عباسی-فسا @abbasi2153
دبیر بازنشسته عربی و علاقمند به شعر و غزل و نیز موسیقی آوازی سبک استاد شجریان
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ۲۱ روز قبل، چهارشنبه ۱۰ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۰۱:۲۵ در پاسخ به حافظ دربارهٔ سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴:
یعنی شما با این همه اطلاعات وسیع دارید در باره بزرگان نظر می دهید؟
یعنی فهم این که بلخ بخشی از ایران بوده سخت است؟
شما نقشه امروز ایران را می بینید و در باره 8 قرن قبل صحبت می کنید
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ۲۱ روز قبل، چهارشنبه ۱۰ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۰۱:۱۹ در پاسخ به رسته دربارهٔ سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴:
دکتر زرین کوب چنین نظر قطعی ندارند
کمی بالاتر آدرس دقیق آوردم و عین نوشته ایشان را هم نقل کردم
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ۲۱ روز قبل، چهارشنبه ۱۰ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۰۱:۱۸ در پاسخ به مهدی دربارهٔ سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴:
استاد زرین کوب به نوعی این نظر را رد می کند و می فرماید :
سعدی جوابی طعن آمیز داد که اگر اِسناد آن به شیخ محل تردید نباشد
کتاب پله پله تا ملاقات خدا صفحه 248 چاپ بیست و ششم سال 1384
اگر نقلی از جایی می فرمایید کامل و امانت دارانه باشد
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ۲۲ روز قبل، سهشنبه ۹ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۱۲:۳۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۹۷:
در این غزل مولانا اشاره ای دارد به زمانی که درگیر کتاب و دفتر و مدرسه بود و به اصطلاح به دنبال علم قال بود و نیز نشان می دهد که قبل از ورود شمس، با ادباء سر و کار داشته حداقل با دیوان و شعر ادیبان
دفتر باره بودن یعنی زیاد اهل دفتر و کتاب و علم و مدرسه بودم
عطاردوار دفترباره بودم
زبردست ادیبان می نشستماما وقتی شمس وارد شد همه را شست و با خود برد و آن فقیه برجسته دست از همه چیز برداشت
چو دیدم لوح پیشانی ساقی
شدم مست و قلمها را شکستم
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۲۷ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۰۱:۳۲ در پاسخ به دلروز دربارهٔ جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۹۴۰:
وحشت کلمه عربی است ولی معنای آن در فارسی و عربی متفاوت است
وحشت در فارسی به معنای ترس و خوف و واهمه و هراس است
اما در عربی به معنای تنهایی است
نماز شب اول قبر که نماز وحشت می گویند چون برای تنهایی میت است
أوحشنی یعنی مرا تنها گذاشت و رها کرد
معنا:
هرچه بیشتر مرا رها کرد و تنها گذاشت انس و علاقه من به او بیشتر شد
سعدی نیز در ترجیع بندش همین نکته را به زبانی سعدیانه دارد:
أَستقبلُه و إن تَوَلّی /أَستأنِسُهُ و إن تَعَبَّس
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ۱ ماه قبل، دوشنبه ۲۴ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۰۲:۲۳ در پاسخ به فرزاد دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۹:
کاملا درست می فرمایید
سعدی دارد از شیرینی سخن خودش تمجید می کند و این مسبوق به سابقه است
سعدی اندازه ندارد که چه شیرین سخنی /باغ طبعت همه مرغان شکرگفتارند
طبق فرموده آقا هادی باید سعدی را نهاد بگیریم (مبتدای عربی)
ولی چنین نیست
سعدی در اینجا مخاطب است : ای سعدی شیرین سخنی تو حد و اندازه ندارد
و سپس آن را کامل می کند:
تا به بستان ضمیرت گل معنی بشکفت / بلبلان از تو فرومانده چو بوتیمارند
در جای دیگری تعبیری بس زیباتر در وصف شیرین سخنی خودش دارد:
من دگر شعر نخواهم که نویسم که مگس
زحمتم میدهد از بس که سخن شیرین است
این که فرموده اند سعدی دارد مدح کسی دیگر می کند و صحیح نیست که یک باره به سراغ مدح خودش بیاید نکته صحیحی نیست
در همه غزل هایی که مدحی از خودش کرده چنین بوده است
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۲۰ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۲۳:۴۹ در پاسخ به مهدی قادری دربارهٔ صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۹۴:
درود
همان تلفظ مِی mey (می = شراب) درست است چون اگر می حرفی متعلق به فعل باشد آن وقت علاوه بر وزن، معنا هم نابود می شود
آتشِ می mi ساخته ای یعنی چه؟
اگر به آتش کسره ندهیم وزن ندارد
بنابراین همان می به معنای شراب صحیح است که سرخی آتش گونه آن، چهره را صیقلی کرده است
ضمنا این اجرا نای شکسته است با توجه به این ابیات که در آغاز خوانده می شود
مگر ز نای من نوایی ای خدا شنیده
مگر به گوش او نوای آشنا رسیده
مگر کلام این شکسته دل نشسته بر دل
که او چنین به دیده نقش ژالهها کشیده
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ۱ ماه قبل، جمعه ۷ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۱۸:۳۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۰:
در این بیت:
چشمِ بیمارِ مرا خواب نه در خور باشد
من لَهُ یَقتُلُ داءٌ دَنَفٌ کیفَ یَنام؟
یک اشکال دیگر هم وجود دارد و لازم است یک ضمیر مفعولی برای ارجاع به «مَن» وجود داشته باشد؟ یَقتُلُه
و بدون این ضمیر معنا ناقص است و ضمیر موجود در «له» کفایت نمی کند.
روزهایی ذهنم را به خود مشغول داشته بود تا اینکه با یکی از اساتید بزرگ ادبیات عرب صحبت کردم ایشان هم پذیرفتند که جمله با این ترکیب ایراد دارد و فرمودند باید این چنین باشد:
من له یقتلُ داءَ دنفٍ کیف یَنام
ترجمه: چه کسی توانا باشد، بیماری یک بیمار بی خواب را بکشد (علاج کند)
«کیف» در اینجا استفهام انکاری است. «کیف یَنام» یعنی «لا ینام» است یعنی نمی خوابد یعنی بی خواب است و جمله «کیف یَنام» صفت برای «دَنِف» است. بیماری که نمی خوابد.
ترکیب:
داء مفعول به و منصوب – دَنِف: مضاف الیه و مجرور – و جمله «کیف یَنام» صفت برای «دَنِف»
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۶ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۲۱:۳۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۲:
بیت هفتم
ملامتم نکند هر که معرفت دارد
که عشق میبستاند ز دست عقل زمام
حتی در یکی از نسخه های خطی که بارگزاری نموده اید به این شکل آمده است:
ملامتم نکند هیچکس در این سودا
و در یکی دیگر از نسخه های خطی که آورده اید در پاورقی به همین شکل آمده است
یعنی در همین دو نسخه خطی اکثریت با «هیچکس در این سودا» است
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ۱ ماه قبل، سهشنبه ۴ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۰۰:۳۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۰:
سلام و عرض ادب
بیت هشتم مصرع دوم
من لَهُ یَقتُلُ داءٌ دَنَفٌ کیفَ یُنام
یُنام باید یَنام باشد
چون یُنام فعل مجهول است و چون این فعل لازم است نمی تواند مجهول شود
فعل ثلاثی مجرد است
کسی که دردی کشنده او را می کشد چگونه می خوابد؟
اگر فرض کنیم ثلاثی مزید از باب إفعال بوده و مجهول شده است، آنگاه اصلا این معنی را نمی دهد
أَنامَ خواباند - یُنیمُ می خواباند - یُنامُ خوابانده می شود
در این صورت معنا چنین می شود:
کسی که دردی کشنده او را می کشد چگونه خوابانده می شود؟
