ای حیات دل حسامالدین بسی
میل میجوشد به قسم سادسی
گشت از جذب چو تو علامهای
در جهان گردان حسامی نامهای
پیشکش میآرمت ای معنوی
قسم سادس در تمام مثنوی
شش جهت را نور ده زین شش صحف
کی یطوف حوله من لم یطف
عشق را با پنج و با شش کار نیست
مقصد او جز که جذب یار نیست
بوک فیما بعد دستوری رسد
رازهای گفتنی گفته شود
یا بیانی که بود نزدیکتر
زین کنایات دقیق مستتر
راز جز با رازدان انباز نیست
راز اندر گوش منکر راز نیست
لیک دعوت واردست از کردگار
با قبول و ناقبول او را چه کار
نوح نهصد سال دعوت مینمود
دم به دم انکار قومش میفزود
هیچ از گفتن عنان واپس کشید
هیچ اندر غار خاموشی خزید
گفت از بانگ و علالای سگان
هیچ واگردد ز راهی کاروان
یا شب مهتاب از غوغای سگ
سست گردد بدر را در سیر تگ
مه فشاند نور و سگ عو عو کند
هر کسی بر خلقت خود میتند
هر کسی را خدمتی داده قضا
در خور آن گوهرش در ابتلا
چونک نگذارد سگ آن نعرهٔ سقم
من مهم سیران خود را چون هلم
چونک سرکه سرکگی افزون کند
پس شکر را واجب افزونی بود
قهر سرکه لطف همچون انگبین
کین دو باشد رکن هر اسکنجبین
انگبین گر پای کم آرد ز خل
آید آن اسکنجبین اندر خلل
قوم بر وی سرکهها میریختند
نوح را دریا فزون میریخت قند
قند او را بد مدد از بحر جود
پس ز سرکهٔ اهل عالم میفزود
واحد کالالف کی بود آن ولی
بلک صد قرنست آن عبدالعلی
خم که از دریا درو راهی شود
پیش او جیحونها زانو زند
خاصه این دریا که دریاها همه
چون شنیدند این مثال و دمدمه
شد دهانشان تلخ ازین شرم و خجل
که قرین شد نام اعظم با اقل
در قران این جهان با آن جهان
این جهان از شرم میگردد جِهان
این عبارت تنگ و قاصر رتبتست
ورنه خس را با اخص چه نسبتست
زاغ در رز نعرهٔ زاغان زند
بلبل از آواز خوش کی کم کند
پس خریدارست هر یک را جدا
اندرین بازار یفعل ما یشا
نقل خارستان غذای آتش است
بوی گل قوت دماغ سرخوش است
گر پلیدی پیش ما رسوا بود
خوک و سگ را شکر و حلوا بود
گر پلیدان این پلیدیها کنند
آبها بر پاک کردن میتنند
گرچه ماران زهرافشان میکنند
ورچه تلخانمان پریشان میکنند
نحلها بر کوه و کندو و شجر
مینهند از شهد انبار شکر
زهرها هرچند زهری میکنند
زود تریاقاتشان بر میکنند
این جهان جنگست کل چون بنگری
ذره با ذره چو دین با کافری
آن یکی ذره همی پرد به چپ
وآن دگر سوی یمین اندر طلب
ذرهای بالا و آن دیگر نگون
جنگ فعلیشان ببین اندر رکون
جنگ فعلی هست از جنگ نهان
زین تخالف آن تخالف را بدان
ذرهای کان محو شد در آفتاب
جنگ او بیرون شد از وصف و حساب
چون ز ذره محو شد نفس و نفس
جنگش اکنون جنگ خورشیدست بس
رفت از وی جنبش طبع و سکون
از چه از انا الیه راجعون
ما به بحر تو ز خود راجع شدیم
وز رضاع اصل مسترضع شدیم
در فروع راه ای مانده ز غول
لاف کم زن از اصول ای بیاصول
جنگ ما و صلح ما در نور عین
نیست از ما هست بین اصبعین
جنگ طبعی جنگ فعلی جنگ قول
در میان جزوها حربیست هول
این جهان زین جنگ قایم میبود
در عناصر در نگر تا حل شود
چار عنصر چار استون قویست
که بدیشان سقف دنیا مستویست
هر ستونی اشکنندهٔ آن دگر
استن آب اشکنندهٔ آن شرر
پس بنای خلق بر اضداد بود
لاجرم ما جنگییم از ضر و سود
هست احوالم خلاف همدگر
هر یکی با هم مخالف در اثر
چونک هر دم راه خود را میزنم
با دگر کس سازگاری چون کنم
موج لشکرهای احوالم ببین
هر یکی با دیگری در جنگ و کین
مینگر در خود چنین جنگ گران
پس چه مشغولی به جنگ دیگران
یا مگر زین جنگ حقت وا خرد
