گنجور

 
مولانا

جانا به غریبستان چندین به چه می‌مانی

بازآ تو از این غربت تا چند پریشانی

صد نامه فرستادم صد راه نشان دادم

یا راه نمی‌دانی یا نامه نمی‌خوانی

گر نامه نمی‌خوانی خود نامه تو را خواند

ور راه نمی‌دانی در پنجهٔ ره-دانی

بازآ که در آن محبس قدر تو نداند کس

با سنگ دلان منشین چون گوهر این کانی

ای از دل و جان رسته دست از دل و جان شسته

از دام جهان جسته بازآ که ز بازانی

هم آبی و هم جویی هم آب همی‌جویی

هم شیر و هم آهویی هم بهتر از ایشانی

چند است ز تو تا جان تو طرفه تری یا جان

آمیخته‌ای با جان یا پرتو جانانی

نور قمری در شب قند و شکری در لب

یا رب چه کسی یا رب اعجوبه ربانی

هر دم ز تو زیب و فر از ما دل و جان و سر

بازار چنین خوشتر خوش بدهی و بستانی

از عشق تو جان بردن وز ما چو شکر مردن

زهر از کف تو خوردن سرچشمه حیوانی

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل شمارهٔ ۲۵۷۲ به خوانش هانیه سلیمی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
غزل شمارهٔ ۲۵۷۲ به خوانش فهیمه فیروزبخت
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
سنایی

از خانه برون رفتم من دوش به نادانی

تو قصهٔ من بشنو تا چون به عجب مانی

از کوه فرود آمد زین پیری نورانی

پیداش مسلمانی در عرصهٔ بلسانی

چون دید مرا گفت او داری سر مهمانی

[...]

خاقانی

ما انصف ندمانی لو انکر ادمانی

فالقهوة من شرطی لاالتوبة من شانی

ریحان به سفال اندر بسیار بود دانی

آن جام سفالی کو و آن راوق ریحانی

لو تمزجها بالدم من ادمع اجفانی

[...]

عطار

ترسا بچهٔ لولی همچون بت روحانی

سرمست برون آمد از دیر به نادانی

زنار و بت اندر بر ناقوس ومی اندر کف

در داد صلای می از ننگ مسلمانی

چون نیک نگه کردم در چشم و لب و زلفش

[...]

عراقی

ترسا بچه‌ای، شنگی، شوخی، شکرستانی

در هر خم زلف او گمراه مسلمانی

از حسن و جمال او حیرت زده هر عقلی

وز ناز و دلال او واله شده هر جانی

بر لعل شکر ریزش آشفته هزاران دل

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از عراقی
مولانا

پنهان به میان ما می‌گردد سلطانی

و اندر حشر موران افتاده سلیمانی

می‌بیند و می‌داند یک یک سر یاران را

امروز در این مجمع شاهنشه سردانی

اسرار بر او ظاهر همچون طبق حلوا

[...]

مشاهدهٔ ۶ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه