گنجور

حاشیه‌ها

بی نشان در ‫۴ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۲۲ آذر ۱۳۹۹، ساعت ۰۱:۵۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷:

سلام و عرض ادب
پیرو فرمایشات سرکار خانم الهام بنده چند نکته ای را عرض کنم شاید مفید فایده باشد در ارتباط دیگرگون با غزل پیش رو:
به صورت بسیار خلاصه و گذرا بر روی ارکان بیت ابتدایی غزل اندیشه کنیم:
ندا آمد که اصل و حقیقت است که انعکاس آن صداست .....
از آسمان آمد : آسمان در میان جان انسان نیز می تواند باشد
خطاب به جان آمد یعنی پنهان از سمع نامحرمان آمد ....
حاکی و حاوی پیام رجعت و بازگشت بود .... بازگشت تنها پس از آمدن ممکن است ( بسیار مهم نه تنها اینکه بعد از هبوط آدم را به بهشت موعود باز می خوانند این فلسفه ی رفت و برگشت و استقبال قبله مطلبی بینهایت کلیدی و ژرف در رمزگان عرفانی شیعی است)
ندا بانگ صلا و دعوت به مهمانی و ضیافت بود...
جان توان پاسخ به ندای خوش را داشته است ....
نکته ی اصلی و مهم ندای ارجعی ملکوت عالم همیشه و همواره بلند و خوان نعم و کرم الهی همواره گسترده است و این ماییم که به دلیل عدم سنخیت وجودی از این استماع این ندا و دعوت به واسطه ی این صلا محروم و بی بهره ایم ....
برای مولوی ندای خوش تنها ندای دعوت های غیر متعارف به ملکوت مراتب جان است و خود نیز دعوت هایی از این سنخ و جنس به کرات دارد.... دیدیدم این جهان را تا آن جهان رویم / ما به فلک می رویم عزم تماشا کراست و غیره....
ورای گفت و شنودهای اسباب محور ظاهری گفت و شنودهای بی حرف و صوت در عالم کون و مکان در جریان است مختص محرمان و پنهان از نامحرمان....
همه کس به این ندا پاسخ هنیئاً مرحبا نمی دهد و هر کسی به نوعش و طریقی کراهت گونه ای از این رجعت و بازگشت دارد جز خلصین کملین از اولیاء الله ....
سمعاً و طاعه بودن از شیرین و شکرین ترین تعبیرات حضرت خداوندگار در گستره ی غزلیات است و حاوی بیکرانی از اسرار....
تسلیم و اطاعت طوعی و اختیاری نه کرهی و اجباری فصل ممیز عاشقی و عاقلی است در نظام اندیشگانی مولوی با جوانب لا اعد و احصای مصداقی ....
بی نظیر و فوق ادراک بشری زیباست تقدیم شما گرامیان:
خوش بنوشم تو اگر زهر نهی در جامم
پخته و خام تو را گر نپذیرم خامم
از تغار تو اگر خون رسدم همچو سگان
گر من آن را قدح خاص ندانم عامم
غنچه و خار تو را دایه شوم همچو زمین
تا «سمعنا و اطعنا » کنی ای جان نامم
جناب مولانا در بیت دوم با فرمایش عبارت « هردم» به بانگ ارجعی بدون وقفه و تکرار منتشر در عالم جان اشاره می فرماید که بهای رو نمای آن دو صد جان از جنس جان جانانه ی خود اوست چرا که از همانجا که این ندای دعوت نازکشانه طنین انداز است اژدهای دمان صمدیت و استغنا در بار انداز و منتظر بلع اهل ناز است ....
لذا مولوی با اعراف به این مهم خود به عنوان ذی المقدمه دو صد جان را فدای این ندا می نماید هر چند این فدا کردن در مقام کثرت جان ها می تواند تنها به صرف پیغام خوش آن ندا باشد ....
یک بار دیگر نیز خود حاوی نکات بینهایت عمیقی است در نظام اندیشگانی تصوف و عرفان حقیقی که ماحصل و مترتب بر آن بر پریدن تا مقام هل اتی است که خود از اسرار آیات قرآن است و نشان انسان کامل مکمل تام علوی در همهی اعصار و امصار .....
طلب بانگ دوباره شدن را درش بیندیشیم و معانی و مفاهیم محتمل آن را در کام جان مزمزه کنیم ....
شاهد عرائض این کمترین که ابیات را به ترتیب خوانش می کنم نادره مهمان خواندن ندا توسط جان جانانه ای است که قابلیت و سنخیت استماع آن را یافته است و خود می داند کدام مهمان زفت و فربه چون شتر را در خانه ی جان خویش بر خوان نشانده است ....
در و دیوار این سینه همی درّد ز انبوهی که آن بسیار می آید ....
جان با قرار مادون جایگاه غایی تمکّن حقیقی مذموم است و ناپسند و تا نیل به این غایت هر نوع قراری عین محرومیت است .....
جان با قرار مولوی به مدد و یاریگری ندایی آسمانی و موهبی بی قرار می شود و این نشان از قابلیت و محبوبیت وی در نزد ملکوت عالم دارد....
پرسش از اینکه کجا می خوانیم تحصیل حاصل است و صرفا جهت فرصت اطاله ی کلام با ندایی دیریاب است که : برای اینکه واگوید نمودم خویشتن را کَر ....
خویشکاری این مهمان که ابتدا تنها ندایی از او در گستره ی مملکت جان طنین انداز بود بیرون کردن بندی گران از پای جهد و تلاش تمامی آنانی است که به هر نوعی در زندان های بیکران و لا اعد و احصای عوالم مادون اطلاق گرفتارند ... این زندان ها به انحاء مختلف مورد اشاره ی مولوی و اولیاء دیگر الهی قرار گرفته است که اعظم ان ها زندان هزار توی من نفسانی محصور در ادراک دیگران از ماست که هر کس اندکی از ما را در محبس و زندان میزان درک خویش از ما زندانی نموده است و ما زندانی تمامی کسانی هستیم که من وجودی ما در ارتباط با آن ها شکل گرفته ساخته می شود زندانبانانی که کلید رهایی دادن ما از زندان اذهان خویش را نمی شناسند .....
رمزگان نردیان / چرخ/ شهر و غریبی / وفا و خویشکاری بی بدیل آن در میان تمامی ارکان نظام اندیشه ی انسان خدایی/ التفات از مقام اعلای قابلیت و سنخیت با ندای آسمان تا تنبیه های مکرر و تقبیح و تحذیر های پیاپی ابیات پایانی در مقام مخاطب عام / تعبیر بی بدیل قافله بر قافله و پویایی که شرط آن است که متاسفانه با خواب آلودگی مطلق اهل آن مسخ شده است : چرا ز قافله « یک کس» نمی شود بیدار ؟!
مرحله خواندن بزنگاه ملاقات با حضرت مرگ که رحل اقامتی است ....
داستان دراز دامن نسیان و شان نزول لفظ انسان ....
و ابیات سراسر اسرار پایانی که خود داستانی است و خارج از محدوده ی فهم و ادراک چون این کمترینی و خارج از حیطه ی زمان اکنون که پاسی از شب گذشته است.....

بی نشان در ‫۴ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۲۲ آذر ۱۳۹۹، ساعت ۰۱:۱۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵:

جسارتاً در تکمله و به عنوان نکته ای فراموش شده خوانش صحیح " چِبوَد" می باشد با " با" و " دال" ساکن و " چ مکسور" و " واو مفتوح"

بی نشان در ‫۴ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۲۲ آذر ۱۳۹۹، ساعت ۰۱:۰۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵:

بنده در پاسخ برخی از فرمایشات سوالی جناب اسماعیلی مطالبی رو عارض شده از همه ی اعزه ی دوستان طلب عفو دارم:
بنده فقط به بیت پنجم می پردازم که به نظر حقیر برداشت جناب اسماعیلی با عرض پوزش به تمامه مغایر با مقصود و معنای بیت می باشد:
درویش را چه بود نشان جان و روانی دُر فشان
نی دلق صد پاره کشان چیزی بده درویش را
به معنای بیت فارغ از ابیات پیشین و پسین اشاره گونه ای خواهد شد:
نشان درویش حقیقی چیست ؟! اینکه وی جان و روانی دُرفشان داشته باشد که اشاره به ماثوره ی " من اخلص اربعین صباحا " دارد که ماحصل آن جوشش ینابیع حکمت از سویدای جان واجد مقام اخلاص است.... نه اینکه هر آنکه دلقی آمیخته و برآمده از صد پاره دارد به تبع در بر داشتن یا بر دوش افکندن این نشان ظاهری و متعارف فقر و درویشی از حقیقت این مقام نیز بهره ای داشته باشد... نه هر که سر بتراشد قلندری داند....
نشان درویش حقیقی نه دلقی صد تکه بلکه جان و روانی دُرفشان است

بی نشان در ‫۴ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۲۲ آذر ۱۳۹۹، ساعت ۰۱:۰۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵:

سلام و عرض احترام

علیرضا در ‫۴ سال و ۵ ماه قبل، جمعه ۲۱ آذر ۱۳۹۹، ساعت ۲۲:۱۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۴:

علیرضا قربانی و غلیم قاسیموف

عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ‫۴ سال و ۵ ماه قبل، جمعه ۲۱ آذر ۱۳۹۹، ساعت ۲۱:۵۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱ - سر آغاز:

مدح تعریفست در تخریق حجاب
سلام
به نظر می رسد در اینجا وزن دچار مشکل شده است

زهرا در ‫۴ سال و ۵ ماه قبل، جمعه ۲۱ آذر ۱۳۹۹، ساعت ۲۱:۴۰ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب هفتم در عالم تربیت » بخش ۲۶ - حکایت:

خیلی ممنون از خانم نگار بهشتی‌پور که معنی کلمات و ابیات رو نوشتن

سهیل در ‫۴ سال و ۵ ماه قبل، جمعه ۲۱ آذر ۱۳۹۹، ساعت ۲۰:۵۱ دربارهٔ وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۱ - سرآغاز:

جناب محمد معتمدی در افشاری خوندن که اشتباها اصفهان قید شده

مصیب در ‫۴ سال و ۵ ماه قبل، جمعه ۲۱ آذر ۱۳۹۹، ساعت ۱۹:۴۳ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۰:

کنایه از آیینه ی زنگ خورده از جیست

Eli در ‫۴ سال و ۵ ماه قبل، جمعه ۲۱ آذر ۱۳۹۹، ساعت ۱۸:۳۵ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۴ - گفتار اَندر آفرینشِ مَردُم:

شنیدم ز دانا دگرگونه زین چه دانیم راز جهان آفرین یعنی چی و میشه ارایه هاشم بگید ر داره؟؟

صدرا در ‫۴ سال و ۵ ماه قبل، جمعه ۲۱ آذر ۱۳۹۹، ساعت ۱۷:۴۹ دربارهٔ سعدی » گلستان » دیباچه:

درود ، لطفا ابیات بعد از " کسی (یکی) از متعلقان منش بر حسب واقعه مطلع گردانید....." را ویرایش کنید ، جابجا شده اند و خوانا نیستند.. ممنونم

سجاد در ‫۴ سال و ۵ ماه قبل، جمعه ۲۱ آذر ۱۳۹۹، ساعت ۱۷:۳۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۴:

سلام
متاسفانه تعداد بسیازی از بیت ها جا افتاده اند و امیدوارم به زودی کامل تر بشوند چون وبسایت شما بسیار مورد استفاده عموم قرار میگیرد و ممکن است غزلیات به صورت ناقص جا بیوفتند.
تشکر

رضا آزاد در ‫۴ سال و ۵ ماه قبل، جمعه ۲۱ آذر ۱۳۹۹، ساعت ۱۶:۵۲ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۶ - در آفرینشِ ماه:

چو سی روز گردش بپیمایدا
شود تیره گیتی بدو روشنا
یعنی واقعا نمیتونید بفهمید که داره میگه زمین سی روز یعنی یک دوازدهم مسیر زمین به دور خورشید که در این مسیر زمین به دور خودش میچرخه و این چرخش تیره گیتی و روشنایی به وجود میاره که همون شب و روز رو میگه
پس تقویم قمری و دو روز اضافه کرده و این چیزا رو نگید و ارزش همچین مرد بزرگی رو در دل خواننده ها به شک نندازید
درسته در دوره ای زندگی کرده که مردم دست اعراب بودن ولی اون از تقویم شمسی استفاده کرده که دقیق ترین تقویم جهان هستش حالا دیگه نمیدونم قبل ابوریحان بیرونی بوده یا بعدش چون اگه قبل ابوریحان بوده پس باید بگم فرودسی یک نجوم شناس حرفه ای بوده و این یک افتخاره

بهرام نامدار علی‌آبادی در ‫۴ سال و ۵ ماه قبل، جمعه ۲۱ آذر ۱۳۹۹، ساعت ۱۵:۳۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۱۷:

با سلام و عرض ادب
آنچه مولانا در این غزل " طزلق " می‌گوید ، در گویش ما به آن سیرداغ می‌گویند و همانطور که دوستان فرمودند نوعی چاشنی هست که روی آش می‌ریزند
سپاس از سایت گنجور

عیسی سده در ‫۴ سال و ۵ ماه قبل، جمعه ۲۱ آذر ۱۳۹۹، ساعت ۱۵:۰۳ دربارهٔ خیام » ترانه‌های خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » هرچه باداباد [۱۰۰-۷۴] » رباعی ۸۵:

در جایی شنیدم: پرگار تریم

شهباز در ‫۴ سال و ۵ ماه قبل، جمعه ۲۱ آذر ۱۳۹۹، ساعت ۱۴:۴۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۷:

سلام
اشاره حضرت حافظ به دیدن نور خدا در خرابات وپاسخ به نماد عرفی جامعه که منظور باز میگردد به خانه خدا و اصل که خداوند است و می گوید که دلش می خواهد رازگشایی کند ولی به ناتوانی خود اعتراف کرده و از حال احساس لذت بی حسر ش از اینکه فاصله وتوقفی که در مسیر سلوک ایشان بوده است برداشته شده می گو ید و در ادامه از شاهدان که همه ما می باشیم می خواهد که او را قضاوت نکنیم و با احساس شعف او هم احساس شویم
یاحق

حسن در ‫۴ سال و ۵ ماه قبل، جمعه ۲۱ آذر ۱۳۹۹، ساعت ۱۴:۱۷ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی گرشاسپ » بخش ۲:

سه سالست تا این بزین آمدست
به چشم بزرگان گزین آمدست
این بیت رو باید هزار بار خوند

حسن در ‫۴ سال و ۵ ماه قبل، جمعه ۲۱ آذر ۱۳۹۹، ساعت ۱۴:۱۴ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی گرشاسپ » بخش ۲:

دل زااااااال زر شد چو خرن بهار
زرخش نو آئین و فررررررررخ سوار
شعر از این شورانگیز تر نداریم
خدایت رحمت کناد ای فردوسی حکیم و نابغه

بهرام نامدار علی‌آبادی در ‫۴ سال و ۵ ماه قبل، جمعه ۲۱ آذر ۱۳۹۹، ساعت ۱۲:۵۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » ترجیعات » ششم:

خویی فراخ بودی با مردمان دلم را ،
تا غیر تو نگنجد امروز تنگ خویم
مصرع اول بیت در کلیات دیوان شمس بصورت زیر می‌باشد :
خوی فراخ بوده با مردمان دلم را ،
سپاس از توجه شما

مصطفی کرمی در ‫۴ سال و ۵ ماه قبل، جمعه ۲۱ آذر ۱۳۹۹، ساعت ۱۱:۱۵ دربارهٔ قاآنی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۷:

ظاهرا موافقان سانسور و از بین بردن هر آنچه در دایره ی تنگ نظرشان قرار نمیگیرد دست از سر شعر بر نمیدارند. کسی هم به سایت شعر سر نمیزند برای تحریک شدن. بجای قلع و قمع شعر ها کمی روی کنترل نفسمان کار کنیم.

۱
۱۶۵۲
۱۶۵۳
۱۶۵۴
۱۶۵۵
۱۶۵۶
۵۴۵۰