قائم مقام فراهانی
»
دیوان اشعار
»
قصاید و قطعات
»
شمارهٔ ۱۸ - این قصیده را قائم مقام در شکست ایران و استیلای روس از روی دل تنگی گفته است
روزگار است این که گه عزت دهد گه خوار دارد
چرخ بازی گر ازین بازی چه ها بسیار دارد
مهر اگر آرد بسی بی جا و بی هنگام آرد
قهر اگر دارد بسی ناساز و ناهنجار دارد
گه به خود چون زرق کیشان تهمت اسلام بندد
گه چو رهبان و کشیشان جانب کفار دارد
گه نظر با پلکنیک و با کپیتان و افیسر
گاه با سرهنگ و با سرتیپ و با سردار دارد
لشکری را گه به کام گرگ مردم خوار خواهد
کشوری را گه به دست مرد مردم دار دارد
گه به تبریز از پطر بورغ اسپهی غلاب راند
گه به تفلیس از خراسان لشگری جرار دارد
گه بلوری چند از آن جا بر سفاین حمل بندد
گه کروری چند از این جا بر هیونان بار دارد
هر چه زین اطوار دارد عاقبت چون نیک بینی
بر مراد چاکران خسرو قاجار دارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
دید چون قاسم عروس از دوریش انکار دارد
گفت حق داری جدایی محنت بسیار دارد
چاره در صبر است هر چندت که غم ناچار دارد
عاشقی کو بزم دل را خالی از اغیار دارد
با غم دلداربودن لذت دیدار دارد
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.