گنجور

حاشیه‌ها

جعفر عسکری در ‫۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۹ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۱۸:۵۹ دربارهٔ رهی معیری » ترانه‌ها و نغمه‌ها » شمارهٔ ۳۵ - به کنارم بنشین:

روح بانو دلکش، رهی معیری و مهدی خالدی شاد بابت ساختن چنین آهنگ ماندگاری! 🖤🖤🖤

 

تا آساید دل زارم بنشین

بنشین ای گل! به کنارم بنشین

سوز دل می‌دانی، بنشین تا بنشانی، آتش دل را

یک نفس مرو که جز غم، هم‌نفس ندارم

یار کس مشو که من هم، جز تو کس ندارم

ای پری! بِنه به یک‌سو، ناز و دل‌فریبی

تا نصیبی از تو یابد، جان بی‌نصیبی

ماه من! به دامنم بنشین، کز غمت ستاره‌بارم

شکوه‌ها ز دوریَت هر شب، با مه و ستاره دارم

من چه باشم؟ بسته‌ی بندت، نیمه‌جانی، صید کمندت، آرزومندت

از غمت چون ابر بهارم، ای بِه از گل‌های بهاری! روی دلبندت

ای شمع طرب! سوزم همه شب، بنشین که شود طی شب تارم بنشین، به کنارم بنشین

مرو مرو! که بی تابم من

درون آتش و آبم من

دامنم ز اشک غم، تر باشد

خارم ای گل! بستر باشد

بیا بیا! که نوشم جامی، ستانم از دهانت کامی، طره‌ی تو بوسه‌باران سازم

گه جان یابم، گه جان بازم

مه فتنه‌گرم! چو رَوی ز برَم چون ز دلداری آمدی باری

تا به پایت، جان بسِپارم بنشین، به کنارم بنشین

پروانه اسماعیل زاده در ‫۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۹ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۱۶:۲۵ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد » بخش ۱۱:

هوش مصنوعی را چه به شاهنامه خواندن و شرح دادن!!!

محمدحسین احمدی موسوی در ‫۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۹ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۱۳:۲۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۲:

سلام و خدا قوت.
آوازی زیبا از این غزل از استاد شهرام ناظری-پاینده بادا- هست که دوستان را به شنیدن آن دعوت می کنم. از رادیو  معارف شنیده ام و در وب هست.
موسوی- عید مبعث 11 بهمن 1403 .

فاطمه rezaie در ‫۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۹ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۱۱:۳۹ در پاسخ به ناشناس دربارهٔ سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸:

درود بر شما فوق العاده متن زیبایی در وصف حضرت شیخ اجل نوشتید 👌

رضا از کرمان در ‫۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۹ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۱۰:۴۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۹:

فلک به مَردمِ نادان دهد ...

درود بر روح پرفتوح حافظ با این بیت که واقعا حال امروز ماست

فرامرز عبداله پور در ‫۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۹ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۰۱:۴۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۲:

 

سرو خُرامیم آی نییَه ، مِیلینی وِئرمیر چمنَه

گُل ایله همدم اولمورِ ، یادینی وِئرمیر سمنَه

 

دونن نندی ساچلاروندان ، گیلِیلی یم حِئیِف حِئیِف

دئدی قارا بورما ساچلار ، هِچ قولاغ آسموری منه

 

تا منیم سومسوک اوره گیم ، گیردی او چین چین تِئل لره

او اوزون سفردن گلیب ، ایاقین قویمور وطنَه 

 

کمان قاشین قاباقیندا ، التماس ایله رَم ولی

قولاغی اوزوندور اوندان ، هِچ قولاغ آسموری منه

 

عطیرلی چین چین دامنله ،گلیسن صبادن عجب

سن سُووشان توپراقلاری ، بَنذتمیر مُشکِ خُتنه

 

بیر بالاجا کی یِئل اَسر ، زلفِ بنُوشه تِتره یَر

واه اوره گیم نه یاد اِئدر، ایله مز اول عهدشکنه

 

جمالین گورمگه اورک ،جانیلا همدم اولمورِ

جاندا اونون هواسینا ، خدمت ایله میر تنه

 

اول بدیر اوزلی ساقی دَه ، وِئریر منه چاخیر شراب

کیم بدنین می جامی تک ، اوخشادور ایندی دهنه

 

ظلم الیله توکمه سن ، گوزیاشیمی بولوط تکین

ایتمسه گوز یاشیم مدد ، دوزَلمز آی دُرّ عَدَنه

 

ناز ایله غمزه ن اُلدوریب پند اِئشیتمز حافظی 

تیغِ سزادی هر کیمه ، کی  قولاغ آسمور سخنه

 

(ترجمه غزل حافظ به ترکی )

موسته فا کورد در ‫۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۹ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۰۰:۳۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۳:

در جمع شاهان و صدر مصطبه ها نشستن و می ناب مدام نوشیدن، ظن فراوان بر ریا و آلودگی به ظلم و جور و عیب ظالم پوشیدن دارد.. و آنجا که حافظ خودش میگه با همه آلودگی هنوز پاکدامنم.. این نظر تایید میشه .. اینجا می توان به یکی از اسرار حضرت حافظ پی برد که من یزید فضل و معامله و حراج دانش در محضر سلطان و دربار نیز اینرا تصدیق می کند بودن با شاهان خود کم التفاتی نیست که شامل حافظ شده به قیمت سکوت در جور و بسنذگی به نصیحت و کنایات و اشارات .. هیچ کس گناه حافظ را نمی بیند الا خودش 

کمی باید به دید ساده و واقع نگری نیز به اشعار و کنه مضمون و محیط شعر نگریست 

علی در ‫۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۹ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۰۰:۰۸ در پاسخ به همیرضا دربارهٔ سعدی » بوستان » باب چهارم در تواضع » بخش ۱۲ - حکایت معروف کرخی و مسافر رنجور:

کسی راه معروف کرخی بجست که بنهاد معروفی از سر نخست

بنده هم با نظر شما موافقم، از سر نهادن بیشتر به کلاه میخوره تا شیوه و روش

فرامرز عبداله پور در ‫۵ ماه قبل، دوشنبه ۸ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۲۳:۰۱ دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴:

ساقیا دولدیر بیلیرسن من خُمارم جامی سن
ساعتی آرام ائله بو عمرِ بی آرامی سن

میرِ مجلس چون سن اولسون باخ جماعت حالینا
خام ایچیتدیر پخته یه پخته ایچیتدیر خامی سن

قالبِ اولادِ آدم ده طمع منزل ائدیپ
تِئز اولام وارری غمیله ایتمه تلخ  ایامی سن

نه بهشت بیزدن اولار خالی نه دوزخ دُم دُلی
ساقی دور دولدیر شرابِ ارغوانی فامی سن

قیل و قال بایزید و شبلی و کرخی نه سود
اوز ایشون بیل بو ایشی دیلدن سُویشدیر نامی سن

تازمانی اوتمویوب توپراق وئراخ دم آدمیک
ننگ و نامی بیزلره یوخ گور کی خاص و عامی سن
(۱۶۴//۱۴۰۳/۰۵/۲۴)
"ترجمه ترکی غزل سنایی"

رضا از کرمان در ‫۵ ماه قبل، دوشنبه ۸ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۲۳:۰۱ در پاسخ به علی م پ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۴۳:

سلام

اابته بیشتر به حال وهوای غزلیات عطار نزدیکتره 

 

فرامرز عبداله پور در ‫۵ ماه قبل، دوشنبه ۸ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۲۲:۵۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۱:

 

گول اوزون عکسی کی بیر گُئوزکی تکین جامه دوشیب

گولوشیندن مِئیین عارف طمعِ خامه دوشیب

 

یوزووون حُسنی کی بیر جُلوه ائدیب آینه ده

گور نَقَدر نقش کی آیینه ی اوهامه دوشیب

 

بیر بئله عکسِ مِی و نقش و نگاری کی ائدیب

بیرجه ایششیق رُخِ ساقی دن هله جامه دوشیب

 

غیرتِ عشق هامی خاصلار دیلینی لال ایله ییب

غمینین سرّی بس هاردان دهنِ عامه دوشیب

 

من خراباته ده مسجددن اوزیم گئتمه میشم

حاصلی عهد ازلدن دی کی فرجامه دوشیب

 

نیله سین دایره نی دونمیه پرگار کیمین

کیمسه کی دایره ی گردشِ ایّامه دوشیب

 

یاناقون چاله سینه ساچلا اوزین آسمیش اورک

آه صد آه کی چئخمیش چالادان دامه دوشیب

 

اولدی خواجه بیزی دوباره گورن صومعه ده

بیزیم ایشده رُخِ ساقیله لبِ جامه دوشیب

 

غمینین تیغینین آلتین گرک اوینار گئده سن

کیم کی اُلمیش اونا بیر یاخچی سرانجامه دوشیب

 

آیری بیر لطفی وار هردم من اورک یانمیشینان

بو گدا گور نئجه شایسته ی انعامه دوشیب

 

صوفیلار هاممی حریف دیله نظر باز ولی

آرادا حافظِ دل سوخته دی بدنامه دوشیب

"ترجمه شعرحافظ به ترکی"

(۱۶۲//۱۴۰۳/۰۵/۲۰)

فرامرز عبداله پور در ‫۵ ماه قبل، دوشنبه ۸ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۲۲:۴۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۷:

بولبولون خوشرنگ بیر گول دیمدیگینده واریدی
اول نوایِ خوش ایچینده ناله سی چوخ زاریدی

سویلدیم وصل ایچره سن بو ناله و فریاد نه؟
سویلدی افغانه سالمیش جلوه ی دلداریدی

یار اگر بیزله قونوشماز یوخدی جایِ اعتراض
کام لی بیر شاهدیر گداییله اوتورماق عاریدی

دوستون حُسنیله نیاز و نازیمیز توتمیر بیزیم
خوش اُ کی گول اوزلی لر بختیله برخورداریدی

دورگینان تا کِلک اول نقّاشه جان افشان اِئدک
کی بِئله نقشِ عجب چکمیش اونون پرگاریدی

راهِ عشقه یولچیسان گر قورخما بدنام اولمادان
شیخِ صنعان خرقه سی رهنِ درِ خمّاریدی

خوشدور اول شیرین قلندر سیر اطواریندادا
حلقه ی زُنّاریده ذکرِ ملَک گفتاریدی

اول پری وش قصرینین آلتیندا حافظ گوزلری 
شیوه ی جنات تجری تحتهاالانهاریدی
"ترجمه شعر حافظ به ترکی"
(۲۰۹/۱۴۰۳/۱۰/۱۷)

فرامرز عبداله پور در ‫۵ ماه قبل، دوشنبه ۸ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۲۲:۴۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۰:

دردیله سینم لبالب کاش اولیدی مرهمی
جانه گلدی بو اورک تک لیکدن الله همدمی

بو چاپار گردونیدن وار کیمده آسایش گوزی
ساقیا جامی یِئتیر تا این کی دینجلتسین دَمی

بیر زرنگه سُئویلدیم احواله باخ گولدی دِئدی
بیر چتین گوندور عجب ایشدیر دوتوب غم عالمی

صبر گودالینده یاندیم اول ایشیق شمعه گوره
حالیمیزدان بی خبر تورک شاهی، نولموش رستمی؟

امن و آسایش بلادیر عشق بازلیق سیرینه
اول اورک یانسین، کی دردون وار کن ایستر مرهمی

اهلِ کام و نازه یوخدور رِندلر کویینده یول
دنیا گورمیش یولچی لازیمدیر، نه خام بیر بی غمی

عالمِ توپراقدا آدم اولما کی گلمز اَله
آیری عالم جورله تا سُئْوکسین دوزلتسین آدمی

دورگیلان تا اول سمرقند تُرکینه خاطر وِئرَک
کیم سازاقی عطرِ جویِ مولیان پایلار همی

حافظین اشکی نه أُلچیر عشق استغناسینی
یِئددی دریا بو دنیز  ایچره، گورونمیش شبنمی
(ترجمه آذری غزل حافظ)

A Alavi در ‫۵ ماه قبل، دوشنبه ۸ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۲۲:۰۵ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۷۲۳:

الله تویی وز دلم آگاه تویی

خلقان همه خفته اند و بیدار تویی

 

هر مورچه ای که دم زند در ته چاه

از دم زدن مورچه آگاه تویی

محمد مهدی فتح اللهی در ‫۵ ماه قبل، دوشنبه ۸ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۲۱:۱۴ دربارهٔ عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۵:

احسنت

خلاف نظر دوستان قشنگ اما امیدبخش

محمد مهدی فتح اللهی در ‫۵ ماه قبل، دوشنبه ۸ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۲۱:۰۱ دربارهٔ عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت خواجه‌ای که از غلامش خواست او را برای نماز بیدار کند:

احسنت.شیخ عطار خیلی تمیز و روشن ، مسئله طلب را شرح دادند.

پریشان در ‫۵ ماه قبل، دوشنبه ۸ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۲۰:۲۵ در پاسخ به رادوین دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۶:

خیام عارف نبوده است.

پریشان در ‫۵ ماه قبل، دوشنبه ۸ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۲۰:۲۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۰:

خیلی ساده، سرت تو کار خودت باشه. همین. راه هرکس برای سعادت متفاوته و سعی نکن خودت رو تحمیل کنی. نه کم نه بیش.

امین مروتی در ‫۵ ماه قبل، دوشنبه ۸ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۱۹:۲۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۷۴:

غزل شمارهٔ ۱۶۷۴(ما ز بالاییم)

فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)

 

محمدامین مروتی

 

مولانا در این غزل در بارۀ رشد و تکامل عرفانی سالک سخن می گوید.

 

ما ز بالاییم و بالا می‌‌رویم

ما ز دریاییم و دریا می‌رویم

مولانا می گوید موطن اصلی ما، عالم بالا و معناست. به سوی دریای وجود روانه ایم.

 

ما از آن جا و از این جا نیستیم

ما ز بی‌جاییم و بی‌جا می‌رویم

انسان در مکان و زمان محبوس شده در حالی که از لامکان آمده و به لامکان می رود.

 

لا اله، اندر پی الالله است

همچو لا ما هم به الّا می‌رویم

"لا اله"، نفی است و "الا الله" اثبات. ما هم باید اول لا و فنا شویم تا به الله برسیم. اشکالی در مصرع اول وجود دارد و آن جابه جایی "لا اله" و "الا الله" است.

 

قل تعالوا  آیتیست از جذب حق

ما به جذبه ی حق تعالی می‌رویم

به همین دلیل است که خداوند می گوید به سوی من بیایید و این فرموده، همچون آهنربا، سالک را مجذوب خود می کند.

 

کشتی نوحیم در طوفان روح

لاجرم بی‌دست و بی‌پا می‌رویم

از آن جا که در کشتی نوح نشسته ایم، بدون دست و پا زدن، به سوی نجات روانه ایم.

 

همچو موج از خود برآوردیم سر

باز هم در خود تماشا می‌رویم

خیزش موج از تلاش خود موج است. ما هم باید به توانایی های درونی و باطنی خود بنگریم.

 

راه حق تنگ است چون سم الخیاط

ما مثال رشته، یکتا می‌رویم

راه خداوند مثل سوراخ سوزن باریک و تنگ است. برای عبور از آن باید مثل نخ، یک رشته شویم.

 

هین ز همراهان و منزل یاد کن

پس بدانک هر دمی ما می‌رویم

خوانده‌ای انا الیه راجعون

تا بدانی که کجاها می‌رویم

از همراهان و آشنایانی یاد کن که به سوی خدا رفته اند تا مطمئن گردی تو هم باید این راه را بروی. مقصد رجوع به خداوند است.

 

 

 

اختر ما نیست در دور قمر

لاجرم فوق ثریا می‌رویم

ستاره زندگی ما در گردش ماه و افلاک نیست بلکه فراتر از افلاک و ستارگان است.

 

همت عالی است در سرهای ما

از عُلی تا ربّ اعلا می‌رویم

ان که همت عالی کند، به افلاک راضی نمی شود و تا خدای افلاک بالا می رود.

 

روز خرمنگاه ما ای کور˚موش!

گر نه کوری، بین که بینا می‌رویم

روز برداشتن محصول، موش های کور یعنی انسان ها ناواصل، به بصیرت ما پی می برند.

 

ای سخن! خاموش کن با ما میا

بین که ما از رشک، بی‌ما می‌رویم

مولانا به خود می گوید دیگر سخن مگو که ما در این سفر، خودمان یعنی نفسانیت را همراه خود نمی بریم.

 

ای کُه هستی ما! ره را مبند

ما به کوه قاف و عنقا می‌رویم

هستی و دعوی وجود، مانند کوهی سد راه تعالی انسان و صعودش به کوه قاف و رسیدن به سیمرغ و معشوق می شود.

 

 

8 بهمن 1403

آینهٔ صفا در ‫۵ ماه قبل، دوشنبه ۸ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۱۷:۰۴ در پاسخ به Reza Rezaei دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۳:

سلام و درود

ترجمه‌ی خودم :)

۱
۱۴۵
۱۴۶
۱۴۷
۱۴۸
۱۴۹
۵۴۶۹