مهدی در ۴ سال و ۴ ماه قبل، سهشنبه ۲۸ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۰۰:۲۹ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۹:
سلام در پاسخ جناب محمود باید بگویم درصورتی که از علم نجوم سر رشته ای ندارید لطفا سخنی از آن نبرید زیرا که خورشید هم در کهکشان راه شیری در حال حرکت و گردش است و منظومه شمسی در حال گردش به دور آن در نتیجه یعنی گردش در گردش و حرکت در حرکت....
لطفا اعجاز به این بزرگی قران را ببینید که حتی پس از هزاروچهارصدسال شما کهدر عصر تکنولوژِی و .... زنرگی میکنید از این اعجاز بی خبرید اما قران سخن از مطلب علمی به درستی برده
یکی (ودیگر هیچ) در ۴ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۲۷ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۲۲:۱۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۶:
به نام او
با تشکر از برگ بی برگی عزیز که حق مطلب را بتفصیل ادا می نمایند .
در مورد بیت
می دوساله و محبوب چارده ساله
همین بس است مرا صحبت صغیر و کبیر
آنچه دریافت اینجانب می باشد بدین شرح است
منظور از می همان دریافت فیض سالک است که بسته به مقام یا منزلی که در آن مقیم است مراتب آن تغییر می کند بدین معنی که در ابتدای راه سلوک اتفاقات بصورت نشانه ها یی بر سر راه سالک ظاهر می گردد که اگر به درک آنها نایل آید نشانه ها واضحتر شده و ممکن است بصورت خواب و رویا بر او وارد شوند و هرچه سالک در این راه پیشتر رود به الهام و وحی و حضور خواهد رسید!
بنابراین می دوساله می تواند به معنای وحی کلام بر لوح دل حافظ باشد که بصورت شعر بر زبان او جاری می گردد.
معشوق همان انسان کامل دوران است که چون ماه شب چارده می درخشد.
پس حافظ در راه سلوک به مقامی رسیده که بر دل او وحی می گردد و انسان کامل دوران خویش را نیز شناخته و با او مرتبط می باشد
امیر کرمی در ۴ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۲۷ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۲۱:۳۱ دربارهٔ غبار همدانی » غزلیات » شمارهٔ ۶۴:
درود
در مصرع اول واژه قمار به اشتباه غمار نوشته شده است
برگ بی برگی در ۴ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۲۷ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۲۱:۱۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۲:
حال خونین دلان که گوید باز
وز فلک خون خم که جوید باز
مصراع اول را اگر به هر دو صورت سوالی و خبری بخوانیم به یک معنی خواهیم رسید . خونین دلان ، غالب ما انسانها هستیم که از آغازین سالهای عمر خود هستی را خلاصه در تنعم های این جهان دیده و بنا به تقلید و یا بصورت غریزی چیزهای ذهنی و مادی این جهان را در دل و مرکز خود قرار داده و از آن چیزها خوشبختی و آرامش میخواهیم اما به دلیل اینکه از نظر قانون هستی انسان مجاز به قرار دادن چیزهای جسمانی و مادی در دل خود نیست ، پس چیزها تبدیل به درد و خون خواهند شد و حافظ چنین انسانهایی را خونین دلان نامیده است و میفرماید وقتی حال خراب چنین انسانی توسط بزرگانی مانند او بیان شود
پس دیگر چه کسی از این روزگار و جهان مادی طلب خمره خون میکند ؟! این سوال اساسی در مصرع دوم به انسان یادآوری میکند که او برای نوشیدن می خرد ایزدی به این جهان آمده و طبعاً باید در جستجوی خم شراب باشد و نه خمره خون و درد ،
غالباً ما انسانها علاوه بر اینکه پند بزرگانی مانند حافظ را میشنویم و حتی خود نیز تجربه میکنیم و پی میبریم که چیزها قادر به خوشبختی ما نیستند اما فراموش کرده و کمی بعد چیز تاره و جدیدی را در دل و مرکز خود قرار داده و برای مدتی کوتاه احساس رضایت و شادی موقت به ما دست میدهد تا اینکه سرانجام به غم و درد و خون مبدل شود و بار دیگر در جستجوی چیز جدیدتر و با ارزشتر مادی بر می آییم زیرا ذهن ما گمان میبرد چیز قبلی به اندازه کافی با ارزش نبوده است غافل از اینکه اصولا هر چیزی بجز خدا در دل انسان سرانجام تبدیل به خون خواهد شد .
شرمش از چشم می پرستان باد
نرگس مست اگر بروید باز
حافظ میفرماید اما انسان به دلیل اینکه از جنس خدا بوده و برای رسیدن به آرامش واقعی هیچ راهی بحز بازگشت به اصل خدایی خود ندارد ، پس برخی از انسانها به این مطلب پی برده و نرگس مست یا چشم هشیاری و حضورشان دگر بار روییده و رشد میکند . یعنی پس از آن با چشم خدا به جهان نگریسته و جهان بینی خدایی را جایگزین دید جسمی میکنند . پس از این تغییر نگرش است که چنین انسانی شرمنده نگاه و دیدمی پرستان میشود . می پرستان انسانهای کامل هستند که چشم و نگاه آنان به زندگی نگاه از زاویه دید خدا ست زیرا به خدا یا زندگی وصل شده ، از طریق او می بینند و عمل میکنند . پس انسانی که چشم مست خدایی اش روییده و نگرشی نو به این جهان در او شکوفا شده است در می یابد که تا پیش از این او چگونه جهان را می دیده است و می پرستان چگونه می دیدند ، پس ، از این اختلاف فاحش نگاه به جهان و زندگی شرمسار گشته و سعی در جبران اشتباههای خود میکند .
جز فلاطون خم نشین شراب
سر حکمت به ما که گوید باز
فلاطون خم نشین همان می پرستان هستند که از سرچشمه شراب ایزدی جدا نخواند شد و حضوری دایمی در جوار حضرت معشوق داشته و علاوه بر آنکه خود از برکات شراب ایزدی بهره می برند ، آن شراب زندگی بخش را سخاوتمندانه نثار مشتاقان حضرتش میکنند . حافظ و مولانا و سایر بزرگان با آثار گرانبهای خود چنین میکنند و پس از قرنها همچنان ساقی این سرچشمه حیات بخش هستند و بجز این خم نشینان چه کسانی میتوانند بهتر و زیباتر سر حکمت را به ما بازگو کنند ؟ حکمت چرایی حضور انسان در این جهان فرم در حالیکه او ذاتاً از جنس خدا و بی فرمی بوده و چگونگی نگاه چنین انسانی به جهان فقط از عهده حکیمان خم نشین بر می آید و با معیارهای ذهنی و دانش ذهنی قابل بیان نیست .
هر که چون لاله کاسه گردان شد
زین جفا رخ به خون بشوید باز
پس از آنکه چشم مست انسان رویشی دوباره یافت و به اختلاف عمیق نگاه در ایام و سالهای هشیاری جسمی با جهان بینی خدایی بزرگان و می پرستان که هشیاری و خرد خدا هستند واقف شد به منظور رعایت قانون جبران زندگی باید همچون لاله کاسه گردان شده و به انتشار این شراب زندگی بخش بپردازد . این کار را میتوان با کردار و رفتار و یا نقل قول از بزرگان و خم نشینان به انجام رسانید و در اینصورت آن جفایی که خود سالیان دراز بر خود روا داشته و با ستیزه گری ، بهانه و مانع تراشی فرصتها ی زندگی را تلف کرده است را جبران نموده و رخ زرد و بیمار خود را به خون بشوید یعنی دردها و خون دلهای او تبدیل به شادی و سرزندگی شده و برکات زندگی بر او جاری میشود .
