گنجور

حاشیه‌ها

آسوده دلارام در ‫۵ ماه قبل، دوشنبه ۵ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۱۴:۴۴ دربارهٔ نصرالله منشی » کلیله و دمنه » مقدمهٔ نصرالله منشی » بخش ۳ - دین بی مُلک ضایع است و مُلک بی دین باطل:

"بحکم این مقدمات روشن می‌گردد"
با توجه به استدلال‌ها و اصولی که پیش از این بیان شده است، نتیجه‌ای آشکار و منطقی به دست می‌آید.

"دین بی ملک ضایع است"
دین (به معنای نظام اخلاقی و معنوی) بدون پشتیبانی قدرت و حکومت، توانایی پیاده‌سازی ارزش‌ها و اصول خود را از دست می‌دهد و در نهایت در جامعه کمرنگ یا فراموش می‌شود. برای اجرای عدالت و ایجاد نظم بر اساس تعالیم دینی، وجود حکومتی قوی و هماهنگ ضروری است.

"و ملک بی دین باطل"
از سوی دیگر، حکومت بدون دین (یا اصول اخلاقی و معنوی) از مسیر درست خارج می‌شود و به ظلم و فساد می‌انجامد، زیرا پایه‌های اخلاقی و انسانی لازم برای هدایت امور در آن وجود ندارد.

آسوده دلارام در ‫۵ ماه قبل، دوشنبه ۵ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۱۴:۴۰ دربارهٔ نصرالله منشی » کلیله و دمنه » مقدمهٔ نصرالله منشی » بخش ۳ - دین بی مُلک ضایع است و مُلک بی دین باطل:

و آن کس که در سایه رایت علما آرام گیرد تا بآفتاب کشف نزدیک افتد بمجرد معرفت آن شکوه و مهابت در ضمیر او پیدا آید که اوهام نهایت آن را در نتواند یافت و خواطر به کنه آن نتواند رسید:

"و آن کس که در سایه رایت علما آرام گیرد" اشاره به کسی دارد که در پناه دانش و رهنمودهای علما و خردمندان زندگی می‌کند و از دانش و بینش آن‌ها بهره می‌برد. "تا بآفتاب کشف نزدیک افتد" بیان می‌کند که این همراهی و بهره‌گیری از علم، فرد را به روشنی و بصیرتی شبیه به نور خورشید هدایت می‌کند؛ نوری که پرده‌ها را کنار می‌زند و حقیقت را آشکار می‌سازد. "بمجرد معرفت آن شکوه و مهابت در ضمیر او پیدا آید" توضیح می‌دهد که معرفت و علم به خودی خود در قلب و ذهن فرد احساسی از عظمت و شکوه پدید می‌آورد که غیرقابل وصف است. "که اوهام نهایت آن را در نتواند یافت و خواطر به کنه آن نتواند رسید" به این معناست که عظمت معرفت و علم چنان گسترده و ژرف است که خیال و اندیشه انسان نمی‌تواند به انتهای آن دست یابد یا به عمق واقعی آن پی ببرد.

شاهرخ آسمانی در ‫۵ ماه قبل، دوشنبه ۵ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۱۴:۲۱ در پاسخ به رضا دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۶:

بسیارعالی درود وسلام فراوان بر جناب ساقی عزیز

غلام رسول مبین در ‫۵ ماه قبل، دوشنبه ۵ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۱۳:۰۷ دربارهٔ عطار » پندنامه » بخش ۷ - در بیان صفت اهل ایمان و در عمل خالص:

خیلی ممنونم از مطالب ارزشمند شما. 

کامگار باشید. 

سید حسین اخوان بهابادی در ‫۵ ماه قبل، دوشنبه ۵ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۱۱:۵۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۹:

به شیراز آی و فیضِ روحِ قدسی
بجوی از مردمِ صاحب کمالش
نه اینکه همه ی مردم شیراز، صاحب کمال هستند بلکه حضرت حافظ می فرماید از صاحب کمالان شیراز، روح قدسی را جستجو کن و این چیز بدیهی است که همه یک شهر نمی توانند صاحب کمال باشند. صاحب کمال که هیچ، برای یک شهر، حتی نمی توان گفت همه خوب و بی خطرند بلکه در هر شهری آدم های شرور هم وجود دارند و شیراز از این امر هم مستثنی نیست. حالا، چرا حافظ دست روی صاحب کمالان شیراز گذاشته است؟ یکی از دلایل این است که حضرت حافظ صاحب کمالان خوبی در شهر شیراز سراغ داشته است چنانکه حافظ، خواجوی کرمانی، استاد خود را از جرگه همان صاحب کمال ها دیده و  فیض روح قدسی او را هم بدست می آورد و این گونه شخصیت حافظ شکل می گیرد.
خوشا شیراز و وضعِ بی‌مثالش
خداوندا نگه دار از زَوالش
سوال، وضع بی مثال شیراز، یعنی چه؟
حافظ وقتی از صاحب کمال می گوید منظورش از وضع بی مثال شیراز هم، سرزمین ادب و علم پرور آن است. شیراز جایی است که امثال سعدی در آن متولد شدند ، نفس کشیدند، رشد کردند و بالیده اند. البته همراهی طبیعت زیبای شیراز، آب رکن آباد و گلگشت مصلا و نعمت های خداوندی آن با صاحب کمالان وضع خاص و بی مانندی را برای شهر شیراز رقم می‌زند گویا همه چیز در این شهر آماده شده است تا رشد کنی و ببالی، لذا باید قدر دانست و طالب بود و جوینده.

فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد) در ‫۵ ماه قبل، دوشنبه ۵ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۱۱:۲۲ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۲۱:

و همچنین مصرع دوم این بیت.

سپاسگزارم 

 

به تدبیر نخچیر کشمیهن است

که دستورش ازکهل اهریمنست

فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد) در ‫۵ ماه قبل، دوشنبه ۵ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۱۱:۲۰ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۲۱:

گرامی گنجوریان

لطفا مصرع ۲ را مانا کنید.

سپاسگزارم

 

ز گرگان بیامد به شهر نسا

یکی رهنمون پیش پر کیمیا

کوروش در ‫۵ ماه قبل، دوشنبه ۵ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۱۰:۳۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۸۰ - حکایت آن سه مسافر مسلمان و ترسا و جهود و آن کی به منزل قوتی یافتند و ترسا و جهود سیر بودند گفتند این قوت را فردا خوریم مسلمان صایم بود گرسنه ماند از آنک مغلوب بود:

الکیاسه والادب لاهل المدر

 

الضیافه والقری لاهل الوبر

 

الضیافة للغریب والقری

 

اودع الرحمن فی اهل القری

 

کل یوم فی القری ضیف حدیث

 

ما له غیر الاله من مغیث

 

کل لیل فی القری وفد جدید

 

ما لهم ثم سوی الله محید

 

ترجمه لطفا

 

همایون در ‫۵ ماه قبل، دوشنبه ۵ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۱۰:۲۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۹:

هنگامی که سخن نویی و پهلوانی ندارد زیبایی نمی آفریند مانند این غزل که از زیبایی و شیوایی بی بهره است

کوروش در ‫۵ ماه قبل، دوشنبه ۵ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۰۹:۴۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۷۶ - معجزهٔ هود علیه‌السلام در تخلص مؤمنان امت به وقت نزول باد:

در تلاقی روزگارت می‌برند

 

یادهاشان غایبی‌ات می‌چرند

 

یعنی چه

 

 

 

سُلگی قاسم . در ‫۵ ماه قبل، دوشنبه ۵ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۰۸:۵۰ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۵۹ - داستان آن کنیزک کی با خر خاتون شهوت می‌راند و او را چون بز و خرس آموخته بود شهوت راندن آدمیانه و کدویی در قضیب خر می‌کرد تا از اندازه نگذرد خاتون بر آن وقوف یافت لکن دقیقهٔ کدو را ندید کنیزک را به بهانه به راه کرد جای دور و با خر جمع شد بی‌کدو و هلاک شد به فضیحت کنیزک بیگاه باز آمد و نوحه کرد که ای جانم و ای چشم روشنم کیر دیدی کدو ندیدی ذکر دیدی آن دگر ندیدی کل ناقص ملعون یعنی کل نظر و فهم ناقص ملعون و اگر نه ناقصان ظاهر جسم مرحوم‌اند ملعون نه‌اند بر خوان لیس علی الاعمی حرج نفی حرج کرد و نفی لعنت و نفی عتاب و غضب:

شهوت و باد رابطه ای پر کاربرد دارد شهوت گاه در باد چنان به هم تنیده شده اند که صرفا با شنیدن باد باد غرور باد خشم باد شهوت به معنای معنای خاص خود یعنی ترص ولع زیادی در کار باد آز باد شهوت و....

باد شهوت باد با خشم باد آز

برد آنکه نبود اهل نماز 

پس باد خود سمبل است از حرص و ولع زیاد یک اضافه تشبیهی است که گاه خود واژه باد کفایت می‌کند برای خشم غرور 

فلانی باد در سرش دارد 

از طرب گشته بز آن زن هزار

در شرار شهوت خر بی‌قرار

از شادی آن زن چون باد بزان و جهنده هزار بار قوی تر شده

هزار نشان کثرت‌گرایی است

 

چه بزان که آن شهوت او را بز گرفت

بز گرفتن گیج را نبود شگفت

خود مولوی جواب میده نه هر باد جهنده ای؛ آن بادی که شهوت هم دارد و هم آن را فریفته و مفتون کرده باشد

میل شهوت کر کند دل را و کور

تا نماید خر چو یوسف نار

چون میل جنسی و شهوت هم آنسان را کور میکند و هم کَر ،

اشاره به حدیث حبُ لاشی یعنی و یعصم

آدم نسبت به چیزی که عاشق هست هم کرد است هم. کور

 

بز گرفتن یعنی فریفتن و حیله کردن و تندی جستن و در رفتن هم می‌شود معنی کرد

 خود ز باد بزان زاده اند

به مردم ز یزدان زاده اند

چو نار اگرم فروختن فرمایی

چو باد بزان شوم ز نا پروایی

باد جهنده ای که خود سریع است و آن بادی جهنده را که شهوت فریفته و جهنده تر کرده؛ گول زدن فریفتن چنین آدم گیجی جای تعجب ندارد/قاسم سُلگی 

بهزاد جان بزرگی در ‫۵ ماه قبل، دوشنبه ۵ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۰۸:۱۷ دربارهٔ غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۵:

السلام علیک ایها النبی ورحمة الله وبرکاته

 

سلام بر تو ای پیغمبر و رحمت خدا و برکات او بر تو باد. 

قطعه فرسوده جهان استاد نصرت فاتح علی خان با ابیاتی ازین شعر شروع میشه و زیبا هست.

بهرام خاراباف در ‫۵ ماه قبل، دوشنبه ۵ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۰۶:۴۶ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۲ - هلال پنداشتن آن شخص خیال را در عهد عمر رضی الله عنه:

هم ترازو،ترازوراست کرد/هم ترازو،ترازوکاست کرد

(#مولوی)

شیطنتی کردم تغییری دراین بیت دادم بدین گونه

ترازِ او

ترازورا راست کرد

ترازو

ترازِ اورا

کاست کرد

#بهرام_خاراباف

مهدی در ‫۵ ماه قبل، دوشنبه ۵ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۰۳:۰۷ دربارهٔ رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۰:

محمود امیدسالار در مصرع «هر جویکی که خشک همی بود شد رطیب»، «جویک» را به «چوبک» درست کرده‌اند.

 

منبع: ایران شناسی سال یازدهم تابستان 1378 شماره 42، مقاله «کنج» یا «کنج» در مقدمه ی رستم و سهراب

همایون در ‫۵ ماه قبل، دوشنبه ۵ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۰۲:۵۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۳۴:

بی گمان فرهنگ جلال‌دین مهری و ایرانی است که همان فرهنگ پهلوانی است که با روشنی تازه ای می‌آمیزد که فرهنگ مهر فرهنگ آفرینندگی مردم است

فرهنگ افزایندگی و گسترش 

فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد) در ‫۵ ماه قبل، دوشنبه ۵ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۰۱:۳۲ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۲۰:

همی کرد بازی بدان همنشان

وزو پر ز خون دیده یِ سرکشان

گرامی گنجوریان

مصرع اول به چه مانا است?

سپاسگزارم 

همایون در ‫۵ ماه قبل، دوشنبه ۵ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۰۱:۱۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۲۶:

آفرین به غزل دوست

مهر بنیاد فرهنگ ایران است عشق مرد و زن و عشق عارفانه بچه های مهر اند گسترش و بزرگی مهر به جهان بزرگی و گسترش می‌بخشد نه بر عکس

ما ایرانیان دیر زمانیست که مهر را کنار گذاشته‌ایم 

و راه مهر را نیمه کاره رها ساخته‌ایم اما بخت بزرگی داریم که شاهنامه که میدان مهر را نمایش میدهد و ماهنامه جلال‌دین که شمشیر و گرز و نیزه آن را فراهم ساخته است فراهم آمده‌است

همایون در ‫۵ ماه قبل، دوشنبه ۵ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۰۱:۰۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۴۱:

بیهوده نیست که مثنوی جلال‌دین را باید ماهنامه نامید اگر شاهنامه به شاهی انسان می‌پردازد ماهنامه به ماهی انسان می‌نگرد که نور همان نیروست که در زبانی دگر آمده‌است 

اگر ما ایرانیان بتوانیم فرهنگ پهلوانی خود را با فرهنگ  بی‌نشانی که بیرون از پدیدارهاست در بیامیزیم فرزندان پشت جمشید و فریدون و جلال‌دین و شمس ایم و به بی مکانی که بالاترین جایگاه است رسیده‌ایم

همایون در ‫۵ ماه قبل، دوشنبه ۵ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۰۰:۳۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۰۹:

از غزل های کم مایه و تقلیدی پیش از شمس

۱
۱۸۶
۱۸۷
۱۸۸
۱۸۹
۱۹۰
۵۴۲۴