خاصگییی محرم جمشید بود
خاصتر از ماه به خورشید بود
کار جوانمرد بدان درکشید
کز همه عالم ملکش برکشید
چون به وثوق از دگران گوی برد
شاه خزینه به درونش سپرد
با همه نزدیکیِ شاه آن جوان
دورتری جُست چو تیر از کمان
راز ملک جان جوانمرد سفت
با کسی آن راز نیارست گفت
پیرزنی ره به جوانمرد یافت
لالهٔ او چون گل خود زرد یافت
گفت که «سرو از چه خزان کردهای؟
کهآب ز جوی ملکان خوردهای
زرد چرایی؟ نه جفا میکشی
تنگدلی چیست درین دلخوشی؟
بر تو جوان گونهٔ پیری چراست؟
لالهٔ خودرویِ تو خیری چراست؟
شاه جهان را چو تویی رازدان
رخ بگشا چون دل شاه جهان
سرخ شود روی رعیت ز شاه
خاصه رخ خاصگیان سپاه»
گفت جوان «رای تو زین غافل است
بیخبری زانچه مرا در دل است
صبر مرا همنفس درد کرد
روی مرا صبر چنین زرد کرد
شاه نهادهست به مقدار خویش
در دل من گوهر اسرار خویش
هست بزرگ آنچه درین دل نهاد
راز بزرگان نتوانم گشاد
در سخنش دل نه چنان بستهام
کز سر کم کار زبان بستهام
زان نکنم با تو سر خنده باز
تا به زبان بر نپرد مرغ راز
گر ز دل این راز نه بیرون شود
دل نهم آنرا که دلم خون شود
ور بکنم راز شهان آشکار
بخت خورد بر سر من زینهار»
پیرزنش گفت مبر نام کس
همدم خود هم دم خود دان و بس
هیچ کسی محرم این دم مدان
سایهٔ خود محرم خود هم مدان
زرد بِه این چهرهٔ دینارگون
زانکه شود سرخ به غرقاب خون
میشنوم من که شبی چند بار
پیش زبان گوید سر زینهار
سر طلبی تیغزبانی مکن
روز نهای راز فشانی مکن
مرد فروبستهزبان خوش بود
آن سگ دیوانه زبانکش بود
مصلحت توست زبان زیر کام
تیغ پسندیده بود در نیام
راحت این پند به جانها دَرَست
کهآفت سرها به زبانها دَرَست
دار درین تشت زبان را نگاه
تا سرت از تشت نگوید که آه
لب مگشای ارچه درو نوشهاست
کز پس دیوار بسی گوشهاست
تا چو بنفشه نفست نشنوند
هم به زبان تو سرت ندروند
بد مشنو وقت گرانگوشی است
زشت مگو نوبت خاموشی است
چند نویسی؟ قلم آهستهدار
بر تو نویسند زبان بسته دار
آبصفت هر چه شنیدی بشوی
آینهسان آنچه ببینی مگوی
آنچه ببینند غیوران به شب
باز نگویند به روز ای عجب
لاجرم این گنبد انجمفروز
آنچه به شب دید نگوید به روز
گر تو درین پرده ادب دیدهای
باز مگوی آنچه به شب دیدهای
شب که نهانخانهٔ گنجینههاست
در دل او گنج بسی سینههاست
برقروانی که درون پرورند
آنچه ببینند بر او بگذرند
هرکه سر از عرش برون میبرد
گوی ز میدان درون میبرد
چشم و زبانی که برون دوستند
از سر مویند و ز تن پوستند
عشق که در پرده کرامات شد
چون بهدر آمد به خرابات شد
این گره از رشتهٔ دین کردهاند
پنبهٔ حلاج بدین کردهاند
غنچه که جان پردهٔ این راز کرد
چشمهٔ خون شد چو دهن باز کرد
کی دهن این مرتبه حاصل کند؟
قصهٔ دل هم دهن دل کند
این خورش از کاسهٔ دل خوش بوَد
چون به دهان آوری آتش بود
اینت فصاحت که زبان بستگی است
اینت شتابی که در آهستگی است
روشنی دل خبر آن را دهد
کهاو دهن خود دگران را دهد
آن لغت دل که بیان دلست
ترجمتش هم به زبان دلست
گر دل خرسند نظامی تراست
ملک قناعت به تمامی تراست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره جوانمردی به نام جمشید است که به دلیل ویژگیهای خاصش، نزد شاه محبوب و مورد اعتماد قرار گرفته است. او رازهای مهمی درباره پادشاهی دارد و نمیتواند این رازها را با کسی در میان بگذارد. پیرزنی به او میگوید که چرا از درد و ناراحتی خود ظاهرش زرد شده است و از او میخواهد که رازهایش را فاش کند. اما جوانمرد به او توضیح میدهد که بر سرش بار سنگینی از اسرار است و فاش کردن آنها نه تنها مصلحت او نیست بلکه خطراتی نیز به دنبال خواهد داشت. در نهایت پیرزن او را به سکوت و حفظ راز دعوت میکند و از او میخواهد که زبانش را نگه دارد، چون زبان میتواند آفتی برای انسان باشد. پیام کلی این شعر تأکید بر اهمیت احتیاط و حفظ رازها و همچنین قناعت در زندگی است.
هوش مصنوعی: محرم خاص جمشید ویژگیای داشت که از هر دو ماه و خورشید نیز برتر و ویژهتر بود.
هوش مصنوعی: عمل و کار مردان بزرگ و بافضیلت او را به سمت خود جلب کرد، به طوری که از تمام دنیا، او در مقام رهبری و برتری قرار گرفت.
وقتی شاه از دیگران بیشتر به او اعتماد کرد، گنجینهاش را به او سپرد.
هوش مصنوعی: با وجود اینکه این جوان به شاه بسیار نزدیک است، اما او همچنان به دورتر از آن مینگرد، مانند تیری که از کمان سراسیمه به سمت هدف پرتاب میشود.
هوش مصنوعی: رازهای زندگی و شخصیت یک مرد بزرگ و جوانمرد را نمیتوان به راحتی با کسی در میان گذاشت. او اینگونه احساسات و افکار عمیق خود را به کسی نمیگوید.
هوش مصنوعی: یک پیرزن به جوانمردی برخورد کرد و دید که لالهاش مانند گل خود رنگش زرد شده است.
هوش مصنوعی: سرو از چه چیزی از زیبایی و طراوتش کاستهای؟ آیا به خاطر آب زلالی که از جوی ملکان مینوشی؟
هوش مصنوعی: چرا اینقدر رنگت زرد است؟ آیا به خاطر این است که به من سختی میکشی؟ مگر در این دلخوشی چه چیزی وجود دارد که تو اینگونه رنج میکشی؟
خیری: یا گل همیشهبهار که زردرنگ است.
هوش مصنوعی: ای کسی که رازهای عالم را میدانی، بر روی خود را بگشا، همانطور که دل شاه جهان آشکار است.
هوش مصنوعی: روی مردم عادی به خاطر شاه سرخ میشود، به ویژه به خاطر چهره خاص فرماندهان سپاه.
هوش مصنوعی: جوان گفت: «نظر تو از این موضوع غافل است و از احساسی که در دل من وجود دارد، بیخبری.»
هوش مصنوعی: صبر من دچار درد شده و حالا چهرهام را بیحالی و رنگباختگی فراگرفته است.
هوش مصنوعی: شاه به اندازهی مقام و اندازهاش، رازهای خود را در دل من گذاشته است.
هوش مصنوعی: آنچه در این دل بزرگ گنجانده شده است، بسیار مهم و با ارزش است و من نمیتوانم اسرار بزرگ آن را فاش کنم.
هوش مصنوعی: در صحبتهایش به اندازهای جذب شدهام که از کمکاری در بیان احساساتم، هیچ حرفی نمیزنم.
هوش مصنوعی: من بر اثر شادی و خنده با تو صحبت نمیکنم تا زمانی که رازهایم را به زبان نیاورم.
هوش مصنوعی: اگر این راز از دل بیرون نیاید، ناچار این احساس را در دلم دفن میکنم که دلم از آن خونین میشود.
هوش مصنوعی: اگر من اسرار پادشاهان را فاش کنم، مواظب باش که بخت مراقب من باشد.
هوش مصنوعی: پیرزن به او گفت که هیچکس را در کنار خود به حساب نیاور و فقط به همدم خود اتکا کن.
هوش مصنوعی: هیچ کس را در این لحظه نزدیک خود مپندار، حتی سایه خودت هم به خودت اعتماد نکن.
هوش مصنوعی: این چهره که به رنگ زرد است شبیه به سکه دینار میماند، اما وقتی در خون غرق شود، به رنگ سرخ در میآید.
هوش مصنوعی: من میفهمم که شبها چندین بار دربارهی خیانتی که انجام شده، صحبت میشود.
هوش مصنوعی: در جستجوی چیزی با زبان تند و تیز صحبت نکن و در روز روشن رازها را فاش نکن.
هوش مصنوعی: مردی که زبانش بسته است و کمحرف میزند، فردی خوشخوی و با شخصیت است، در حالی که سگی دیوانه و پر سر و صدا، فقط به گلهمندی و زورگویی مشغول است.