نگشاید دلم چو غنچه اگر
ساغری از لبش نبوید باز
گشایش یا باز شدن دل یعنی به بینهایت خدا زنده شدن و باز شدن درون انسان تا بینهایت و این قابلیت انسان است برای تبدیل شدن از هشیاری جسمی به هشیاری خدایی ، این تبدیل در عین سختی راه به راحتی باز شدن غنچه صورت خواهد پذیرفت اما شرط آن علاوه بر کار فراوان ، نظر لطف حضرت معشوق است که با همان ساغری که خود مینوشد به سالک عاشق آن شراب حیات بخش را بچشاند . عطر لب حضرت معشوق همان نسیم خوش زندگی و عنایت خاص اوست .
بس که در پرده چنگ گفت سخن
ببرش موی تا نموید باز
حافظ این سخنان را برآمده از نوای چنگ و آهنگ زندگی یا خدا میداند و از اینکه همه این نکات ارزشمند و عرفانی را در پرده و در لفافه بیان میکند از خود شاکی شده به حضرت معشوق میگوید اگر خوب بیان نمیکنم پس این رشته را قطع کن تا اینقدر مویه و زاری نکنم . البته که شیوه بیان حافظ بسیار زیبا و بی نظیر است و خود به این لطافت طبع واقف است اما نحوه بیان را نیز به حضرت معشوق سپرده ، از او کسب تکلیف میکند .
گرد بیت الحرام خم حافظ
گر نمیرد به سر بپوید باز
حافظ میفرماید با همه اوصاف ذکر شده در غزل انسان اگر بخواهد تبدیل شده و به جنس اصلی خود بازگردد باید خم و سرچشمه شراب خرد و هشیاری خدایی را مرکز و قبله خود قرار داده و به خود کاذب و ذهنی اش کاملاً بمیرد که اگر ذره ای از آن هشیاری جسمی و ذهنی را حفظ کند ، باز با پویش و رشد همین مقدار کم به هشیاری و عقل جسمانی خود باز خواهد گشت و دگر باره همان میشود که بود . به سر بپوید باز یعنی دوباره به ذهن خواهد رفت و ذهن کنترل زندگی او را بدست خواهد گرفت یعنی برای هیچ کس پس از تبدیل شدن چک سفید صادر نشده و
تضمینی برای دوام این حضور وجود ندارد مگر با مراقبت دایم .
مدهوش در ۴ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۲۷ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۲۰:۲۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۹۳:
بیت آخر این غزل نشون میده که شمس بعد از ترک قونیه به تبریز رفته و مولانا هم از این قضیه باخبر بوده.
کاظم ایاصوفی در ۴ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۲۷ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۱۹:۱۵ دربارهٔ سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۷:
مصراع اول بیت هفتم ه گیاه باید حذف شود
آذر ،خانم معلم جغرافیا از اراک در ۴ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۲۷ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۱۸:۵۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۲۷ - مکر کردن مریدان کی خلوت را بشکن:
با سپاس از مهدی با کامنت درستشان و همچنین تشکر از فرهاد
nabavar در ۴ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۲۷ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۱۶:۵۸ دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷ - در مقام اهل توحید:
گرامی زرکش
به صاحب دولتی پیوند اگر نامی همی جویی
که از یک چاکری عیسی چنان معروف شد یلدا
یلدا یکی از یاران عیسی ست که منظور شاعر معروف شدن اوست در پیوند با عیسی
احمد رحمت بر در ۴ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۲۷ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۱۶:۲۲ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب دوم در احسان » بخش ۱۷ - حکایت درویش با روباه:
در واژهنامه دهخدا زیر مدخل «گوش کردن» آمده است:
|| منتظر بودن . امید داشتن :
به چنگ آر و با دیگران نوش کن
نه بر فضله ٔ دیگران گوش کن .
سعدی (بوستان ).
علی زینلی در ۴ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۲۷ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۱۵:۳۹ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۳۸:
سلام و عرض ادب و احترام
عالِم = دانا است. می داند. دانش دارد. اما بینش ندارد. با زاهد فرقی ندارد حتی اگر فقیه هم باشد. برای نجات خودش می کوشد. (عرفای ما، فقه ها را هم به باد ناسزا گرفته اند. مولانا در داستان دقوقی می گوید: در شریعت هست مکروه ای کیا، در جماعت پیش کردن کور را، گر چه باشد حافظ و چست و فقیه...
و همچنین در داستان آن سه مرد که برای غارت وارد باغی شدند یکی از آن سه، فقیه بود. فقیه، فقیه است. علم و دانش دارد. همان علم و دانش او وبال گردنش می شود. )
عابِد = تسبیح می کند. بندگی می کند. پرستش گر است. دنبال ثواب و عقاب است. دنبال نتیجه و پاداش است. او هم برای نجات و منفعت شخصی خودش می کوشد.
عارف = اهل معرفت است. نجات خود را در گرو نجات دیگران می داند. او تکرو نیست.
گفتم چه فرق است میان عالم و عابد؟؟؟
باور کنید هیچ فرقی بینشون نیست!
اگر تفاوت و فرقی در بین باشه اون فرق میان عالم و عارف است، یا عابد و عارف! وگرنه عالم و عابد و زاهد همه گی سر و ته یه کرباسند. عارف است که با همه فرق دارد. عارف کسی ست که به معنا رسیده باشد. عارف بعد از رسیدن به فنا به الله بر می گردد به کمک خلق خدا و به فناء به خلق می رسد.او در میان مردم گم می شود. عارف است که نجات غریق است.
گفتم میان" عالم و عابد" چه فرق بود
(گفتم میان عابد و عارف چه فرق بود)
تا اختیار کردی از آن این فریق را
گفت آن گلیم خویش بدر میبرد ز موج
وین جهد میکند که بگیرد غریق را
مادر در ۴ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۲۷ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۱۵:۲۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۶۰:
آقا رضا کجایی که این رباعی را هم تفسیر کنی و ما را از سر در گمی در آوری. لطفا
مهران حسنزاده در ۴ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۲۷ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۱۵:۱۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵:
پیشنهاد « داریوش آشوری » برای شیوهیِ نگارش این غزل در کتاب باز اندیشیِ زبانِ فارسی، مقالهی سرهم نویسی و جدانویسی:
ای شاهدِ قدسی که کشد بندِ نقابات [= تو را]
وی مرغِ بهشتی که دهد دانه و آبات [= تو را]
خوابام [= -ِ من] بشد از دیده درین فکرِ جگرسوز
کاغوشِ که شد منزلِ آسایش و خوابات [= -ِتو]
درویش نــمیپرسی و ترسم که نباشد
اندیشهیِ آمرزش و پروایِ ثوابات [= تو را]
راهِ دلِ عشّــاق زد آن چشـــمِ خماری
پیداست ازین شیوه که مست است شرابات [=-ِ تو]
[…]
[ قافیه تمامِ بیتها: /اَت/ جدانویسی شده است.]
در این بیتها با رابطهیِ آوایی میانِ /ب/یِ کلمهیِ پایانی و /اتِ/ ضمیرِ جانشین، قافیهیِ /-بَت/ ساخته شده است، ولی با کمی دقت نشان میدهد که این چسبندگیِ آوایی به معنایِ پیوستگیِ دستوری و معنایی میانِ تمامِ واژههای پایانی با /اتِ/ ضمیر نیست، بلکه آنجا که آنجا که /ات/ معنایِ «تو را» میدهد به فعل جمله مربوط است، [...]
… بدین ترتیب، میبینیم که ضمیرِ /اَت/ در این ده بیت اگر چه با کلمهیِ آخرِ بیت یک ترکیبِ آوایی میسازد که قافیهیِ غزل است، امّا تنها در سه مورد ضمیریست مربوط به آخرین کلمه ( و البته ، نه پسوندی جزءِ آن) و در سه بیت به یک عبارتِ اسمی مربوط است، یعنی، «منزلِ آسایش و خواب»،«رأیِ صواب»،«ایامِ شباب»؛ و در چهار مورد ضمیرِ مفعولیست برایِ فعلِ جمله، یعنی «که کشد بندِ نقابِ تو را»،«… که دهد دانه و آبِ تو را» و «نفریبد تو را» و «مکناد خراب تو را».