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ۱ ماه قبل، یکشنبه ۲ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۲۱:۱۰ در پاسخ به احمد ناظری دربارهٔ اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۱۷۲ - حیات جاوید:
اگر ز رمز حیاتْ آگهی مجوی و مگیر
دلی که از خلش خار آرزو پاک است
حیات باید ساکن خوانده شود و دو کلمه مجوی و مگیر باید متصل به مصرع بعد خوانده شود
در واقع یک جمله شرطی است
قسمت اول جمله شرط و قسمت بعد از آگهی جواب شرط است
اگر از رمز و راز زندگی آگاه هستی، دلی که از خلیده شدن خار آرزو پاک باشد را جستجو نکن
یعنی چنین چیزی یافت نمی شود جسته ایم ما
دلی که از خلش خار آرزو پاک است را مجوی و مگیر
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ۲ ماه قبل، دوشنبه ۲۶ دی ۱۴۰۱، ساعت ۰۱:۱۸ در پاسخ به محمود دربارهٔ هاتف اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶:
منم ای برید و دو چشم تر ز فراق آن مه نوسفر
به مراد خود برسی اگر به مراد خود برسانیم
بَرید به معنی پُست و پستچی است
به این شکل معنی بیت مشخص می شود
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ۲ ماه قبل، جمعه ۱۶ دی ۱۴۰۱، ساعت ۱۲:۳۳ در پاسخ به مهرداد دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۷:
همان که در گنجور است صحیح می باشد
فقیه منع عشق می کند و حافظ توصیه می کند که فقیه را عاشق کنید تا عالم عشق و زیبایی را دریابد
به رغم مدعیانی که منع عشق کنند
جمال چهره تو حجت موجه ماست
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ۲ ماه قبل، جمعه ۱۶ دی ۱۴۰۱، ساعت ۱۲:۳۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۷:
اگر فقیه نصیحت کند که عشق مباز
پیالهای بدهش گو دماغ را تر کن
در این بیت حافظ به خشک مغزی و تعصب فقیه اشاره دارد و بی خبری او از عشق
راه علاجش را هم یک پیاله می داند
فقه خشک و بی انعطاف است صاحب فقه (فقیه) بر اساس یک سری قواعد، دانسته های خود را حق مطلق می داند و به تبع آن خودش را نیز. و عارف و سالک را منحرف و گمراه می داند و نصیبی از عشق و شور و جذبه ندارد
دماغ تر کردن یعنی از خشک مغزی بیرون آمدن
در جاهای دیگری هم حافظ به این موضوع اشاره دارد از جمله این بیت
پشمینه پوش تندخو از عشق نشنیدهاست بو
از مستیش رمزی بگو تا ترک هشیاری کند
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ۴ ماه قبل، شنبه ۷ آبان ۱۴۰۱، ساعت ۱۳:۱۲ دربارهٔ سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۳۲:
سلس البول حالتی است که ادرار در اختیار شخص نیست و قطره قطره خارج می شود
ادرار به معنای حقوق و مستمری است در جای دیگر هم سعدی از آن استفاده کرده است
مرا در نظامیه ادرار بود
شب و روز تلقین و تکرار بودیعنی جریان وقف در شیراز به جایی رسیده و تنگ و بسته شده و در اختیار گرفته اند که افراد ذیحق فقط به صورت قطره چکانی در آن حقوق و مستمری می گیرند
جریان وقف و وقف خواران در شیراز داستانی مفصل دارد و امروزه هم همین طور باقی مانده البته حافظ هم به آن اشارت دارد
فقیه مدرسه دی مست بود و فتوی داد
که می حرام ولی به ز مال اوقاف استبیت دوم هم آکنده از ایهام است
تکرار یک اصطلاح است در درس حوزوی
فقیهی که دست و شکمش خالی است چگونه می تواند درس بخواند؟ باید روز گدایی کند و شب درس بخواند
البته ظاهرا در زمان سعدی تحصیل به معنی درس خواندن به کار نمی رفته
بنابراین معنی دیگری در پشت آن نهفته است تحصیل به معنای کسب روزی است یعنی فقیه فقیر چگونه می تواند کسب روزی کند؟ جز اینکه روز گدایی کند و شب هم آن کار را تکرار کند در اینجا تکرار به معنای اصلی است یعنی دوباره انجام دادن
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ۴ ماه قبل، شنبه ۷ آبان ۱۴۰۱، ساعت ۱۲:۱۵ دربارهٔ سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۳۲:
سلسل البول وزن را خراب می کند باید سلس البول باشد
شاید هم بنده نتوانستم بخوانم
چون شک داشتم اصلاح نکردم
شما یک بررسی بفرمایید
در نسخه خطی هم سلس البول آمده
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ۵ ماه قبل، یکشنبه ۲۴ مهر ۱۴۰۱، ساعت ۰۲:۰۸ دربارهٔ عارف قزوینی » تصنیفها » شمارهٔ ۳۵:
خسرو ایران، باد جاویدان، به تخت شاهی
دشمنش بی جان، ملکش آبادان، چنانکه خواهی
از این هم میشه تشخیص داد که از عارف نباشد
چون عارف بیشتر منتقد شاهان بود تا مادح آنها
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ۶ ماه قبل، شنبه ۲۶ شهریور ۱۴۰۱، ساعت ۱۹:۳۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۴:
فارغ از این که حافظ چه مذهبی داشته (که چندان امر مهمی هم نیست) قابل ذکر است که مهدی در دین اسلام مخصوصا شیعیان نیست بلکه اهل سنت نیز به آن اعتقاد دارند و در کتب احادیث شان وارد شده است
منتها آن چه باعث تفاوت است زنده بودن یا نبودن مهدی و متولد شدن یا نشدن اوست
اهل سنت هم اعتقاد دارند که مهدی از نسل امام حسین است ولی اعتقاد دارند که متولد نشده است و فرزند شخص معینی نیست
پس صرف آوردن نام مهدی دلالتی بر مذهب حافظ ندارد
سال ها قبل در کتب حدیث اهل سنت این موضوع را بررسی می کردم و 14 صفحه حدیث و تاریخ بیرون آوردم ولی بعدا کار نیمه تمام باقی ماند
النظم المتواترة فی الاحادیث المتواترة (کتاب اشراط الساعة)
(خروج المهدی ). خروج المهدی الموعود المنتظر الفاطمی
وأحادیث المهدی بعضها صحیح وبعضها حسن وبعضها ضعیف وأمره مشهور بین الکافة من أهل الإسلام علی ممر الأعصار وأنه لا بد فی آخر الزمان من ظهور رجل من أهل البیت النبوی یؤید الدین ویظهر العدل ویتبعه المسلمون ویستولی علی الممالک الإسلامیة ویسمی بالمهدی ....
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ۶ ماه قبل، دوشنبه ۱۴ شهریور ۱۴۰۱، ساعت ۰۰:۴۱ در پاسخ به محمد مهدی ستاری دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۴:
ایهام دارد و در هر دو معنا درست است
مرا نصیب و روزی مباد که بی یاد تو بنشینم
یک روز مبادا که بی یاد تو بنشینم یعنی هیچگاه چنین نخواهد شد
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ۶ ماه قبل، یکشنبه ۱۳ شهریور ۱۴۰۱، ساعت ۰۲:۱۳ در پاسخ به آرش دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۸:
درود
چند نکته در اینجا باید مورد توجه قرار گیرد
نکته اول:
شیخ و حافظ و مفتی هر سه در یک زمینه فعالیت دارند. حافظ این صنف که دکان زهد ابتدا متعلق به ایشان است را ذکر می کند و سپس به سراغ حکومت (محتسب) می رود که چه بسا منظور حاکم وقتِ شیراز امیر مبارزالدین باشد.
بنابراین شیخ و شحنه و مفتی و محتسب باعث می شود ارتباط معنایی قطع شود
نکته دوم:
در زبان حافظ شحنه در مقامی نیست که بخواهد ریا بورزد. شحنه 6 بار در دیوان حافظ تکرار شده که جز یک مورد (شحنه نجف) در بقیه موارد فقط یک ناظر است نه چیزی بیش از این
نکته سوم و مهمتر از بقیه نکات:
حافظ با رندی خودش را داخل این جمع قرار می دهد تا از شر آنان در امان بماند و در دیوان حافظ بسیار است مواردی که حافظ خود را خطاب می کند ولی منظورش دیگری است. در واقع همان به در گفتن و دیوار شنیدن.
به علاوه کلمه «حافظ» می تواند حافظ قرآنی غیر از خود شخص شمس الدین محمد باشد چون طبق شواهد تاریخی حافظان بسیاری در آن زمان وجود داشته اند از جمله حاکمان شیراز در آن زمان
پس شیخ و حافظ و مفتی و متحسب صحیح و حافظانه است