گنجور

حاشیه‌ها

nabavar در ‫۵ ماه قبل، دوشنبه ۱۲ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۱۹:۰۱ دربارهٔ عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۳:

گذشت

همه انگشت به لب در غم عمری که چه بی هوده گذشت

خار، روییده در اندیشه و، افکار غم آلوده گذشت

آنچه حاصل شده از عمرِ تبه گشته، پشیزی نخرند 

آخر کار نگر کاین همه تب بر تن فرسوده گذشت 

هر طرف باغ  پر از مریم و نسرین و شقایق در کار  

 بانگ بلبل به سراپرده ی گلزار چه نشنوده گذشت

آنکه دل در گرو عشق نهاد و سر و دستار بداد 

توسن عمر به در برد ازین وادی و پیموده گذشت 

ای خوشا انکه نه در بند هوس بود و نه دلبسته ی مال

چون ” نیا “ آنچه خزف بود بیانداخت و آسوده گذشت 

فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد) در ‫۵ ماه قبل، دوشنبه ۱۲ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۱۹:۰۰ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۳۰:

در ستایش خرد

 

فزون از خرد نیست اندر جهان

فروزنده یِ کهتران و مهان

 

هرانکس که او شاد شد از خرد

جهان را به کردارِ بد نسپرد

 

رهاند خرد مرد را از بلا

مبادا کسی در بلا مبتلا

 

نخستین نشان خرد آن بود

که از بد همه‌ساله ترسان بود

--- همه ساله: همیشه و پیوسته

 

بداند تنِ خویش را در نهان

به چشم خرد جست راز جهان

 

خرد افسر شهریاران بود

همان زیور نامداران بود

 

بداند بد و نیک مرد خرد

بکوشد به داد و بپیچد ز بد

 

ز ما باد بر جانِ آنکس درود

که داد و خرد باشدش تار و پود

فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد) در ‫۵ ماه قبل، دوشنبه ۱۲ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۱۸:۳۹ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۲۹:

گرامی گنجوریان

 

هر آن کس که رُخ  زیرِ چادر   نهفت 

چنان دان که گشتست با خاک جفت 

 

به چه معناست مصرع اول?! 

افسانه چراغی در ‫۵ ماه قبل، دوشنبه ۱۲ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۱۸:۰۶ دربارهٔ نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۴۲ - آشنا شدن سلام بغدادی با مجنون:

زینگونه گذارشی عجب کرد زان حرف حریف را ادب کرد

گذارش: گذراندن و ترک دادن

ماهان آریا در ‫۵ ماه قبل، دوشنبه ۱۲ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۱۷:۴۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۱۰ - مثال دنیا چون گولخن و تقوی چون حمام:

غبت به دنیا مانند یک کوره است،
که در آن حمام تقوی روشن می‌شود.
اما افراد متقی از این گرما پاک می‌شوند،
چنان‌که کوره، آلودگی‌ها را می‌سوزاند.
افراد ثروتمند مانند کسانی هستند که آتش را می‌افروزند،
برای ایجاد گرمای حمام.
طمع آن‌ها مانند آتش است،
که کوره را گرم نگه می‌دارد و لحن را زنده نگه می‌دارد.
ترک این کوره، وارد حمام می‌شوند،
با دانستن اینکه خود کوره کلید پاکی است.
افرادی که با صبر و اراده تحمل می‌کنند،
تنها کسانی هستند که می‌توانند تجربه پاکسازی کنند.
کسانی که حمام کرده‌اند، تصویر آن‌ها نشان می‌دهد،
وضوح در نور حقیقت.
حتی کسانی که حمام نکرده‌اند، بویی از خود می‌دهند،
رایحه‌ای از حکمت که دیگران باید یاد بگیرند آن را شناسایی کنند.
کسانی که در مورد ثروت خود فخر می‌فروشند،
مانند کسانی هستند که طوال روز خاک را حمل می‌کنند،
بی‌خبر از اینکه ثروتی که دارند چیزی جز کثافت نیست.

امیرعلی مهدی پور در ‫۵ ماه قبل، دوشنبه ۱۲ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۱۷:۴۰ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۹۳:

درود

مصراع اول از بیت پنجم لطفا ویرایش شود به

گر کمند وحدتی ...

مرتضی کبیری در ‫۵ ماه قبل، دوشنبه ۱۲ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۱۷:۰۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۵۴ - دانستن پیغامبر علیه السلام کی سبب رنجوری آن شخص گستاخی بوده است در دعا:

آزمودم عقل دوراندیش را

                بعد از این دیوانه سازم خویش را

 

سیدسینا حسینی در ‫۵ ماه قبل، دوشنبه ۱۲ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۱۶:۳۴ در پاسخ به فرهاد دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳:

برداشت شما واقعا عجیبه‌! 

 

منظور مشخصه؛ خیام میگه قرآن رو گه‌گاه میخوانند نه دائم ( یعنی وقتی به نفعشان باشد ذکرش میکنند_که این مفهوم در قرآن چندین بار ذکر شده) اما پیاله (یا شراب) که به انسان لذت می‌دهد و مستش می‌کند همیشه برقرار است! 

شما اگر دنبال برتر دانستن شراب هستی مشکلی نیست، ولی اینکه خیام قرآن را با شراب مقایسه کند عجیب است و به عقلش‌ باید شک کرد. مفهوم نمایان هست و اصطلاحی رایج؛ 

شولیده در ‫۵ ماه قبل، دوشنبه ۱۲ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۱۵:۴۱ در پاسخ به مجید بیگی دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۹۲:

امام زمان در اون برهه از زمان شمس الحق تبریز بوده.....

کوروش در ‫۵ ماه قبل، دوشنبه ۱۲ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۱۵:۳۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۸۵ - حکایت هندو کی با یار خود جنگ می‌کرد بر کاری و خبر نداشت کی او هم بدان مبتلاست:

مؤذن آمد از یکی لفظی بجست

 

کای مؤذن بانگ کردی وقت هست

 

یعنی چه

 

کوروش در ‫۵ ماه قبل، دوشنبه ۱۲ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۱۵:۳۴ در پاسخ به احمد رحمت‌بر دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۸۵ - حکایت هندو کی با یار خود جنگ می‌کرد بر کاری و خبر نداشت کی او هم بدان مبتلاست:

خب این وزنش مشکل نداره

شما باید ( تو ) رو با وزن ( او ) بخونید

امین مروتی در ‫۵ ماه قبل، دوشنبه ۱۲ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۱۳:۳۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۳۹:

شرح غزل شمارهٔ ۲۰۳۹ دیوان شمس(رو سر بِنِه به بالین،)

 

مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)

 

محمدامین مروتی

 

قول مشهور این است که این آخرین غزل مولاناست که در بستر مرگ سروده است و البته حفظ طبع شاعرانه در هنگام مرگ، خود از عجایب است که تنها در مورد مولانا می تواند مصداق داشته باشد. گفته اند مخاطب شعر، «سلطان ولد» فرزند ارشد مولانا بوده است. افلاکی در باب این غزل گوید:

...و گویند که حضرت سلطان ولد در مرض فوت مولانا، از خدمت بی حد و رقت بسیار و بی خوابی، به غایت ضغیف شده بود و دائم نعره ها می زد و جامه ها پاره می کرد و نوحه ها می نمود و اصلا نمی غنود.

همان شب، حضرت مولانا فرمود که "بهاء الدین ! من خوشم، برو سری بنه و قدری بیاسا!

چون حضرت ولد، سر نهاد و روانه شد، این غزل را فرمود و چلبی حسام الدین می نوشت و اشکهای خونین می ریخت... (گزیده غزلیات شمس... محمدرضا شفیعی کدکنی)

 

رو سر بِنِه به بالین، تنها مرا رها کن

تَرک من خراب شبگرد مبتلا کن

مولانا ظاهراً از فرزندش می خواهد قدری استراحت کند. شبگردی استعاره ای برای بیخوابی مولانای مبتلا و خراب(بیمار) است.

 

ماییم و موج سودا، شب تا به روز تنها

خواهی بیا ببخشا، خواهی برو جفا کن

از شب تا صبح، (در نتیجه بیماری)،دچار افکاری پریشانم. یا بر من رحم آور و از این افکار رهایم کن یا در حقم جفا کن.

 

از من گریز تا تو، هم در بلا نیفتی

بگزین ره سلامت، ترک ره بلا کن

اگر می خواهی تو همچون من مبتلای بیماری نشوی، از من فاصله گیر. شاید مولانا احتمال واگیر بودن بیماری خود را مطرح می کند.

 

ماییم و آب دیده، در کنج غم خزیده

بر آب دیدهٔ ما، صد جای˚ آسیا کن

چنان از دیده اشک می ریزم، که می توان با آن سنگ های صد آسیاب را به کار انداخت.

 

خیره‌کُشی است ما را، دارد دلی چو خارا

بُکْشَدْ کَسَشْ نگوید، تدبیر خونبها کن

معشوق با سنگدلی تمام، بی دلیل و بی بهانه مرا می کشد و کسی هم تمی تواند خونبایم را از او طلب نماید.

 

بر شاه خوب‌رویان، واجب وفا نباشد

ای زردروی عاشق، تو صبر کن وفا کن

چرا که بر سلطان زیبایان، وفا واجب نیست و او می تواند در حق عاشق جفا کند. این بیت مطابق تفکر اشعری و عرفانی است که خدا مجبور نیست عادل و وفادار باشد. چون همه چیز مال او و در حیطه اختیار اوست.

 

دردی است غیر مردن، کان را دوا نباشد

پس من چگونه گویم، کاین درد را دوا کن[1]

تنها با مرگ، آرام می گیرم و دردهایم آرام می گیرند. پس انتظار درمان این دردها را ندارم.

 

در خواب دوش پیری، در کوی عشق دیدم

با دست اشارتم کرد، که عزم سوی ما کن

دیشب از عالمی دیگر، پیری را دیدم که مرا به کوی عشق خود دعوت می کرد.

 

گر اژدهاست بر ره، عشق است چون زمرّد

از برقِ این زمرّد هین دفع اژدها کن[2]

آن پیر می گفت از موانع مترس. اگر اژدها هم بر سر راهت بود، باز مرد عشق چشمش را کور کن و نزد من بیا.

 

بس کن که بی‌خودم من، ور تو هنرفزایی

تاریخ بوعلی گو، تنبیه بوالعلا کن

مولانا به مخاطبی نامعلوم می گوید من از سخنان عالمانه تو چیزی نمی فهمم و اگر می خواهی خودنمایی کنی، از تاریخ بوعلی و تنبیهات ابوالعلای معری سخن گو. اما این سخنان برای من بیخود و مشرف به موت، معنا و مفهومی ندارد.

 

 

12 آذر 1403

 

[1] مضمون این ابیات با سخنان مولانا در غزل 1326 که از مرگ استقبال می کند، متفاوت است و این شاید به خاطر احوال انسان در سکرات موت باشد. مولانا در غزل 1326 می گوید:

مرگ اگر مرد است آید پیش من

تا کشم خوش در کنارش تنگ تنگ

من از او جانی برم بی‌رنگ و بو

او ز من دلقی ستاند رنگ رنگ

[2] قدما معتقد بودند که چشم اژدها تاب دیدن برق زمرد را ندارد و از تابش آن کور می شود.

Fatima در ‫۵ ماه قبل، دوشنبه ۱۲ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۱۳:۱۵ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۳:

آورده‌اند که سپاهِ دشمن بسیار ...

تهور: بی باکی

Fatima در ‫۵ ماه قبل، دوشنبه ۱۲ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۱۳:۰۹ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۳:

پدر را از این حال آگهی دادند. ...

حصه: نصیب، بهره

محمد مهدی غفوریان در ‫۵ ماه قبل، دوشنبه ۱۲ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۱۲:۵۳ در پاسخ به رضا ساقی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۰:

به به مرسی از این تشریح قشنگ برکت به وجودتون

همایون در ‫۵ ماه قبل، دوشنبه ۱۲ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۰۹:۱۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۶۸:

بازنمود بابک از واژه ذوق بسیار روشنی بخش است اینکه ذوق از میزاگ و ریشه آمیزش و آمیختگی است که به عربی رفته و در غزل نیز از آمیخته با شاهد سخن میگوید همین را میرساند. نکته ای شگفت در اینجاست که واژگان عربی که در عرفان و فلسفه و غزل  ما رخنه بسیار کرده است هرچند به ظاهر کارساز است و کار راه انداز ولی آسیب آن بسیار است زیرا اگر به فارسی سخن گفته شود همواره شعر روان تر است و‌پیچیدگی های بی مورد که گاه گوینده و شنونده را هم فریب می‌دهد به خیال آنکه موضوع مورد گفتگو بسیار پیچیده است به زیاده‌گویی و تکرار های بیمورد که جز بازی کلمات نیست میکشاند و گوینده فکر میکند به فهم موضوع کمک میکند در حالیکه سخت تر هم میشود و این همه از آسیب کلمات عربی است که به ظاهر کار راه‌انداز است در حالیکه چنین نیست و اندک اندک باید با واژگان فارسی جایگزین شود تا زبان را شیوا و روان ساخت 

دکتر صحافیان در ‫۵ ماه قبل، دوشنبه ۱۲ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۰۹:۰۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۷:

در فراقت نفسم بریده شد ولی از زیبایی‌ات کام نگرفتم، فریاد که بخت من بیدار نمی‌شود.

۲- آری نسیم صبا از خاک کوی تو، غباری آورده که آب حیات در پیشم بی‌مقدار است( خیال خوشت شوق جاودانه من است)
۳- تا قامت موزون تو را در آغوش نگیرم، نهال کامروایی‌ام به بار نمی‌نشیند.
۴- مگر با چهره زیبایت دلم، خوش شود وگرنه به هیچ‌گونه دیگر کار عشق جلو نمی‌رود.
۵-تا دلم زیبایی گیسوان سیاهت را دید، مقیمش شد(ایهام سواد: سیاهی شهر) از این دل غریب رنج کشیده دیگر خبری نخواهد آمد.
۶-از کمان راستی و زلالی عشق، هزار تیر دعا رها کرده‌ام. چه فایده! یکی هم به اجابت نمی‌نشیند.
۷-با نسیم سحرگاهی، بسیار حکایت دلتنگی عشق داشتم، ولی شب سیاه بختم، سحر ندارد!
۸- تمام عمرم در خیال شیرین دیدارت سپری شد، چه مشتاق گیسوان سیاهت بودم ولی این بلای شیرین به سرم نمی‌آید.(ایهام تضاد: بلای فراق پایان نمی‌پذیرد)
۹- آری دل حافظ چنان رنجور بی‌وفایی همه شده است که از حلقه گیسوان زیبایت بیرون نمی‌آید و مقیم آن شده(حسن تعلیل برای بیت ۵)
نسخه خانلری: دو غزل است همراه با ۵ بیت اضافه که دو بیت ابتدای دو غزل شبیه هم است.
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح

پیوند به وبگاه بیرونی

کوروش در ‫۵ ماه قبل، دوشنبه ۱۲ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۰۸:۳۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۱:

جام چو نار درده بی‌رحم وار درده

 

تا گم شوم ندانم خود را و نیک و بد را

 

آیا تلفظ هردو درده در مصرع اول یکسانه ؟

 

محمدرضا خوشدل در ‫۵ ماه قبل، دوشنبه ۱۲ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۰۶:۳۰ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۱:

آغاز بیت دوم در بیشتر نسخه‌ها خط خوردگی گفته شده  و به این صورت چاپ شده  که:

ته ران جان شکاری دل من به خون زند پر

ولی تنها در نسخه م درویش با مقدمه سعید نفیسی به این صورت و البته زیباتر آمده:

تو همای جان شکاری دل من به خون زند پر

جهت اطلاع

محمدرضا خوشدل

Mahdi Eyvazi در ‫۵ ماه قبل، دوشنبه ۱۲ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۰۱:۴۳ دربارهٔ حمیدالدین بلخی » مقامات حمیدی » المقامة السادسة - فی الجنون:

اهتزاز.

۱
۱۷۵
۱۷۶
۱۷۷
۱۷۸
۱۷۹
۵۴۲۳