علی در ۴ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۲۲ اسفند ۱۳۹۹، ساعت ۱۵:۱۹ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و شغاد » بخش ۵:
لطفا تصحیح شود:
دلاور جهاندیده کنداورا ----> دلاور جهاندار کنداورا
امیر مستلزم در ۴ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۲۲ اسفند ۱۳۹۹، ساعت ۱۵:۱۹ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۴:
عارف جان قربانت بشم!
تجدید نظر کن که بسی ابلحی جانان من
علی در ۴ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۲۲ اسفند ۱۳۹۹، ساعت ۱۵:۱۸ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و شغاد » بخش ۶:
لطفا تصحیح شود:
ز چاه اندر آویختنش سرنگون ----> ز چاه اندر آویختش سرنگون
علی در ۴ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۲۲ اسفند ۱۳۹۹، ساعت ۱۵:۱۶ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و شغاد » بخش ۸:
لطفا تصحیح شود:
ازان سپ که بردم بسی گرم و رنج----> ازان پس که بردم بسی گرم و رنج
بفگت این و شد روزگارش به سر ----> بگفت این و شد روزگارش به سر
علی در ۴ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۲۲ اسفند ۱۳۹۹، ساعت ۱۴:۲۶ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و شغاد » بخش ۲:
لطفا تصحیح شود:
ازو نیر مندیش وز لشکرش ----> ازو نیز مندیش وز لشکرش
همی داشتش روی چند ارجمند ----> همی داشتش روز چند ارجمند
وزین رفتم سوی درمان شدست ----> وزین رفتنم سوی درمان شدست
حمیده قاسمی در ۴ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۲۲ اسفند ۱۳۹۹، ساعت ۱۴:۱۸ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۵۸ - دزد و قاضی:
من در تعجبم از پروین که نوشته به این زیبایی و بدون ترس
این شعر فوق العاده است و مناسب هر خالی و هر زمانی
کاش در زمان پروین بودم و با او از نزدیک اشنا میشدم
برای از حفظ شدن شهرش تلاش میکنم
احمد در ۴ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۲۲ اسفند ۱۳۹۹، ساعت ۱۳:۵۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۱۸:
با سلام.
مصرع دوم از بیت یک را هم اساتید معنا بفرمایید
سعید در ۴ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۲۲ اسفند ۱۳۹۹، ساعت ۱۳:۳۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۵:
قضای آسمان است این و دیگرگون نخواهد شد
قضای آسمان این است و دیگرگون نخواهد شد
به نظر میرسه مصرع دوم خوش آهنگ تر باشه . باز هم ممنون از نظر ضاحبنظران .
Polestar در ۴ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۲۲ اسفند ۱۳۹۹، ساعت ۱۳:۲۷ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۶ - درس محبت:
در مقابل این شاهکار فقط باید سکوت کرد
امیر مستلزم در ۴ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۲۲ اسفند ۱۳۹۹، ساعت ۱۳:۰۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۵:
بله جناب وحید مینداز صحیح است .
به زبان سعدی نزدیک ترست و معنی بیت:
من اگر از چشم خلق بیفتم و رسوا و بی اعتبار شوم اهمیتی ندارد
ولی تو از چشم من را نینداز که از چشم افتاده تو (بی اعتبار _خوار_بی ارزش) را یار و یاوری نیست که نیست.
امیر مستلزم در ۴ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۲۲ اسفند ۱۳۹۹، ساعت ۱۳:۰۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰:
شایق گرامی
کلمه هجران یا هجر و مشتقات ان از نظر مفهومی و عرفانی می توانند صحیح باشد اما عنایت کنی نه واژه هجر نه هجران نمی توانند وزن درستی را ایفا کنند
از لحاظ مفهومی هم میتوان گفت با توجه به اینکه هجر درست باشد
با اینکه در سوز و گداز عشق سوخته ام ولی ترسم مردم گمان کنند که من ناراضی ام و در هجرانم ولی من به همین خشنودم.
شایق جان بنظرم تعمیم کردن در این قضاوت که چند بیتی از شیخ اوردید، کار پسندیده ای نیست.
امیر مستلزم در ۴ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۲۲ اسفند ۱۳۹۹، ساعت ۱۲:۵۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰:
جناب یا خانم شایق!
دگرباره در وهم خویش بافندگی را به حد اعلا رساندی!
باعنایت به مصرع اول که حال و صفات خویش را توصیف می کند ، در مصرع دوم و اخر می فرماید: مردم بی خبر گمان کرده اند که حال و روزگارم در طریقت عشق به خوبی و خوشی سپری می شود اما نمی دانند که صبر و هوشیاری من دگر به پایان راه رسیده.
ترسم خلق هم به همین موضوع اشاره دارد که مردم بی خبر ظن زنند من خرسندم ولی ای دل غافل این گونه نیست که نیست!
مهدی در ۴ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۲۲ اسفند ۱۳۹۹، ساعت ۱۱:۴۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۸۱ - متردد شدن در میان مذهبهای مخالف و بیرونشو و مخلص یافتن:
وجود کثرت در عالم و اختلاف نظر دیدگاه امری مسلم وبدیهی است نکته قابل توجه از نظر مولانا پذیرش این تکثر است چنانکه رد کردن همه شقاوت است و قبول همه حماقت بلکه باید انها را مانند یک پازل درکنارهم دید وپذیرفت واین همان پلولاریسم است که در عصر ما مطرح شده وبسیارهم موردتوجه قرارگرفته وملای روم قرنها پیش به زیبایی آن را طرح وتبیین کرده . وظیفه انسان مخالفت یا موافقت محض با اندیشه ها نیست بلکه باید با تحقیق وبررسی آنها حقایق تکه تکه ای را که در آنها مستتراست دریافت وبرکشید وباز کرد جان باید شبهای مختلف را امتحان کند تا ازمیان آنها شب قدر نمایان شود.شاید بتون گفت به نوعی بیان وحدت در عین کثرت در اندیشه ها رو مطرح کرده والبته به اعتقادمولانا نیل به حقیقت در این دنیا امکان پذیرنیست چون این جهان جهان رنگها است وتنها زمانی این رنگها وکثرات ازمیان برمیخیزند که به عالم بی رنگی برسیم یعنی نقل از این عالم به ناکجایی که تنهامرگ راز ان را برمی گشاید . آنجاست که بی رنگی ازاسارت رنگها رها می شدد و موسی وعیسی با یکدیگر به صلح وآشتی می رسند.الله اعلم
محمود علی اصغری در ۴ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۲۲ اسفند ۱۳۹۹، ساعت ۱۱:۰۳ دربارهٔ ملکالشعرا بهار » منظومهها » دل مادر » وادی السباع:
مصراع دوم بیت:
آب در زیر و نیستان به زبر...
چنین درست است:
در شده خار بنان یک به دگر
یعنی انبوه بوته های خار در هم فرو رفته بود.
مهدی در ۴ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۲۲ اسفند ۱۳۹۹، ساعت ۱۰:۳۹ دربارهٔ رودکی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۴:
مردی نبود فتاده را پای برسر
گر دست فتاده ای برگیری مردی
Behrooz Sabbagh در ۴ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۲۲ اسفند ۱۳۹۹، ساعت ۰۹:۱۲ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۱۲:
نکته ی دیگری که لازمه عرض کنم، که دوستان به آن اصلا توجه نکرده اند، مسئله عشق است،
نیست پروا تلخکامان را ز تلخی های عشق
در راه عشق تشنگی، ظلم، بی عدالتی، فحش، تحقیر وخیلی تلخی های دیگر وجود دارد ویک عاشق همه این ها را تحمل می کندآن هم با میل و رغبت... مثل یک مادر که عشق فرزندانش را در دل دارد
Behrooz Sabbagh در ۴ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۲۲ اسفند ۱۳۹۹، ساعت ۰۹:۰۰ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۱۲:
با سلام خدمت همه عزیزان
تمامی مطالب پر از اندیشه های ناب رو خواندم ونتیجه را اینگونه یافتم که هیچ اختلافی بین عقاید وتفکرات شما در زمینه دنیا و خدا ونحوه زندگی در این دنیا نیافتم گویا به نظر من همه شما عزیزان متفق القول قول هستید ولی زاویه دیدتان متفاوت است... چرا که درپایان متون زیباتون کرنش و ادب بی نظیری وجود دارد... که این نشانه ایمان قلبی شماست...
رایان در ۴ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۲۲ اسفند ۱۳۹۹، ساعت ۰۵:۵۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۱۹:
نام من رفتهست روزی بر لب جانان به سهو
اهل دل را بوی جان میآید از نامم هنوز
رایان در ۴ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۲۲ اسفند ۱۳۹۹، ساعت ۰۱:۱۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۱۹:
غلام قمر باشی و غیر قمر هم چیزی نگویی و نخواهی و انگاه ناگهان شمع را استثناء کنی و در برابر هیمنه و تلألوء قمر بگویی شمع هم خوب است باشد
به نظر من شهد و شکر است که ان هم چیزی نیست جز عذوبت و شیرینی تکرار نام دوست...
در ادبیات ما پراست از تصاویری که متضمن همین نکته است : بردن نام دوست و شیرین شدن کام و دهان و جان!
علی در ۴ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۲۲ اسفند ۱۳۹۹، ساعت ۱۵:۲۲ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و شغاد » بخش ۳: