شادیی کان از جهان اندر دلت آید مخر
شادیی کان از دلت آید زهی کان شکر
بازخر جان مرا زین هر دو فراش ای خدا
پهلوی اصحاب کهفم خوش بخسبان بیخبر
سایه شادیست غم غم در پی شادی دود
ترک شادی کن که این دو نسکلد از همدگر
در پی روزست شب و اندر پی شادیست غم
چون بدیدی روز، دان کز شب نتان کردن حذر
تا پی غم میدوی شادی پی تو میدود
چون پی شادی روی تو، غم بوَد بر رهگذر
یاد میکن آن نهنگی را که ما را درکشد
تا نماند فهم و وهم و خوب و زشت و خشک و تر
همچو شمع نخل بندان کآتشش در خود کشد
کاغذ پرنقش و صورت درفتد در آب در
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بررسی رابطه شادی و غم میپردازد و به ما یادآوری میکند که شادی واقعی نباید از بیرون به دست آید، بلکه باید از درون خودمان سرچشمه بگیرد. شاعر از خداوند میخواهد که او را از این دو حالت متضاد (شادی و غم) رها کند و به آرامش برساند. همچنین، به این نکته اشاره میکند که هر دو حالت، شادی و غم، به نوعی وابسته به یکدیگرند و باید از دو سوی آنها دوری کنیم. در نهایت، شاعر نماد عمیقتری از هستی را با اشاره به یک نهنگ و آتش شمع مطرح میکند و به نبودن مرز بین خوب و بد اشاره دارد.
هوش مصنوعی: اگر شادیای از دنیای بیرون به قلبت بیاید، آن را حفظ کن، اما شادیای که از اعماق درونت به وجود میآید، بسیار ارزشمندتر است.
بازخریدن یعنی آزاد کردن، رهانیدن، از گرو درآوردن
هوش مصنوعی: شادی به مانند سایهای است که غم در پی آن در حرکت است. برای رهایی از غم، باید ترک شادی کنی، زیرا این دو احساس نمیتوانند از یکدیگر جدا شوند.
هوش مصنوعی: شب پس از روز میآید و غم پس از شادی. وقتی روز را دیدی، بدان که نمیتوانی از شب دوری کنی.
هوش مصنوعی: تو به دنبال غم میدوی، اما شادی همواره در پی توست. چون وقتی شادی به سمت تو برود، غم در مسیر او قرار میگیرد.
هوش مصنوعی: به یاد آن نهنگ بزرگ میافتم که میتواند ما را در خود غرق کند و با این کار، تمام درکها، خیالها، خوبیها و بدیها، و تفاوتهای میان خشکی و آبی را از بین ببرد.
هوش مصنوعی: شمعی مانند نخل، گرمای خود را در درونش نگه میدارد و وقتی که به کاغذی زیبا و نقشدار میرسد، آن را در آب میاندازد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
عارضش را جامه پوشیدست نیکویی و فر
جامه ای کش ابره از مشکت وز آتش آستر
طرفه باشد مشک پیوسته بآتش ماه و سال
و آتشی کو مشک را هرگز نسوزد طرفه تر
چون تواند دل برون آمد ز بند حلقه هاش
[...]
بر گرفت از روی دریا ابر فروردین سفر
ز آسمان بر بوستان بارید مروارید تر
گه بروی بوستان اندر کشد پیروزه لوح
گه به روی آسمان اندر کشد سیمین سپر
هر زمانی بوستان را خلعتی پوشد جدا
[...]
اصل نفع و ضر و مایهٔ خوب و زشت و خیر و شر
نیست سوی مرد دانا در دو عالم جز بشر
اصل شر است این حشر کز بوالبشر زاد و فساد
جز فساد و شر هرگز کی بود کار حشر؟
خیر و شر آن جهان از بهر او شد ساخته
[...]
ابر سیمابی اگر سیماب ریزد بر کمر
دود سیماب از کمر ناگاه بنماید اثر
ور ز سرما آبدان قارورۀ شامی شدست
باز بگدازد همی قاروره را قاروره گر
ور سیاه و خشک شد بادام تر ، بیباک نیست
[...]
مابَقی فی النّاسِ حُرٌّ
لاٰوَلاٰفی الْجِنّ حُرٌّ
قَدْمَضیٰحُرُّ الْفَریَقیْنِ
فُحُلْو اُلْعَیْشِ مُرٌّ
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۱۶ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.