گنجور

حاشیه‌ها

jalal tehran در ‫۳ ماه قبل، یکشنبه ۲۹ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۱۱:۴۶ در پاسخ به نیک دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱:

درود و عرض ادب

در گوگل وبلاگ "حافظانه" را سرچ کنید

سوره صادقی در ‫۳ ماه قبل، یکشنبه ۲۹ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۱۱:۴۲ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۶ - در سابقه نظم کتاب:

چو عیسی روح را درسی درآموز چو ...

موسی در کوه طور با درختی سوزان رو‌به‌رو شد که نماد معرفت الهی است و به این ترتیب موسی نماد مواجهه با نور، آتش و تجلی الهی است. همانطور که موسی با آتش معرفت الهی رو به رو شد تو هم شعله‌های عشق را بیافروز و در دلها روشن کن. در کنار اشاره‌ی شاعر به عیسی و توان جان‌بخشی او و دم حیات‌بخشش، مفهوم بیت برمیآید چنین باشد که داستانی بسرا که هم جان‌افزا باشد و هم سوزاننده‌ی دل.

سوره صادقی در ‫۳ ماه قبل، یکشنبه ۲۹ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۱۱:۳۳ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۶ - در سابقه نظم کتاب:

چه طرز آرم که ارز آرد زبان ...

اگر کار نوشتن می‌کنید می‌فهمید این بیت یعنی چه. بسیار زیبا دغدغه خالقان آثار را بیان می‌کند. روح نظامی شاد.

سوره صادقی در ‫۳ ماه قبل، یکشنبه ۲۹ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۱۱:۲۹ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۶ - در سابقه نظم کتاب:

در آوردند مرغانِ دُهُل ساز ...

مرغان دهل (اضافه تشبیهی) سازشان را درآوردند. احتمالاً ریشه در رسم آن زمانه داشته که برای اعلام صبح و شروع روز به تعداد دفعاتی (احتمالاً پنج بار) دهل می‌زده‌اند. اینجا منظور نظامی خود دهل و دهل‌زن نیست بلکه دارد می‌گوید مرغان و پرنده‌ها که با شروع صبح شروع به آواز خواندن می‌کنند همان دهل‌زن‌ها هستند که شروع روز را اعلام می‌کنند.

چند بیت اول این بخش در توصیف صبح و شروع روز و آسمان صبح است و مناسبتش جدای از اینکه صبح کلاً استعاره قوی‌ای برای مفهوم شروع کردن یک کار است و به مرحله عمل رساندن عزم، این معنی را هم دارد که با توجه به ادامه و کل این بخش، می‌گوید صبح بود که بخت من باز شد و دولت به من رو کرد و از حیرت چگونگی سرایش شعر و نیز انگیزه آن، به در آمدم و بالاخره کار را شروع کردم.

سوره صادقی در ‫۳ ماه قبل، یکشنبه ۲۹ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۱۰:۳۰ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۶ - در سابقه نظم کتاب:

فلک را از سر‌ِ خنجر زبانی تراشیدی ز سر مویِ معانی

سر تراشیدن در فرهنگ و ادبیات فارسی تا جاییکه می‌دانم دو معنی غالب دارد: عزاداری کردن که روشی برای خانم‌هاست موی بریدن، و ابراز ارادت و احترام که برای آقایان است و در مناسک حج انجام می‌شود. اینجا منظور آنست شاعر توانسته به دلیل زبان تاثیرگذار و اوج هنر شاعری‌اش در خلق این اثر موی معانی را از سر فلک بتراشد. به عبارتی چیزی از معنا در عالم باقی نگذارد که نگفته باشد و به اتمام و اکمال نرسانده باشد. اغراق دارد در اینکه شاعر به زیبایی حق معنا را در اثر پیش رو ادا کرده و فلک را واداشته ابراز احترام به او کند.

ی در خنجرزبانی ی مصدر است: خنجرزبان بودن.

سوره صادقی در ‫۳ ماه قبل، یکشنبه ۲۹ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۱۰:۱۶ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۶ - در سابقه نظم کتاب:

که صاحب حالتان یک‌باره مردند ...

زمانه به یک مجموعه داستانی عاشقانه نیاز داشته :-) یک پنتالوژی عاشقانه مورد نیاز مبرم بوده

رضا از کرمان در ‫۳ ماه قبل، یکشنبه ۲۹ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۰۹:۵۴ در پاسخ به کمال داودوند دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۶:

 جناب داودوند گرامی درود 

  واقعاهرچه سعی کردم که متوجه این شماره گذاری حضرتعالی بر رباعیات بشم چیزی دستگیرم نشد یکبار هم سوال کردم کسی پاسخ نداد  ،حال که زحمتی کشیدید واعدادی را مینویسید کاش توضیحاتی را مرقوم میفرمودید که حاشیه های شما مهجور نمانده ومفید فایده واقع گردند .

  شاد باشی عزیز 

سوره صادقی در ‫۳ ماه قبل، یکشنبه ۲۹ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۰۹:۴۶ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۶ - در سابقه نظم کتاب:

و گر با تو دم ناساز گیریم چو ...

از میان معانی متعدد برای «دم گرفتن» به نظر می‌رسد چون اینجا «با کسی» اضافه شده: «با کسی دم گرفتن»، به معنی «هم آواز شدن با کسی» معنی بدهد. با تو دم ناساز گیریم پس می‌شود: به خوبی با تو هم‌آواز نشویم.

آنچه من می‌فهمم اینست که در بیت قبل می‌گوید اگر خداوند با تو همراه باشد و به اصطلاح امروز شانست بگیرد، چنان حق‌شناسی‌ای در حقت می‌کنند (شعرت و آوازه‌ات بر زبان‌ها و هنرت مقبول و محبوب می‌افتد) که ناسپاسی نتوانی کنی. یعنی اینقدر کامل که راضی شوی. در این بیت احتمال دیگر را مطرح می‌کند اگر (به اصطلاح بسیار عامیانه امروز:) شانست نگیرد و شعرت مورد استقبال مخاطب قرار نگیرد مثل فردوسی خواهی شد که مزدی از بابت زحمت سرایش شاهنامه نتوانست بگیرد.

باز آنچه من می‌فهمم اینست که در ادامه این بخش حرف از «روزی» می‌زند که دست خداست و نیز ارزش بودن قناعت. به عبارتی در کل دارد می‌گوید ممکن است مشهور بشود این اثر و من مزد خوبی از مال دنیا بگیرم ممکن هم هست که بدشانسی بیاورم و مقبول نیوفتد و مثل فردوسی به هیچ عِوَض دنیوی نرسم. ولی چه باک؟ قناعت هست و روزی را خدا می‌رساند.

شاعر چنان مشتاق انجام و خلق این شاهکار خلاقانه است که حتی دورنمای قدر ندیدن از دنیا اشتیاقش را خاموش نمی‌کند.

علی احمدی در ‫۳ ماه قبل، یکشنبه ۲۹ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۰۹:۳۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱:

برای تفسیر این غزل باید ابتدا نگاهی کلی به آن داشت .به نظر می رسد حضرت حافظ کلام اصلی خود را در ابیات اول بیان کرده و در ابیات بعد به شرح قصه پرداخته است دربیت آخر حکایت از مجلسی دارد که حاجی قوام برپا کرده و با توجه به اینکه حافظ در یکی از ابیات از باد خواسته تا پیامی را به جانان برساند به نظر می رسد خودش در آن مجلس حضور نداشته است . نکته مهم دیگر اینکه در آن مجلس به عمد نامی از حافظ برده نمی شود حال آنکه ممکن است شعری هم از قول وی خوانده شده باشد. در هر حال این موضوع حافظ را متاثر ساخته و سبب خلق این اثر زیبا شده است.در بسیاری از اشعار حافظ برای رفع غم از باده یا می کمک گرفته شده است (با هر تفسیر و توجیهی که می پسندید) در اینجا هم از ساقی می خواهد در جام او باده بریزد آنهم باده ای نورانی یا مثل نور که روشنی بخش باشد و او را روشن و هشیارتر کند.او حتی از مطرب می خواهد که بگویند جهان مطابق آنچه ما خواسته ایم شده است اما چرا؟

چون نیازی نیست حافظ حتما در آن مجلس باشد چون با نور باده که در پیاله هست می تواند تصویر روی یار را ببیند و این موضوع را به بیخبرانی می گوید که فکر می کنند با عدم حضور  حافظ در مجلس و حذف نام او می توانند او را گمنام کنند. حافظ می گوید من نیاز به ساقی مجلس شما ندارم که گه گاه جام مرا پر کند من شرب مدام دارم و همواره می توانم مست شوم حتی اگر در مجلس شما نباشم 

هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق 

ثبت است بر جریده عالم دوام ما

این بیت راهم خطاب به همان بیخبران می گوید که قصد گمنامی حافظ را دارند او می گوید من که دلم با عاشقی زنده شده هرگز نمی میرم .عشق نام انسان عاشق را در کتاب جهان ثبت می کند و تا جهان باقیست نام من هم وجود دارد و شما نمی توانید مرا حذف کنید . در واقع یکی از ویژگی های راه عاشقی بقای جاودانه انسان است و شاید یکی از بهترین نمونه ها خود حضرت حافظ باشد .در قرآن کریم از عبارت کلمه برای افرادی چون حضرت عیسی مسیح استفاده شده و قرآن او را کلمه خدا می داند . کلمه از ریشه ک ل م با فتح کاف و سکون لام به معنای زخم است و در مورد  کلمه و کلام ، اثری که به جا می گذارند را باید در نظر گرفت و عیسی مسیح به خاطر اثری که در زمان خود بر عالم گذاشت کلمه محسوب می شود . در این بیت حافظ فرد عاشق را موثر در عالم می داند و اثر فرد عاشق درجهان تا ابد می ماند

چندان بود کرشمه و ناز سهی قدان 

کاید به جلوه سرو صنوبر خرام ما 

در اینجا توصیفی از معشوق می کند که احتمالا در آن مجلس حضور دارد .و او را با سهی قدان مقایسه می کند و جلوه اورا بیشتر می داند .سرو از صنوبر بلندتر و صاف تر است ولی صنوبر جلوه بیشتری دارد .حال حافظ معشوق خود را سروی می داند که خرامیدنش چون صنوبر زیباست . نکته مهم این است که بازهم حافظ به جلوه معشوق برای عاشق بودن و عاشق ماندن اشاره می کند .و آن را شرط لازم برای عاشقی می داند .

ای باد اگر به گلشن احباب بگذری 

زنهار عرضه ده بر جانان پیام ما 

اینجامشخص است که حافظ در آن مجلس حضور نداشته و از باد می خواهد پیامش را به معشوق برساند گلشن احباب هم جاییست که دوستان همه جمعند. اما چه پیامی؟

گو نام ما ز  یاد  به عمدا چه می بری

خود آید آن که یاد نیاری ز نام ما 

ظاهرا در یک دوره زمانی استفاده از نام حافظ ممنوعیت داشته و این را حافظ می داند و از طرفی می داند که معشوق یا سایرین نمی توانند  شعرش را نخوانند . حالا شعرش خوانده شده و معشوق عنوان می کند که نام شاعرش را از یاد برده و این کار را تعمدا انجام می دهد که برای خود یا حافظ مشکلی پیش نیاید . حافظ گله مند شده و می گوید به هر حال ممکن است روزی برسد که خودبخود دیگر نام مرا بر زبان نیاری چرا حالا تعمدا چنین می کنی 

اما در بیت بعد می گوید مستی من است که به چشم معشوق زیبا و خوشایند است و او شعرم را به خاطر اینکه تجلی مستی من است می پسندد و همین مستی من است که زمام دست اوست و مرا با شعرم به آن مجلس می برد . این مستی هم در اشعار حافظ ناشی از روشن بینی ناشی از باده است و نوعی هشیاری فراتر را القا می کند .

ترسم که صرفه ای نبرد روز باز خواست

نان حلال شیخ ز آب حرام ما

شیخ می تواند اشاره ای به زاهدان و رهروان شریعت باشد که به دنبال ثواب در آخرت هستند و بر این باورند که فقط با رعایت قوانین شرع است که به پاداش می رسند . حافظ می گوید در مقایسه با شراب حرامی که من می نوشم و اتفاقا امید به ثواب در آخرت دارم !بعید می دانم شیخ که به نان حلال خودش می نازد سودی در آخرت ببرد .

از نگاه دیگر شیخ می تواند استعاره از حاجی قوام باشد که در مجلس خود به مردم غذا می دهد که طبعا غذایی حلال است . حافظ باده خود را با غذای شیخ مقایسه می کند و علیرغم به ظاهر حرام بودن آن می تواند برایش در آخرت هم سود آور باشد. شاید مجلسی که حاجی قوام برپا کرده نوعی افطاری یا نذری بوده است.

حافظ ز دیده دانه اشکی همی فشان

باشد که مرغ وصل کند قصد دام ما 

مرغ وصل یعنی وصال معشوق به مرغی تشبیه شده که ممکن است در دام حافظ بیفتد .یعنی امکان دارد در آینده این وصال فراهم شود پس باید منتظر ماند و صبر پیشه کرد . یکی از ملزومات وصال همین صبر است که در غزل های پیشین هم از آن سخن گفته است. عاشق نباید برای وصال به زور متوسل شود بلکه باید صبر نماید و اشک بریزد .

دریای اخضر فلک و کشتی هلال

هستند غرق نعمت حاجی قوام ما 

فلک یا آسمان به دریای سبزفام و هلال ماه به کشتی تشبیه شده یعنی هلال ماه چون کشتی در آسمان شناور است . هلال معمولا در زمانی نزدیک غروب آفتاب نمایان می شود و زمان زیادی در آسمان نمی ماند و اتفاقا در تاریکی پس از غروب آفتاب آسمان رنگی بین زرد و آبی دارد یعنی سبزفام است . شاید اشاره به زمان برگزاری مجلس است که در زمان غروب بوده و این می توانسته نوعی افطاری باشد. 

شاید هم دریای اخضر فلک و کشتی هلال استعاره از دو نفر است که در مجلس حاجی قوام حضور دارند و شاید رقیب حافظ هم باشند .

باید اضافه کنم که حاجی قوام در زمانی وزیر شاه ابو اسحاق بوده و میانه خوبی با حافظ داشته ولی به دلایل سیاسی در زمان مجلس فوق نتوانسته حافظ را به مجلس خود دعوت کند و این باعث دلخوری حافظ شده است

 

سایه سپیدار در ‫۳ ماه قبل، یکشنبه ۲۹ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۰۹:۲۸ در پاسخ به علی جلالی دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۷:

با سلام

من گمان می‌کنم همان پای بلبل نتوان بست درست‌تر باشد. پای‌بستن به معنای محدود کردن؛ مقید کردن.

سوره صادقی در ‫۳ ماه قبل، یکشنبه ۲۹ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۰۸:۵۵ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۶ - در سابقه نظم کتاب:

ز دولتخانهٔ این هفت فغفور سخن ...

فغفور لقب پادشاهان چین است. منظور از هفت فغفور هفت جرم آسمانی‌اند که تا قبل از اختراع تلسکوپ شناخته شده بوده و برای هر یک فلکی قائل بودند و هر کدام را واجد تاثیر و قدرت خاصی می‌دانستند (خورشید، ماه، مریخ، مشتری، زحل، عطارد و زهره). در بیت قبل اشاره به سلطانی خورشید شده. ابیات آغازین این بخش دارند صبحگاه رو توصیف می‌کنند. بنابر این دولتخانه هفت فغفور هم یعنی جایی که این هفت پادشاه رو در خود جای داده = آسمان.

کاظم رمضانیان در ‫۳ ماه قبل، یکشنبه ۲۹ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۰۸:۳۶ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸:

این متن هم از هوش مصنوعی Claude Sonnet 4

استفاده شده:

بر اساس نجوم دوران خاقانی (قرن ۱۲ میلادی) و نجوم اسلامی کلاسیک، اجرام آسمانی به دو دسته تقسیم می‌شدند:

۱. کواکب ثابت (النجوم الثوابت)ثوابت هستند که به اونها ستارگان بیابانی هم گفته میشه. ثوابت در نظر ما دارای حرکتی بسیار کند هستند و حرکت اونها رو تنها از طریق رصد میشه متوجه شد. در ضمن فاصله ثوابت از همدیگه همیشه یکسانه و هرگز تغییر نمیکنه (Wikipedia)

در شعر شامل:

شعری (سیریوس) - درخشان‌ترین ستاره آسمان

فرقد - دو ستاره در خرس کوچک (نگهبانان قطب)

سهیل (کانوپوس) - ستاره راهنمای کشتیرانی

سماک (آرکتوروس) - ستاره درخشان شمال

جوزا (صورت فلکی دوپیکر)

پروین (ثریا) - خوشه ستاره‌ای

سها -ستاره کم‌نور در دب اکبر

 

۲. کواکب سیار (السیارات)

سیارات هستد که به ترتیب نزدیکی اونها به زمین عبارتند از:

۱- قمر(ماه)

۲- عطارد(تیر) یا مرکوری

۳- زهره(ناهید) یا ونوس

۴- شمس(خورشید)

۵- مریخ(بهرام) یا مارس

۶- مشتری(برجیس) یا ژوپیتر

۷- زحل(کیوان) یا ساترن

میدانید که اورانوس،نپتون و پلوتون در آن زمان قابل دید نبودند از این رو اسم فارسی یا عربی ندارند

(Wikipedia)

در شعر شامل:

ماه (قمر)

ناهید (زهره/ونوس)

خورشید (شمس)

برجیس (مشتری/ژوپیتر)

نسبت میان ستارگان ثابت:

در نجوم اسلامی، ستارگان ثابت نسبت‌های معنادار داشتند:

فرقد و سها: هر دو در خانواده خرس‌ها و مرتبط با ناوبری

شعری و سهیل: ستارگان راهنمای دریانوردی

پروین و جوزا: در تقویم کشاورزی اهمیت داشتند

سماک: نماد پایداری و ثبات

مفهوم شعر:

خاقانی در این ابیات، جمال معشوق را با کواکب سیار (متحرک و متغیر) تشبیه کرده، در حالی که ستارگان ثابت را در برابر آن خوار و پست می‌داند. این نشان‌دهنده برتری زیبایی پویا و زنده بر زیبایی ثابت و بی‌تغییر است.در نجوم آن عصر، سیارات نماد تحرک، حیات و تأثیرگذاری بودند، در حالی که ستارگان ثابت نماد پایداری ولی جمود محسوب می‌شدند. 

احمد خرم‌آبادی‌زاد در ‫۳ ماه قبل، یکشنبه ۲۹ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۰۸:۳۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۱:

نکته‌ای در بارۀ بیت شماره 9 به شکل «من پیر سال و ماه نیَم یار بی‌وفاست/بر من چو عمر میگذرد پیر از آن شدم»

 

ظاهرا حافظ در مصرع نخست، پیر شدنش را به گردن بی‌وفایی یار می‌اندازد. اما ناگهان در مصرع دوم می‌گوید که به دلیل گذران عمر پیر شده است. و این یک تناقض آشکار است؛ آن هم برای حافظ که در انسجام سخن از توانمندترین سخنوران ایران به شمار می‌آید. بجز کهن‌ترین نسخه خطی سال 801 قمری با دیباچه محمد گل اندام (انتشارات میراث مکتوب)، مصرع نخست در همۀ نسخه‌های خطی به همان شکل بالا دیده می‌شود. به دلیل در دسترس نبودن چنین نسخه‌ای در زمان شادروان قاسم غنی، محمد قزوینی، پرویز ناتل خانلری و امیر هوشنگ ابتهاج، هیچکدام به وجود آن اشاره نکرده‌اند.

خوشبختانه وجود نسخه سال 801–که 10 سال پس از مرگ حافظ نگاشته شده‌–تناقض بیت یاد شده را از میان می‌برد:

«من پیر سال و ماه نیَم عمر بی‌وفاست/از من چو عمر می‌گذرد پیر از آن شدم»

دکتر صحافیان در ‫۳ ماه قبل، یکشنبه ۲۹ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۰۸:۳۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۵:

از کام و دهانت کامم شیرین نشد، بر این شوق و امید پیوسته شراب را تا ته جام(دردهای جام)سر می‌کشم.
۲-باز کام و دهانت کامم شیرین نشد، بر این شوق و امید پیوسته شراب را تا ته جام(دردهای جام)سر می‌کشم.
۲-با شروع عشق دینم را بر سر موهای دلکشت به باد دادم(کفر ممدوح: خروج از دین متعارف و درآمدن به مذهب عشق)
۳- اکنون ای ساقی از آن شراب چون آتش جرعه‌ای بپوشانم! چه آنکه من در خیل پختگان عشقش، خام هستم(خانلری: یک جرعه‌ای ده)
۴- موهای زیبا و خوش‌بویت را به غلط مشک ختن نامیدم، از شرم و حسرت اشتباه هر لحظه موهای تنم چون تیغ بر من فرود می‌آیند.
۵- از آنگاه که خورشید چهره تو را در خلوت با من دیده است چون سایه پیوسته به دنبال من است(خورشید از شوق یا از حسادت چون سایه به دنبال یافتن توست)
۶- یک روز اشتباهی یا تصادفی معشوق، نامم را صدا زده است، اهل دل از این نوای شیرین هنوز بوی جانان می‌شنوند(حسن تعلیل برای شهرت حافظ و بیان راز لسان الغیبی)
۷- آری این لطف ازلی است و لبان شیرینت چون ساقی از ازل جرعه‌ای به من چشانده که هنور از آن سرمست و بیخودم( ادامه بیت قبل)
۸-و این بی‌تابی آرام نمی‌شود آری گفته بودی آرام جانت در جان دادن است ولی من به غمهای عشقش جان سپردم، و آرام نیستم(بی‌قراری عشق)
۹- حافظ حکایت شیرینی لبش را به رشته نوشتار آورد، از انواع خطوطی که می‌نویسم آب زندگانی می‌چکد( خانلری: لعل لبت- ایهام: در قلم اوردن: جمع بستن به اعتبار تعدد قلم‌ها درون قلمدان-ادامه بیت ۶ و ۷)
آرامش و پرواز روح

 پیوند به وبگاه بیرونی

کاظم رمضانیان در ‫۳ ماه قبل، یکشنبه ۲۹ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۰۸:۲۷ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸:

بیت اول را در جایی دیگر اینطور دیده‌ام :

ای تیر هنر سهیل و برجیس لقا

شعری وش و فرقدقد و خورشید ضیا

شِعرَی الیَمانی (با کسره روی ش، فتحه روی ع، فتحه روی ر، کسره در انتها + یای نسبت)تلفظ: شِعرَی (شِ-عرَی)

شعری یمانی و شعری شامی دو تا از پرنورترین ستاره‌ها در صورتهای فلکی سگ بزرگ و کوچک هستند

فرقد نام دو ستاره در صورت فلکی خرس کوچک (دب اصغر) است:این دو ستاره در انتهای دم یا دسته صورت فلکی خرس کوچک قرار دارند.نسبتاً کم‌نور هستند و در آسمان‌های روشن شهری به سختی قابل مشاهده‌اند

نام‌گذاری: کلمه فرقد در عربی به معنای "جوان گوساله" است. این نام به دلیل قرارگیری این دو ستاره در کنار ستارگان درخشان‌تر صورت فلکی خرس کوچک انتخاب شده است.اعراب‌گذاری: الفَرقَد (با فتحه روی ف، فتحه روی ر، فتحه روی ق)این ستارگان در نجوم سنتی عرب و ایرانی برای تعیین جهات و ناوبری استفاده می‌شدند.

نسخه دوم احتمال بیشتری دارد که از خاقانی باشد، زیرا:ساختار محکم‌تر: «شعری وش، فرقدقد، خورشید ضیا» ترکیب منسجم‌تری دارد

تناسب بهتر: تقابل عناصر آسمانی با اعضای بدن (وش=چهره، قد=قامت)

سبک خاقانی: این شیوه ترکیب‌سازی و استعاره‌های پیچیده مشخصه سبک خاقانی است نسخه اول ممکن است تحریف شده باشد یا نسخه‌ای متأخر از همان شعر باشد.

این متن با استفاده از هوش مصنوعی Claude Anthropic تهیه شده

کوروش در ‫۳ ماه قبل، یکشنبه ۲۹ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۰۵:۲۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۷۸ - مجرم دانستن ایاز خود را درین شفاعت‌گری و عذر این جرم خواستن و در آن عذرگویی خود را مجرم دانستن و این شکستگی از شناخت و عظمت شاه خیزد کی أَنا أَعْلَمُکُمْ بِاللَّهِ وَ أَخْشیکُمْ لِللَّهِ وَ قالَ اللهُ تَعالی إِنَّما یَخْشَی اللهَ مِنْ عِبادِهِ العُلَماءُ:

فضل تو گوید دل ما را که رو

ای شده در دوغ عشق ما گرو

چون مگس در دوغ ما افتاده‌ای

تو نه‌ای مست ای مگس تو باده‌ای

کرکسان مست از تو گردند ای مگس

چونک بر بحر عسل رانی فرس

 

تفسیر لطفا 

 

فرید سیف در ‫۳ ماه قبل، یکشنبه ۲۹ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۰۰:۵۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۷۵:

هر چقدر مشاهده کردم در مورد مصراع زیر حاشیه ای ندیدم جز یک مورد که به نظرم اشتباه بود 

"مردمی کن، برو از خدمتشان مردم شو"

"زان‌که این مَردُمِ دیگرْ، همه، مَردُمخوارند"

در این بیت جناب مولانا شاره می‌فرمایند که در میان مردم بودن و خدمت کردن به هر نوع از مردم فارغ از خوب و بد بودنشان و سیاه و سفید بودنشان چون نشان از یک صورت غیبی دارند باعث می‌شود که ما بتوانیم آدمی وار زندگی کنیم ، زیرا که بیرون از قبیله آدم هیچکس نیست که شایسته چنین بررسی و مصداق خوب و بد قرار گرفتن باشد

در واقع چون فقط انسان می‌تواند انتخاب اخلاقی بکند در میان آنها بودن و در خدمت آنها زندگی کردن ه ما راه و رسم اخلاقی زندگی کردن را فرا می‌دهد.

علی میراحمدی در ‫۳ ماه قبل، یکشنبه ۲۹ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۰۰:۴۸ در پاسخ به HRezaa دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۳:

این غزل واین  مصراع از آن دسته از اشعاری است که باید با تاکید گفتاری بیان شود تا مخاطب منظور را دریابد .
بنده از زبان استاد حسین آهی (خدایش رحمت کناد) شنیدم که می‌گفت :درین غزل بایست نیست اول را با تاکید و نیست دوم را بدون تاکید خواند .نیست اول را باید کمی کشید و نیست دوم را کوتاه آمد و به صورت نیست که نیست که کلا نبودن را معنا کند نخواند.
وقتی میگوید: ورنه در مجلس رندان خبری نیست که نیست یعنی خبری نیست که نباشد ،پس منظور آنست که در مجلس رندان خبرهای زیادی هست.
مثالی میزنم ،اینکه بگویند« جایی در این دنیا نیست که ظلم نیست»یعنی ظلم در همه جا هست.
با این تفاسیر معنای بیت  اینطور میشود که:
مصراع اول:فقط یک نام و نشانی از من مانده است.انقدر که بگویند یک شخصی اینجا هست.
اینجا چون واژه هست آمده معنای بالعکس میدهد یعنی اشاره به کم و بی مقدار میکند که این هم از شگفتیهای کار شاعر است.
مصراع دوم:در وجودم اثری از ضعف نیست که نباشد.

جایی در وجودم نیست که ضعف نباشد.

یا ضعف تمام وجودم را گرفته است.
آنجا در مصراع دوم برمیگردد به وجود در مصراع اول.
ملاحظه میکنید که کار کمی پیچیده به نظر می‌رسد .اما اگر تاکید لازم را بگذارید و همانطور که استاد آهی فرمودند بخوانید منظور نظر شاعر را درمیابید.

سام در ‫۳ ماه قبل، شنبه ۲۸ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۰۱ دربارهٔ شهریار » حیدر بابا گلدیم سنی یوخلیام (قسمت دوم منظومهٔ حیدر بابا):

حیدربابا گلدیم سنی یوخلیام

بیر ده یاتام قوجاغوندا یوخلیام

این هوش مصنوعی بدبختانه قدرت تشخیص زبان ترکی را نداره . ' یو' در یوخلیام اول مثل کلمه  ' نو '( جدید، تازه)  یا مو ( درخت انگور ) تلفظ میشه . 'یو' در یوخلیام مصراع دوم مثل 'بو '( در بوییدن ) یا 'مو'( زلف سر) تلفظ میشه .در نگاه اول برای کسانی که به زبان ترکی آشنایی ندارند از جمله این هوش مصنوعی کنونی بنظر میاد که بیت مشکل قافیه داره و‌ یوخلیام در دو‌مصراع بمنزله ردیف هستند که این توهین به استاد سخن شهریار حساب خواهد شد . یوخلیام اول به معنی  جویای حال کسی شدن یا همان سر زدن به کسی و یوخلیام دوم به معنی خوابیدن است.

حیدر بابا آمده ام که احوالت را جویا شوم 

یکبار دیگر در آغوشت بخوابم و آرام گیرم

HRezaa در ‫۳ ماه قبل، شنبه ۲۸ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۲۲:۴۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۳:

سلام و درود بر همه اساتید

 

این کمترین، تمام تفسیرهای دوستان رو خوندم، و سپاسگزارم

ولی در مورد مصرعی که حضرت حافظ فرمودند:

ورنه از ضعف در آنجا اثری نیست که نیست

نه خودم مفهوم قانع کننده‌ای به ذهن ناچیزم رسید، و نه از صحبتهای اساتید برداشت راضی کننده‌ای گرفتم

 

مخصوصا کلمه‌ «در آنجا» در این مصرع رو نمیشه با اطمینان تفسیر کرد

 

اگر از اساتید کسی بتونه راهنمایی کنه ممنونم

۱
۱۴۹
۱۵۰
۱۵۱
۱۵۲
۱۵۳
۵۶۲۸