گنجور

حاشیه‌گذاری‌های علی میراحمدی

علی میراحمدی

تاریخ پیوستن: ۳م مرداد ۱۴۰۱

آمار مشارکت‌ها:

حاشیه‌ها:

۹۵

ویرایش‌های تأیید شده:

۱


علی میراحمدی در ‫۱۱ روز قبل، سه‌شنبه ۱۰ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۱۷:۱۴ دربارهٔ عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱:

 

چو آفتاب رخت سایه بر جهان انداخت

جهان کلاه ز شادی بر آسمان انداخت

سپاه عشق تو از گوشه‌ای کمین بگشود

هزار فتنه و آشوب در جهان انداخت

حدیث حسن تو، هر جا که در میان آمد

ز ذوق، هر که دلی داشت، در میان انداخت

 

علی میراحمدی در ‫۲۵ روز قبل، سه‌شنبه ۲۷ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۰:۱۱ در پاسخ به مهرناز دربارهٔ سعدی » بوستان » باب سوم در عشق و مستی و شور » بخش ۶ - حکایت در معنی غلبه وجد و سلطنت عشق:

ماجرا به طور خلاصه اینست که شخصی دل به دلستانی داده و روزو شب در پی او میرفت.روزی معشوق صاحب جمال به عاشق دلسوخته گفت که مقام و منزلت من بیش از توست و حد خود بدان و اگر بار دیگرتو را اطرف خویش ببینم سرت را از تن جدا کنم.
نیکخواهی فرد عاشق را پند داد و اندرز فرمود که دست ازین عشق بدار و پای ازین دایره بیرون کش .فرد عاشق گفت :مرا غم جان و پروای سلامت نیست و دست از دامن وی نمیتوانم برداشت .بگذار تا او مرا بکشد تا حداقل دوست و دشمن بگویند که من کشته و جانباخته دست او هستم و کشته شدن بدست او مایه افتخار و مباهات من است.
حکایت میتواند تفسیر عرفانی و تعبیر معرفتی نیز داشته باشد.

علی میراحمدی در ‫۳۰ روز قبل، پنجشنبه ۲۲ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۳:۳۷ در پاسخ به مریم نیکویی دربارهٔ نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۱۶ - بردن پدر مجنون را به خانهٔ کعبه:

در چند بیت قبل حکایت گوشه گیری مجنون را بیان میکند و میگوید مجنون در شگارگاه گوشه ای بنشسته بود و از مشغله های و هیاهوی اطراف خود کنارکشیده بود.  بیت 82 و چند بیت بعد از آن مثالهایی است برای حالت گوشه گیری و افسردگی مجنون که به هیچ چیز و هیچ کس اعتنا نداشت
میگوید او مثل گرگی بود که سیر باشد و برای گرگ سیر مهم نیست که چه شکاری اطراف او پرسه میزند و پرنده شکاری که نیاز به خوراک نداشته باشد به دنبال طعمه ای نمیرود.
به نوعی بریدن مجنون عاشق را از هیاهوی دنیای اطراف خویش بیان میکند و در ادامه غم او را غمی والا و بلند مرتبه میداند.

علی میراحمدی در ‫۱ ماه قبل، پنجشنبه ۲۲ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۱:۰۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۳:

عهد ما با لب شیرین دهنان بست خدا
ما همه بنده و این قوم خداوندانند

شیرین دهنان آنها هستند که نیک سخن میگویند و سخن نیک میگویند و مردمان را به خیر و خوبی رهنمایی میکنند و منظور شاعر از شیرین دهنان ،انبیا و اولیا الهی هستند.
نظامی ، شاعران را دنباله رو پیامبران میداند و چنین مرتبه بلندی برای شاعران الهی قائل است:
پرده رازی که سخن‌پروری‌ست
سایه‌ای از پرده پیغمبری‌ست

پیش و پسی بست صف کبریا
پس شعرا آمد و پیش انبیا

این دو نظر محرم یک‌ دوستند
این دو چو مغز آن‌همه چون پوستند

و حافظ هم مثل نظامی، شاعران الهی را پیروان و میراث داران  مکتب پیامبران و اولیا میداند و در جهان شعری خویش همین مفهوم را اینگونه بیان میکند:
عهد ما با لب شیرین دهنان بست خدا
ما همه بنده و این قوم خداوندانند

علی میراحمدی در ‫۱ ماه قبل، دوشنبه ۱۹ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۲۰:۲۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۸:

آن جوانبخت که میزد رقم خیر و قبول
بنده پیر ندانم ز چه آزاد نکرد
برای فهم این بیت حافظ بهتر است نگاهی به حکایت عطار بیندازیم.
مقایسه بیت حافظ و حکایت عطار شما را با طرز سخن حافظ و روش او در بیان مفاهیم عرفانی بیشتر آشنا خواهد کرد.
یک دیگر از کلیدهای فهم شعر حافظ آگاهی از میراث ادبی عرفانی پیش از اوست .
شارح شعر حافظ باید به میراث ادبی و عرفانی پیش از او مسلط باشد و بسیاری از متون پیش از دوره حافظ را خوانده و دریافته باشد تا دچار کج فهمی نگردد.


حکایت عطار:

گفت لقمان سرخسی کای اله
پیرم و سرگشته و گم کرده راه

بنده‌ای کو پیر شد شادش کنند
پس خطش بدهند و آزادش کنند

من کنون در بندگیت ای پادشاه
همچو برفی کرده‌ام موی سیاه

بندهٔ بس غم کشم، شادیم بخش
پیرگشتم ، خط آزادیم بخش.....



علی میراحمدی در ‫۱ ماه قبل، شنبه ۱۷ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۲:۱۷ در پاسخ به دکتر حافظ رهنورد دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۸:

بنده همان ابتدا متوجه نقد شما شدم و منظور نظر شما را دریافتم.
شما گفته اید که در برداشت عرفانی دوستان، حافظ خداوند را دعا کرده و اضافه کرده اید که این برداشتی بسیار ناممکن و حتی احمقانه است و بر این اساس شعر را به پادشاهی نسبت داده اید.
ما در شعر حافظ با زبان نمادین و جهان شعری خاص او مواجه هستیم که تا این نوع زبان و بیان را در نیابیم هیچ از شعر او درک نمیکنیم.
در آن زبان نمادین و در آن جهان شعری است که شاعر میتواند خداوند را هم دعا کند و این در عالم هنر و شعر حافظ ممکن است و در جهان شعری او میگنجد.
 برای آشنایی بیشتر شما با مساله جهان شعری حافظ یک مورد را بیان میکنم:
نظامی از آفرینش خداوندی اینطور سخن میگوید:
ای همه هستی ز تو پیدا شده...
خاک ضعیف از تو توانا شده ...
میبینید که نظامی صاف سر اصل مطلب رفته و از هستی و آفرینش سخن گفته است.
ولی حافظ  همین مفهوم آفرینش و تجلی خداوندی را با زبان نمادین و در جهان شعری خود اینطور بیان میکند:
ناگهان پرده برانداخته ای یعنی چه
مست از خانه برون تاخته ای یعنی چه
میبینید که مفاهیم عرفانی وقتی در جهان شعری حافظ وارد میشوند اساسا شکل دیگری به خود میگیرند و به طرز دیگری هم بیان میشوند.این هنر شاعر است که مفهوم و معنا را در لباسی زیبا و رنگارنگ و چشم نواز که زاییده ذوق و تخیل اوست به مخاطب ارائه میدهد و جهانی دیگرگونه می آفریند.

 

علی میراحمدی در ‫۱ ماه قبل، یکشنبه ۱۱ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۳۱ دربارهٔ اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۵۷ - شگفتی دیگر جزیره که کرگدن داشت:

یر طبق این اشعار یکی از اولین عوامل در خطر انقراض قرار گرفتن کرگدنها جناب گرشاسب بوده است......

همه گنگ تا شب بدینسان بگشت

بیفکند از آن کرگدن سی و هشت

به خنجر سروشان بیفکند و برد

بَر شاه مهراج و او را سپرد

علی میراحمدی در ‫۱ ماه قبل، چهارشنبه ۷ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۹:۰۸ در پاسخ به دکتر حافظ رهنورد دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۸:

درود بر شما
دوست عزیز جناب حافظ سبکی در شعر خود دارد که اتفاقا همین سبک و روش سبب شده است که بیشترین مخاطبان را در میان شاعران ادبیات فارسی داشته باشد.
اما سبک و روش جناب حافظ این است که او هیچگاه شعر و غزل خود را به یک سمت نمیبرد و سعی میکند شعر و سخنش یک حالت سیال و روان و با احتمال مخاطبان بسیار باشد.
در مورد همین شعر،واژه خسرو میتواند دلالت بر فلان پادشاه باشد اما اگر چنین هم باشد باز هم محتوای شعر به مخاطب اجازه میدهد که برداشت عرفانی داشته باشد و آن دوستان ما سخن بیراهی نگفته و برداشت غلطی نداشته، همچنان که برداشت شما هم میتواند صحیح باشد.<br>
حافظ حتی در آن غزلیاتی که نام پادشاهان زمانش را هم آورده است باز هم سخنش حالت دوگانگی مدحی-عرفانی دارد.
به عنوان مثال غزل شماره 472 را بنگرید که اصلا با نام فلان حاکم یا پادشاه آغاز میشود اما در همین غزل بیت عرفانی بسیار معروفی وجود دارد که بارها و بارها توسط اهل دل و ارباب معرفت خوانده و زمزمه شده است و  آن بیت این است:
گر چه دوریم به یاد تو قدح می‌گیریم
بعد منزل نبود در سفر روحانی
ملاحظه میکنید که یک بیت عرفانی بسیار مشهور در یک غزل مدحی قرار داده شده است و همین حالت دوگانگی شعر حافظ باعث شده است که همین غزل مدحی هم بتواند هویت عرفانی بیابد و در نتیجه دارای مخاطبی با دغدغه های عرفانی هم باشد.
بیت 5 همین غزل 472هم کاملا عرفانی است.
در بسیاری موارد این دوگانگی دوگانگی عاشقانه-عارفانه است که باعث میشود یک غزل هم مخاطبی با دغدغه های عشق زمینی داشته باشد و هم مخاطبی با دغدغه های عرفانی.
ازین موارد در دیوان خواجه بسیار است .پیشنهاد میکنم یکبار دیگر غزلهای مدحی حافظ را از با این دید دوگانه مدحی -عرفانی از نظر بگذرانید تا منظور مرا بهتر دریابید.
این که میگوییم دیوان حافظ یک متن ساده نیست و از زمین تا آسمان با اشعار شاعران پیش از خود حتی با غزلیات سعدی تفاوت دارد به خاطر وجود چنین ظرافتها و لطافتهایی است.
دامنه این بحث بسیار بسیار گسترده است و من میتوانم موارد بسیاری را برای شما بیاورم که شاید در آینده به چند مورد دیگر اشاره کنم.انشالله.

علی میراحمدی در ‫۲ ماه قبل، جمعه ۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۰۷:۵۱ در پاسخ به هادی . دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲ - همت ای پیر:

همانطور که میدانید آن قسمت انتهایی چک را که در دسته چک و نزد صادرکننده چک میماند ته چک گویند.
ته چک درینجا به معنای یادگار و میراث است.

علی میراحمدی در ‫۲ ماه قبل، دوشنبه ۲۵ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۱۷:۴۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵:

گویا این غزل که غزل زیبائی هم هست منتسب به چند شاعر میباشد؛ اما نکته اینجاست که در دیوان حافظ بسیار بسیار بسیار بیشتر دیده و خوانده میشود.

 

 

 

 

علی میراحمدی در ‫۲ ماه قبل، یکشنبه ۲۴ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۱۹:۱۹ دربارهٔ امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۶۱:

هرکه بدبخت است بیگانه است با اسلام و دین

نیکبخت آن است کاو با دین و اسلام آشناست

 

علی میراحمدی در ‫۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۹ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۲۰:۲۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۶:

ای دل طریقِ رندی از محتسب بیاموز

مست است و در حقِ او کس این گمان ندارد

چرا طریق رندی را باید از محتسب آموخت؟!
با توجه به این بیت ،تعریف رندی از نظر حافظ چیست؟!
فهم شعر حافظ ،در واقع فهم و کشف این نکات پنهان است .شعر حافظ شرح تحت لفظی یا نمادپردازی نمیخواهد.شعر حافظ نیاز به کشف دارد،کشف نکات و اشارات و او خود گفته است:
آن کس است اهل بشارت که اشارت داند...
منتظر پاسخ حافظ پژوهان گرامی هستیم.

علی میراحمدی در ‫۳ ماه قبل، یکشنبه ۱۷ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۱۷:۳۹ در پاسخ به برمک دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۷ - کاوهٔ آهنگر و درفش کاویانی و ساخته شدن گرز گاوسر:

بسیار زیبا،حماسی و شورانگیز است .براستی متنی است که هیچگاه رنگ کهنگی و روی تکرار به خود نمیگیرد و شکست ضحاک دقیقا از همین صحنه آغاز میشود،صحنه ای که یک نفر تصمیم میگیرد در برابر ظلم و بیداد او بایستد.

علی میراحمدی در ‫۳ ماه قبل، شنبه ۱۶ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۱۹:۱۶ دربارهٔ عطار » مختارنامه » باب هفتم: در بیان آنكه آنچه نه قدم است همه محو عدم است » شمارهٔ ۴۶:

هیچ نامه حکیمانه ای است از عارف وشاعر گرانقدر،عطار نیشابوری

ای دل! دیدی که هرچه دیدی هیچ است

هر قصّهٔ دوران که شنیدی هیچ است

چندین که ز هر سوی دویدی هیچ است

و امروز که گوشه ای گزیدی هیچ است

 

علی میراحمدی در ‫۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۰ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۰:۴۷ در پاسخ به سروش سنگسفیدی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۸:

درود بر شما

دقیقا شعر حافظ یک شعر عرفانی است و البته تعابیر عرفانی هم میطلبد.برای درک و فهم شعر حافظ ،علاوه بر دانش ادبی لازم ،شناخت عرفانی و تجربه زیسته عارفانه هم لازم است.

متاسفانه علت این همه شرح های غلط بر شعر و اندیشه بلند حافظ ،نداشتن شناخت عارفانه دقیق و عدم تجربه های روحی و عرفانی توسط شارحان است.

علی میراحمدی در ‫۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۴ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۸:۴۸ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » داستان کاموس کشانی » بخش ۱۶:

بمردی نباید شد اندر گمان که بر تو درازست دست زمان

علی میراحمدی در ‫۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۳ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۹:۵۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۷:

پاسخ به وحید سبزیان پور( متاسفانه امکان ریپلای مستقیم در مرورگر من فعاا فعال نیست ) دوست عزیز بنده تحقیقی در مورد مدحیات حافظ کرده ام و به نتایجی رسیده ام که با توجه به اشعار مدحی حافظ قابل توجیه هم هست که اگر خدا یاری کند درین موارد مطالبی عرض میکنم. اما چکیده تحقیق من در مورد مدحیات جناب حافظ اینست که او حتی در اشعار مدحی خود هم تمام شعر و غزل را به نام ان ممدوح و پادشاه نمیکند و حتی اگر نامی هم از پادشاه می اورد مخاطب میتواند برداشت دیگری هم از شعر داشته باشد و این بسیار زیرکانه است.بنده اینگونه شعر مدحی را در اثار شعرای دیگر هرگز ندیده ام.شعر مدحی در ظاهر که از طرفی میتواند صله ای هم برای شاعر بیاورو ولی از طرفی برای ارباب معنا در همان اشعار مدحی مطالبی بیان شده است و حتی ممدوح هم تغییر میکند. البته اثبات این موضوع نیاز به شاهد مثال اوردن و توضیح مفصل است که اگر وقت بشود مواردی را در اینده بیان خواهم کرد .این موضوع اخیرا بر من کشف شده است ، آن هم پس از حدود دو دهه مانوس بودن با دبوان حافظ اما در مرود این غزل ، این غزل از آن دسته غزلیات مدحی که بنام یک پادشاه باشد نیست وکاملا مشخص است که در ابتدا یک غزل مستقل و عرفانی بوده و سپس برای تقدیم به ممدوحی دو بیت به آن اضافه شده ( بیت 6و 7) که ازین گونه موارد باز هم در دیوان حافظ دیده میشود

علی میراحمدی در ‫۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۱ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۹:۴۶ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کی‌کاووس و رفتن او به مازندران » بخش ۱:

بنده بارها هفت خوان را خوانده ام و مازندران را هم به عنوان همین شهر اشنای شمال کشور تصور کرده ام. به نظرم فارغ از بحث تخصصی جغرافیای شاهنامه این از مواردی است که میتوان به مخاطب اجازه برداشت های ممکن را داد.

علی میراحمدی در ‫۱ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۲۱ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۱۰:۰۸ در پاسخ به محسن دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۲۲:

همان«جواب من نیایی »صحیح است
در موسیقی رسمی است به عنوان سوال و جواب که سازی نتی را مینوازد و ساز دیگر جوابش را با نواختن همان نت یا نتی دیگر میدهد که میگویند در جوابش می آید. 
اینجا شاعر گلایه میکند که چرا با بانگ خوشت در جواب آوای حزین من نمی آیی 

علی میراحمدی در ‫۱ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۲۱ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۰۹:۴۸ در پاسخ به فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد) دربارهٔ سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۵۰:

توضیح در اینجا

پیوند به وبگاه بیرونی

۱
۲
۳
۵