سرمست شد نگارم بنگر به نرگسانش
مستانه شد حدیثش پیچیده شد زبانش
گه میفتد از این سو گه میفتد از آن سو
آن کس که مست گردد خود این بود نشانش
چشمش بلای مستان ما را از او مترسان
من مستم و نترسم از چوب شحنگانش
ای عشق الله الله سرمست شد شهنشه
برجه بگیر زلفش درکش در این میانش
اندیشهای که آید در دل ز یار گوید
جان بر سرش فشانم پرزر کنم دهانش
آن روی گلستانش وان بلبل بیانش
وان شیوههاش یا رب تا با کیست آنش
این صورتش بهانهست او نور آسمانست
بگذر ز نقش و صورت جانش خوشست جانش
دی را بهار بخشد شب را نهار بخشد
پس این جهان مرده زندهست از آن جهانش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهی عشق و شور و حال ناشی از آن است. شاعر به توصیف زیباییها و جذابیتهای معشوق میپردازد و احساسات خود را در ارتباط با او بیان میکند. او از مستی و شیدایی ناشی از عشق سخن میگوید و به تأثیرات این عشق بر روح و جانش اشاره میکند. شاعر همچنین بر این نکته تأکید دارد که زیباییهای ظاهری فقط بهانهای برای رسیدن به عمق وجود معشوق است و در نهایت، عشق و عشق ورزی باعث زنده شدن و تحول در جهان میشود.
هوش مصنوعی: معشوقهام در خوشحالی غرق شده و وقتی به گلهای نرگس نگاه میکند، خودش هم دچار شوق و سرمستی میشود. صحبتهایش دچار پیچیدگی شده و زبانش در بیان احساساتش بند آمده است.
هوش مصنوعی: گاهی از این سو و گاهی از آن سو میافتد، کسی که مست شود، این خود نشانهاش است.
هوش مصنوعی: چشمانش موجب گرفتاری و شیدایی ماست، اما از او نترس. من شادم و از تنبیه دیگران نمیترسم.
هوش مصنوعی: ای عشق، با نام خداوند سرمست شدهام. ای پادشاه، به خودت بیفزای و زلف او را بگیر و در این میان او را در آغوش بکش.
هوش مصنوعی: اگر فکری از سوی محبوب به دل من بیفتد، میگویم جانم را فدای او میکنم و هرچه در توان دارم برای او میگذارم.
هوش مصنوعی: آن جمال و زیبایی گلستانش و آن بلبل خوشبیانش و آن روشها و حالاتش، خدایا تا کی قرار است این زیباییها برای چه کسی باشد؟
هوش مصنوعی: این چهره فقط بهانهای است، او نور آسمان است. از ظاهر و شکل او بگذر، زیرا روحش زیبا و دلنواز است.
هوش مصنوعی: دیروز بهار به زمین بخشید و شب هم خوراک و زندگی آورد. بنابراین، این جهان مرده به خاطر آن جهان زنده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
روحیست بینشان و ما غرقه در نشانش
روحیست بیمکان و سر تا قدم مکانش
خواهی که تا بیابی یک لحظهای مجویش
خواهی که تا بدانی یک لحظهای مدانش
چون در نهانش جویی دوری ز آشکارش
[...]
بگذار تا بمیرم بر خاک آستانش
جان هزار چون من بادا فدای جانش
هر ناوک بلائی کز شست عشق آید
ای دوست مردمی کن بر چشم من نشانش
مهر و وفاست مدغم در صورت جفایش
[...]
در گرد خط نهان شد روی عرق فشانش
خط غبار گردید دیوار گلستانش
کوتاه بود دستم تا داشت اختیاری
قالب چو کرد خالی شد بهله میانش
آن شوخ پاکدامن تا لب ز باده تر ساخت
[...]
شاهنشهی که برتر از عرش آستانش
از راه کینه بر خاک افکند آسمانش
ششصد هزار لشکر جمع آمدند یکسر
با تیغ و تیر و خنجر بهر هلاک جانش
قومی زهر کناره، افزون تر از ستاره
[...]
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۲۰ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.