گنجور

حاشیه‌ها

کوروش در ‫۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۳۱ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۰۱:۳۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱ - تمامت کتاب الموطد الکریم:

واحد کالالف کی بود آن ولی

بلک صد قرنست آن عبدالعلی

 

یعنی چه ؟

 

کوروش در ‫۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۳۱ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۰۱:۳۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱ - تمامت کتاب الموطد الکریم:

شش جهت را نور ده زین شش صحف

کی یطوف حوله من لم یطف

 

مصرع دوم یعنی چه ؟

 

احمدرضا نظری چروده در ‫۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۳۱ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۰۱:۳۲ دربارهٔ سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۱۲:

یکی از مهترین وشاید بی باک ترین انتقادهای  سیف فرغانی به حکام مغولی که بر تخت کیانی ملک ایران نشستند وعده ای ازهموطنان به طمع به دست آوردن مال ومنال ومقام ومنزلت با ظالمان به مردم ایران دست همکاری دادند. البته بسیاری ازدانشمندان ورجال بزرگ عصر درکنارآنها ماندند ونگذاشتند که ازحدود خود فراتر روند وبه آنان آموختند که چگونه با مردم ایران رفتار کنند. درپی همین تاثیرشگرف بود که مغولان به کلی متغییرشدند ومنشهای بزرگی وپرنسیب ایرانی را آموختند

ای هشت خُلد را به یکی نان فروخته

وز بهر راحت تن خود جان فروخته

 

نزد تو خاکسار چو دین را نبوده آب

تو دوزخی، بهشت به یک نان فروخته

 

نان تو آتش است و بدینش خریده‌ای

ای تو ز بخل آب به مهمان فروخته

 

ای از برای نعمت دنیا چو اهل کفر

اسلام ترک کرده و ایمان فروخته

 

ای تو به گاو، تخت فریدون گذاشته

وی تو به دیو، ملک سلیمان فروخته

 

ای خانهٔ دلت به هوا و هوس گرو

وی جان جبرئیل به شیطان فروخته

 

ای تو زمام عقل سپرده به حرص و آز

انگشتریِ ملک به دیوان فروخته

 

ای خوی نیک کرده به اخلاق بد بَدل

وی برگ گل به خار مغیلان فروخته

 

ای بهر نان و جامه ز دین بینوا شده

بهر سراب چشمهٔ حیوان فروخته

 

ای غَمر خشک‌مغز که از بهر بوی خوش

جاروب تر خریده و ریحان فروخته

 

تو مست غفلتی و به اسم شراب ناب

شیطان کمیز خر به تو سکران فروخته

 

خلیل شفیعی در ‫۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۳۱ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۰۱:۲۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۳:

✅ نگاه دوم: عناصر برجستهٔ غزل ۲۶۳

✨ بیا و کشتیِ ما در شطِ شراب انداز / خروش و ولوله در جانِ شیخ و شاب انداز

ـ تصویرسازی تلفیقی از دریا و شراب: شط به‌جای رود، و کشتی نمادِ حرکت جمعی

ـ تقابل دو نسل: شیخ و شاب (پیر و جوان)؛ ایجاد موج اجتماعی

ـ فعل «بیفکن» و «بینداز» در هر دو مصراع: ایجاد انرژی حرکتی و دعوت به شور

✨ مرا به کشتیِ باده درافکن ای ساقی / که گفته‌اند نِکویی کن و در آب انداز

ـ بازی واژگانی با «در آب انداز»: هم دریا (برای کشتی)، هم نیکی بی‌چشم‌داشت

ـ ارجاع به مَثل اخلاقی ایرانی ـ اسلامی با لحنی طنزآلود و رندانه

ـ درخواست ساقی از موضع نیازمندِ عاشق، نه تنها مادی بلکه معنوی

✨ ز کوی میکده برگشته‌ام ز راهِ خطا / مرا دگر ز کرم با ره صواب انداز

ـ بازگشت از راه عشق = خطا؟! وارونه‌نماییِ مفاهیمِ اخلاقی برای افشای ریا

ـ واژگان «کوی»، «راه»، «کرم»، «صواب» با بار معنایی عرفانی و کنایی

ـ درخواست بازگشت به مسیر میخانه، نه به زهد و شریعت رسمی

✨ بیار زان میِ گلرنگِ مشک‌بو جامی / شرارِ رشک و حسد در دلِ گلاب انداز

ـ تصویرآفرینی با رنگ و بو: شراب گلرنگ و مشک‌بو

ـ تقابل شراب و گلاب: شرابِ حقیقی در برابر گلابِ مصنوعیِ زهد

ـ استعاره از حسادت زاهدان به زیبایی و اثر شرابِ حقیقت

✨ اگرچه مست و خرابم، تو نیز لطفی کن / نظر بر این دلِ سرگشتهٔ خراب انداز

ـ کاربرد دوگانهٔ «خراب»: مست، ویران، بی‌سامان

ـ التماس عاشق به معشوق: تقاضای نگاه، نه وصال

ـ «نظر» در حافظ بار عارفانه دارد: نگاهِ لطف‌آمیز و دگرگون‌ساز

✨ به نیم‌شب اگرَت آفتاب می‌باید / ز رویِ دخترِ گل‌چهرِ رز نقاب انداز

ـ استعاره از شراب به دختر تاک(انگور)

ـ تضاد زیبا میان شب و آفتاب؛ و پیوند آن با چهره شراب

ـ تصویر اکسیرگون شراب که شب را چون روز می‌کند

✨ مهل که روزِ وفاتم به خاک بسپارند / مرا به میکده بَر، در خمِ شراب انداز

ـ استعاره از مرگ و تولد عرفانی: خُم به‌جای خاک

ـ ردّ شریعت رسمی و دفن دنیوی؛ دعوت به دفن در مستی

ـ پافشاری بر میخانه به‌عنوان مأوای نهایی انسانِ کامل

✨ ز جورِ چرخ چو حافظ به جان رسید دلت / به سوی دیوِ مِحَن ناوکِ شهاب انداز

ـ دیو محن: صورتگرِ نمادین رنج‌های بشری

ـ ناوک شهاب: تلمیح به آیه ۱۰ سوره صافات (شهابِ ثاقب)

ـ تیر شرابی به‌سوی غم‌ها؛ آشتی اسطوره و عرفان در استعارهٔ نهایی

ـ پایان‌بندی با خودخطابی حافظ و توصیه‌ای به امید، مبارزه و رهایی از اندوه

✍️ خلیل شفیعی (مدرس ادبیات فارسی)

پیوند به وبگاه بیرونی

 

خلیل شفیعی در ‫۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۳۱ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۰۱:۱۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۳:

✅ نگاه اول: شرح بیت‌به‌بیت غزل ۲۶۳ حافظ

بیت ۱

بیا و کشتیِ ما در شطِ شراب انداز / خروش و ولوله در جانِ شیخ و شاب انداز

✦ بیا و این کشتی گرفتارِ ما را در رودخانه‌ای از شراب بینداز! و در میان پیر و جوان، غوغایی از شور و شادی به پا کن!

↝ حافظ با زبان نمادین، دعوت به رهایی از قید تعقل خشک و ورود به دریای بی‌خویشی و شور می‌کند؛ شراب و کشتی هر دو نشانه‌های سفری عارفانه‌اند.

بیت ۲

مرا به کشتیِ باده درافکن ای ساقی / که گفته‌اند نِکویی کن و در آب انداز

✦ مرا در کشتی شراب بیافکن ای ساقی، که نیکان گفته‌اند خوبی کن و در آب انداز (یعنی چشم‌داشتی نداشته باش)!

↝ شاعر با بازیِ لطیف واژه‌ها، میان دو معنی «در آب انداختن» (رها کردنِ نیکویی) و «کشتی در آب افکندن» پیوندی هنری می‌سازد؛ در عین مستی، آموزه‌ای اخلاقی را یادآور می‌شود.

بیت ۳

ز کوی میکده برگشته‌ام ز راهِ خطا / مرا دگر ز کرم با ره صواب انداز

✦ من که از کوی میکده، یعنی از راهِ عشق و مستی، به‌اشتباه بازگشته‌ام، اکنون به بزرگواری‌ات دوباره مرا در راه درست ( همان میکده) انداز!

↝ حافظ اذعان می‌کند که خطای واقعی، ترک راه میخانه (راه حقیقت و بی‌ریایی) بوده است و اکنون طالب بازگشت است. تعبیر «ره صواب» طعنه‌ای‌ست به زهدگرایانِ متظاهر.

بیت ۴

بیار زان میِ گلرنگِ مشک‌بو جامی / شرارِ رشک و حسد در دلِ گلاب انداز

✦ جامی از آن شراب گلرنگ و خوش‌عطر بیاور، تا آتشِ رشک و حسادت را در دلِ گلاب (نمادِ زهد و پاکی تصنعی) بیفکند!

↝ «گلاب» می‌تواند اشاره‌ای استعاری به ظاهرسازان و زاهدان خوش‌نام باشد؛ شراب حقیقی، عطر و رنگی دارد که ساختگی‌ها را می‌سوزاند.

بیت ۵

اگرچه مست و خرابم، تو نیز لطفی کن / نظر بر این دلِ سرگشتهٔ خراب انداز

✦ اگرچه من مست و خرابم، اما تو هم لطفی کن و نگاهی به این دلِ ویران و سرگشته بینداز!

↝ این بیت لحنی ملتمسانه دارد. حافظ، با ظاهر آشفته‌اش، همچنان محتاج نظر و لطف معشوق است.

بیت ۶

به نیم‌شب اگرَت آفتاب می‌باید / ز رویِ دخترِ گل‌چهرِ رز نقاب انداز

✦ اگر نیم‌شب آفتاب می‌خواهی، از چهره‌ی دخترِ تاک  (انگور = شراب)، نقاب را بردار!

↝ این بیت هم تصویرگر زیبایی شراب است و هم تشبیهی زیبا از تبدیل شبِ تار به روزِ روشن از طریق خورشید تابناک  شراب  «دختر رز» همان انگور و شراب است.

⬅️ خورشید می زمشرق ساغر طلوع کرد

گر برگ عیش می طلبی،ترک خواب کن

بیت ۷

مهل که روزِ وفاتم به خاک بسپارند / مرا به میکده بَر، در خمِ شراب انداز

✦ مگذار روز مرگم مرا به خاک بسپارند، بلکه به میخانه ببر و در خُم شراب بینداز!

↝ حافظ در این بیت نهایت وفاداری خود را به جهانِ شراب، عشق و رندی نشان می‌دهد؛ حتی در مرگ نیز نمی‌خواهد از دنیای مستی جدا شود. تشبیه مرگ به بازگشت به اصل، و خُم به زهدانِ عالم معناست.

بیت ۸

ز جورِ چرخ چو حافظ ! به جان رسید دلت / به سوی دیوِ مِحَن ناوکِ شهاب انداز

✦ ای حافظ! چون دلت از ستمِ چرخ به جان آمد، به‌سوی دیوِ اندوه و رنج، تیرِ آتشینِ شهاب(شراب) را پرتاب کن!

↝ بیت پایانی مخاطب‌محور است؛ حافظ با خطاب به خویش (و تلویحاً مخاطب عارف) راه مقابله با غم و جور را «شراب» می‌داند.

🔸 تلمیح قرآنی: اشاره به آیه ۱۰ سوره صافات:

إِلَّا مَن خَطِفَ الْخَطْفَةَ فَأَتْبَعَهُ شِهَابٌ ثَاقِبٌ؛

مگر آنکه شیطانی خبری را [دزدانه و] با سرعت برباید [و فرار کند] که در این صورت گلوله‌ای آتشین و شکافنده او را دنبال می‌کند.

⬅️ خلیل شفیعی ( مدرس ادبیات فارسی)

پیوند به وبگاه بیرونی

بهنام در ‫۳ ماه قبل، دوشنبه ۳۰ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۱۷:۴۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۰۰ - شنیدن دقوقی در میان نماز افغان آن کشتی کی غرق خواست شدن:

مرگ و جسک ای اهل انکار و نفاق

عاقبت خواهد بدن این اتفاق

چشمتان تر باشد از بعد خلاص

که شوید از بهر شهوت دیو خاص

با توجه به ادامه‌ی شعر در "تصورات مرد حازم" یعنی:

مرگ و بلای ناگهانی ناچار خواهد رسید، تو که بعد از خلاص شدن هنوز آب چشمت خشک نشده دوباره غفلت و عصیان می‌کنی، این آه و زاری چیست؟

گزاره‌ی منطقی (از دید شیطان):

تو با این بلا یا می‌میری یا می‌مانی، اگر بمیری که کار تمام است. اگر بمانی دوباره گناه میکنی. پس چرا تضرع و دعا می‌کنی؟

HRezaa در ‫۳ ماه قبل، دوشنبه ۳۰ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۱۷:۰۶ در پاسخ به سوره صادقی دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۴ - آمرزش خواستن:

هدایت را ز من پرواز مستان چو ...

درود دوست عزیز

 

من که کمترینی بیش نیستم، بنظرم تفسیر خودتا کاااملا درست است

 

احمد خرم‌آبادی‌زاد در ‫۳ ماه قبل، دوشنبه ۳۰ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۱۴:۴۵ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۷۶:

در «هم‌کُف» احتمالا واژۀ «کُف» (kof) به معنی «سخن» و «صحبت» باشد.

احمد خرم‌آبادی‌زاد در ‫۳ ماه قبل، دوشنبه ۳۰ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۱۴:۱۷ دربارهٔ صامت بروجردی » کتاب القطعات و النصایح » شمارهٔ ۱ - کتاب القطعات و النصایح:

مصرع دوم بیت پایانی، یعنی «کلوخ اندار را پاداش سنگ است»، برگرفته از بخش 63 خسرو و شیرین نظامی گنجوی است.

رضا از کرمان در ‫۳ ماه قبل، دوشنبه ۳۰ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۱۲:۳۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۸۱:

درود 

 بیشترین شمس دین  در این غزل آمده ، یعنی 37 بار این کلمه تکرار شده است. ودر مواردی کنایه از خداوند میباشد.

محسن جهان در ‫۳ ماه قبل، دوشنبه ۳۰ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۱۲:۳۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۷۲:

تفسیر ابیات ۱ و ۲ بالا:

خداوند انسان را مخاطب قرار داده و می‌فرماید:

ای جان من تا کی در این برهوت ذهن گمگشته ای و به این ویرانکده فانی دلبسته شدی. به سوی من بازگرد تا از پریشانی نجات یابی.

بارها برایت نشانی فرستادم و راه‌ها را نشانت دادم. پس بدلیل مشغولیات دنیوی یا راه را نمیدانی و یا به علامات و اشارات من بی توجه هستی.

منظور از اشارات همان رخدادها و مصائبی است که در گذشته هر انسانی پیش آمده مانند فوت عزیزان، از دست دادن بخشی از سلامت جسم یا مال، ترک نزدیکان، حوادث و یا بلایای طبیعی و .. که تمامی جهت هشیاری و به صدا درآمدن زنگ بیداری انسان است که به این سرای فانی تعلق نداری.

کاوه در ‫۳ ماه قبل، دوشنبه ۳۰ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۱۱:۴۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۴:

انصاف می دهم که لطیفان و دلبران
بسیار دیده ام نه بدین لطف و دلبری

سوره صادقی در ‫۳ ماه قبل، دوشنبه ۳۰ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۱۰:۴۷ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۷ - در ستایش طغرل ارسلان:

از آن شد خانهٔ خورشید معمور ...

در نجوم (هیات) قدیم، خورشید در فلک چهارم است. بیت معمور هم که در متون اسلامی برابر و در امتداد کعبه در آسمان و معادل آن است در آسمان چهارم گفته‌اند قرار دارد. همچنین (بی‌ربط در اینجا) مسیح را می‌گویند که نمرده بلکه به آسمان چهارم عروج کرده تا زمان ظهور.

در ادبیات فارسی بنابر این ارتباطات و تناسب‌های متعدد و بسیار شاعرانه و زیبایی بین این مفاهیم (آسمان چهارم- فلک یا خانه خورشید- مقام مسیح) برقرار می‌شود.

احمدرضا کلانتری در ‫۳ ماه قبل، دوشنبه ۳۰ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۱۰:۳۱ دربارهٔ عطار » الهی نامه » بخش چهارم » (۵) حکایت پیرمرد هیزم فروش و سلطان محمود:

با درود

بیشتر آنچه که با استفاده از هوش مصنوعی و تحت عنوان برگردان به زبان ساده درج شده است، کاملا اشتباه بوده و علاوه بر آنکه از لحنی عامیانه و سطحی استفاده می نماید، از نظر معنا و مفهومی نیز مخاطبینی را که آشنایی کمی با ادبیات کهن فارسی دارند گمراه می کند. گنجور، سایتی وزین و فاخر و حاصل زحمات ارزشمند بانیان فرهیخته آن است و بهتر آنست تا حد ممکن از هوش مصنوعی کمتر استفاده شده و در عوض از نقد و تفسیرهای ادیبان و صاحب نظران این عرصه بهره بیشتری گرفت.

سوره صادقی در ‫۳ ماه قبل، دوشنبه ۳۰ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۱۰:۲۵ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۷ - در ستایش طغرل ارسلان:

به فتح هفت کشور سر برآرد سر نه چرخ را در چنبر آرد

هفت کشور و نه چرخ تناسب معنایی دارند و به نحوی معادل دو مفهوم متضاد در برابر هم قرار داده شده‌اند و با اشاره شاعر به تحت فرمان داشتن این هر دو، قدرت سلطان را می‌ستاید.

هفت کشور: هفت اقلیم یا بخش‌های جهان در تقسیم‌بندی کهن جغرافیایی
نه چرخ یا نه فلک: نه آسمان یا افلاک در کیهان‌شناسی بطلمیوسی و اسلامی

هفت کشور بیشتر به تجربه انسانی و درونی اشاره دارد، در حالی که نه چرخ به ساختار هستی و سرنوشت بیرونی مربوط می‌شود. یکی از زمین می‌گوید، دیگری از آسمان.

سر در چنبر (= حلقه، طوق) آوردن کنایه از در فرمان خویش آوردن. رام خود کردن.

ساکن خرابات در ‫۳ ماه قبل، دوشنبه ۳۰ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۰۹:۴۰ در پاسخ به منصور دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۷۸:

به گمان حقیر همان نسکلد صحیح است. همان‌ گونه که در فیه مافیه می‌فرماید: من اگر از اجزا‌، خود را فروسکلم از لطف بی‌نهایت و ارادت ِ قفل‌گشایی و بی‌چونی ِفتّاحی او خواهد بود. (فیه مافیه ص ۱۳۸ فصل سی و چهارم) نقل از فرهنگ معین

شیلا راد در ‫۳ ماه قبل، دوشنبه ۳۰ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۰۲:۲۸ در پاسخ به مهدی رفیعی دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۲۰:

به مصر ربط نداره اولا انسانهای نیای مشترک دارن پس رسوم مشترک هم میتونن داشته باشند بدون کپی کردن از هم یعنی این رسم خیلی خیلی قدیمی تر از این حرفا به اقوام مختلف ارث رسیده یعنی قبل از اینکه اقوام دسته دسته بشن و قومیت ها بوجود بیاد دوما بعضی کارها و رسوم نیاز به ایده گرفتن از قوم دیگه ای نداره به ذهن هر کسی و قومیی میتونه برسه بدون اینکه از دیگری کپی یرداری کنند

یار در ‫۳ ماه قبل، دوشنبه ۳۰ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۰۲:۱۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۶:

بیت 

گر رنج پیش‌آید و گر راحت ای حکیم

نسبت مَکُن به غیر که این‌ها خدا کند

نسبت مکن به غیر که این‌ها خدا کند را می‌توان به دو صورت خواند و هر صورت معنی تفاوت پیدا می‌کند که این از معجزات شعر حافظ است

گر رنج پیش‌آید و گر راحت ای حکیم

 

نسبت مَکُن به غیر ،که این‌ها خدا کند

یعنی رنج ها و راحتی ها را به دیگری نسبت نده ، چرا که در اصل این‌ها را خدا می‌رساند

گر رنج پیش‌آید و گر راحت ای حکیم

نسبت مَکُن به غیر که این‌ها خدا کند ( بدون وقفه )

یعنی رنج و راحتی که به سراغت می آید را ای حکیم به غیر ( به خلاف ) آنها را به خدا نسبت نده

علی f در ‫۳ ماه قبل، دوشنبه ۳۰ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۰۲:۱۲ دربارهٔ امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۸ - عزم وی ، بر ایجاد گری ، درین ابیات شرح یافته ::

موی به مویش به هنر بیختم

۱
۱۴۷
۱۴۸
۱۴۹
۱۵۰
۱۵۱
۵۶۲۸