گنجور

حاشیه‌گذاری‌های مسعود هوشمندی حقوقدان

مسعود هوشمندی حقوقدان

خیام هشیاری و مستی را همان دانایی و نادانی میداند که در مقابل همدیگرند

 

وعالم مستی را عالم معنا میداند و معنویات را می دانسته یعنی هرچه روح وروان انسان به معنابیشتر دسترسی پیدا کنددسرمست از جام دانش میگردد همانگونه که انسان مست از می ناب


مسعود هوشمندی حقوقدان در ‫۲ سال و ۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۸ دی ۱۴۰۰، ساعت ۱۱:۱۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲:

دوستان اشعار حافظ زیبایی اش از گلچین کردن الفاظ ایهام انگیزیست که شاعر تعمدا بکارمیبرد مثلا**"فتنه"** لزما به معنای تحت اللفظی اش نظر نداشته و امتحان سخت در اینجا از فتنه مستفاد نمیشود .

 

چرا که منظور شور و غوغا و ان عشق و علاقه هایی است که در صورت ظهور موجب برپایی فتنه میشود 

فتنه ای که در سر است عشق است که درصورت ابراز به معشوق موجب حسد رقیبان واقع میشود و ان کاری میکند که عشق شیرین با فرهاد کرد عشق وامق با عذراکرد عشق بیژن با منیژه کرد

 

مسعود هوشمندی حقوقدان در ‫۲ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۱۱ دی ۱۴۰۰، ساعت ۰۰:۴۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰:

دوستان گاهی سوزنشان روی یک واژه گیر میکند و انقدر اختلاط میکنند که خواننده از تکرار نظرات خسته میکند 

 

مثلا عید و روزه را در معنای واقعی ان فزض میکنند و میگویند این عید فلان عید هست یا نه

 

در حالیکه حافط دارد از سرامدن یک موعد و ورود به موعد دیگری بحث میکند

 

روز هجران و شب فرقت یار آخر شد

 

بنظرتان این جا هم عید است؟

خیر او خود را سالکی میپندارد که در سلوکش هر لحظه کشف و شهود میکند و هر لحظه ی خودرا در طی طریق الی الله و رسیدن به کمال خود را به ریاضتی مثل روزه واز ره رسیدن  عیدی تشبیه کرده است 

 

 

 

مسعود هوشمندی حقوقدان در ‫۲ سال و ۴ ماه قبل، شنبه ۲۲ آبان ۱۴۰۰، ساعت ۱۴:۵۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲:

تاب صحیح است اما نه به معنای تا...به!!!کجا

 

دوستان حافط میفرماید صلاح کار کجا؟من خراب کجا؟

 

این خرابی دلالت وضعی دارد بر حال واحوال یک انسان بی نای و رمق و اینجا حافظ خودش را و اوضاع و احوال خودش را تعریف میکند

 

ما از طریق دلالت عقل باید قافیه و یا منظور حافظ را درک کنیم

فطعا میفرمایید چگونه؟

 

انسان خراب یعنی فردی که حالت مستی دارد و بی تاب و توان است

مگر جز این میتواند باشد؟

 

این رندی و زیرکی و نکته و دقیقا نکته ظریفیست در شعر حافظ که میخواهد بگوید. تاب و توان من خراب کجاست؟

 

لذا اگر بخواهید دنبال معنا باشیم باید به ارتباط معنوی لغات هم توجه کنیم

 

بنظر حقیر وآنگونه که از تحلیل و رابطه بین الفاظ می فهمم حافظ نیامده است تفاوت دورراه را به ما نشان دهد او در مقام سنجش حال خود یعنی حال خراب با یک حال نرمال است که صلاحش در نرمال بودن است لذا میپرسد تاب توان من کجاست که بتوانم به آن نقطه صلاح کار برسم این است که تاب را در مقابل خراب یا بی تاب آورده است

اگر بخواهیم به زبان شعر آنرا بگوییم

اینگونه است

 

صلاح کار کجا و من بی تاب کجا؟

ببین تفاوت ره کجاست؟ تاب کجا؟

 

یعنی تفاوت ادم سرحال و شاد و ادم بی تاب یا خراب راذببینید از کجاست تا بکجا

 

این موضوع را من قبلا هم در نطرات ارسال کردم و دوست داشتم دوستان پیرامون این برداشت چیزی بنویسند 

 

 

مسعود هوشمندی حقوقدان در ‫۲ سال و ۴ ماه قبل، جمعه ۲۱ آبان ۱۴۰۰، ساعت ۱۲:۳۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱:

سلام اولین نظراتم را در پیامها بررسی کردم مربوط به اسفند ۹۸ است

البته حافظ در این غزل دارد هفت شهر عشق را یکجا درس میدهد او راه ورسم مریدی و مرادی و چگونگی طی طریق و انچه سختی و صعوبت این مسیر است را بیان نموده ودل بریدن را کلید همه آنها معرفی میکند

دع الدنیا در پایانی ترین مصرع راه حل عبور از مشکلها در اولین بیت است و گردانیدن کاس هم تفکر و تدبر است 

هرچند شان نزول این غزل را نمیتوان دقیقا گفت کدام موضوع قرآنی است ولی اساس کار حافظ در این غزل خرق اجماع است که برای سالک کار سختی است وباید به آن تن دهد و کنار گذاشتن عادتهای پیشینه ولو اینکه سجاده مطهر را به می الوده کردن است و بصورت ششدانگ در اختیار و بفرمان معشوق بودن است دقیقا مانند شیخ صنعان که خودش ولی فقیه بود ولی دل به دختر ترسا داد و برای اثبات عشق شراب خورد و قران را پاره کرد و خنزیر بانی هم کرد.

بطور کلی حتی آوردن شعر یزید هم ممکن است در راستای همین خرق اجماع باشد

 

مسعود هوشمندی حقوقدان در ‫۲ سال و ۴ ماه قبل، جمعه ۲۱ آبان ۱۴۰۰، ساعت ۱۲:۱۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷:

جناب هادی ارشدی عزیز 

درود

اینجا دیر مغان کشور ایران است 

یارحضرت  محمد است وقدح هم استعاره است از قران حافظ علاقه اش و تخلصش به قران است در هیچ شعری از اشعار او نیست که مطلبی از قران بیان نشده باشد  

 

 

مسعود هوشمندی حقوقدان در ‫۲ سال و ۴ ماه قبل، جمعه ۲۱ آبان ۱۴۰۰، ساعت ۰۱:۰۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷:

حافظ در غزل سرایی اش پیروی از سعدی کرده است یعنی عشق و عرفان را در هم آمیخته است

این شعر حافظ ارتباط مفهومی با آن شعر سعدی دارد که نعت رسول اکرم سروده است

ماه فروماند از جمال محمد

سرو نباشد باعتدال محمد

حافظ به این شیوه رندانه تر میسراید

در دیر مغان آمد یارم قدحی در دست

مست از می و میخوران از نرگس مستش مست

در نعل سمند‌او شکل مه نو پیدا 

که دقیقا به قضیه معراج اشاره میکندسوار بر اسب معروف براق

 

در دیر مغان آمدن هم اشاره ایست به ورود دین اسلام

که واقعه ای تاریخی است که  دوستان بیشتر با الفاظ روی آورده اند حال آنکه واژه ها دقیقا دلالت بر یک واقعه تاریخی می نمایند 

وز قد بلند او بالای صنوبر پست

که همان سرو نباشد باعتدال محمد است

لذا با دقت بیشتر باید این اشعار حافظ را بررسی کرد البته این نظر شخصی حقیر است که ممکن است از نظر اساتید درست هم نباشد ولی من بر این عقیده ام شعر دربست توصیفی از احوال وجمال پیامبر است

 

 

sunny dark_mode