گنجور

 
ایرج میرزا

رسمَست هرکه داغ ِ جوان دید، دوستان

رأفت برند حالت ِ آن داغ دیده را

یک دوست زیر بازوی ِ او گیرد از وفا

وان یک ز چهره پاک کند اشکِ دیده را

آن دیگری بر او بِفشانَد گُلاب و شَهد

تا تقویت کند دلِ مِحنِت چَشیده را

یک جمع دَعوَتَش به گُل و بوستان کنند

تا بر کنندش از دل خارِ خَلیده را

جمعِ دگر برای تسلّایِ او دهند

شرح ِ سیاه کاریِ چرخِ خمیده را

القصّه هر کَسی به طریقی ز روی ِ مِهر

تسکین دهد مصیبتِ بر وی رَسیده را

آیا که داد تسلیتِ خاطرِ حسین؟

چون دید نعشِ اکبرِ در خون تپیده را

آیا که غمگساری و اَندُه بَری نمود

لیلایِ داغ دیدهٔ زَحمت کَشیده را

بعد از پسر دلِ پدر آماجِ تیر شد

آتش زدند لانهٔ مرغِ پریده را