گنجور

حاشیه‌ها

فرجی در ‫۴ ماه قبل، یکشنبه ۲ دی ۱۴۰۳، ساعت ۰۰:۲۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱:


تخمیس شماره ۱  : ایت الله کاظمی اردبیلی

چه سان افتاده عشق آن پری رخسار در دلها

که سوزد در فراق شمع رویش شمع محفلها

به یاد او رود دل تا سحر دنبال محملها

الا یا أَیُّها الساقی ادر کأسا و ناولها فی طلب 

که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها

به راه عشق گر صد جان سپارم هر دمی شاید

چو فر و فخر عاشق از صفای عشق میآید

بلای عشق را در قلب عاشق صبر میباید

به بوی نافه ای کاخر صبا زان طره بگشاید

ز تاب جعْدِ مشکینش چه خون افتاد در دلها

هماره عاشق صادق طریق عشق میپوید

حریم خاطر از زنگار غیر یار می شوید

ز مسجد روی میتابد ره میخانه میجوید

به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید

که سالک، بی خبر نبود ز راه و رسم منزلها

من شوریده سر غرقم در این دریای بی ساحل

نه ،الیاسی نه خضری تا نماید راه زی منزل

نه تابد نور معنایی نه برقی میزند بر دل

شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل

کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها

نگشتم بهره مند از وصل آن محبوب عیسی دم

ز درد هجر او باشد مرا در دل هزاران غم

بساط وصل و شادی را جداییها زند برهم

مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هر دم

جرس فریاد بردارد که بربندید محملها

ز عشق و دردمندی بهره ای این دل ندید آخر

ز هجر آن پری رخ جان من بر لب رسید آخر

نشد اندر جبینش آیت رحمت پدید آخر

همه کارم ز ناکامی به بدنامی کشید آخر

نهان کی ماند آن رازی کزو سازند محفلها

ز مهر روی مه رویان تو بی حاصل مشو حافظ

به بحر عشق در اندیشه ساحل مشو حافظ

بسان کاظمی در قید جان و دل مشو حافظ

حضوری گرهمی خواهی از او غافل مشو حافظ

مَتی ما تَلْقَ مَنْ تَهْوی دَعِ الدُّنْیا وَ اَهْمِلْها» پروردگار

جلال ارغوانی در ‫۴ ماه قبل، یکشنبه ۲ دی ۱۴۰۳، ساعت ۰۰:۱۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۲:

چو حسن روی تو که در جهان بی بدل است

به قول کسان سخن سعدی بی حداست ونهایت

جلال ارغوانی در ‫۴ ماه قبل، یکشنبه ۲ دی ۱۴۰۳، ساعت ۰۰:۱۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۳:

 

کس ندیدست ونبیند به دوچشمش به جهان

چون گل گفته سعدی ورخ زیبایت

 

Mahmood Shams در ‫۴ ماه قبل، شنبه ۱ دی ۱۴۰۳، ساعت ۲۲:۳۶ در پاسخ به سینا دربارهٔ سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۳۶:

سلام و درود 

در معنی و برگردان ساده این شعر هوش مصنوعی مه مخفف مهتر با مه مخفف ماه و قمر را اشتباه گرفته و تفسیر غلطی ارائه کرده 

رضا از کرمان در ‫۴ ماه قبل، شنبه ۱ دی ۱۴۰۳، ساعت ۲۲:۱۰ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۲۱ - در بیان آنک لطف حق را همه کس داند و قهر حق را همه کس داند و همه از قهر حق گریزانند و به لطف حق در آویزان اما حق تعالی قهرها را در لطف پنهان کرد و لطفها را در قهر پنهان کرد نعل بازگونه و تلبیس و مکر الله بود تا اهل تمیز و ینظر به نور الله از حالی‌بینان و ظاهربینان جدا شوند کی لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً:

وان گزین آیینه که خوش مغرس ...

سلام

آیینه‌ای  که دارای جنس مرغوب باشد با اندکی تمیز کاری وصیقل شفاف میشود و آیینه‌ای که دارای جنس خوب نباشد واصل او درست نباشد به راحتی شفاف نخواهد شد (بیت قبلی)

منظور این است طاعات وعبادات قلب کسی را که غرق در گناه است را نمیتواند براحتی صفا وصیقل بدهد 

خوش جواز  = کسی که از گناه دیگران به آسانی میگذرد ،چشم پوشی کردن

شاد باشید 

فرجی در ‫۴ ماه قبل، شنبه ۱ دی ۱۴۰۳، ساعت ۲۱:۱۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۷:

تخمیس غزل شماره ۴۸۷ از ایت الله کاظمی اردبیلی 
خواهی چو پیش اهل ،نظر معتبر شوی

درعشق و معرفت همه صاحب نظر شوی

در کوی عاشقانِ جهان مشتهر شوی

ای بی خبر بکوش که صاحب خبر شوی 

تا راهرو نباشی کی راهبر «شوی

اندر ترنم است دلا عندلیبِ عشق

بشنو ز جان و دل سخن دلفریب عشق

خواهی اگر شفات ببخشد طبیب عشق

در مکتب حقایق پیش ادیبِ عشق

هان ای پسر بکوش که روزی پدر شوی

با شهوت است عقل خداجوی در نبرد

گه گرمِ عشقِ پاک ،خداییم ، گاه ،سرد 

زنهار گرد شهوت و آز و هوی مگرد

خواب و‌خورت ز مرتبه عشق ، دور کرذ

آنگه رسی به عشق که بیخواب و خورشوی

سوزی اگر به سینه سوزانت اوفتد

با یک‌‌ نظر به جلوه جانات اوفتد

 بر جان شرر چو ضر و سلیمانت اوفتد

گر نور عشق حق به دل وجانت اوفتد

بالله کز آفتاب فلک خوبتر «شوی

ای برتر از همای سعادت به خُلق و خوی

بر قبله گاه حضرتِ جانان نمای روی

تو جان محضی و ره شیطان تن مپوی

«دست، از مس وجود چو مردان رَه بشوی

تا کیمیای عشق بیابی و زر «شوی

دل باید از طریق ضلالت جدا شود

در کشتی معارف حق ناخدا شود

می کوش حقِ بندگی حق ادا شود

از پای تا سرت همه نور خدا شود

در راه ذوالجلال چو بی پا و سر شوی

دادست حق تو را دل روشن تر از سحر

خلقت نموده از گهر پاک پاکتر

از دل بکن محبت دنیا و سیم و زر

یک دم غریق بحرِ خدا شو گمان مَبَر

کز آب هفت بحر به یک ،موی تر شوی

نور خداست در همه آفاق جلوه گر

،روشن از نور اوست سماوات سر به سر

دلها از عشق اوست گدازان و شعله ور

وجه خدا اگر شوَدَت منظر نظر
زین پس شکی نماند که صاحب نظر شوی

عالم به جمله خواب و خیال است حافظا

دنیای ،عشق یکسره حال است حافظا

بر کاظمی ،شهود محال است حافظا

گر در سرت» هوای وصال است حافظا

باید که خاک درگه اهلِ بَصَر شوی

بهرام برجسته در ‫۴ ماه قبل، شنبه ۱ دی ۱۴۰۳، ساعت ۲۰:۰۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۶:

استاد شجریان 

این غزل حضرت سعدی رو در برنامه دلانگیزان

در دستگاه ماهور ، بهمراه اساتید حبیب‌الله بدیعی و رضا ورزنده و جهانگیر ملک اجرا کرده اند

 

محمدمتین عبدالهی در ‫۴ ماه قبل، شنبه ۱ دی ۱۴۰۳، ساعت ۱۶:۰۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۳:

فال من در شب چله‌‌ی سال ۱۴۰۳

رضا صدر در ‫۴ ماه قبل، شنبه ۱ دی ۱۴۰۳، ساعت ۱۴:۴۵ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب چهارم در تواضع » بخش ۳ - حکایت در معنی نظر مردان در خود به حقارت:

در مصرع دوم بیت اول به احتمال زیاد کلمه‌ی «دربند» را باید سر هم نوشت و از میان معنی‌های متعددی که برای کلمه‌ی دربند در لغت‌نامه‌ی دهخدا آمده، به نظرم نزدیک‌ترین معنی «دروازه» است.

علی هوشمند در ‫۴ ماه قبل، شنبه ۱ دی ۱۴۰۳، ساعت ۱۴:۱۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۶:

سلام خدمت شما عزیزان

از گنجور عزیز می‌خوام که این تفسیر هوش مصنوعی رو از اشعار حضرت حافظ حذف کنه چون واقعا در شان نیست 

sharam forooghi در ‫۴ ماه قبل، شنبه ۱ دی ۱۴۰۳، ساعت ۱۳:۴۲ دربارهٔ ملک‌الشعرا بهار » تصنیفها » مرغ سحر (در دستگاه ماهور):

بابت هوش مصنوعی واقعا خوشحالم

از گنجور هم خیلی ممنون

kaveh kaveh در ‫۴ ماه قبل، شنبه ۱ دی ۱۴۰۳، ساعت ۱۲:۱۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۳:

به نام او

باسلام احترام وقتی پی به زیبایی بینهایت این غزل بردم که نظرم به رابطه ابیات جلب شد آنجاکه خواجه اجازه داد متوجه مفهوم مصرع واندرآن آیینه صد گونه تماشا می کردشوم گویی مفهوم آینه رسیدن به مقام وحدتی باشد که انسان کامل به آن دست یافته است و در آن مقام با آن چشم زیبابین تمام کثرات و گونه های مختلف قابل دیدن و تصور کردن  را فقط به صورت  واحد ببیند و فهم نماید همان مرتبه ای که در ابیات بعدی بیان می دارند جناب حلاج به خاطر آن بر سر دار رفت گویی تمام این غزل تبیین همین بیت باشد به زبان حافظ جان به منظور دفاع از جناب حلاج در بیان حقیقت شگرف و از طرفی درامان نگهداشتن جان خویش از شرزاهدان ظاهربین معروضات فوق چه زیبا آیه شریفه اینما تولوا فثم وجه ا... را در ذهن تداعی مینماید . آری به فرمایش حضرتشان حدیث عشق ز حافظ شنو نه از واعظ  اگرچه صنعت بسیار در عبارت کرد . 

التماس دعا 

مرضیه رضایی در ‫۴ ماه قبل، شنبه ۱ دی ۱۴۰۳، ساعت ۱۱:۱۳ دربارهٔ مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۸۲ - گفتگو با خویشتن:

بنظر می رسد بیت 21 مصرع اول واژه چست درست است .

دکتر صحافیان در ‫۴ ماه قبل، شنبه ۱ دی ۱۴۰۳، ساعت ۰۹:۴۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۹:

مژده طراوت بهار آمد و سبزه رویید، اگر مقرری برسد صرف گل و شراب خواهم کرد(نبیذ: شراب خرما-آب است و نبیذ است/عصارات زبیب است/سمیه رو سپیذ است.صفا، تاریخ ادبیات ۱، ۱۴۸)

۲- چهچهه پرندگان می‌شنوم، صراحی مرغابی شکل کجاست؟ فریاد عشق از بلبل بلند شد، نقاب چهره گل زیبا را که برداشت؟
۳- آنکه سیب زنخدان معشوق نچشیده(یا انتخاب نکرده)، کجا ذوق میوه‌های بهشتی دارد؟!
۴- از اندوه عشق شکوه نکن، که در وادی پر نشیب طلب، بی‌رنج به راحتی نخواهی رسید!
۵- و اکنون از چهره گلگون این ساقی، گلی بچین( بوسه یا نگاه) که بر چهره باغ بنفشه چون خط سبز گونه، روییده است.
۶- ناز و کرشمه ساقی چنان دلم را برده است که میل گفت‌وشنود با کس دیگری ندارم.
۷- این خرقه را که با شراب هم گلگون شده خواهم سوزاند همانند گل که در آتش خویش می‌سوزد، چرا که پیر میکده آن را در ازای جرعه‌ای شراب هم نمی‌خرد.( خرقه آلوده به زهد ریایی و ادعاست)
۸- بهار سپری می‌شود ای شاه دادگستر! مرا دریاب که هنوز حافظ شراب نچشیده. (ایهام: درخواست از حق در بهار برای حالات عرفانی)
نسخه خانلری: بیت آخر را ندارد ولی ۵ بیت اضافه دارد:
عجایب ره عشق ای رفیق بسیار است
ز پیش آهوی این دشت شیر نر بدوید
به کوی عشق منه بی دلیل راه قدم
که گم شد آنکه در این ره به رهبری نرسید ...(بهترین شاهد برای نیاز به پیر و رهبر، خواه به صورت موجود بشری، یا قلبی و درونی و یا در مفهوم عام مثل کوکب هدایت، طایر قدسی و ... شرح شوق، ۲۶۶۳)
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح

محمد مهدی حامدی در ‫۴ ماه قبل، شنبه ۱ دی ۱۴۰۳، ساعت ۰۹:۳۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۶۵:

با سلام به همه دوستان و استادان گرامی که با نگارش حاشیه، به زندگانی این غزل زیبا و چندصد ساله افزودند. 

از تفاسیر و تعابیر که بگذریم، غزل معنی یکپارچه و ساده ای دارد: 

شکوایه درونی عاشقی است با معشوق، که گویا شبی را بی او و بی خبر از او گذرانده و او در دل با او گفتگویی دارد و محتاطانه بازخواستش می کند. در انتهای غزل نیز این شکوایه بیشتر رنگ الهی و عرفانی به خود می گیرد. 

... نی غلطلم، در دل ما بوده ای

... یعنی دیشب تو نبودی و نمی دانم کجا بودی، ولی چون تو را یکسره در دلم حس می کرده ام، شک ندارم از دل من بیرون نرفته و نزد دیگری نبوده ای. 

رشک برم کاش قبا بودمی، چونکه در آغوش قبا بوده ای

یعنی به بالاپوشت حسادت می کنم و آرزو می کنم که ای کاش چادرت یا بالاپوشت بودم تا هر جا که می رفتی، با تو می بودم؛ چون اطمینان دارم که در آغوش دیگری نبوده ای و حتی بالاپوش را هم از تن به در نکرده ای. 

زهره ندارم که بگویم ترا، بی من بیچاره چرا بوده ای!

یعنی: شاعر عاشق، دوست داشته معشوق را بازخواست کند، اما از ترس دلخوری و از دست دادن معشوق، جرأت نمی کند. چرا که ... 

یار سبک روح! به وقت گریز، تیزتر از باد صبا بوده‌ای

... چرا که می ترسد مانند دفعات قبل، ناراحت شده و چون باد صبا بگریزد و معشوق را از حضورش تا روزی دیگر یا فصلی دیگر و بهاری دیگر محروم کند. 

بی‌ تو مرا رنج و بلا بند کرد، باش که تو بند بلا بوده‌ای

یعنی دفعه پیش که قهر کرده ای، من زندانی افسردگی و رنج شده ام، پس با من بمان تا رنج و افسردگی در بند و زندانی شود.

رنگ رخ خوب تو آخر گواست ---- در حرم لطف خدا بوده‌ای

بهترین شاهد برای این که مطمئن باشم کجا بوده ای، چهره زیبای توست.  به زعم شاعر، زیبایی رخ معشوق دلیل پاکی اوست. می گوید چهره زیبا و نورانی تو نشان می دهد  که  دیشب جای بدی نبوده ای، بلکه در حرم لطف خدا بوده ای و خداوند لطفش را در حق تو تمام کرده است. 

رنگ تو داری، که ز رنگ جهان --- پاکی و همرنگ بقا بوده‌ای

آینه ای، رنگ تو عکس کسی است --- تو ز همه رنگ جدا بوده‌ای

دراین دو بیت آخر شاعر از یک طرف به معشوق می گوید تو دل پاکی داری و مانند مردم دنیا چند رنگ و ریا کار و پنهان کار نیستی. بنابراین، چهره ات همچون آینه نشان می دهد که دیشب با چه کسی بوده ای. از سوی دیگر، در این دو بیت مضمون عرفانی و فلسفی نمایان تر شده و نشان می دهد که از مفهوم معشوق مجازی در ابیات بالا برای گفتگو با ذات باری استفاده شده است. 

دکتر شفیعی در ‫۴ ماه قبل، شنبه ۱ دی ۱۴۰۳، ساعت ۰۸:۱۳ در پاسخ به فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد) دربارهٔ خیام » ترانه‌های خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » هرچه باداباد [۱۰۰-۷۴] » رباعی ۹۹:

درود بر شما بانوی فرهیخته، لطفا اگر امکانش هست راه ارتباطی ای بفرمایید جهت گفتگو، با سپاس

سیدحامد حسینی مهر در ‫۴ ماه قبل، شنبه ۱ دی ۱۴۰۳، ساعت ۰۵:۵۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۴:

در اینجا مخاطب "نفس " است 

اگر می‌گوید بخسب با اوست 

نفس و باطنی که عاشق باشد خواب ندارد

سید محمود حسینی پناه در ‫۴ ماه قبل، شنبه ۱ دی ۱۴۰۳، ساعت ۰۴:۰۱ در پاسخ به برمک دربارهٔ عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۱ - طبق نظر محققان شانزده بیت ابتدایی توسط نسخه برداران اضافه شده و از همای و همایون خواجوی کرمانی وام گرفته شده است:

اول که برای آنچه میگویید در شیوه‌ی علمی بهتر است منبع ذکر کنید (اینجا در مورد "بهٔک") تا مخاطب بهره‌ی بیشتری از مطالب ببرد و سره از ناسره نیز متمایز گردد. البته با اینحساب در بخش 21 که "رفتن ورقه بهٔمن" نوشته شده بود، و بنده ویرایش کردم "به یمن"؛ چه می‌شود؟ در "گویش کهن" شما ورقه به کجا رفته احتمالا؟! یا شاید یمن را "بهٔمن" می‌نوشته‌اند در پهلوی و سنسکریت!

دوم اینکه هر جا نام پیامبر یا پیشوایان اسلام در ادبیات کهن ایرانی آمده، عده‌ای بدون هیچ منبع و استدلالی و صرفاً با نگره‌های ذوقی، به نامعتبر بودن آن ابیات حکم میکنند. در حالی که بهتر است بدانید، چه به اجبار و چه به عرف و چه به اعتقاد؛ در آن زمانه چنین سرآغازهایی متداول بوده. و بدون این سرآغازها، شروع یک داستان ناقص می‌نموده. در نتیجه نظر محققان در اینجا آنچنان معتبر نمی‌نماید، مگر اسناد معتبری از نسخ مختلف ارائه دهند.

۱
۱۴۹
۱۵۰
۱۵۱
۱۵۲
۱۵۳
۵۴۲۱