گنجور

حاشیه‌ها

جلال ارغوانی در ‫۶ ماه قبل، یکشنبه ۱۶ دی ۱۴۰۳، ساعت ۱۰:۲۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۶:

سعدی خوش سخن بگو دلبر خوش خرام را

 

ماه رخ وپری وش است، بر چه صفت بخوانمش

جلال ارغوانی در ‫۶ ماه قبل، یکشنبه ۱۶ دی ۱۴۰۳، ساعت ۰۹:۲۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۶:

بلبل کجا گفته سعدی کجا به نزد اهل سخن

به خیره در سخن  آمد به پیش تو سخن گویی

جلال ارغوانی در ‫۶ ماه قبل، یکشنبه ۱۶ دی ۱۴۰۳، ساعت ۰۹:۰۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۵:

عجب  مدار  بوی گلاب  دهد دفترت سعدی

به پیش گل رخان بشینی سخن چو گل گویی

 

 

جلال ارغوانی در ‫۶ ماه قبل، یکشنبه ۱۶ دی ۱۴۰۳، ساعت ۰۹:۰۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۴:

 

آید که نهد یا بنهد سعدی خوش گوی

سر به درت یا به رهت هان تو چه گویی

جلال ارغوانی در ‫۶ ماه قبل، یکشنبه ۱۶ دی ۱۴۰۳، ساعت ۰۸:۵۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۳:

 

بحر هنر وکان سخن گفته سعدیست

آری نبود  گوهر  وزر  در بن جویی

جلال ارغوانی در ‫۶ ماه قبل، یکشنبه ۱۶ دی ۱۴۰۳، ساعت ۰۸:۳۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۱:

 

سعدی شکر ریری درملک سخن گویی

از شیوه خوش گویی زیور ده دلهایی 

سفید در ‫۶ ماه قبل، یکشنبه ۱۶ دی ۱۴۰۳، ساعت ۰۴:۵۱ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۱۶:

 

چشم پوشیدن ز دنیا چشم دل را باز کرد

 

 

محمد نصیری در ‫۶ ماه قبل، یکشنبه ۱۶ دی ۱۴۰۳، ساعت ۰۰:۳۵ دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۳۳:

با سلام.

زمانی که تعدادی کم سواد بیان و نقد کنن شعری رو شاهد اینطور کامنت ها هستیم.

به صورت خلاصه و خیلی خلاصه دو بخش داره زندگی سنایی. قبل از بعد عرفانی و بعد از اون. سنایی در ابتدا شاعر امیر و ساقی بوده. در جایی درگیر تفکراتی میشه و متحول میشه و میرسه به " لب و دندان سنایی همه توحید تو گوید. مگر از آتش دوزخ بودش روی رهایی".

اما اونچیزی که مهم هست این هست که کسی رو بت نکنیم که بعدا اون بت نخواد شکسته بشه... .

همه آدمیم و درگیر اشتباهاتی و پشیمونی از اون اشتباهات... .

امین مروتی در ‫۶ ماه قبل، شنبه ۱۵ دی ۱۴۰۳، ساعت ۲۲:۳۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۲:

شرح غزل شمارهٔ ۳۰۲ (در هوایت بی‌قرارم روز و شب)

فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)

 

محمدامین مروتی

 

به نظر می رسد این غزل هم در فراق شمس سروده شده است:

 

در هوایت بی‌قرارم روز و شب

سر ز پایت برندارم روز و شب

در هوای دیدارت آرام و قرار ندارم. سر ز پایت برندارم یعنی از یادت جدا نمی شوم.

 

روز و شب را همچو خود مجنون کنم

روز و شب را کی گذارم روز و شب

چندان بی قراری کرده ام و دست از سر شب و روز برنداشته ام که خود روز و شب هم مثل من مجنون شده اند.

 

جان و دل از عاشقان می‌خواستند

جان و دل را می‌سپارم روز و شب

از عاشق توقع می رود که از جان و دل خود بگذرد و من نیز چنینم.

 

تا نیابم آن چه در مغز منست

یک زمانی سر نخارم روز و شب

تا به آرزویم دست نیابم، آرام نمی گیرم و فرصت سر خاراندن هم به خود نمی دهم.

 

تا که عشقت مطربی آغاز کرد

گاه چنگم، گاه تارم، روز و شب

عشق تو مطرب است و من مانند تار و چنگ، در فراقت ناله سر می دهم.

 

می‌زنی تو زخمه و بَر می‌رود

تا به گردون زیر و زارم، روز و شب

عشق بر ساز وجودم زخمه می زند و ناله و زاری من را به آسمان می رساند.

 

ساقیی کردی بشر را چل صبوح

زان خمیر، اندر خمارم روز و شب

عشق به مدت چهل روز، خمیر وجود مرا تخمیر کرد تا مست شدم. گِل آدم به خمیر عشق، مخمر شده و به همین دلیل او مست عشق است.

 

ای مهارِ عاشقان در دست تو

در میان این قطارم روز و شب

کنترل عاشقان در دست معشوق است و من نیز در جرگۀ عاشقان همین کاروان و همین قطارم.

 

می‌کشم مستانه بارت بی‌خبر

همچو اشتر زیر بارم روز و شب

مثل شتری مست، بار عشق را بر دوش می کشم بی آنکه از خود خبری داشته باشم.

 

تا بنگشایی به قندت، روزه‌ام

تا قیامت روزه دارم روز و شب

تا قند لبت نباشد، روزه ام را، تا قیامت هم که شده، با چیزی دیگر باز نمی کنم.

 

چون ز خوان فضل، روزه بشکنم

عید باشد روزگارم روز و شب

عیدم زمانی است که از قند لبت و سفره و خوان احسانت، روزه ام را بگشایم.

 

جان روز و جان شب، ای جان تو

انتظارم انتظارم روز و شب

به جان روز و شب و به جان خودت، شبانه روز منتظر عنایت توام.

 

تا به سالی نیستم موقوف عید

با مه تو، عیدوارم روز و شب

عید من زمانی است که تو در کنارم باشی و ماه رویت پایان ماه رمضان من است. ولی اگر تو نباشی، یک سال هم که از ماه رمضان بگذرد، کاری به عید ندارم.

 

زان شبی که وعده کردی روز وصل

روز و شب را می‌شمارم روز و شب

از زمانی که به من وعدۀ وصل داده ای، روزان و شبان را می شمارم.

 

بس که کشتِ مهرِ جانم تشنه است

ز ابر دیده، اشکبارم روز و شب

خاکِ جانم تشنۀ مهر است و آن را با اشک هایم آبیاری می کنم.

 

15 دی 1403

 

محمد ملکی در ‫۶ ماه قبل، شنبه ۱۵ دی ۱۴۰۳، ساعت ۲۲:۱۸ دربارهٔ ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶٩۵:

وزن شعر بسیار خوش آهنگ و بدیع است.

آرمان پروانه در ‫۶ ماه قبل، شنبه ۱۵ دی ۱۴۰۳، ساعت ۲۱:۴۴ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۷ - کاوهٔ آهنگر و درفش کاویانی و ساخته شدن گرز گاوسر:

یکی محضر اکنون بباید نوشت
که جز تخم نیکی سپهبد نکشت

محضر در اینجا به معنی گواهی و استشهادنامه است.

بیقرار در ‫۶ ماه قبل، شنبه ۱۵ دی ۱۴۰۳، ساعت ۱۸:۵۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۴:

« آرام جان و مونس قلب رمیده ای »
شاید که از  نمانم باران رسیده ای

صیاد دل شدی و نداری تو واهمه
صد دام پر ز دانه به راهم  تنیده ای

صبرم به سر شد از دل رسوا چه گویمت 
جز من بگو‌ که پرده ی رسوا دریده ای ؟

رم‌ کرده است دلم ز همان تیر تیز دهر
از تیر غمزه ات چه بگویم ؟ شنیده ای

چشم از نگاه نافذ و مستت گذشته است
گویا که زخم دشنه ی دوران ندیده ای

شاید شکار عشوه ی خوبان شود دلم
از بس که باده از لب جانان چشیده ای

بر بام قلب ما نظری کن تو ای حبیب 
صیدی که از کناره ی بامم پریده ای

آن دم که بیقرار تو گشتم ، دمی خوشست
بازآ که شام تار مرا هم سپیده ای

#رضارضایی « بیقرار »

جلال ارغوانی در ‫۶ ماه قبل، شنبه ۱۵ دی ۱۴۰۳، ساعت ۱۷:۰۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۰:

 

غم سعدی نهان باشد ز چشم ومردم مردم

زحسن تو همی گوید سر شاهی عیان دارد

جلال ارغوانی در ‫۶ ماه قبل، شنبه ۱۵ دی ۱۴۰۳، ساعت ۱۷:۰۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۹:

نصیحتی شنو از سعدی گهر گفتار

هرکه شد زجهان رها، چه غم دارد

جلال ارغوانی در ‫۶ ماه قبل، شنبه ۱۵ دی ۱۴۰۳، ساعت ۱۶:۵۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۸:

نظر به روی   ودل سعدی شیرین سخن نکنی؟

آخر نگر  چه اشک  دیده وخون جگر دارد

جلال ارغوانی در ‫۶ ماه قبل، شنبه ۱۵ دی ۱۴۰۳، ساعت ۱۶:۵۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۷:

 

نظر به سعدی خوشگو مکن از ناز

نظر به سوی تو  از  سر  نیاز آرد

جلال ارغوانی در ‫۶ ماه قبل، شنبه ۱۵ دی ۱۴۰۳، ساعت ۱۶:۵۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۶:

سعدی شیرین بیان شد شارح روی گل تو

از گلت بویی شنیده شکر نعمت می گذارد

 

جلال ارغوانی در ‫۶ ماه قبل، شنبه ۱۵ دی ۱۴۰۳، ساعت ۱۶:۴۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۵:

 

به لعل یار نگر که صد شکر ریزد

به گفته سعدی نگر که صد هنر بارد

جلال ارغوانی در ‫۶ ماه قبل، شنبه ۱۵ دی ۱۴۰۳، ساعت ۱۶:۴۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۴:

سعدی خوش سخن را ایام عمر کم بود

پیش تو چون نشیند از زندگی شمارد

جلال ارغوانی در ‫۶ ماه قبل، شنبه ۱۵ دی ۱۴۰۳، ساعت ۱۶:۴۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۳:

دل خونین  ببین  ورخ زرد 

سعدی خوش سخن برت آورد

۱
۱۷۷
۱۷۸
۱۷۹
۱۸۰
۱۸۱
۵۴۷۰