هوش مصنوعی: مصلحت تو در این است که خاموش بمانی و از گفتن آن چه در دل داری در کنار مصلحتها پرهیز کنی، زیرا بعضی از سخنان ممکن است به جای خوبی منتهی نشوند.
هوش مصنوعی: به آسانی میتوان گفت که درد و مشکلی که بر سر مردم میآید، معمولاً از حرفها و سخنانشان ناشی میشود.
هوش مصنوعی: در اینجا به ما گفته میشود که زبان و گفتار خود را کنترل کنیم و مراقب باشیم که سخنانمان موجب ندامت یا پشیمانی نشود. اگر نتوانیم بر زبان خود تسلط داشته باشیم، ممکن است ناخواسته به خود آسیبی برسانیم یا چیزی بگوییم که باعث دردسر میشود.
هوش مصنوعی: لب خود را باز نکن، هرچند که در آن نوشیدنیهای خوشمزهای وجود دارد، زیرا پشت دیوار، بسیاری گوشها حضور دارند که شنواتر از آنچه فکر میکنی هستند.
هوش مصنوعی: تا وقتی که مانند بنفشه، صدایت را نشنوند، حرفی را به زبان نیاور.
هوش مصنوعی: در زمانهای که وقت ارزشمندی است، از گفتن هر سخن زشت و ناپسند بپرهیز و بهتر است سکوت کنی.
هوش مصنوعی: چندین بار مینویسی؟ آرام بنویس و زبانت را حفظ کن.
هوش مصنوعی: هر چه درباره دیگران میشنوی، مانند آب که آینه را پاک میکند، خود را پاک نگهدار و چیزی که میبینی را بازگو نکن.
هوش مصنوعی: آنچه غیرتمندان در شب مشاهده میکنند، در روز به کسی نمیگویند که چه شگفتی است.
هوش مصنوعی: به همین خاطر، این گنبد آسمان که در شب درخشان است، رازهایی را که در شب میبیند، در روز فاش نمیکند.
هوش مصنوعی: اگر تو در این پرده ادب چیزی دیدهای، دیگر آنچه را در شب دیدهای، نگو.
هوش مصنوعی: شب به عنوان یک مکان مخفی و پنهان، محلی است که در آن بسیاری از گنجها و رازها وجود دارند. دل شب پر از گنجینههایی است که در سینههای انسانها نهفتهاند.
هوش مصنوعی: روحی که درون خود پرورش میدهد، همه چیزهایی را که مشاهده کند، میگذرد و از آنها عبور میکند.
هوش مصنوعی: هرکس که سر خود را از محیط امن و آرامش به سمت دنیا و چالشها میآورد، در واقع از میدان درونی و درونگرایی خود فاصله میگیرد.
هوش مصنوعی: چشم و زبانی که با دوست نیستند، مانند مو و پوست از بدن جدا هستند.
هوش مصنوعی: عشق وقتی که در دل انسان به صورت معجزهگون جلوهگر شد، وقتی که از درون آن پرده بیرون آمد، به حالت عادی و واقعیاش در دنیای خراب و ناپایدار تبدیل شد.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که افرادی که در مسایل دینی، راهی را در پیش گرفتهاند که به تضعیف و خراب کردن اصول دین منجر میشود. به نوعی، انتقاد از کسانی است که با اقدامهای نادرست خود به اصول و اعتقادات دینی آسیب میزنند.
هوش مصنوعی: غنچهای که راز پنهانی را فاش کرد، زمانی که باز شد، چشمهای از خون به راه انداخت.
هوش مصنوعی: کی میتواند مانند این بار، حقیقتی را بیان کند؟ داستان دل نیز از بیان دل برمیآید.
هوش مصنوعی: این خورش خوشمزه و دلپذیر است وقتی آن را به دهان ببری، اما مانند آتش داغ و سوزان است.
هوش مصنوعی: این سخن درباره فصاحت و شیوایی زبان است. اگر زبان به خوبی و با وضوح سخن بگوید، نشاندهندهی تسلط بر بیان است. همچنین، در اینجا به شتاب و سرعتی اشاره میشود که در آرامی و حوصله وجود دارد. به این معنا که میتوان با صبر و دقت، بدون عجله و شتاب، به درک عمیقتری از مطالب رسید.
هوش مصنوعی: دل روشن نشانهای است که به انسان خبر میدهد، اگر او به دیگران لطف و محبت کند.
هوش مصنوعی: کلامی که از عمق دل بر میآید، تنها به همان زبان دل قابل بیان است.
هوش مصنوعی: اگر دل تو خوش باشد، زندگی همواره خوشی را به همراه خواهد داشت و احساس رضایت و قناعت، همه چیز را در زندگی به کمال میرساند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.