مهدی در ۴ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۲۷ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۱۴:۰۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۸:
بیت دوم : که هرکه بی هنر افتد نظر به عیب کند: بزرگترین هنر خودشناسی است و هرکس در این مسیر باشد نگاهش به عیب بخصوص عیب دیگران نمی افتد. دوری از حسادت و غیبت و عیب جویی کار ساده ای نیست و تلاش های م در این موردا معمولا با شکست همراه است ولی اگر از درون احساس سعادت و خوشبختی و احساس ارزش کنیم خود به خود نگاهمان از دیگران و عیب های أنها برداشته میشود
مندی در ۴ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۲۷ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۱۳:۴۷ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۶۲۱:
منسوب به نجم الدین کبری از بزرگان تصوف قرن 6 و هفت،
دکتر توفیق هـ. سبحانی
کتاب ده شرط سلوک/ ص 21
یوسف در ۴ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۲۷ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۱۲:۳۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۸۰:
آقا چه خبره اینجا دعوا سر سلیقتون در محبوبیت خواننده هاست یا اومدین شعر و بفهمین کسب کمال کنید. این شخصیت پرستی رو بزاریم کنار یکم خودمون رو و درکمون رو گسترش بدیم . یکی گفته نامجو خداست یکی گفته چاوشی برترین موزیسین تاریخ ایران .... اون سلیقه تو هست گلم ... اینجا پیج موسیقی نیست ... به هرحال ... نظرم اینه که این شعر فقط در مورد طبیعت گفته مولانا و اینکه به هرسمت بنگری وجه الله هست و اینکه نیازهامون رو از طبیعت میگیریم .حق تعالا گر سماوات آفرید بهر....حاجات آفرید...با طبیعت مهربان باشیم و از سر سودا و زیاد خواهی بهش آسیب نزنیم ....سلول به سلول هستی خداوند است
احمد جوانمهر در ۴ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۲۷ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۱۲:۲۹ دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷ - در مقام اهل توحید:
که از یک چاکری عیسی چنان معروف شد یلدا
کلمه یلدا چه ماجرائی را تداعی میکند و رابطه اش با عیسی چیست؟ لطفا ادبا بفرمایند
مجید در ۴ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۲۷ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۱۲:۱۷ دربارهٔ امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۵۱:
در جایی دیگر و در مصرع دوم بیت اول چنین آمده بود
وز شکنج نازپرور مالش عناب داد
که منظور این بود که اشک به واسطه شوری وقتی در دهان می رود باعث اذیت و شکنجه ای میشود که البته دلنشین است .
جمال نظرگاهی در ۴ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۲۷ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۰۸:۵۷ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۱۸۸:
بنظرم در مصرع اول بیت دوم اشبهاهی صورت گرفته و بجای شادمان "شه وان" بوده معنی "شه وان" شبهاست و معنیش میشه "اون کسیکه شبها با غم به صبح میرسونه"
علی در ۴ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۲۷ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۰۸:۵۲ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۷:
حکایت ناقص است لطفا اصلاح شود
سه چیز پـایدار نمانَـد: مـال بی تجارت،علـم بی بحث
و مُلک بی سیـاست.
وقتی به لطف گویی و مدارا و مردمی
بـاشـد کـه در کمـنـد قـبـول آوری،ولی
وقتی بـه قهر گویی که صـد کوزه نبات
گـه گـه بـه کـار نـیـایـد کـه حَنـظَـلی
nabavar در ۴ سال و ۴ ماه قبل، سهشنبه ۲۸ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۰۰:۳۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۷۲ - جواب گفتن مرید و زجر کردن مرید آن طعانه را از کفر و بیهوده گفتن: