گنجور

حاشیه‌ها

الف الف در ‫۴ ماه قبل، دوشنبه ۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۱۵:۰۴ دربارهٔ سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶:

در این غزل نام چهار شاعر نامی پارسی گو آورده شده! و جالب اینکه شاعر به غیر از خودش مابقی را درک نکرده بوده. شایدم بیشتر باشند من متوجه نشدم. 

 

خلیل شفیعی در ‫۴ ماه قبل، دوشنبه ۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۱۴:۴۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۶:

نگاه دوم: عناصر برجستهٔ غزل ۲۴۶ حافظ

◆۱. فضای زمانی و مناسبتی: عید، پایان بهار، اوقات گل، روزه‌داری و ماه رمضان

→  به شکلی ظریف، گذر زمان را از بهار تا عید فطر و پایان ایام روزه به تصویر می‌کشد. این تغییر فصل، پس‌زمینه‌ای طبیعی و معنوی برای غزل فراهم می‌کند.

◆ ۲. تصویرهای نوشانوش و بزم: ساقی، می، جام، شراب، باده نوشی
→ غزل در فضایی از باده‌نوشی عاشقانه و نمادین شکل می‌گیرد. "می" نه فقط شراب ظاهری، بلکه نماد شادی، رهایی، الهام، و عرفان است.

◆ ۳. مضامین عرفانی و اخلاقی: دل بریدن از جهان پناه بردن به مستی به عنوان راه سلوک فیض و الهام از جام و ساقی به جای تکیه بر دنیا
→  پند می‌دهد که باید دل از دنیا برگرفت و به جهان معنا پیوست، اما با زبانی دلپذیر و غیرمتحجرانه. ◆

۴. تضادها و تقابل‌های هنری: ترکیب سَحور و صَبوح (سحرگاه روزه‌داری در برابر باده‌نوشی صبحگاهی) تسبیح شیخ و خرقهٔ رند
→ این تضادها را با طنز، بی‌تکلف و خوشایند بیان می‌کند تا هم ریاکاری اهل ظاهر را نقد کند و هم رندی عاشقانه را ستایش.

◆ ۵. بازی‌های کلامی و صنایع ادبی: مراعات نظیر: (عید، گل، ساقی، می) ایهام: (می = هم شراب دنیوی، هم لذت معنوی) تلمیح: (داستان جمشید کامگار و جام جم) تضاد: (سحور و صبوح) تشبیه: (دُر شاهوار برای وصف شعر حافظ)

◆ ۶. لحن ترکیبیِ شعر: شاد و پرنشاط در آغاز پندآمیز و حکیمانه در میانه طنزآلود و انتقادی در پایان حسرت‌آمیز و پذیرنده در بیت واپسین

◆ ۷. نگاه به انسان و زندگی: رندی عاشقانه و بخشایش کریمانه
→  به انسان به چشم موجودی خطاکار اما بخشودنی نگاه می‌کند. انسان باید شادی کند، از دنیا و زمانه غافل نشود، اما به بزرگی و کرامت خدا نیز امید داشته باشد.

◆ ۸. ساختار موسیقایی و وزنی: بحر مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف روان، خوش‌آهنگ و بسیار مناسب برای خوانش و ترنم

⬅️ خلیل شفیعی(مدرس زبان و ادبیات فارسی)

نهم اردیبهشت ۱۴۰۴ 

پیوند به وبگاه بیرونی

خلیل شفیعی در ‫۴ ماه قبل، دوشنبه ۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۱۴:۳۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۶:

⬅️ نگاه اول : شرح غزل ۲۴۶ حافظ

 

عید است و آخِرِ گُل و یاران در انتظار
ساقی به رویِ شاه ببین ماه و مِی بیار

□ عید فطر فرا رسیده و بهار و شکوفایی گل‌ها به پایان خود نزدیک شده است.
دوستان در انتظارند تا می و باده فراهم شود.
 ای ساقی! به جای جستن هلال ماه نو در آسمان،
بر چهره‌ی شاه که چون ماه می‌درخشد نظر کن،
و می بیاور تا جشن را آغاز کنیم.

دل برگرفته بودم از ایّام گُل، ولی
کاری بِکَرد همّت پاکانِ روزه دار

□ در روزهای بهاری، به خاطر ماه رمضان و حرمت روزه،
دل از شادی‌های معمول این فصل بریده بودم.
اما همت والا و اراده‌ی نیکوکاران روزه‌دار چنان تأثیری نهادکه اینک به شکرانه‌ی پایان این ماه، دل دوباره به شادی روی آورد.

دل در جهان مَبَند و به مستی سؤال کن
از فیض جام و قصهٔ جمشیدِ کامگار

□ دل به دنیا و لذت‌های زودگذر آن مبند!
در شور و سرمستی از جام شراب،
سرنوشت شاهان کامیاب چون جمشید را بازخوان:
ببین که آنان با همه‌ی شکوهشان نیز ناپایدار بودند.

جز نقدِ جان به دست ندارم شراب کو؟
کان نیز بر کرشمهٔ ساقی کُنم نثار

□ سرمایه‌ای جز جان خویش در اختیار ندارم؛
پس کجاست آن شراب که این جان ناقابل را نیز
به ناز و اشاره‌ی ساقی، بی‌دریغ فدا کنم؟

خوش دولتیست خرّم و خوش خسروی کریم
یا رب ز چشمْ زخمِ زمانش نگاه دار

□ چقدر بخت و اقبالی نیکوست که شاهی فرخنده و بخشنده بر تخت نشسته!
خدایا، او را از آفت چشم زخم دوران و آسیب روزگار،
در پناه رحمت خویش حفظ کن.

مِی خور به شعرِ بنده که زیبی دگر دهد
جامِ مُرَصَّعِ تو بدین دُرِّ شاهوار

□ در کنار نوشیدن شراب، به سرودهای  من نیز گوش سپار،
چرا که  جام جواهرنشان توبر شعر مروارید گونه من ، زیبایی دیگرگون  می افزاید.

گر فوت شد سَحور چه نقصان صَبوح هست
از مِی کنند روزه گشا طالبانِ یار

□ اگر سحرها از دست رفته و  چیزی نخورده‌ای، غمی نیست؛
که طالبانِ دیدار یار، با باده‌ی صبحگاهی (صبوح)
روزه‌ی انتظار را می‌گشایند و دل را سیراب می‌کنند.

زانجا که پرده پوشیِ عفوِ کریمِ توست
بر قلب ما ببخش که نقدیست کم عیار

□ از آنجا که صفت تو کرامت و پرده‌پوشی است،
دل‌های ناتوان و بی‌مایه‌ی ما را نیز ببخشای،
که نقدینگی قلب اندک و عیارمان کم است.

ترسم که روزِ حشر عِنان بر عِنان رَوَد
تسبیحِ شیخ و خرقهٔ رندِ شرابخوار

□ بیم دارم که در قیامت، شیخ پارسا و رند میگسار،
هر دو دوشادوش هم به سوی داوری کشیده شوند،
و آشکار گردد که زاهدی ظاهری و رندی عاشقانه،
هر دو نیازمند یک فیض‌اند.

حافظ چو رفت روزه و گل نیز می‌رود،
ناچار باده نوش که از دستْ رفتْ کار

□ ای حافظ!
اکنون که ماه رمضان به پایان رسید و گل‌های بهار نیز رو به پژمردگی نهاده‌اند،چاره‌ای جز می نوشیدن نیست؛
زیرا کار از دست رفته و زمانه در گذر است.

⬅️ خلیل شفیعی (مدرس ادبیات فارسی)

نهم اردیبهشت ۱۴۰۴

پیوند به وبگاه بیرونی

مهرناز در ‫۴ ماه قبل، دوشنبه ۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۱۳:۱۱ دربارهٔ عطار » الهی نامه » بخش ششم » (۷) حکایت پسر ماه روی با درویش صاحب نظر:

کاش یکی بود شعر رو معنی میکرد

مهرناز در ‫۴ ماه قبل، دوشنبه ۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۱۲:۴۸ دربارهٔ عطار » الهی نامه » بخش ششم » (۷) حکایت پسر ماه روی با درویش صاحب نظر:

ازهن پیوستگی او سجل کرد یعنی چه

مهرناز در ‫۴ ماه قبل، دوشنبه ۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۱۲:۰۵ دربارهٔ عطار » الهی نامه » بخش ششم » (۴) حکایت فخرالدین گرگانی و غلام سلطان:

به شیرینی شکر ریز جهانی درست است 

عطیه در ‫۴ ماه قبل، دوشنبه ۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۱۱:۱۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۲:

درود دوستان ادیب

غزل زیبایی است ولی به نظر من بیت آخر آن توسط هوش مصنوعی درست معنا نشده است

مولانا می‌فرماید:

دست نِه بر دهان من تا من

آن نگویم چو گفت را آن نیست

دست بر دهان من بگذار تا آن را نگویم، منظور اسرار الهیست و عشقی عرفانی که بین ایشان و خداوند به وجود آمده و گاهی این انس و عشق بجایی می‌رسد که قابل گویش و درک برای دیگران نیست...

مهرناز در ‫۴ ماه قبل، دوشنبه ۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۱۰:۵۴ دربارهٔ عطار » الهی نامه » بخش پنجم » (۴) حکایت رهبان با شیخ ابوالقاسم همدانی:

کاش بزرگان ادبیات ،نیم نگاهی هم به این آثار بیندازند و برامون توضیح بدهند و تفسیر کنند

پارسا پورسلطانی در ‫۴ ماه قبل، دوشنبه ۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۱۰:۴۱ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۲ - در توحید باری:

نظر دیدش چو نقش خویش برداشت ...

نظر ـ چشم

نقش خویش برداشت : چشم تا زمانی که نقشی برای خود قائل نباشد میتواند ببیند ، در این صورت لایه های حجاب کم میشود

پارسا پورسلطانی در ‫۴ ماه قبل، دوشنبه ۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۱۰:۳۳ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۲ - در توحید باری:

خداوندی که چون نامش بخوانی نیابی در جوابش لن ترانی

لن تهرانی اشاره به قوم موسی داره

پارسا پورسلطانی در ‫۴ ماه قبل، دوشنبه ۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۱۰:۱۸ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۲ - در توحید باری:

به نام آنکه هستی نام ازو یافت ...

به نام آنکه : آغاز میکنم به نام خدایی که

فلک جنبش فلک آرام : علما تصور میکردن زمین ثابت هست و سامان میچرخد

 

فرید کیومرثیان زند در ‫۴ ماه قبل، دوشنبه ۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۱۰:۰۲ دربارهٔ سعدی » بوستان » در نیایش خداوند » بخش ۱ - سرآغاز:

(( صدای خدا در جان )) 

چو بخت، در ببندد از شامگاه
دلت فتد ز پای، جانت به آه

ز سوز سایه، دل شود بی‌صدا
نشینی خسته در شبِ بی‌پناه

ندایی خیزد از سرای راز:
مرو، که یار توام در هر سپاه

نگر، که عشق نغمه‌ای بشنود
کز حق بود، نه از هوس و گناه

فریدارن گوید از سرِّ خویشتن:
یزدان بود در خویش، در هر نگاه


فرید کیومرثیان دوشنبه - ۸ اردیبهشت ۱۴۰۴

Mohsen Dousti در ‫۴ ماه قبل، دوشنبه ۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۰۹:۵۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۲۰ - چرب کردن مرد لافی لب و سبلت خود را هر بامداد به پوست دنبه و بیرون آمدن میان حریفان کی من چنین خورده‌ام و چنان:

باعرض سلام خدمت همه دوستان

برای تفسیر ابیات مثنوی کتابهای آقای کریم زمانی بسیار جامع و ساده بیان شده است

بابک چندم در ‫۴ ماه قبل، دوشنبه ۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۰۳:۳۲ در پاسخ به اشکبوس رضا دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » داستان دوازده رخ » بخش ۱۴:

عزیز

اگر به بخش دوم همین دوازده رخ رجوع کنی می بینی که شاه توران پس از شکست مقابل رستم به سرعت به کاخ خود در خلخ بازگشت.

خلخ در خطا/ختاء (ختن) است و نه در ایران کنونی، پس توران آنجاست نه در ایران کنونی...

ایران و انیران هم از زبان و زمان ساسانی است و نه پیش از آن، تیسفون پایتخت ساسانیان در عراق کنونی بود و منظور از انیران غیر ایرانیانی است مانند اهالی آشورستان، بابلستان، اعراب تحت سلطه ساسانیان و امثالهم، و نه تورانیان که هزاران سال قبل از ساسانیان و هزاران کیلومتر در شرق آنها بودند...

محمد در ‫۴ ماه قبل، دوشنبه ۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۰۲:۰۱ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و شغاد » بخش ۴:

درود؛ پیشنهاد می‌کنم برای معنای ابیات و اشعار از هوش مصنوعی استفاده نکنید. اغلب ابیات را به غلط معنا کرده است. برای مثال: درخت و برادر به هم بر بدوخت یعنی  تیری  پرتاب کرد که از درخت گذشت و به برادرش شغاد اصابت کرد و درخت و برادرش به هم دوخته شدند. اما خودتان ملاحظه کنید که هوش مصنوعی چه معنایی را بیان کرده است!هوش مصنوعی: درخت و برادر به هم وابسته‌اند و وقتی یکی از آنها می‌رود، دیگری از دلش غمگین می‌شود.   واقعا که!

بابک چندم در ‫۴ ماه قبل، دوشنبه ۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۰۱:۱۸ در پاسخ به برمک دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » هوشنگ » بخش ۳ - بنیان کردن آهنگری و صنعت‌های دیگر به دست هوشنگ:

@ برمک

عزیزم

نام شما "برمک"  را اگر کسی بخواند نَرمک و دیگری نارمَک و یکی دیگر گَرمَک، وماهَک و و و... را قبول میکنی که از بابت پرگویشی و بازی با کلمات در فارسی و این دست داستانهاست؟ فکر نکنم...

دلایل موجودی چند گونه از یک نام در فارسی دلایل متعدد دارد ازجمله چرخشها از یک زبان به زبان دیگر، مثلاً ۱-از اوستایی به پارسی میانه و ۲- سپس از آن به فارسی...

همچنین طبیعت خط پهلوی که فقط ۱۴ علامت/حرف داشته که بسیاری از این حروف هر کدام چند بارِ آوایی داشتند و در دوران پسین (در زمان و زبان فارسی) به دلیل آشنایی ناقص آنها را به اشتباه نوشتن، همچنین در گویشهای مختلف آنرا به شکل رایج در گویش محلی در آوردن و....

آن تهماسب نیست که به گشتاسب و وشتاسب و غیره تبدیل شده که همان "ویشتاسپا" از پارسی کهن و اوستایی است که تبدیل شده به ویشتاسپ، وُشتاسپ و گشتاسپ و گشناسب و....

وَهرام/ورهرام پارسی میانه هم که در فارسی شده بهرام از اوستایی(جوان) وِرِتراغنا آمده یعنی درهم شکننده سد(ها) از ریشه مشترک هندوایرانی، یک فارسی زبان شاید متوجه چرخش از وهرام/ورهرام به بهرام شود ولی چرخش از وِرِتراغنا به بهرام راچطور؟ بدون مطالعه و یادگیری زبانهای کهن -> خیر...

گَیومَرت در پارسی میانه هم از گایا+مارِتا(ن) اوستایی آمده (مارتاندا همتایش است در ودایی)، گایا (جان) و مارِتان (مردنی/قابل مرگ/فانی) . گایا سرچشمه گیان در کردی و جان در فارسی، گیهان و جیهان و جهان و کیهان....

نمونه ای دیگر نام "آرتاخشاتریا" هخامنشی (آرتا + خشاتریا ولی سرهم) که به ارتَخشیر و بعد اردشیر تغییر یافته، و یا آنچنانکه آهورا مازدا (دو لغت یکی لقب و دیگری صفت) که در پارسی کهن تبدیل به آئورامازدا (یک لغتِ سرهم) و بعد در پارسی میانه اورمَزد و بعد در فارسی هُرمَز(د)/هُرمُز شده از بابت تغییرات در زبان طی زمان است از جمله ورود نامها از زبانی خارجی ولو از زبانی دیگر از خانواده ایرانی به زبان بومی برای مثال از اوستایی ->پارسی کهن-> پارسی میانه->فارسی...و نه از بابت پرگویشی و پویایی و امثالهم...

یک فارسی زبان امروزی زبان پارسی میانه را (به غیر از برخی لغات) نمی فهمد مگر آنکه آنرا یاد بگیرد، همچنین یک فرد ساسانی هم زبان نیاکان هخامنشی خود را نمی فهمید چرا که نه فقط آواهای زبان کهنتر یا از بین رفته یا تغییر اساسی کرده بود که دستور زبان به اندازه ای زیر و رو شده بود که برای یک ساسانی زبان هخامنشی قابل فهم نبود، همچنین یک هخامنشی هم زبان پارسی میانه را نمیتوانست بفهمد.(اگر با معجزه ای چند قرن بعد زنده می شد 😊)...

دکتر حافظ رهنورد در ‫۴ ماه قبل، یکشنبه ۷ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۴۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹:

جناب سعدی و اشارتش به شاهد دوستی...

کتاب شاهدبازی دکتر شمیسا

دکتر حافظ رهنورد در ‫۴ ماه قبل، یکشنبه ۷ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۲۲:۰۵ دربارهٔ حافظ » قطعات » قطعه شمارهٔ ۱۵:

گروتسک جالبی در این قطعه وجود دارد. 

توصیفاتی که از  دختر می‌شود به‌خصوص در بیت آخر، صفاتی انسانی هم هست و بیاندیشید که چنین دختری را چه کس می‌تواند دوست داشته باشد؟ همه از چنین یاری فراری هستند. حال همین صفات دقیقن توضیح خصوصیات شراب (دختر رز) است.

این طنز شعر حافظ و توصیفاتی که در حقیقت ضد وصف است همان گروتسک هنری در ادبیات است. 

هرچه گفت حضرت حافظ حق گفت در ‫۴ ماه قبل، یکشنبه ۷ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۲۱:۵۳ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۷۳:

به به به این مرد بزرگ که با همین دو بیتش میشه یک عمر زندگی کرد 

متاسفانه یک سری از دوستان ما اشعار حضرت رو به جهت توجیه الکل پرستی خودشون و یک سری هم تاکید بیش از حدی بر عرفانی و مذهبی بودن ابیات دارن

عزیزان دل خیام خیلی ساده گفته که هر چیزی که ازش لذت میبری و میدونی که بهت صدمه ای نمیزنه و باعث خوشنود شدنت میشه رو به کار بگیر و این حال خوبن رو با دوستانت به اشتراک بذار

تاکید خیام به زودگذر بودن این دنیا همیشه و تو همه ی رباعیات بوده 

امروز شاد باش فردا فرصتی برای هیچ چیز نمیمونه

دکتر حافظ رهنورد در ‫۴ ماه قبل، یکشنبه ۷ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۲۱:۴۸ دربارهٔ حافظ » قطعات » قطعه شمارهٔ ۱۴:

امیر مبارزالدین (محتسب در شعر خواجه حافظ) پس از شکست از جلایریان در راه برگشت شجاع‌الدین پسرش و یحیا پسر برادرش را سرکوفت می‌زد که شما سستی کردید و من شکست خوردم و خط‌ونشان می‌کشید که به شیراز برسیم هر دوی شما را جزا می‌دهم. این‌دو پسرعمو یک کاسه کردند و در اصفهان او را به بند کشیدند و شجاع شاه شد و مبارزالدین را در قلعه طبرک اصفهان محبوس کرد و میل بر چشمانش کشید که نتواند اقدامی برای شاه شدن دوباره کند. یحیا هم والی اصفهان شد. مبارز در قلعه طبرک ماند تا بمرد.

۱
۱۴۵
۱۴۶
۱۴۷
۱۴۸
۱۴۹
۵۵۴۸