گنجور

حاشیه‌ها

فرامرز عبداله پور در ‫۵ ماه قبل، جمعه ۹ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۱۴:۳۲ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۱۹:

مدتی صبریده زنجیر تکی زندان اِئله دیم

تا نظر بیرده جمالِ مهِ کنعان اِئله دیم

 

تا کی یاقوت لبیندن سووا سالدیم نظری

بو چولین توپراقینی لعلِ بد اخشان اِئله دیم

 

تا منیم کعبه ی مقصود باشیم اوسته گله

نِئچه ایل بستریمی خار مغیلان اِئله دیم

 

نفسیم لاله تکین یاندی بو قان باغریمدا

قان ایچن بو چولی من قطع نه کی آسان اِئله دیم

 

عمریمین گوندوزی واه دوندی قارانلیق گئجه یه

گئجه نی تا گونوز اول ساچدا درخشان اِئله دیم

 

تا کی زلفون اوجی شانه تکی گلدی الیمه

قول بویونلوقدادا یوز زخم نمایان اِئله دیم

 

شورشِ عشق دَ دنیانی دولاندیردی منی

بو دنیز سیرینی طوفانیله طیران اِئله دیم

 

شوره زاری دولانیرلار بو چولین اَبرلری

حیف یوز حیف اُ توخومدان کی پریشان اِئله دیم

 

نه ضرورت واری یاز دامنینه من آسیلام؟

من چمن سیرینه کی چاکِ گریبان اِئله دیم

 

اللها شکر کی بعد از سفر حج صائب

عهدیمی تازه لیییب عزمِ خراسان اِئله دیم

"ترجمه شعر صائب به ترکی"

(۲۰۲/۱۴۰۳/۰۹/۰۸)

فرامرز عبداله پور در ‫۵ ماه قبل، جمعه ۹ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۱۴:۳۲ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۱۹:

مدتی صبریده زنجیر تکی زندان اِئله دیم

تا نظر بیرده جمالِ مهِ کنعان اِئله دیم

 

تا کی یاقوت لبیندن سووا سالدیم نظری

بو چولین توپراقینی لعلِ بد اخشان اِئله دیم

 

تا منیم کعبه ی مقصود باشیم اوسته گله

نِئچه ایل بستریمی خار مغیلان اِئله دیم

 

نفسیم لاله تکین یاندی بو قان باغریمدا

قان ایچن بو چولی من قطع نه کی آسان اِئله دیم

 

عمریمین گوندوزی واه دوندی قارانلیق گئجه یه

گئجه نی تا گونوز اول ساچدا درخشان اِئله دیم

 

تا کی زلفون اوجی شانه تکی گلدی الیمه

قول بویونلوقدادا یوز زخم نمایان اِئله دیم

 

شورشِ عشق دَ دنیانی دولاندیردی منی

بو دنیز سیرینی طوفانیله طیران اِئله دیم

 

شوره زاری دولانیرلار بو چولین اَبرلری

حیف یوز حیف اُ توخومدان کی پریشان اِئله دیم

 

نه ضرورت واری یاز دامنینه من آسیلام؟

من چمن سیرینه کی چاکِ گریبان اِئله دیم

 

اللها شکر کی بعد از سفر حج صائب

عهدیمی تازه لیییب عزمِ خراسان اِئله دیم

"ترجمه شعر صائب به ترکی"

(۲۰۲/۱۴۰۳/۰۹/۰۸)

فرامرز عبداله پور در ‫۵ ماه قبل، جمعه ۹ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۱۴:۱۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۱:

دمی هم غم سنه همدم اولا، عالم پَره دیمز

مِئیه سات کهنه پالتاریم کی بوندان بهتره دیمز

 

وِئرن باده ساتانلار کویینه بیر جامه آلمازلار

کی بَه بَه پاک لیقین سجّاده سی بیر ساغره دیمز

 

رقیبیم دانناییر بو آستاندان رُخ گوتیر دوندر

بیزیم بو باشه نولموشدور کی توپراقِ دَرَه دیمز

 

بو شاهلیق تاجی کی جان قورخوسی اوستونده درج اولمیش

اورک شاد اِئیلییَن بورکدیر ولی ترکِ سَره دیمز

 

نه آسان گورسنیر دریا غمی ایلک ، فایدا فکریله

غلط اِئتدیم کِ بو طوفانیده یوز گوهره دیمز

 

سنون خیرون اُ کی مشتاقلاردان رُخ اِئدن پنهان

آلیپ دنیانی شادلیق اِئتمه، غملی لشکره دیمز

 

 قناعتله کِئچین حافظ کیمی دنیایِ دوندان کِئچ

کی پیسدن آرپاجاق منّت گورن بیر تُن زره دیمز

(ترجمه شعر حافظ به ترکی)

(۱۹۸/۱۴۰۳/۰۸/۲۸)

فرامرز عبداله پور در ‫۵ ماه قبل، جمعه ۹ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۱۴:۰۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱:

دولاندیر کاسه نی ساقی اِئدیم مِئیدن تَناول ده
کی عشق آسان گلیب اوّل ولیکن دوشدی مشکل ده

صبا بیر نافه عطریله اُ تِئلدن ساپ آچار آخر
اُ عنبر قِئوریلان ساچدان نه قانلار قالدی بو دل ده

بیزه یوخ آرخایین لیق یار اِئوینده عیشه چون هردم
چکرلر زِنقِرولار جار یوبانما باغلا محمل ده

مِئی ایله رَنْگله سجّاده اگر پیرِ مغان دِئرسه
کی سالک باخبر دی یول یولاخدان بینِ منزل ده

قارانلیق دیر گِئجه دُوْرَه بورولقان دالقادان قُؤْرخِ 
نِئجه بیلسین بیزیم حالی اُ یُنْگول یوکلی، ساحل دَه

چکیلدی جمع ایشیم خودکامه لیکدن پیس آدا آخِر
هاچان گیزلین دیر اول سِر کی دوزلتسین چوخلی محفل ده

حضور اَر ایسته ییرسن حافظ اوندان غایب هِچ اولما
ملاقات ایله دون معشوقی آت دنیانی کامل ده
(۱۹۵/۱۴۰۳/۰۸/۱۳)

برمک در ‫۵ ماه قبل، جمعه ۹ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۱۳:۱۹ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲:

چنینست به  سره پارسی
ای چرخ همه تباهی از کینه تست
بیدادگری شیوه دیرینه تست
ای خاک اگر سینه تو بشکافند
بس گوهر پربها که در سینه تست

کامران هیچ در ‫۵ ماه قبل، جمعه ۹ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۱۲:۲۵ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۸:

خیام میفرماید حقیقتی وجود ندارد  به خاطر اینکه هر کس ادعا داشت حقیقت نزد اوست و خون‌های زیادی بر زمین ریخته شد

محمد خراسانی در ‫۵ ماه قبل، جمعه ۹ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۱۱:۱۱ دربارهٔ عنصری » قصاید » شمارهٔ ۲۲ - ایضاً در مدح سلطان فرماید:

یکی از استوار ترین قصاید ادب فارسی که در فتح کردن خوارزم در سال ۴۰۹ توسط سلطان محمود انجام شده سروده شده است

کوروش در ‫۵ ماه قبل، جمعه ۹ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۱۰:۴۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۲ - تفسیر خذ اربعة من الطیر فصرهن الیک:

لاجرم کافِر خورد در هفت بطن

 

دین و دل باریک و لاغر، زفت بطن

 

منظور از بطن در مصرع دوم چیست

 

 

 

کوروش در ‫۵ ماه قبل، جمعه ۹ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۱۰:۴۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۲ - تفسیر خذ اربعة من الطیر فصرهن الیک:

 

بس تانی دارد و صبر و شکیب

 

چشم‌سیر و مؤثرست و پاک‌جیب

 

منظور از موثر و پاک جیب چیه

کوروش در ‫۵ ماه قبل، جمعه ۹ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۱۰:۱۸ در پاسخ به کوروش دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱ - سر آغاز:

در قسمت های بعدی توضیح داده شده که بشر چهارتا وصف داره و هر وصف رو به پرنده ای تشبیه کرده

محمد سلماسی زاده در ‫۵ ماه قبل، جمعه ۹ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۰۸:۱۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۲۶:

در بیت سوم :

ای عشق چه زیبایی چه راوق و گیرایی

گر رفت زر و کیسه در کان زریم آخر

راوق به معنای پارچه یا هرچیز دیگری است که با آن شراب را صاف کنند تا خوش رنگ و مصفا شود

عشق ناصافی های آدمی را بگیرد واو را صاف و مصفا و خوش رنگ سازد 

محمد علی کبیری در ‫۵ ماه قبل، جمعه ۹ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۰۸:۱۵ در پاسخ به خیال دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۲ - عاشق شدن پادشاه بر کنیزک رنجور و تدبیر کردن در صحت او:

علیکم السلام

ممنون

بهرام خاراباف در ‫۵ ماه قبل، جمعه ۹ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۰۷:۳۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۷ - بسته شدن تقریر معنی حکایت به سبب میل مستمع به استماع ظاهر صورت حکایت:

(پیمانه پرازخالی)

 

جسم، جوزومویزست ای پسر

گرتومردی زین دوچیزاندرگذر

#مولوی

 

نه ازجوزمی شودگذشت نه ازممیز.ممیزرا باچای لاهیجان همدمی است.جوزرا با پنیرلیقوان.واین هردوتا لازمه جان گرفتن جسم خراسانی است ازبرای جان دادن به نشاط.نشاط صبحگاهی.صبح آذرماهی.آذرماهی ای که خودخورشیدی است ماه.(موووووووووووووووووووووووچ)

وگردونه پستش چنان بلنداست که خوررابه بخورمی رساند وگرمای تب را به سرمای سرفه .وازفین فین دماغش ،مثنوی می سازد. تا این جسم به جان آمده، گرفتاردرکشمکش تن وگردکان گنبدمعجوج،

درآستانه تولدبی زادوبی ولدش

دیشلمه تلخش راهمی نوشدو

درداغی تنش،

مولودی صبحگاهی اش شود:

 

  

 

 

 

جان جانم را جنانم همچنان

درجنانم ،جان جانم همچنان

گرجنونم درجِنَم ورجانی ام

جیم جنّم و جَمانم* همچنان  

۸آذر۴۰۳

#بهرام_خاراباف

جمان=جمام=پیمانه راتاسرپرکردن.منی اشباع شده اسبی که لقاح نتواندکرد

*نمی دانیداین چندبیت آخرراباچه جون کندنی پَت کردم

 برای شاشیدن سگ برجان مجنونم

برگ بی برگی در ‫۵ ماه قبل، جمعه ۹ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۰۶:۴۶ در پاسخ به اکسیر ✨ عشق دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۵:

درود و تشکر از نظرِ لطفِ شما، با نهایتِ بی برگی سعیِ خودم را می کنم ، بله بفرمایید 

شهریار آریایی در ‫۵ ماه قبل، جمعه ۹ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۰۵:۵۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۱:

عاشق و رِند و نظربازم و می‌گویم فاش

تا بدانی که به چندین هنر آراسته‌ام

***

پس حضرت‌شان -همچنان که در این بیت فریاد برداشته است.- "عاشق" است، نه "عارف واصل". دیگر این که "رند" است، که یعنی " مُنکِر" است؛ چراکه "رند" یعنی "مُنکِر"(مُنکرِ دین). و سوّم این که "نظرباز" است و خواهان دیدن رخِ زیبارویان. و این هر سه را هنرهای خویش اعلام می‌کند. باید حضرت‌شان را ستود و دانست که "عاشقی" و "رندی" و "نظربازی" شیوه‌ی درست زندگی است. درود و صد درود بر ایشان باد.

***

پِی‌نوشت1: وقتی می‌گوییم حافظ "عاشق" است، نه "عارف"؛ منظورمان از عشق، عشق زمینی نیست؛ عشق آسمانی هم نیست (چراکه گفتیم ایشان "عارف" نیست)؛ بلکه منظور، عشق در آیین میترا یا مِهر است. به این معنی که عشق، آن گوهر زاینده و بالنده‌ای در وجودِ انسان است که به زندگی، طبیعت، دیگر انسان‌ها و حیوانات و خلاصه هر چیز خوب و پاک و زیبا، عشق و مِهر و دوستی بورزد. و گفته‌اند که انسان حیوان عاشق است. این معنا از عشق در نقطه‌ی مقابل "نفرت" قرار دارد. این معنا از آیین میترا و ایران باستان وارد دین مسیحیّت شده است و در این دین می‌گویند: "خدا، عشق است." [.God is love] و عشق را از آنِ خدا و خِیر [Good]؛ و نفرت را از آنِ شَرّ[Evil] می‌دانند و خلاصه عشق[love] و نفرت[Hate] را نقطه‌ی مقابل هم می‌دانند. نکته آن که عشقِ زمینی، ارجمند، عالی، زیبا و ارزشمند است و باید به آن پرداخت، ولی اینجا منظورِ نظرِ ما نیست. عشق آسمانی و الهی هم که به کُل مبتذل، خرافه و دروغ است و حافظ مُبَرّا از آن است.

***

پِی‌نوشت2: غزل در اشتیاق و عشق به پسری خوش‌سیما -که حافظ دلبر خودش می‌خواند.- نگاشته شده است.

اکسیر ✨ عشق در ‫۵ ماه قبل، جمعه ۹ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۰۱:۱۰ در پاسخ به برگ بی برگی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۵:

ترجمه شما دقیقا مثل نشونه است برام 

تمام زندگی 

اگر رسالتتون اگاهی و تاثیر بخشی بوده

باید بگم خیلی قشنگ تو مسیر هستید

میتونم سوال بپرسم ؟!

زهرا نام در ‫۵ ماه قبل، جمعه ۹ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۰۱:۰۳ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۱۹:

درود

خوانش این غزل رو هم اگر ممکنه بگذرید سپاس

nabavar در ‫۵ ماه قبل، جمعه ۹ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۰۰:۵۶ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۲۶:

فاطمه بانو:

با درود

وقتی بهرام برادرش را به پادشاهی خراسان منصوب کرد به او گفت: تو مانند پدرمان که بیدادگری کرد ومانند برهنه ای پیچان در وزش باد خزان شد، مباش.

منظورش این بود که دادگر باش تا چون پدرمان نشوی.

مانا باشی

 

ایمان اسدی در ‫۵ ماه قبل، جمعه ۹ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۰۰:۰۸ دربارهٔ امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶:

استاد علیرضا قربانی چقدر زیبا این شعر رو در قالب یک اثر فاخر خونده.

 

من می زده ی دوشم، شاید که خیال تو

امروز به یک ساغر مستانه کند ما را

یوسف شیردلپور در ‫۵ ماه قبل، پنجشنبه ۸ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۲۳:۰۰ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۱۷:

خدایا چطو به ذهن شاعر راه پیدا کرده این زیبایی به این ردیفی به این سادگی در حالی که فوق العاده پرمعناست در خور همه وهمه و همه جوانی هم بهاری بود و بگذشت 🤔🤔😓😓😓😓 و چه زود هم بگذشت زود تر از آن‌چه که فکرشا بکنیم 😓

۱
۱۷۹
۱۸۰
۱۸۱
۱۸۲
۱۸۳
۵۴۲۴