله ایست در جهان عنبر و مشک میدمد سنجق یار میرسد....خیام هم همین را میگوید: گر بر فلکم دست بدی چون یزدان/ برداشتمی من این فلک را زمیان/ وزنو فلک دگر چنان ساختمی/ کآزاده ب کام دل رسیدی آسان ....در واقع خداوند عالم و آدم را از نو چنان می آفریند ب کام دل بندگان آزاده و صالحش باشد تا روز قیامت و آنان وارثان و سلاطین دوعالم می گرداند ، همانطور که در آیات متعدد قرآن وعده داده: آن الارض یرثها عبادی الصالحون....و نجعلهم الوارثین و نمکن لهم فی الارض....( و آنان را وارثان بی قید و شرط آنچه خدا مالک آن است قرار می دهیم و در زمین آنان را تمکین و سلطنت خواهیم بخشید، خداوند. درباره ی پادشاهی حضرت سلیمان و قوم بنی اسرائیل فرموده: و اورثهم مشارق الارض و نغاربها ...( قید و شرط آورده و گفته آنان را وارثان مشارق و مغارب عالم گردانیدیم) اما در اینجا می فرماید: و نحعلهم الوارثین..( یعنی هیچ قید و شرطی نیاورده، الوارثین یعنی وارث آنچه خداوند. مالک آن است، نه تنها زمین، بلکه شامل آسمانها و بهشت و دوزخ هم میشود، حتی صفات خدا را هم شامل میشود....) گرگ و میش و شیر و آهو چارضد/ از نهیب قهرمان آمیخته....در آن روزگار چنان امنیت برقرار میشود که خشونت و نفرت حتی از میان حیوانات هم میرود و گرگ و میش و شیر و آهو چهار دشمن دیرینه با آرامش در کنار هم زندگی می کنند( در احادیث شیعه هم ب این نکته اشاره شده) ....اتحاد اندر اثر بین و بدان/ نوبهار و مهرگان آمیخته..( در آن زمان خزانی در کار نیست و همیشه نوبهار است) اندر آمیزید زیرا بهر ماست/ این زمین با آسمان آمیخته.(مولانا میگوید این زمینی که با آسمان آمیخته شده از آن ماست، اشاره ب آیه قرآن: آن الارض یرثها عبادی الصالحون...زمین را ب ارث میبرند بندگان صالحش) ....لازم ب ذکر است که مولانا و حافظ و خیام و باباطاهر و....پیروان یک ائمه هستند، همان ائمه ای که در این آیه قرآن ب آن اشاره شده...و نحعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین....
افشین محمدی در ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۴ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۲۱:۰۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۳۱:
کفر ب جنگ آمد و ایمان ب صلح/ عشق بزد آنش در این صلح وجنگ.... غزلیات مولانا پر رمز و راز و اسرار آمیز است، این غزل مولانا اشاره دارد ب پایان کار جهان که خداوند در قرآن می فرماید: آن الارض یرثها عبادی الصالحون....زمین را ب ارث می برند بندگان صالحم....یعنی وقتی که کفر و ایمان باهم در جنگ هستند و این جنگ آنها ب هیچ جایی نمیرسد ، عشق در آخرالزمان آتش در این صلح و جنگ میزند و جهانی از نو می آفریند....به ارث می برند، یعنی می بلعند و می خورند هر دوجهان را ....عشق گشاید دهن از بحر دل / هر دو جهان را بخورد چون نهنگ...دو جهان را کند یکی لقمه/ شعله هایی که در نهان دارم.....بود مردمخوار عالم، خلق عالم را بخورد/ خالق آوردست ما را تا که ما عالم خوریم....آدمی در عالم خاکی نمی آید ب دست/ عالمی دیگر بیاید ساخت وزنو آدمی...بیاتاگل برافشانیم و می در ساغر اندازیم/ فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو در اندازیم....نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد/ عالم پیر دگرباره جوان خواهد شد
افشین محمدی در ۱۰ ماه قبل، شنبه ۳ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۲۰:۱۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۶:
غزلیات مولانا رمزآلود و اسرار آمیز است، غزلیات مولانا آخرالزمانی است وقتی می گوید: ازین خاک برآیید و سماوات بگیرید ... اشاره دارد ب این آیات قرآن: آن الارض یرثها عبادی الصالحون( زمین را ب ارث می برند بندگان صالحم..یعنی می بلعند، مولانا میگوید: دوجهان را کند یکی لقمه/ شعله هایی که در نهان دارم....عشق گشاید دهن از بحر دل/ هر دو جهان را بخورد چون نهنگ....) ....و نجعلهم الوارثین....و آنان را وارثان می گردانیم( الوارثین یعنی وارث آنچه خداوند مالک است، نه تنها زمین یعنی وارثان مطلق زمین و آسمان حتی بهشت و دوزخ ) و این زاییده شدن پس از مرگ و نو شدن جهان هستی پس از ژولیدکی و پیری است....حافظ هم همین را می گوید: آدمی در عالم خاکی نمی آید ب دست/ عالمی دیگر بیاید ساخت وزنو آدمی....نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد/ عالم پیر دگرباره جوان خواهد شد....بیاتاگل برافشانیم و می در ساغر اندازیم/ فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو در اندازیم....مولانا هم ب شکافته شدن آسمان در آخرالزمان و درانداخته شدن طرحی نو اشاره میکند....آب زنید راه را هین که نگار میرسد/ مژده دهید باغ را بوی بهار میرسد / چاک دست آسمان غلغله ایست در جهان / عنبر و مشک میدمد سنجق یار میرسد....یا می گوید: بشکافد آن دم آسمان ، نی کون ماند نی مکان/ شوری درافتد در جهان وین سور بر ماتم زند/ حق آتشی افروخته تا هرچه ناحق سوخته/ آتش بسوزد خلق را بر قلب این عالم زند....و این اتفاق زمانی می افتند که مآؤالنسل بشر خشک میشود و جهان ب پایان خود نزدیک میشود و جهان هستی در معرض فنا و نابودی قرار میگیرد و آنگاه خداوند عالم و آدم را از نو از مآء معین خلق میکند و می آفریند: کما قال عزوجل: قل ارایتم آن اصبح مآؤکم غورا فون یاتیکم بمآء معین....ای پیامبر بگو آیا ندیدید اگر در سحرگاهی مآؤالنسل شما خشک شد و فرو رفت ( پس آنگاه جهان هستی در معرض فنا و نابودی قرار گرفت) پس کیست دوباره عالم و آدم را از نو از مآءمعین خلق میکند....بقول مولانا: ماومتی پاک رفت، مآء منی خشک شد/ گشت پری آدمی صورت انسان پری...یا بقول حافظ: دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند/ گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند....آدمی در عالم خاکی نمی آید ب دست/ عالمی دیگر بیاید ساخت و زنو آدمی....شراب حق ( مآء معین) حلال اندر حلال است/ می خم خدا نبود محرم/ ازین باده جوان گرخورده بودی/ نبودی پشت پیرچرخ را خم/ زمین ار خورده بودی فارغستی/ ازینکه ابر تر بارد بر اونم....چنان مست است از آن دم جان آدم/ که نشناسد از آن دم جان آدم/ زشور اوست چندین جوش دریا/ زسرمستی او مست است عالم/ زهی سر ده که گردن زد اجل را/ که تا دنیا نبیند هیچ ماتم....هین بیخ مرگ برکن، زیرا که نفخ صوری/ گردن بزن خزان را چون نوبهار گشتی...منظور مولانا از شه زیبا در این غزلیات وجود مقدس حضرت صاحب الزمان عج است
افشین محمدی در ۲۹ روز قبل، شنبه ۱۷ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۲۰:۲۱ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶: