گنجور

حاشیه‌ها

حمید در ‫۴ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۲۷ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۰۷:۳۷ دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۱:

هر چند شاعرانی چون مولانا و فردوسی و حافظ ستارگان درخشان آسمان ادب فارسی هستند؛ سعدی بدر کامل این اسمان است.
درست است که حافظ در غزل و مولانا در مثنوی و غزل و فردوسی در مثنوی سرایی سرآمد همگانند ولی سعدی هم نثری در اوج دارد و هم نظمی جانانه
آیا می شود برترین غزلسرایان را گفت و از سعدی نام نبرد؟!
می شود برترین قصیده سرایان را گفت وسعدی نباشد؟!
می شود برترین مثنوی سرایان را گفت و بوستان نباشد؟!
می شود از رباعی گفت و سعدی را چشم پوشید؟!
می شود در ذروه نثر فارسی کتابی غیر از گلستان قرار داد؟!
مثل این است که در کلاسی دانش آموزانی هر کدام در درسی خاص رتبه اول باشند و در دیگر دروس هیچ ندانند ولی دانش آموزی در همه دروس در رتبه های برتر باشد.
سعدی تمام و کمال ادبیات است
جامع است و مانع

فرزاد در ‫۴ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۲۷ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۰۷:۱۵ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۴۴:

سلام
همانطور که برادر حبیب نصیر نوشته اند
در بیت اول : سجده ای چون آسمان ....
صحیح هست .

محمدصالح پیروزی در ‫۴ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۲۷ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۰۶:۴۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۷۲ - جواب گفتن مرید و زجر کردن مرید آن طعانه را از کفر و بیهوده گفتن:

آنکه برشمع خداآردپفو شمع نا میردبسوزدپوزاو
پفورا پفِ اونوشته

حسین شنبه‌زاده در ‫۴ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۲۷ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۰۶:۰۷ دربارهٔ رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۵:

در جواب به زهرا:
این دو بیت ظاهراً کاملاً اختصاصی و در اشاره به واقعه‌ای سروده شده که ما ازش خبر نداریم. معنی ظاهریش اینه: کسی که موهات رو آرایش می‌کنه، گرچه در عوضِ این کارش پول می‌گیره و شغلش آرایشگریه، اما وقتی چهرهٔ زرد تو رو می‌بینه (در اثر پیری و بیماری)، و بهت کم‌محلی می‌کنه، این کم‌محلیش به این دلیل نیست که چشمش کور شده و تو رو نمی‌بینه، به این دلیله که [از تو] دلسرد شده (و بهت بی‌علاقه شده).
یعنی وقتی پیر و زردروی می‌شی، حتی کسی هم که ازت پول می‌گیره که ظاهرت رو آرایش کنه این‌قدر بهت کم‌محلی می‌کنه که فکر می‌کنی کوره و نمی‌بیندِت.

امیر کرمی در ‫۴ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۲۷ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۰۵:۰۷ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۷ - طور تجلی:

درود
وزن شعر فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن است

حسام بیگ مرادبیگ در ‫۴ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۲۷ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۰۳:۵۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۹:

سلام
الان اگر در کتاب درسی نام مرحوم انجوی را دیدید فردا به وزیر آموزش و پرورش مینویسی که چون دوست پدر شما بود واجب آید !!! به روح والامقام ایشان درود فرستادن باید ؟؟؟؟ جناب خورشید حق و عدالت ؛ چرا اینقدر کمبود داری برادر ؟ اگه قصد فرستادن درود بروح آن مرحوم بود میتوانستی خیلی شیک و مجلسی از ایشان تعریف و تمجید کنی و از دوستان بخواهی یاد ایشان را گرامی بدارند ولی چون غرض شما اظهار وجود و اعلام برتری و گشایش عقده بود خیلی زمخت و بی هنرانه ! خودت را به آن مرحوم چسباندی تا خودی نشان دهی.این همه کتاب هیچ شما اگر فقط گلستان سعدی را خوانده باشی لااقل باید قدری آداب خیلی از مسائل را رعایت کنی.
خدا رحمت کند نگین هنر استاد جلیل شهناز را.... میفرمود : آدم باید چکیده ی هنر باشد نه چسبیده ی به هنر !!!!!
عزیز دل ... هموطن گرامی .... چرا اینقدر بی تامل و بی اندیشه دست به قلم میبری .بردی ؛ لااقل درست بگو و بنویس.حیف شما نیست که مدعی تدریس مثنوی معنوی هستی تا این حد از معنویات دور باشی و به ظواهر تعلق خاطر داشته باشی.قدری تجدید نظر بفرمایید. درود

علیرضا در ‫۴ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۲۷ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۰۳:۱۶ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۵۵:

این وزنی که سایت برای این رباعی در نظر گرفته اشتباهه و باید اصلاح بشه: مستفعلُ/فاعلاتُ/مفعولن/فع

سعید در ‫۴ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۲۷ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۰۳:۰۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۵۶ - حکایت آن مهمان کی زن خداوند خانه گفت کی باران فرو گرفت و مهمان در گردن ما ماند:

بیت آخر را نگاه کنید،متوجه میشوید که شخص مهمان و گفتگوی تا نیمه شب ،خلوتی عارفانه بوده و زن صاحبخانه خلوت عارفانه مرد را برهم زده،آثار شعرای عارف چون جلال الدین محمد بلخی و حافظ مثل آیینه هستند و باطن شما را نشان میدهند،دقت بفرمایید.

احمد آذرکمان ۰۴۹۰۳۰۰۶۶۹.a@gmail.com در ‫۴ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۲۷ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۰۱:۳۲ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۶۲۲:

گویا که سودای چنگ انداختن به ماه، پلنگ را روانه ی ارتفاعات کرده است ... و در مصرع دوم گویا فقط این سنگ است که سنگ را تحمل می کند آن چنان که غم، غم را.

احمد آذرکمان ۰۴۹۰۳۰۰۶۶۹.a@gmail.com در ‫۴ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۲۷ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۰۱:۱۴ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۶۲۲:

سودا به سرم همچو پلنگ اندر کوه
غم بر سر غم به سان سنگ اندر کوه
مانا روانبد در حاشیه ی این بیت ابوسعید ابوالخیر نوشته بود: «جالب این است که در هر دو مصرع [به]کیفیتی از حرکت پلنگ در کوه یا [به]صفتی از حرکت سنگ در کوه اشاره نشده.»
به گمانم «اندر کوه» در مصراع اول
تحیّرِ و سودای انعکاس یافته یِ پلنگ است
و در مصراعِ دوم
سکوت انعکاس یافته یِ سنگ.
و حرکت بایست در همین انعکاس ها درج شده باشد.
شاید که تاکیدِ بیت بر مکان اتفاق است؛ چرا که این پلنگ و سنگ می توانستند در جایی غیر از کوه هم حضور داشته باشند پس چرا کوه؟ شاید که برای انعکاس بخشیدن به سودای پلنگ و بی صدایی سنگ در این جا.

پیمان کریمی در ‫۴ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۲۷ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۰۰:۳۶ دربارهٔ سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۳:

در فیلمِ «تهران، ساعت هفت صبح» بخشی از این شعر از زبان قاتل ناصرالدین‌شاه روایت میشه.

meyti در ‫۴ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۲۷ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۰۰:۰۴ دربارهٔ شهریار » منظومهٔ حیدر بابا:

سایت گنجور با ارزش و همواره مفید فایده شهریار شاعر پارسی گوی ترک است نه آذری یا آزری لطفا اصلاح بفرمائید .

راد در ‫۴ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۲۶ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۲۳:۳۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۱۵:

اصلا غیر خداوند کسی نیس
ما اصلا نیستیم هر چه هست اوست
هرچه که از درک خدواند در عقل هر کسی که بیاد بدونید خیلی بالاتر از اونه
مولوی و امثال شمس اومدن که بگن اصلا مایی وجود نداره هر چه هست وجود و تجلی حضرت حق و است و تمام.

محمد در ‫۴ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۲۶ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۲۳:۲۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰:

جناب مزدک سلام
این که باید به اصول پرداخته شود و تا اصول(به قول شما) رعایت نشده نباید راجع به فرضیات نظر داد را موافقم.ولی به هیچ عنوان نتوانستم با مثالی ک در رابطه با اصول عنوان کردید ارتباط برقرار کنم.درست است که مقام اول در هستی رعایت انسانیت است و این انسانیت شامل احترام به نظرات و عقاید یکدیگر میشود ولی زمانی که این اصل احترام باعث ضربه زدن به مقام انسانیت من میشود چگونه انتظار احترام دارید؟؟
رفتار انسانی من متاثر از نحوه برخورد سایر افراد اطرافم هست و این بدون شک اجتناب ناپذیر است.پس در همین اصول باز هم فرعیات است که تاثیر گذار است و این کل از جز های متعدد تشکیل شده که در کنار هم معنای واقعی را پیدا میکنند

برگ بی برگی در ‫۴ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۲۶ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۲۳:۱۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۶:

نصیحتی کنمت بشنو و بهانه مگیر
هر آنچه ناصح مشفق بگویدت بپذیر
حافظ در اینجا خود را نصیحت کننده ای میداند که از سر دلسوزی و شفقت قصد راهنمایی ما را داشته واز ما میخواهد بهانه گیری های واهی را که غالب انسانها برای گریز از وفای به عهد به پیمان آغازین خود با خدا بیان میکنند ، رها نموده و به هرآنچه انسان کاملی مانند حافظ یا هر بزرگ دیگری از سر مهر و خیرخواهی بیان میکنند گوش فرا داده و به آن عمل کنند . نصیحت ناصحان مشفق با نصیحت های کسل کننده انسانهایی که با ذهن خود نصیحت میکنند تفاوت عمده دارد زیرا که ناصحانی مانند حافظ و مولانا بوسیله مرکز عدم و فضای بینهایت درون خود ما را نصیحت میکنند و بدلیل اینکه آنان زبان حق گشته اند پس این نصایح را میتوان از جانب خداوند دانست که خواستار رستگاری نوع انسان میباشد .
ز وصل روی جوانان تمتعی بردار
که در کمینگه عمر است مکر عالم پیر
مراد از جوانان در اینجا نه جوان سن و سال ، بلکه انسانهایی هستند که دل آنها جوان شده و به جان اصلی خود زنده شده و حیاتی نو یافته باشند ، آنان ممکن است از لحاظ سن و سال نیز جوان و یا سالخورده باشند اما سالخوردگانی که با تولد دوباره و زنده شدن به اصل خود ، جهان را از نو شناخته و دوران بلوغ معنوی خود را می آزمایند . حافظ مشفق از ما میخواهد که دامان چنین انسانهایی را رها نکرده و از این زنده شدن دوباره و وصل چنین جوانانی به اصل خود یا خدا ، ما نیز تمتع و بهره ای برگرفته و نصیبی از این خوان گسترده ببریم و این تمتع و بهره بجز باهمنشینی و خو گرفتن و تاثیر گرفتن از آنان میسر نمیباشد . همچنین حافظ در مصراع دوم به ما هشدار میدهد که در این امر کوتاهی و سستی نکنیم زیرا که این عالم و جهان کهنسال ماده در کمین عمر ما انسانها بنشسته تا این عمر را با بیهودگی به پایان رسانیده و به ناگهان وقت خداحافظی از این جهان را دریابیم و این مکر و حیله این جهان است در این راه پیر بوده و تجربه فراوانی دارد . یعنی انسانهای بیشماری مانند ما را با مکر خود سرگرم کارهای پیش پا افتاده این جهان مادی کرده است ، پس برای این عالم پیر مکار ، بسیار سهل و آسان خواهد بود که در کمین عمر کوتاه ما در این جهان نشسته و عمری ما را به خود مشغول کند تا از اصل خود باز مانیم . این کوتاهی عمر ما نیز از دلایلی است که حافظ میفرماید باید از وجود معنوی انسانهای بزرگ تمتع و بهره ببریم تا زودتر به مقصد نهایی خود برسیم .
نعیم هر دو جهان پیش عاشقان به جوی
که این متاع قلیل است و آن عطای کثیر
حافظ پند خود را ادامه داده و میفرماید برای اینکه عمر خود را به بطالت سپری نکنیم و هدف حضور در این جهان را دریابیم باید عاشق شویم و از طریق عاشقی به جستجوی مقصد نهایی خود برآییم ، پس از نگاه حافظ نعمتهای هردو جهان به دانه جویی نمی ارزد ، یعنی انسانهایی که دل به نعمتهای وعده شده بهشتی بسته و به امید بهره بردن از آنها در سرای آخرت طاعت و بندگی خدا را کرده و پرهیزکاری میکنند به همان اندازه که انسانها دیگر دل به این جهان فرم و ماده بسته و توقع آرامش و خوشبختی از این جهان را دارند در خسران و زیان خواهند بود . پس عاشقان حقیقی انسانهایی هستند که تنها در جستجوی وصل به اصل خدایی خود هستند و برای نعمتهای هر دو جهان هیچ ارزشی قایل نیستند . مولانا نیز میفرماید ؛
از خدا غیر خدا را خواستن
ظن افزونی ست و کلی کاستن
حافظ در مصرع دوم به ما گوشزد میکند که مطاع و نعمتهای این جهان که البته حق طبیعی هر انسانی ست که از آنها در راستای هدف اصلی خود در جهان از آنها بهرمند شود در مقابل عطایا و نتیجه عاشقی پیشگی بسیار ناچیز هستند و حتی نعمتهایی که برای جهان دیگر به انسان های پرهیزکار وعده داده اند نیز دربرابر این عاشقی ، ناچیز و قلیل است . منظور حافظ عظمت و بزرگی و میان بر بودن راه عاشقی نسبت به کارهای معنوی دیگر که از روی فکر و از سر ذهن انسان صورت پذیرد میباشد .
معاشری خوش و رودی بساز می‌خواهم
که درد خویش بگویم به ناله بم و زیر
حافظ میفرماید مطالب بسیار هستند و اگر او بخواهد همه درد های انسان را به ناله زیر و بم یعنی چیزهایی که با ظرافت بیان شوند و یا چیزهایی که ملال آور بوده و با اندوه قابل بیان هستند ، همه را بگوید ، پس معاشر و همراهی خوش خلق و صبور را طلب میکند و آهنگ کوک زندگی ، تا بتواند هرآنچه حق مطلب است را بیان کرده و انسان را با دردهای پنهان خود آشنا سازد.
بر آن سرم که ننوشم می و گنه نکنم
اگر موافق تدبیر من شود تقدیر
حافظ برای نمونه به یکی از دردهای انسان اشاره میکند که همه چیز در کف اختیار انسان نبوده و کاملاً بسته به تدبیر او نمیباشد و بلکه تقدیر و سرنوشت یا خواست خدا نیز در این بین از شروط اولیه تحقق تدبیر انسان برای امور جاری دنیوی یا معنوی او ست برای مثال اگر انسان قصد دوری از کارهای ناثواب را داشته و واقعاً بخواهد انسانی پرهیزکار باشد ، بازهم مشیت خدا بر خواست انسان ارجحیت دارد . حافظ در بیت بعد خود پاسخ این شک را به زیبایی بیان میکند اما مولانا نیز در مثنوی دفتر اول بخش هفتاد و نه به تفصیل در باره جبر و اختیار با ما سخن میگوید ؛
لفظ جبرم عشق را بی صبر کرد
وانک عاشق نیست حبس جبر کرد
این معیت با حق است و جبر نیست
این تجلی مه است این ابر نیست
ور بود جبر این جبر عامه نیست
جبر آن عماره خودکامه نیست
جبر را ایشان شناسند ای پسر
که خدا بگشادشان در دل بصر
اما حافظ نیز که در بیت آغازین این غزل ما انسانها را بهانه گیرانی میداند که برای فرار از وفای پیمان موسوم به الست با خدای خود
به انواع بهانه های ذهنی متوسل میشویم به خرد خود ارجاع میدهد :
چو قسمت ازلی بی حضور ما کردند
گر اندکی نه به وفق رضاست خرده مگیر
حافظ میفرماید این درست است که در ازل (زمان بی زمانی ) بسیاری از تصمیمات و تقدیر را بدون درنظر گرفتن خواست و رضایت انسان گرفتند و برای مثال نژاد و ملیت ، خانواده ، خصوصیات ظاهری و سلامت جسمی ، و چیزهای دیگر در اختیار و اراده انسان نبودند و انسان جبرن با آنها پای به عرصه هستی میگذارد ولی اینگونه موارد اهمیت چندانی برای مقصود نهایی انسان که زنده شدن به اصل خدایی خویشتن است نداشته و اینچنین بهانه هایی برای گریز از تعهد و وفای به عهد انسان قابل پذیرش نیستند . پس حافظ میفرماید اگر همه چیز برابر ایده آلهای انسان نبوده و برای مثال او در خانواده ای گسسته و آشفته
یا فقیر ، یا زشت روی و دارای نقص و عدم سلامت جسمانی به
دنیا آمده است دلیلی برای ستیزه و عدم تسلیم دربرابر خدا یا هستی نبوده و او باید تایید اولیه را که از جنس خدا بوده و نه چیزهای این جهان را به منصه ظهور رسانیده و به اصل خدایی خود بازگردد . بهر حال شرط اولیه ورود در وادی عاشقی، خرده نگرفتن بر وضعیت ها و تسلیم دربرابر مشیت خدا میباشد .
چو لاله در قدحم ریز ساقیا می و مشک
که نقش خال نگارم نمی‌رود ز ضمیر
حال که انسان در برابر وضعیت ها تسلیم شده و بهانه جویی را رها کرده ، در وادی عاشقی قدم میگذارد از حضرت معشوق یا ساقی تقاضای می و مشک میکند تا هرچه بیشتر عقل جزیی مربوط به چیزهای این جهانی از او زایل شده و مست جمال حضرتش شود . حافظ میفرماید این عشق به زندگی و خدا که در ضمیر و نهاد انسان است بواسطه خال و نشانه ای ست که حضرت معشوق بوسیله برگزیدن انسان برای بیان خود در زمین و جهان فرم بر او نقش نموده و او را برای این منظور انتخاب کرده ایست . یعنی اگر انسان برای این منظور برگزیده نشده بود پس این عاشقی و جذبه حضرتش بی معنی می نمود .
بیار ساغر در خوشاب ای ساقی
حسود گو کرم آصفی ببین و بمیر
پس حال که چنین سرنوشت و تقدیر زیبایی برای نوع انسان رقم خورده است که پتانسیل و ظرفیت این را دارد که خدا و هستی خود را از طریق او در جهان فرم بیان کند ، پس ای ساقی آن آب حیات بخش و خوشاب گرانبها را سخاوتمندانه در ساغر بریز . در مصرع دوم حسود همان عالم پیری ست که مکارانه در کمینگاه عمر انسان نشسته و قصد مشغول داشتن انسان به همین ظواهر پست دنیوی را دارد و اکنون باید به این عالم پیر حسود گفت که سخاوت و کرم آصف گونه خدا یا زندگی را ببین و از این حسادت بمیر زیرا که چنین انسانی با پای نهادن در راه عاشقی از انواع برکات خدا و کمک کاینات برای رسیدن به مقصود اصلی زنده شدن به اصل خدایی خویشتن و تولد دوباره و جوان گشتن برخوردار شده است .
به عزم توبه نهادم قدح ز کف صد بار
ولی کرشمه ساقی نمی‌کند تقصیر
در این بیت حافظ میفرماید چنین انسانی با وجود اینکه در راه عاشقی قدم میگذارد ممکن است صدها بار دچار لغزش شده و راه را گم کند ، (مانند تمثیل قوم موسی که چهل سال در بیابان سرگردان بوده و راه را نمی یافتند ) اما هر بار که انسان با ورود به ذهن مادی خود از راه باز بماند ، کرشمه و لطف ساقی یا حضرت معشوق کوتاهی نکرده و راه را دگر بار به چنین انسانی مینماید تا سر انجام به مراد و مقصود خود از زندگی برسد
می دوساله و محبوب چارده ساله
همین بس است مرا صحبت صغیر و کبیر
در باره این بیت بزرگواران نظرات و تعبیرهای مختلف و زیبایی بیان نمودند که هرچه این کمترین بخواهم بر آن بیفزایم برآمده از ذهن ناتوان خود میدانم . در واقع معنی آن را نمی دانم . اما حافظ میداند که صغیر و کبیر حتی پس از قرنها در باره این بیت چه حدیث ها که بیان نمیکنند .
دل رمیده ما را که پیش می‌گیرد
خبر دهید به مجنون خسته از زنجیر
دل رمیده یعنی دل عاشق و عاشقی که بجز وصل به اصل خدایی خویشتن اندیشه ای در سر و قراری در دل ندارد و این احوالات چنین عاشقی را چه کسی درک میکند ؟ چه کسی چنین دلی را تحویل میگیرد ؟ حافظ میفرماید به مجنون خبر دهید که چنین دل و انسانی به ظهور و حضور رسیده است ، او چنین انسانی را درک خواهد کرد زیرا او خود خسته (زخمی شده ) زنجیر تعلقات و دلبستگی های دنیوی میباشد و فقط چنین انسانی از حال روز عاشقی و بیتابی و بیقراری برای وصل با خبر است . یعنی که انسانهایی که زنجیر اسارت در چیزهای این جهانی را بدون مقاومت بر گردن خود حمل کرده و عمر خود را به آسانی تقدیم عالم پیر و مکار میکنند خبر از حال عاشقی ندارند .
حدیث توبه در این بزمگه مگو حافظ
که ساقیان، کمان ابرویت زنند به تیر
حافظ میفرماید این راه عاشقی راهی بی بازگشت است و اگر انسانی با خواست خود و نظر لطف و کرشمه حضرت معشوق قدم در این راه بگذارد راهی برای بازگشت به ذهن و تعلقات ذهنی و توبه از عاشقی وجود ندارد زیرا که حضرت معشوق ساقی های دارد (کل کاینات و هستی ساقیان حضرت معشوق یا زندگی هستند ) و آنها با قضا و کن فکان یا قانون زندگی بوسیله تیرهای اتفاقات ،کمان ابرو یا جهان ماده ای که در واقع کمان آبروی حضرت معشوق میباشد را هدف قرار میدهند تا انسان را نسبت به تصحیح راه خود آگاه کنند . هدف قرار گرفتن چیزهایی که انسان در این گنبد مینا یا کمان ابروی دوست دلبسته و وابسته آن میشود برای هشدار به انسان سالک کوی حضرتش میباشد که از روی لطف و عنایت اوست . انسان گاه با از دست دادن چیزهایی که در این جهان بسیار به آن وابسته است درخواهد یافت که از جنس چیزها نبوده و به اصل و جنس اصلی خود باز میگردد . پس اتفاقات برای بیدار کردن ما انسانها از خواب ذهن هستند و نه برای بدبخت کردن ما .

حسین ادهمی در ‫۴ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۲۶ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۲۲:۵۳ دربارهٔ رهی معیری » منظومه‌ها » گل یخ:

لطفا موارد زیر را اصلاح فرمایید:
بیت دوم :
بهدوش/غلط
به دوش⁦/درست
بیت پنجم:
دا آن فتنه انگیز/غلط
در آن فتنه انگیز/درست
بیت ششم:
بوستانیان /غلط
بوستانیان⁦/درست
بیت هشتم:
گل بخ /غلط
گل یخ⁦/درست
بیت نهم:
برک و بر⁦/غلط
برگ و بر⁦/درست
بیت دوازدهم:
اختر سیه فام/ غلط
اختر سیم فام/درست
....
چون سیم خار/غلط
چون سیم خام/ درست
بیت چهاردهم:
ز مستان/ غلط
زمستان/ درست
بیت پانزدهم:
گل بخ گر آورد بستان بهدست/ غلط
گل یخ گر آورد بستان به‌دست/ درست

احمد در ‫۴ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۲۶ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۲۲:۴۹ دربارهٔ فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۲:

اللهم عجل فرجه و سهل مخرجه.

نجمه برناس در ‫۴ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۲۶ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۲۲:۰۵ دربارهٔ رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۱۷ - ای آن که غمگنی:

بیت اول : ای کسی که غمین هستی و حق داری غمگین باشی و به طور پنهانی گریه می کنی
بیت سوم : آن مصیبتی که باید رخ می داد رخ داد .
چرا بیهوده غصه می خوری ؟
بیت چهارم : آیا می خواهی دنیا را بر وفق مراد خود کنی ، دنیا بروفق مراد ما نخواهد شد .
بیت پنج : گله و شکایت نکن که دنیا گله و شکایت تو را نمی شنود . گریه و زاری نکن که دنیا گریه و زاری تو را نمی شنود .
بیت شش : برو تا قیامت بیاید گریه و زاری کن اما با گریه و زاری کسی که از این دنیا رفته ( مرده ) را نمی توانی برگردانی
بیت یازدهم : برای اینکه سپاه غم را شکست بدهی بهتر است خوش بگذرانی .
بیت دوازدهم : در مصیبت و بلای بزرگ برتری و بزرگی و سروری افراد معلوم می شود .

مصیب در ‫۴ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۲۶ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۱۹:۴۲ دربارهٔ حکیم سبزواری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱:

زیباست خیلی اما چرا این شاعر گمنامه

محمد رضا در ‫۴ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۲۶ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۱۹:۳۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۰۰:

برای خواندن مصرع اول از بیت دوم مشکل داشتم
خواستم از عزیزان بپرسم که من بد می‌خوانم یا بدون کلمه ی «خود» وزن شعر بهتر میشود
راهنمایی اساتید موجب امتنان خواهد بود

۱
۱۵۷۳
۱۵۷۴
۱۵۷۵
۱۵۷۶
۱۵۷۷
۵۴۵۹