گنجور

حاشیه‌ها

فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد) در ‫۵ ماه قبل، پنجشنبه ۹ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۰:۵۹ دربارهٔ عطار » تذکرة الأولیاء » بخش ۲۰ - ذکر داود طائی قدس الله روحه:

فضیل عیاض گفت: مرا پندی ده.
داود طائی گفت: از خَلق بگریز! 😁

Delkhaste در ‫۵ ماه قبل، پنجشنبه ۹ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۰:۴۰ در پاسخ به امید دربارهٔ عطار » فتوت نامه:

با سلام و عرض ادب

بخش اول سخنان شما (با کمال احترام) فقط حرف‌های کلیشه‌ای است. شاید اشعار حافظ و مولوی پیچیده و پر از ایما و استعاره باشد، ولی در مقابل، شعرهای سعدی و بیشتر شعرهای عطار کاملاً ساده هستند و در آنها خبری از استعارات پیچیده نیست.وقتی می‌گوید زن و مرد، منظورش دقیقاً زن و مرد است.

اما بخش دوم را کاملاً قبول دارم که می‌گویید ضعف جسمی و نازک‌دلی از تفاوت‌های طبیعی زن با مرد است؛ ولی این که سعدی صراحتاً می‌گوید اگر زنت از خانه بیرون آید او را بزن یا شبستری زنان را ناقص عقل می‌خواند، دیگر از باب تفاوت‌های طبیعی نیست، تبعیض جنسیتی است که از عقاید دینی نشأت می‌گیرد.

البته این را هم اضافه کنم که نمی‌توان با عینک باورهای امروزی در آثار قدما نگاه کرد. چنان‌که گفتم، آنها فقط فرهنگ زمان خودشان را بازگو کرده‌اند و حرجی بر ایشان نیست‌.

بابت تأخیر دو سالهٔ پوزش می‌طلبم.

HRezaa در ‫۵ ماه قبل، پنجشنبه ۹ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۰:۲۹ در پاسخ به حسین دربارهٔ سعدی » بوستان » باب هفتم در عالم تربیت » بخش ۱۳ - حکایت:

درود و عرض ادب

از نظر این کمترین، کلمه «بخواهند» فعل تمام‌کننده مصرع اول همین بیت است و در ادامه‌ی مصرع اول باید معنی شود

کز از او داد مظلوم مسکین او بخواهند: «از آن ستمگر، دادگری مظلوم و مسکین او را کنند و درآن مورد پرسش و بازخواست کنند» منظور در روز جزا.‌‌...

 

و از دیگران کین او : «و از دیگران، درباره کین از آن ستمگر»

بصورت ساده‌، کین در این جمله برمیگرده به غیبت کردن

که «دیگران رو در مورد غیبت کردن از آن ستمگر بازخواست خواهند کرد»

نظر دلی خودم رو در مورد (و از دیگران کین او) بخواهید بنظرم برمیگرده به این دو بیت از خود حضرت سعدی در اشعار قبل در همین بوستان، که میفرمایند:

گر این مدعی دوست بشناختی

به پیکار دشمن نپرداختی

گر از هستی حق خبر داشتی

همه خلق را نیست پنداشتی

 

ساسان زند مقدم در ‫۵ ماه قبل، چهارشنبه ۸ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۵۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۴۶:

بیت دوم، مصراع دوم:

زان شه که تو می دانی آهسته که سر مستم

مرحوم استاد فروزانفر  تصویر باکیفیت در آن زمان در اختیار نداشتند و همین سبب این اشکال شده است. نسخه چستربیتی که الان بر خط موجود است صورت صحیح را نشان می دهد.

ضمنا این بیت تلمیحی به داستان فقیه و پادشاه در دفتر ششم مثنوی نیز دارد. مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۱۳ - ذکر آن پادشاه که آن دانشمند را به اکراه در مجلس آورد و بنشاند ساقی شراب بر دانشمند عرضه کرد ساغر پیش او داشت رو بگردانید و ترشی و تندی آغاز کرد شاه ساقی را گفت کی هین در طبعش آر ساقی چندی بر سرش کوفت و شرابش در خورد داد الی آخره

نیما در ‫۵ ماه قبل، چهارشنبه ۸ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۲۱:۳۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۸:

وجودی دارم از مهرت گدازان؛ وجودم رفت و مهرت همچنان هست

امکان نداره این ابیات زمینی باشن...

HRezaa در ‫۵ ماه قبل، چهارشنبه ۸ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۲۱:۰۹ در پاسخ به روفیا دربارهٔ سعدی » بوستان » باب ششم در قناعت » بخش ۱۱ - حکایت مرد کوته نظر و زن عالی همت:

آری شود، لیک به خون جگر شود

همایون در ‫۵ ماه قبل، چهارشنبه ۸ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۲۰:۵۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۳:

غزلی یگانه و کمیاب که جلال‌دین از خودش و کاری که کرده‌‌است میگوید از تمام آنچه نوشته  و سروده‌است در مثنوی ماهنامه و غزلیات شمس‌نامه 

آنش مهر و سخن، جادوی یگانگی و بخت و بهروزی جوانی درونی 

Delkhaste در ‫۵ ماه قبل، چهارشنبه ۸ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۲۰:۵۶ در پاسخ به حسین دربارهٔ کسایی » دیوان اشعار » ای گلفروش ...:

جسارتاً خیر، مردم در اینجا (بر عکس زبان امروز) اسم مفرد بوده و جمع آن «مردمان» است. شاهد سخن این ابیات از فردوسی : 

...چو زین بگذری، مردم آمد پدید

شد این بندها را سراسر کلید

****

این و بر آن روز هم بگذرد

خردمند مردم چرا غم خورد؟!

و در این بیت به معنی مردمک چشم نیست زیرا «مردمک سخاوتمند» معنی نمی‌دهد و «سخاوتمندانه نگریستن مردمک» تعبیر غریبی است.

.

احمدرضا نظری چروده در ‫۵ ماه قبل، چهارشنبه ۸ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۹:۳۳ در پاسخ به مِهتی دربارهٔ سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۳:

با عرض ادب اگر لطف بفرمایید تصحیح یا ویرایش کنید شیخ اجل 

عجل به معنای عجله کننده است واجل به معنای جلیل القدر وبزرگوار پس شیخ اجل درست است.

HRezaa در ‫۵ ماه قبل، چهارشنبه ۸ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۷:۲۳ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب پنجم در رضا » بخش ۱۴ - حکایت:

هزاران درود بر تربت پاکت

 

قافیه بیت آخر چه جوووری به ذهنت رسید استااااد سخن

 

استاد سخن کمترین لقبی‌ست که برازنده شماست

فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد) در ‫۵ ماه قبل، چهارشنبه ۸ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۷:۰۳ دربارهٔ عطار » تذکرة الأولیاء » بخش ۱۶ - ذکر شقیق بلخی رحمةالله علیه:

گفته اند  چون شقیق بلخی به بغداد رسید هارون الرشید او را بخواند. چون شقیق به نزدیک هارون رفت و هارون گفت: تویی شقیقِ زاهد؟
گفت: شقیق منم، اما زاهد نیستم.
هارون گفت: مرا پندی ده.

گفت: تو چشمه ای و عُمّالِ تو (کارگزاران, گماشتگان مزدورانِ تو) مانند جوی هایی که از تو سر چشمه گرفته اند. 
اگر چشمه پاک و روشن باشد، تیرگی و ناپاکی جویها زیان ندارد. ولی اگر چشمه تاریک و ناپاک باشد به روشنیِ جوی ها هیچ امیدی نباشد.

گفت: پندی دیگر بده.

گفت: اگر در بیابان تشنه شوی، چنانکه به هلاکت نزدیک باشی، اگر آن ساعت آبی یابی به چند بخری؟
گفت: به هرچه خواهد.
گفت: اگر نفروشد الّا به نیمی از مُلک و پادشاهیِ تو؟
گفت: بدهم.
گفت: اگر آن آب بخوری و از تو بیرون نیاید چنانکه دوباره بیمِ هلاکت بود، یکی گوید من تو را علاج کنم امّا نیمه ای از پادشاهی تو بستانم چه کنی؟
گفت: بدهم.
گفت: پس به چه نازی؟ به سلطنتی که قیمتش یک شربت آب باشد که بخوری و از تو بیرون آید؟

هارون بگریست و او را به اِعزاز و احترامی تمام بازگردانید.

 

۳۰ ژولای ۲۰۲۵/عراق, عماره, میادین نفتی میسان

HRezaa در ‫۵ ماه قبل، چهارشنبه ۸ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۶:۵۷ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب پنجم در رضا » بخش ۸ - حکایت مرد درویش و همسایهٔ توانگر:

درود

 

بنظرم بیت پند‍آموز و احتمالا مهمترین بیت این شعر، بیت سوم هست، که به فرد دارا گوشزد میکنه که تو باید بری بالاشهر خونه بخری و زندگی کنی، نه که نمایش قدرت بدی تو پایین شهر و ملت رو حسرت به دل کنی

HRezaa در ‫۵ ماه قبل، چهارشنبه ۸ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۶:۵۱ در پاسخ به صیاد معنی دربارهٔ سعدی » بوستان » باب پنجم در رضا » بخش ۶ - حکایت:

درود بر شما همزبان عزیز

 

بنظر این کمترین، هر متنی که به هر طریق انسان رو بی‌اختیار در سرنوشتش جلوه بده، از فکر و زبان انسان فرهیخته‌ای بیان نشده.

 

و در مورد معنی آن بیت

به بدبختی و نیکبختی، قلم بگردید (سرنوشت‌های خوب و بدی رقم زده شد)

و ما همچنان در شکم ( و ما هنوز دانشی از علت اینگونه رقم خوردن سرنوشتها نداریم. بنظرم ما همچنان در شکم کنایه‌ایست، مشابه بچه بودن، به مفهوم ندانستن علم و علت یک موضوع خاص)

HRezaa در ‫۵ ماه قبل، چهارشنبه ۸ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۶:۳۵ در پاسخ به فرهود دربارهٔ سعدی » بوستان » باب پنجم در رضا » بخش ۵ - حکایت:

درود بر شما

و سپاس از تفسیر زیبایتان

در حین خواندن شعر، دقیقا در مصرع آخر به همین مشکل برخوردم که کلمه«خواهد» را خواستن معنی کنیم، یا بخشی از خواهد مرد باشد.

و این دو حالت دو معنای متفاوت دارند

و باز هم بنظرم در این مصرع هم تفسیر شما درست میباشد

احمد خرم‌آبادی‌زاد در ‫۵ ماه قبل، چهارشنبه ۸ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۵:۳۲ دربارهٔ جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۴:

در مصرع دوم بیت شماره 1، «مَهِ دَه چار» به معنی «ماهِ چهارده» درست است. چنین مفهومی را یک بار دیگر در بیت 8 از غزل شماره 95 می‌بینیم: «ای ماه دو هفته با همه حسن/از شرم رخ تو در کم و کاست»

گفتنی است که شاعر دقیقا «مه ده چار» را در مصرع نخست بیت 5 از غزل شماره 218 و نیز بیت نخست رباعی 132 به کار برده است.

امیرحسین فردی در ‫۵ ماه قبل، چهارشنبه ۸ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۴:۴۳ دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۴۳ - در پاسخ پرسش سلطان سنجر دربارهٔ مذهب:

روان‌شاد ناصر عبداللهی چقدر زیبا این قصیده رو اجرا کرده.

روحش با امیرالمومنین حیدر محشور باشه

بهروز امامی در ‫۵ ماه قبل، چهارشنبه ۸ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۴:۳۷ در پاسخ به مهداد دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۶۳:

متاسفانه ایشان در آهنگشان بیت: "دی را بهار بخشد شب را نهار بخشد" را به جای ادای صحیح دِی (یعنی ماه دی) به اشتباه دی ( به معنی روز گذشته) می خوانند.
بعدها در اجرای زنده، ادای صحیح دی را از ایشان شنیدم.

بهروز امامی در ‫۵ ماه قبل، چهارشنبه ۸ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۴:۳۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۶۳:

"دی را بهار بخشد شب را نهار بخشد"

احتمالا منظور حضرت مولانا این بوده که: ماه "دی" که اشاره به ماه سرد سال دارد را به "بهار" تبدیل می کند و "شب" را که مظهر تاریکی است را به "نهار" یعنی نقطه مقابل آن، روشنایی مبدل می کند.

سجاد در ‫۵ ماه قبل، چهارشنبه ۸ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۴:۲۴ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب پنجم در رضا » بخش ۶ - حکایت:

اون حدیث بحث جبر گرایی است و سند نداره

سیدمحمد جهانشاهی در ‫۵ ماه قبل، چهارشنبه ۸ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۳:۳۵ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۱:

تا بو ، که بویی از تو بیابد ، دلم چو جان

۱
۱۸۸
۱۸۹
۱۹۰
۱۹۱
۱۹۲
۵۶۷۲