در جهان صلح یک رنگت برد
آن جهان جز باقی و آباد نیست
زانک آن ترکیب از اضداد نیست
این تفانی از ضد آید ضد را
چون نباشد ضد نبود جز بقا
نفی ضد کرد از بهشت آن بینظیر
که نباشد شمس و ضدش زمهریر
هست بیرنگی اصول رنگها
صلحها باشد اصول جنگها
آن جهانست اصل این پرغم وثاق
وصل باشد اصل هر هجر و فراق
این مخالف از چهایم ای خواجه ما
واز چه زاید وحدت این اعداد را
زانک ما فرعیم و چار اضداد اصل
خوی خود در فرع کرد ایجاد اصل
گوهر جان چون ورای فصلهاست
خوی او این نیست خوی کبریاست
جنگها بین کان اصول صلحهاست
چون نبی که جنگ او بهر خداست
غالبست و چیر در هر دو جهان
شرح این غالب نگنجد در دهان
آب جیحون را اگر نتوان کشید
هم ز قدر تشنگی نتوان برید
گر شدی عطشان بحر معنوی
فرجهای کن در جزیرهٔ مثنوی
فرجه کن چندانک اندر هر نفس
مثنوی را معنوی بینی و بس
باد که را ز آب جو چون وا کند
آب یکرنگی خود پیدا کند
شاخهای تازهٔ مرجان ببین
میوههای رسته ز آب جان ببین
چون ز حرف و صوت و دم یکتا شود
آن همه بگذارد و دریا شود
حرفگو و حرفنوش و حرفها
هر سه جان گردند اندر انتها
ناندهنده و نانستان و نانپاک
ساده گردند از صور گردند خاک
لیک معنیشان بود در سه مقام
در مراتب هم ممیز هم مدام
خاک شد صورت ولی معنی نشد
هر که گوید شد تو گویش نی نشد
در جهان روح هر سه منتظر
گه ز صورت هارب و گه مستقر
امر آید در صور رو در رود
باز هم ز امرش مجرد میشود
پس له الخلق و له الامرش بدان
خلق صورت امر جان راکب بر آن
راکب و مرکوب در فرمان شاه
جسم بر درگاه وجان در بارگاه
چونک خواهد که آب آید در سبو
شاه گوید جیش جان را که ارکبوا
باز جانها را چو خواند در علو
بانگ آید از نقیبان که انزلوا
بعد ازین باریک خواهد شد سخن
کم کن آتش هیزمش افزون مکن
تا نجوشد دیگهای خرد زود
دیگ ادراکات خردست و فرود
پاک سبحانی که سیبستان کند
در غمام حرفشان پنهان کنند
زین غمام بانگ و حرف و گفت و گوی
پردهای کز سیب ناید غیر بوی
باری افزون کش تو این بو را به هوش
تا سوی اصلت برد بگرفته گوش
بو نگهدار و بپرهیز از زکام
تن بپوش از باد و بود سرد عام
تا نینداید مشامت را ز اثر
ای هواشان از زمستان سردتر
چون جمادند و فسرده و تنشگرف
میجهد انفاسشان از تل برف
چون زمین زین برف در پوشد کفن
تیغ خورشید حسامالدین بزن
هین بر آر از شرق سیفالله را
گرم کن زان شرق این درگاه را
برف را خنجر زند آن آفتاب
سیلها ریزد ز کُه ها بر تراب
زانک لا شرقیست و لا غربیست او
با منجم روز و شب حربیست او
که چرا جز من نجوم بیهدی
قبله کردی از لئیمی و عمی
نا خوشت ناید مقال آن امین
در نبی که لا احب الآفلین
از قزح در پیش مه بستی کمر
زان همی رنجی ز وانشق القمر
منکری این را که شمس کورت
شمس پیش تست اعلیمرتبت
از ستاره دیده تصریف هوا
ناخوشت آید اذا النجم هوی
خود مؤثرتر نباشد مه ز نان
ای بسا نان که ببرد عرق جان
خود مؤثرتر نباشد زهره زآب
ای بسا آبا که کرد او تن خراب
مهر آن در جان تست و پند دوست
میزند بر گوش تو بیرون پوست
پند ما در تو نگیرد ای فلان
پند تو در ما نگیرد هم بدان
جز مگر مفتاح خاص آید ز دوست
که مقالید السموات آن اوست
این سخن همچون ستارهست و قمر
لیک بیفرمان حق ندهد اثر
این ستارهٔ بیجهت تاثیر او
میزند بر گوشهای وحیجو
کی بیایید از جهت تا بیجهات
تا ندراند شما را گرگ مات
آنچنان که لمعهٔ درپاش اوست
شمس دنیا در صفت خفاش اوست
هفت چرخ ازرقی در رق اوست
پیک ماه اندر تب و در دق اوست
زهره چنگ مسئله در وی زده
مشتری با نقد جان پیش آمده
در هوای دستبوس او زحل
لیک خود را مینبیند از محل
دست و پا مریخ چندین خست ازو
وآن عطارد صد قلم بشکست ازو
با منجم این همه انجم به جنگ
کای رها کرده تو جان بگزیده رنگ
جان ویست و ما همه رنگ و رقوم
کوکب هر فکر او جان نجوم
فکر کو آنجا همه نورست پاک
بهر تست این لفظ فکر ای فکرناک
هر ستاره خانه دارد در علا
هیچ خانه در نگنجد نجم ما
جای سوز اندر مکان کی در رود
نور نامحدود را حد کی بود
لیک تمثیلی و تصویری کنند
تا که در یابد ضعیفی عشقمند
مثل نبود لیک باشد آن مثیل
تا کند عقل مجمد را گسیل
عقل سر تیزست لیکن پای سست
زانک دل ویران شدست و تن درست
عقلشان در نقل دنیا پیچ پیچ
فکرشان در ترک شهوت هیچ هیچ
صدرشان در وقت دعوی همچو شرق
صبرشان در وقت تقوی همچو برق
عالمی اندر هنرها خودنما
همچو عالم بیوفا وقت وفا
وقت خودبینی نگنجد در جهان
در گلو و معده گم گشته چو نان
این همه اوصافشان نیکو شود
بد نماند چونک نیکوجو شود
گر منی گنده بود همچون منی
چون به جان پیوست یابد روشنی
هر جمادی که کند رو در نبات
از درخت بخت او روید حیات
هر نباتی کان به جان رو آورد
خضروار از چشمهٔ حیوان خورد
باز جان چون رو سوی جانان نهد
رخت را در عمر بیپایان نهد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعری از مولاناست که در آن به مفاهیم عمیق فلسفی و معنوی میپردازد. او به زندگی، عشق و جستجوی حقیقت اشاره دارد و به تضادهای زندگی و وجود انسان در این دنیا میاندیشد. با استفاده از نمادها و داستانها، نظیر داستان نوح و مفاهیم عرفانی، مولانا تلاش میکند تا مخاطب را به درک عمیقتری از معنای وجود و عشق الهی سوق دهد.
وی به جنگ و صلح درونی انسانها، تنشهای حیات و ضرورت تفکر در مورد ذات و حقیقت هستی اشاره میکند. مولانا بر این باور است که عشق حقیقی هدف نهایی انسان است و درخت وجود انسان باید بر اساس این عشق رشد کند. در نهایت، وی خواننده را به شناخت بهتر خود و درک عمیقتر از جهان و ارتباط با خدا دعوت میکند.
هوش مصنوعی: زندگی دل حسامالدین پر از اشتیاق و شور و شوق است و این احساسات به شکلی طبیعی و ساده بهوجود میآیند.
هوش مصنوعی: تو با کشش و جذبهات در این جهان، همچون علامهای مهم و برجسته شدهای که نامهای به گردان حسام میفرستی.
هوش مصنوعی: ای معنوی، من تو را پیشکش میکنم، قسم به سادس، در تمام مثنوی.
هوش مصنوعی: نور را به شش سوی عالم بپراکن، زیرا کسی که دور خود نمیگردد، از این شش کتاب بهرهای نخواهد برد.
هوش مصنوعی: عشق به هیچ عدد و معیاری وابسته نیست و تنها هدف آن جذب محبوب و معشوق است.
هوش مصنوعی: در آینده دستوری صادر خواهد شد که در آن رازهای قابل بیان مطرح خواهند شد.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که ممکن است یک توضیح یا بیانی وجود داشته باشد که به مراتب واضحتر و نزدیکتر از کنایههای پیچیده و نهفتهای باشد که قبلاً گفته شده است.
هوش مصنوعی: رازها تنها با کسانی که خود آگاهی به راز دارند، درمیان گذاشته میشوند و برای کسی که به راز اعتقادی ندارد، نمیتوان راز گفت.
هوش مصنوعی: اما دعوت از سوی خداوند رسیده است، و این که آن را بپذیری یا نپذیری، مهم نیست.
هوش مصنوعی: حضرت نوح به مدت نهصد سال مردم را به پرستش خدا دعوت میکرد، اما هر روز از تعداد کسانی که به او ایمان میآوردند، بیشتر میشدند.
هوش مصنوعی: هیچ کس از صحبت کردن دست نکشید و هیچکس در خاموشی گوشهای پنهان نشد.
هوش مصنوعی: او گفت که صدای پارس سگان هیچ تاثیری بر روی کاروان ندارد و همچنان به راه خود ادامه میدهد.
هوش مصنوعی: اگر شب مهتابی باشد، صدای آشفتهی سگها ممکن است نور ماه را کمرنگ و ضعیف کند.
هوش مصنوعی: ماه نور میافشاند و در عین حال، برخی مانند سگها تنها پارس میکنند. هر کس بر اساس طبیعت و ویژگیهای خود عمل میکند.
هوش مصنوعی: هر فردی به اندازه و ارزش وجودش، در زندگی با چالشها و فرصتهایی مواجه میشود که مناسب ویژگیهای اوست.
هوش مصنوعی: چون سگ اجازه ندهد، صدای نالهٔ من به جایی نمیرسد. مهمانان خود را رها میکنم و به دنبال کمک میروم.
هوش مصنوعی: وقتی سرکه ترشی بیشتری پیدا میکند، بنابراین باید شکر هم بیشتر شود.
هوش مصنوعی: سرکه و لطف مانند عسل هستند، زیرا هر دو عنصر اصلی و اساسی در ساختن یک نوع شربت خاص به نام اسکنجبین به شمار میروند.
هوش مصنوعی: اگر انگبین از اصل خود دور شود، در واقع به چیزی کماهمیت تبدیل میشود و این امر باعث ایجاد ناهنجاری میشود.
هوش مصنوعی: مردم به نوح سرکه میریختند، در حالیکه دریا به سوی او قند میریخت.
هوش مصنوعی: او با بخشندگیاش چون قندی است که بر شیرینی سرکههای دنیا میافزاید.
هوش مصنوعی: کسی که خود را به یک فرد خاص نسبت میدهد، حقیقتاً باید به عمق و زمان آن نسبت فکر کند؛ زیرا ارزش و مقام او در طول تاریخ و نسبت به سایر افراد مشخص میشود.
هوش مصنوعی: زمانی که دریا به جلو حرکت میکند، جیحونها - یعنی رودها - به احترام او زانو میزنند.
هوش مصنوعی: این دریا به قدری بزرگ و عمیق است که وقتی دیگر دریاها این مثال را شنیدند، انگار به سکوت درآمدند و حس حقارت کردند.
هوش مصنوعی: در پی این موضوع، زبانشان به تلخی گرایید از شرم و خجالت، زیرا نام بزرگ با چیز کوچکی همراه شده است.
هوش مصنوعی: این دنیا به خاطر وجود عالم دیگر، حیا میکند و به نوعی خود را در مقابل آن عالم کوچک میبیند.
هوش مصنوعی: این جمله نشان میدهد که الفاظ و تعابیر ممکن است به اندازه کافی عمیق یا کامل نباشند و نمیتوانند به خوبی شأن و مقام واقعی یک شخص یا چیز را بیان کنند. در واقع، تفاوت زیادی بین ارزش واقعی یک فرد یا موضوع و نحوه توصیف آن وجود دارد.
هوش مصنوعی: زاغ در میان گلها صدای خودش را بلند میکند، اما بلبل با صدای دلنشینش نمیتواند از زیباییهای او کم کند.
هوش مصنوعی: هر یک از ما در این بازار زندگی، خریدارانی دارد که به دلخواه خود به انتخاب و خرید از ما میپردازند.
هوش مصنوعی: چشمانداز خارزارها به نوعی غذا برای آتش محسوب میشود، در حالی که عطر گلها باعث شادابی و سرزندگی انسان میشود.
هوش مصنوعی: اگر کسی که پلید است در نزد ما رسوای خود باشد، باز هم برای خوک و سگ، شیرینی و حلوا وجود دارد.
هوش مصنوعی: اگر افراد ناپاک به انجام کارهای ناپسند بپردازند، آنگاه آبها تلاش میکنند تا این ناپاکیها را پاک کنند.
هوش مصنوعی: هرچند دشمنان با زهر و نیرنگ به ما آسیب میزنند و ما را دچار آشفتگی و بینظمی میکنند، اما ما همچنان استوار و مقاوم خواهیم ماند.
هوش مصنوعی: زنبورها در کوهها، کندوها و درختان زندگی میکنند و از شهد گلها شکر تجمع میکنند.
هوش مصنوعی: هرچند زهرها تأثیر خود را سریعاً میگذارند، اما داروهای مقابله با آنها نیز به سرعت عمل میکنند.
هوش مصنوعی: این دنیا در واقع جنگی است که در آن هر ذره از وجود به مانند یک دینی در برابر کفر قرار دارد. وقتی به جزئیات نگاه میکنی، میبینی که همه چیز در حال مبارزه و تقابل است.
هوش مصنوعی: یک ذره به سمت چپ میرود و دیگری به سمت راست در جستجوی چیزی.
هوش مصنوعی: تکهای از آسمان را ببین که چگونه در حالتی آرام و بیوقفه جریان دارد و در عین حال، در جبههای دیگر، جنگ و هرج و مرجی در حال وقوع است.
هوش مصنوعی: جنگ کنونی ناشی از درگیریهای پنهانی است؛ به همین خاطر، به اختلافات موجود توجه کن.
هوش مصنوعی: یک ذره که در نور آفتاب ناپدید میشود، جنگ او از توصیف و شمارش خارج میگردد.
هوش مصنوعی: وقتی که ذرهای از وجود محو میشود و دیگر نفسش وجود ندارد، جنگش اکنون به نبرد خورشید تبدیل میشود.
هوش مصنوعی: حرکت و جنبش او ناپدید شد و آرامش نیز از بین رفت، پس به کجا باید رفت؟
هوش مصنوعی: ما به وسیله وجود تو به خودمان برگشتیم و از نعمت رضایت تو به اصل و ریشهامان رسیدیم.
هوش مصنوعی: در مسیر زندگی، اگر از کارهای بزرگ و دشوار جا ماندهای، به این موضوع اهمیت نده و در مورد اصول اصلی و بنیادین چیزی نگو، چرا که تو خودت به اصول اولیه پایبند نیستی.
هوش مصنوعی: جنگ و صلح ما در واقع به دنیای بیرون مربوط نمیشود، بلکه از خود ما و درون ما سرچشمه میگیرد.
هوش مصنوعی: جنگی که در دل و ذات وجود دارد، جنگی که در عمل و رفتار بروز میکند و همچنین جنگی که در کلام و سخن میان اجزا و بخشهای مختلف درگرفته، جنگی وحشتناک و ترسناک است.
هوش مصنوعی: این دنیا به خاطر جنگ و جدالها، به سختی و ناپایداری دچار شده است. اگر به عناصر و بنیادهای آن نگاه کنیم، میتوانیم بفهمیم که این وضعیت باید پایان یابد و حل شود.
هوش مصنوعی: چهار عنصر، پایههای استوار طبیعت هستند که جهان بر روی آنها قرار دارد.
هوش مصنوعی: هر ستونی که بلند است، میتواند بر دیگری تأثیر بگذارد و او را خراب کند. همچنین، هر آب، میتواند آتش را خاموش کند.
هوش مصنوعی: آفرینش بر پایهی تضادها بنا شده است، بنابراین ما همواره در جنگ و جدل هستیم و این مبارزه بین نفع و زیان وجود دارد.
هوش مصنوعی: وضعیت من با وضعیت دیگران متفاوت است و هر یک از ما در تأثیرات خود، با یکدیگر در تضادیم.
هوش مصنوعی: من هر لحظه در مسیر خودم قدم برمیدارم، چگونه میتوانم با دیگران هماهنگ باشم؟
هوش مصنوعی: ببین چگونه احوالات من مانند لشکری از موجها به هم ریخته است و هر یک از این احوالات با دیگری در حال نبرد و دشمنی هستند.
هوش مصنوعی: به خودت نگاه کن و ببین که چقدر درگیر جنگهای درونی هستی، پس چرا باید به جنگ دیگری مشغول باشی؟
هوش مصنوعی: شاید به خاطر این نبرد حق، خرد و آگاهی در دنیا صلح و ثباتی یکنواخت و هماهنگ به ارمغان آورد.
هوش مصنوعی: این دنیا به جز جاودانگی و شکوفایی چیز دیگری ندارد، زیرا این ترکیب از متضادها و ناهمگونیها نیست.
هوش مصنوعی: اگر چیزی مخالف وجود نداشته باشد، وجود آن نیست و تنها همیشگی بودن باقی میماند.
هوش مصنوعی: در بهشت بینظیر، وجود تضاد و دشمنی جایی ندارد؛ چرا که اگر خورشید باشد، طبیعتاً سردی و تاریکی جایی نخواهد داشت.
هوش مصنوعی: بیرنگی و بیتفاوتی، اساس و ریشهی صلحها هستند، در حالی که همین بیتوجهی میتواند موجب بروز جنگها نیز بشود.
هوش مصنوعی: جهان اصلی که در آن زندگی میکنیم، بهعنوان منبعی از شادی و نزدیکی است، در حالی که جدایی و دوری ناشی از همان اصل است.
هوش مصنوعی: این مخالف که با ماست از چه ناشی میشود، ای آقا؟ و چرا این اعداد با همدیگر وحدت پیدا کردهاند؟
هوش مصنوعی: ما شاخهای هستیم و چهار ضدین، اصل وجود خود را در این شاخهها به وجود آوردیم.
هوش مصنوعی: گوهر جان فراتر از زمان و فصلهاست و طبیعت او مانند بزرگی و عظمت نیست.
هوش مصنوعی: جنگها در واقع به عنوان مبنای صلحها به شمار میروند، همانطور که نبوتی که جنگ او برای خداوند است.
هوش مصنوعی: غالباً در هر دو جهان، حضور او چنان است که وصف و تعبیری از او نمیتواند به زبان بیاید.
هوش مصنوعی: اگر نتوانیم آب جیحون را بیاوریم، حتی نمیتوانیم از احساس تشنگی خود کم کنیم.
هوش مصنوعی: اگر تشنه دریاى معنوى شدى، لحظهاى در جزیره مثنوی تامل کن.
هوش مصنوعی: اجازه بده تا هر زمانی که نفسی تازه میکشی، معنای عمیق این مثنوی را درک کنی و تنها به آن بسنده کنی.
هوش مصنوعی: وقتی باد، آب را از هم جدا کند، آن موقع رنگ و حالت واقعی آب نمایان میشود.
هوش مصنوعی: شاخهای نوپای مرجان را ببین و میوههایی که از آب زندگی به وجود آمدهاند را تماشا کن.
هوش مصنوعی: زمانی که انسان از حرف و صدا و نفس خود فارغ شود، تمام این چیزها را پشت سر میگذارد و همچون دریا میشود.
هوش مصنوعی: کلام، نوشتهها و سخنان، در نهایت به یک حقیقت عمیق و معنوی میرسند و در درونشان جان و روح نهفته است.
هوش مصنوعی: آشکار است که در زندگی، افراد مختلفی درگیر فرآیند نان هستند؛ برخی نان را میدهند، برخی میگیرند و برخی دیگر آن را آماده میکنند. اما در نهایت، همه این فعالیتها و روابط انسانی به سادگی و به خاکی که از آن نشأت گرفتهاند، بازمیگردند. به عبارت دیگر، همه ما تحت تأثیر طبیعت و سرنوشت هستیم و در پایان به یک نقطه مشترک میرسیم.
هوش مصنوعی: اما معانی آنها در سه مرتبه متفاوت وجود دارد که هر یک به نوعی مشخص و ثابت است.
هوش مصنوعی: هرچند ظاهر فرد از بین رفته و به خاک تبدیل شده، ولی معنای او به طور واقعی از بین نرفته است. هر کس بگوید که آن فرد به پایان رسیده، در واقع درک درستی از واقعیت ندارد و حقیقت هنوز پابرجاست.
هوش مصنوعی: در دنیا هر سه موجود به انتظار نشستهاند؛ گاهی در قالبهای مادی و گاهی در حالت ثابت و پایدار.
هوش مصنوعی: وقتی فرمانی صادر میشود، تمام چیزها به سوی آن میروند، اما باز هم از همان فرمان مستقل خواهند شد.
هوش مصنوعی: آفرینش موجودات به دست اوست و او سرنوشت آنها را مقرر میسازد. روح انسانی، همچون راکبی بر مرکب جسم، به این دنیای مادی وارد میشود.
هوش مصنوعی: سوارکار و اسبش تحت فرمان پادشاه هستند؛ جسم او در درگاه و جانش در محضر پادشاه است.
هوش مصنوعی: وقتی که بخواهد آب در سبو بیفتد، شاه به جان میگوید که آماده باشد تا سوار شود.
هوش مصنوعی: وقتی که جانها را فرا میخواند، صدای نقیبان از بالا به گوش میرسد که میگویند: بیفتید به سوی پایین.
هوش مصنوعی: بعد از این، سخن کوتاهتر خواهد شد؛ پس مبادا آتش این موضوع را بیشتر از حد برافروزی.
هوش مصنوعی: تا زمانی که خُردی و ناپختگی در درون ما وجود داشته باشد، درکهای عمیق و صحیح حاصل نخواهد شد. یعنی پیشرفت و پختگی فکری نیازمند عبور از مرحلهی ناپختگی است.
هوش مصنوعی: خداوندی پاک و بینظیر است که در هنگام غم و مشکلات میتواند برکات و شادیها را مانند یک باغ سیب پدید آورد و در دلها مسائل و دردهایشان را پنهان کند.
هوش مصنوعی: از این ابر، صدا و سخن و گفتوگوهایی به گوش میرسد که فقط بوی خوش سیب را میتوان از آن تشخیص داد.
هوش مصنوعی: این شعر به ما میگوید که اگر میخواهی از زیبایی و حقیقت اصلی وجود خود آگاه شوی، باید با دقت و هوشیاری به آنچه در اطرافت میگذرد توجه کنی. در واقع، با دقت به نشانهها و نشانههای زندگی، میتوانی به واقعیت و ریشههای عمیقتر خود پی ببری.
هوش مصنوعی: احتیاط کن و خودت را از سرما و بیماریهای تنفسی دور نگهدار. از هوای سرد و باد بپرهیز و لباس گرم بپوش.
هوش مصنوعی: ای هوا، تو به قدری سردی که حتی نمیگذارید عطر خوب به مشام من برسد و احساس خوبی پیدا کنم.
هوش مصنوعی: آنها مانند موجودات بیروح هستند و در حالتی سرد و بیتحرک به سر میبرند، اما گاهی نفسهایشان از تل برف خارج میشود و نشاندهنده یک جنبش کوچک است.
هوش مصنوعی: زمانی که زمین زیر لایهای از برف پوشیده میشود، تیزی و درخشش خورشید را با قاطعیت و قدرت نشان بده.
هوش مصنوعی: بیا و شمشیر خداوند را از سمت شرق برپا کن و این درگاه را از آن سمت گرم نگهدار.
هوش مصنوعی: برف به وسیلهی آفتاب ذوب میشود و آب آن به صورت سیلاب از کوهها به زمین میریزد.
هوش مصنوعی: این جمله به این اشاره دارد که او نه به هیچ سمت خاصی تعلق دارد و نه محدود به زمان معینی است. بلکه به نوعی مستقل و آزاد از محدودیتهای جغرافیایی و زمانی است و در حقیقت بین روز و شب همیشه در حال نبرد است.
هوش مصنوعی: چرا به جز من، برای نجوم و رصد ستارهها راهی به جز کفر و بیهدف بودن انتخاب کردی؟ این کار نشانه بیخودخواهی و بیپناهی است.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که اگر کسی در گفتار یا رفتار خود به اندیشههای منفی و ناامید کننده اشاره کند، برای من خوشایند نیست، زیرا من کسانی را که به افول و زوال میپردازند، دوست ندارم.
هوش مصنوعی: در برابر چهره ماه، زینت خود را به کمر بستی و از این زیبایی، به عرش آسمان مینگری.
هوش مصنوعی: هیچکس نمیتواند انکار کند که شمس کورت در مقابل تو از جایگاه والایی برخوردار است.
هوش مصنوعی: اگر به آسمان نگاه کنی و ستارهها را ببینی، ممکن است از گزر شهاب ناامید شوی.
هوش مصنوعی: اگر به خودی خود تأثیری نداشته باشد، نان هم میتواند موجب زحمت و رنج فراوانی شود.
هوش مصنوعی: گاهی اوقات ممکن است تأثیر فردی بیشتر از توانایی و احوال او باشد. بسیاری از نسلها در گذشته به خاطر هوش و توانایی خود، به وضعیت نابسامانی دچار شدهاند.
هوش مصنوعی: محبت و عشق به تو در دل و جانت نقش بسته است و نصایح دوست در گوش تو طنینانداز میشود، حتی اگر از ظاهرت دور باشد.
هوش مصنوعی: تلاشهای ما برای اثرگذاری بر تو بینتیجه است، و همچنین تلاشهای تو برای تأثیرگذاری بر ما نیز نتیجهای نخواهد داشت. پس بهتر است که هرکس به راه خود ادامه دهد.
هوش مصنوعی: تنها کلید اصلی که از دوست میآید، میتواند بر درهای آسمانها را بگشاید؛ زیرا آن مالک اصلی آسمانها اوست.
هوش مصنوعی: این سخن مانند ستاره و ماه زیبا و درخشان است، اما بدون اجازه و فرمان حق، تأثیری نخواهد داشت.
هوش مصنوعی: این ستاره بدون دلیل، اثر خود را بر روی کسانی میگذارد که به دنبال دریافت وحی و الهام هستند.
هوش مصنوعی: کی بیایید از جهت تا بیجهات یعنی وقتی از یک سو به سوی دیگر میروید، ممکن است در میانه راه ناپدید شوید یا دچار مشکل شوید. این جمله به نوعی هشدار میدهد که مراقب باشید و از مسیرهای مطمئن عبور کنید، وگرنه ممکن است خطراتی مانند گرگ به سراغتان بیاید.
هوش مصنوعی: به طرز خاصی که نور و درخشندگی او میتابد، شگفتیهایی مثل صفات خفاش بر او سایه افکنده است.
هوش مصنوعی: هفت چرخ آبی در دایرهی اوست، و پیکر ماه در حال تب و تپش او قرار دارد.
هوش مصنوعی: زهره چنگ به زیبایی و لطافت خود اشاره دارد و در اینجا نشاندهنده مشکل یا چالشی است که به زیبایی میآید. مشتری، یعنی سیاره زهره، در اینجا به عنوان نمادی از جذابیت و شوق به عشق و زندگی مطرح میشود. این جمله به نوعی به روحیه عشق و جاذبهای اشاره میکند که حتی با وجود مشکلات و چالشها، انسان را به جلو میبرد. در واقع، این چالشها میتواند زندگی را شیرینتر کند.
هوش مصنوعی: در فضایی که به خاطر او آماده تعظیم و دستبوسی هستم، زحل (سیاره زحل) را میبینم اما خودم را در موقعیت و جایگاهی نمییابم.
هوش مصنوعی: دست و پای مریخ از شدت خستگی بسیار تحت فشار قرار دارد و عطارد نیز به خاطر تواناییهایش، به شدت آسیبپذیر است.
هوش مصنوعی: با ستارهشناس این همه ستاره جنگ میکنم، چون تو زندگی را رها کردهای و رنگ چهرهات هم تغییر کرده است.
هوش مصنوعی: وجود او سرشار از زندگی و نشاط است و ما هم مانند ستارهها به افکار و احساسات او وابستهایم. هر اندیشه و نگرش او به مانند ستارهای در آسمان است که جان و زندگی ما را روشن میکند.
هوش مصنوعی: فکر و اندیشهی پاک و روشن، جایی است که برای تو روشنایی و نور است. ای اندیشه، چه اندیشهای آشفتهای!
هوش مصنوعی: هر ستارهای در عالم جایگاه و منزل خاص خود را دارد، اما ستاره ما به حدی درخشان و بزرگ است که هیچ مکان یا خانهای نمیتواند او را در خود جای دهد.
هوش مصنوعی: در جایی که شعلهای از عشق میسوزد، چگونه میتواند نور نامحدود به محدودیت برگردد؟
هوش مصنوعی: اما تصویر و ممثالی میسازند تا عشق ضعیف من را درک کنند.
هوش مصنوعی: اگرچه چیزی مشابه وجود ندارد، اما چیزی مانند آن هست که میتواند عقل را که در رکود است، به جهش و حرکت وادارد.
هوش مصنوعی: عقل و اندیشه میتواند قوی و تیز باشد، اما وقتی که احساسات و دل خراب شوند، جسم هم نمیتواند به خوبی عمل کند.
هوش مصنوعی: افراد کمعقل در دنیای مادی غرق شده و فکر و ذهنشان در رهایی از تمایلات دنیایی هیچ اثری ندارد.
هوش مصنوعی: در زمان بروز چالشها و مشکلات، آرامش و ثبات آنها مانند طلوع آفتاب است و در مواقعی که باید تقوا و پرهیزکاری را رعایت کنند، شتاب و سرعت عملشان مانند برق میباشد.
هوش مصنوعی: انسانی که در زمینههای مختلف هنری خود را نمایش میدهد، مانند شخصی است که در زمان وفاداری، بیوفاست و به دیگران پشت میکند.
هوش مصنوعی: وقت خودبینی و ابراز خودخواهی جایی در دنیا ندارد؛ مانند نانی که در گلو و معده گم شده است.
هوش مصنوعی: اگر کسی صفات خوب و نیکو داشته باشد، هیچ چیز بدی در او باقی نمیماند، زیرا نیکوکاران فقط چیزهای خوب را جذب میکنند.
هوش مصنوعی: اگر وجودت بزرگ و عظیم باشد، مانند وجود من، وقتی به جان ملحق شود، به روشنی و روشنایی دست مییابد.
هوش مصنوعی: هر چیزی که در طبیعت رشد میکند، از درختان و گیاهان گرفته تا زندگی و سرنوشت انسانها، نشانهای از حیات و امید به آینده است.
هوش مصنوعی: هر گیاهی که با روح و زندگی به ما نزدیک میشود، مانند گیاهان سبز و پرطراوت، از آب حیات و زنده استفاده میکند.
هوش مصنوعی: وقتی جان به سوی محبوب برگردد، عمر بیپایان خود را به او تقدیم میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲۰ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.