محسن جهان در ۲ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۲۶ شهریور ۱۴۰۱، ساعت ۱۲:۳۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۷:
تفسیر ابیات ۹ و ۱۰ فوق:
تمامی جهان هستی همانند بدنه یک کالبد بوده که تو ای پروردگار به مثابه سر و روح آن میباشی. و لذا اگر سر از بدن جدا شود نمیتوان برای این باشنده حیاتی فرض کرد.
در بیت بعدی مجددا" تاکید دارد، سرچشمه حیات همه موجودات تو هستی، و درخواست میکنیم به جهت هم هویت شدن با این جهان فانی و فراموش کردن قول ما در روز الست، با سیراب کردن روح و جان ما بندگان از آب حیات خود، بار دیگر ما را تطهیر و زنده بفرما. انشاالله
فاطمه زندی در ۲ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۲۶ شهریور ۱۴۰۱، ساعت ۱۲:۳۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۱:
وزن : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فع لا ن
معنی بیت اول
۱ _ تو آن یار نیستی که بتوان از مصاحبت تو دل بر کند و یا چنانچه دلتنگ گردی ، بتوان به جای تو به همنشینی دیگر دل بست
[ صحبت : مصاحبت ، همنشینی / ملول : آزرده و دلتنگ / صاحب : ملازم و همراه ، انیس و دمساز /کنایه : دل از کسی یا چیزی بر گرفتن ( ترک و چشم پوشی از کسی یا چیزی کردن ) /جناس اشتقاق : صحبت ، صاحب /جناس زاید : گر ، دگر ]
معنی بیت دوم
۲_ و اگر با خشم ، عاشق را از خویش برانی ، راهی جز ماندن با تو ندارد ،به راستی راندگان تو به کجا روند که یاری بهتر و زیباتر از تو بیابند ؟
[ خوبتر : زیباتر /جناس زاید : گر ، گیر /جناس اشتقاق : رفتن ، روند ]
معنی بیت سوم
۳ _ اگر بی محابا با شمشیر بزنی و بر گردی ، به محض اینکه روی بگشایی ،عاشقانت دوباره عشق و دوستی از سر می گیرند .
[ برگشتن : گردیدن ، گردا گرد گشتن /روی باز کردن : نقاب بر داشتن و چهره نشان دادن .]
معنی بیت چهارم
۴ _ اگر چه هلاک کردن خود کاری است بزرگ ، اما مراد جویان و طالبان یار ، این جان سپاری در راه دوست را حقیر می شمارند
[نفس : خود و خویش / طالبان مراد : خواهندگان و جویندگان کام و آرزو .]
معنی بیت پنجم
۵ _ شایسته است که تمام زیبا رویان عالم در برابر همنشین ما سر تسلیم فرودآورند.
[ روا بودن : شایسته و سزاوار بودن / خوبان آفرینش : زیبا رویان عالم / صاحب : معشوق و همدم / کنایه : دست بر کمر گرفتن ( اظهار عجز کردن ، تسلیم شدن )]
معنی بیت ششم
۶ _ ماه قادر نیست که در برابر چهره ء او دعوی زیبایی و درخشندگی نماید و چنانچه چنین ادعایی داشته باشد ، مردم در می یابند که ماه نیست و بر او عیب می نهند .
[ مقابله : رویارویی و در برابر هم قرار گرفتن / یارستن : توانستن / تشبیه تفضیلی : بر تری چهره زیبا و درخشان معشوق از ماه /ایهام تناسب : بین " مقابله " در معنای غیر منظورش در اینجا با "قمر " ]
معنی بیت هفتم
۷_ سر زمینی را که شاهان ملاحت با یک نگاه تسخیر می کنند ، در چند سال هم نمی توان تصاحب کرد .
[ نشاید : از مصدر شایستن ، نتواند / ملاحت : نمکین بودن ، زیبا و دلربا بودن /نظر : نگاه /استعاره مکنیه : خسروان ملاحت .]
معنی بیت هشتم
۸ _ کرشمه های زیبا رویان به سان تیری است که به خطا نمی رود ، اگر چه برخی از مردم در پناه پرهیز گاری خود ، که چونان سپری است ، پناه گیرند .
[ خدنگ : بیت دوم در غزل ۳۸ /غمزه : ناز و عشوه ، اشاره به چشم و ابرو /طایفه ء زهد : گروه و جماعتی که اهل زهد و پارسایی اند ، در اینجا مصدر در معنی اسم فاعل به کار رفته است ، یعنی زهد در معنی زاهد می باشد.]
معنی بیت نهم
۹ _ ای کاش اکنون که باغبان نمی گذارد از بوستان زیبای سلطان ملاحت میوه ای بر گیرند ، دست کم اجازه دهد تا نگاهی بر آن بیفکنند !
[ کم از : لا اقل ، اقلا / مطالعه : نگریستن ، نظر کردن / ثمر : میوه / تناسب : بوستان ، باغبان ،ثمر ]
معنی بیت دهم
۱۰ _ ای سعدی رسیدن به کعبه میسر نخواهد شد ،مگر آنکه خطر راه بیابان را به جان بخرند .
منبع : شرح غزلهای سعدی
دکتر محمدرضا برزگر خالقی
دکتر تورج عقدایی
سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟
از گلستان ِ ما بِبَر طبقی
شاد و تندرست باشید .
حنّان در ۲ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۲۶ شهریور ۱۴۰۱، ساعت ۰۷:۵۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۶ - حکایت مشورت کردن خدای تعالی در ایجاد خلق:
سلام
به گمانم مولانا در اینجا از موضوعی صحبت میکند که کمتر راجع به آن گفته شده و آن پیرانِ نزد خداوند است. یعنی کسانی که عقل و ایمان و عشقشان معادل جمیع آدمیان است. اینها نه شرکای خدا بلکه بندگان خدا هستند و چه بندگانی! اینها میتوانند بگویند ما خدا را اندکی میشناسیم. زیرا قیامتها را دیدهاند و پیش از خلقت جهانِ جدید نزد خدا روزی میخوردند. در کتاب مکاشفه یوحنا به موضوع پیران نیز اشاره رفته است.
حنّان در ۲ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۲۶ شهریور ۱۴۰۱، ساعت ۰۷:۴۱ در پاسخ به ... دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۶ - حکایت مشورت کردن خدای تعالی در ایجاد خلق:
سلام، فکر میکنم درسته چون عربی هست میشه: نورَهو (خوانده میشه نورَهو: نورِ او را، نورش را)
عسل عشیراوی در ۲ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۲۶ شهریور ۱۴۰۱، ساعت ۰۲:۲۷ دربارهٔ هاتف اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۷:
تحلیل و تفسیرِ این شعر رو میخوام ._.
علیاکبر مصورفر در ۲ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۲۶ شهریور ۱۴۰۱، ساعت ۰۲:۲۰ دربارهٔ شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۱۵ - جواب:
جدا از های و هوی و نظرات مودبانه و بیادبانه، من هم یک تذکر فنی بدهم. این مثنوی چندین غلط شعری دارد. چند غلط قافیه و وزن در قسمتهای دیگر و یک غلط وزنی در این قسمت. در
منِ تو چون نماند در میانه
چه کعبه، چه کنشت، چه دیرخانه
در این بیت هجای "نِشت" در کنشت هجای کشیده است که به غلط به جای هجای بلند نشسته و وزن را خراب کرده است.
دَرَوَئوش در ۲ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۲۶ شهریور ۱۴۰۱، ساعت ۰۲:۱۱ در پاسخ به ملیحه رجایی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷:
درود بر شما دوست گرامی و ارجمند.
به نظرم حرف «و» در مصراع دوم بیت نخست از نوع عطف نیست چراکه بین دو جمله قرار گرفته؛ بنابراین از نوع پیوند (ربط، وصل، موصول) است.
مست از می [بود] و میخواران از نرگس مستش مست [بودند/ شدند].
با سپاس بسیار
Ali Raha در ۲ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۲۶ شهریور ۱۴۰۱، ساعت ۰۱:۲۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۴:
چرا هیچکس ندید که حافظ داره از خلقت انسان پرده برداری می کنه و میگه خداوند و ملائکه بهش گفتن که انسان رو با خاک و شراب خلق کرد. شراب برای این که انسان بتونه عشق رو درک کنه. و داره میگه تمام داستانها رو بریزید دور که من دارم حقیقت خلقت رو فاش می کنم. چون ندیدنت حقیقت ره افسانه زدند
محسن، مهدی عراقی در ۲ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۲۶ شهریور ۱۴۰۱، ساعت ۰۰:۰۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۵ - روان شدن خواجه به سوی ده:
ده یجورایی منظور روستا نیست. همه ما دهاتی هستیم و همه شهرها به نسبت شهرهای بزرگتر دهات حساب میشن. تهران هم در مقایسه با شهرهای کشورهای پیشترفته تر از ایران دهاتحساب میشه. منظور مولانا از دهات جاییه که بهتر از اون وجود داره و میشه انسان در اونجا و برای رسیدن به اونجا تلاش کنه.
سفید در ۲ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۲۵ شهریور ۱۴۰۱، ساعت ۲۲:۳۸ دربارهٔ فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۰۷:
گفتم جفات تا کی؟ گفتا همیشه باشد!
از ما وفا نیاید، شاید شنیده باشی!
گفتم به کام وصلت خواهم رسید روزی؟
گفتا که نیک بنگر؛ شاید رسیده باشی...
ریحانه جعفروند در ۲ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۲۵ شهریور ۱۴۰۱، ساعت ۲۲:۳۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵:
ببخشید معنی داره؟
م ر ن در ۲ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۲۵ شهریور ۱۴۰۱، ساعت ۲۰:۵۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۸۵:
چنبر به معنی عزا و مصیبته، معنی مصرع دوم بیت اول میشه: که از عزا و مصیبت رها شدم من امروز
محسن، مهدی عراقی در ۲ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۲۵ شهریور ۱۴۰۱، ساعت ۲۰:۱۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۷۲۷:
جسارتا مصرع چهارم نوات هست یا نبات؟ اگر نوات هست به چه معناست؟
ابراهیم ازبک در ۲ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۲۵ شهریور ۱۴۰۱، ساعت ۱۸:۱۸ دربارهٔ میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۷۲- سورة الجن- مکیة » النوبة الاولى:
در آیه آخر . لیعلم را «تا محمد بداند » ترجمه کرده صحیح «تا آن رسول بداند» رسولی که از اعداد آگاه می شود تا بداند که از جانب رب بوده.
فاطمه زندی در ۲ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۲۵ شهریور ۱۴۰۱، ساعت ۱۵:۴۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۶:
غزل ۶۶ سعدی
وزن : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلات
هر کسی را نتَوان گفت که صاحب نظر است عشق بازی دگر و نَفس پرستی دگر است
۱_به هر کس نمی توان عنوان صاحب نظر داد و او را عارف دانست . زیرا عشق ورزیدن و هوس بازی با هم تفاوت ها دارد .
[ صاحب نظر : روشن دل و آگاه ، آن که به چشم دل در کارها نگرد / نَفس پرستی : خود خواهی ، هوا پرستی ]
نه هر آن چشم که بینند سیاه است و سپید
یا سپیدی ز سیاهی بشِناسد بصر است
۲_ هر چشمی که سیاهی و سپیدی دارد یا قادر است میان سپیدی و سیاهی تمایز قایل شود . چشم نیست و بصیرت ندارد .
[ بصر : چشم / تضاد : سیاه ، سپید ]
هر که در آتش عشقش نبُوَد آتش سوز
گو به نزدیک مرو کآفت پروانه پر است
۳_ به آن کس که طاقت سوختن در آتش عشق را ندارد ، بگو که به عشق نزدیک نشود . زیرا عشق سوزانندۀ عاشق است ، همچنانکه پرِ پروانه که او را به شمع نزدیک می کند . سبب سوختن پروانه می شود . ( در حقیقت عشق که عاشق را به معشوق نزدیک می کند ، سبب سوختن عاشق هم می شود . )
[ تشبیه : عشق به آتش ( اضافه ء تشبیهی ) /جناس زاید : پروانه ، پر ]
گر من از دوست بنالم ، نفَسم صادق نیست
خبر از دوست ندارد که ز خود با خبر است
۴_ اگر من از دست دوست شِکوه سر دهم . دمی که برمی آورم صادقانه نیست . زیرا در آن صورت از خود خبر دارم و در برابر دوست ، خود را به چیزی گرفته ام و هر کس از وجود خویش خبری دارد ، از دوست بی خبر است . ( شرط باخبری از دوست بی خبری از خود است . )
[ کنایه : صادق بودن نَفَس ( درست بودن سخن است) / تضاد : خبر نداشتن ، با خبر بودن ]
آدمی صورت اگر دفع کند شهوت نَفس
آدمی خوی شود ، ور نه ، همان جانور است
۵_اگر این موجودات به ظاهر انسان هوا و هوس را از خود برانند ، به خوی و خصلت آدمی آراسته می گردند و به حقیقت آدمی می شوند ، وگرنه همچنان حیوان هستند .
شربت از دست دلآرام چه شیرین و چه تلخ
بده ای دوست ، که مستسقی از آن تشنه تر است
۶_ شربتی که از دست معشوق دلآرام داده شود ، چه تلخ و چه شیرین فرقی نمی کند . ای دوست ، آن را بیاور که این بیمار آب طلب تشنه تر از آن است که به تلخ و شیرینی نوشیدنی بیندیشد . [ مستسقی = مبتلا به بیماری استسقا ، که آن نام مرضی است که بیمار آبِ بسیار خواهد و هرچه آب می نوشد . عطشش برطرف نمی گردد و سرانجام به سبب کثرت شرب در می گذرد/تضاد: شیرین ، تلح / تناسب : مستسقی ، تشنه . ]
من خود از عشق لبت فهم سخن می نکنم
هرچ از آن تلخ ترم گو تو بگویی ، شکر است
۷ _ من چنان به لبانت عاشقم که اصلاََ به سخنانی که از آنها برمی آید توجّهی ندارم و آنها را نمی فهمم . بنابراین هر سخنی که تلخ تر از آن وجود نداشته باشد ، اگر تو آن را بگویی ، برای من چونان شکر شیرین است .
[ تضاد : تلخ ،شکر ]
ور به تیغم بزنی با تو مرا خصمی نیست
خصم آنم که میان من و تیغت سپر است
۸ _ اگر مرا با شمشیر بزنی ، با تو دشمنی ندارم . بلکه دشمن کسی هستم که میان من و شمشیر تو قرار می گیرد و مثل سپری نمی گذارد شمشیر تو به من اصابت نماید .
[ خصمی : خصومت و دشمنی/ تناسب : تیغ ، سپر ]
من از این بند نخواهم به در آمد همه عمر
بندِ پایی که به دست تو بُوَد ، تاجِ سر است
۹ _ من نمی خواهم در تمام عمر از بندی که عشق تو به پایم نهاده و مرا گرفتار ساخته ، بیرون آیم . زیرا بندی که تو بر پای عاشق نهی ، مثل تاجی است که بر سر او نهاده ای . به سخن دیگر بندۀ تو سلطان است .
[ تشبیه : بند ِ پا به تاج ِ سر مانند شده است /تضاد : پا، سر/ تناسب : دست ، پا ، سر ]
دست سعدی به جفا نگسَلد از دامن دوست
ترک لؤلؤ نتَوان گفت که دریا خطر است
۱۰_ دست سعدی با جفایی که تو بر او روا می داری ، از دامنت جدا نخواهد شد . مگر می توان به دلیل خطرناک بودن دریا از مروارید چشم پوشید ؟.
[ گسلیدن : جدا شدن / لؤلؤ : مروارید ]
منبع : شرح غزلهای سعدی
دکتر محمدرضا برزگر خالقی
دکتر تورج عقدایی
سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟
از گلستان ِ ما بِبَر طبقی
شاد و تندرست باشید .
فاطمه زندی در ۲ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۲۵ شهریور ۱۴۰۱، ساعت ۱۵:۱۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵:
غزل ۶۵ سعدی
وزن : فاعلاتن مفاعلن فعلات
عیب یاران و دوستان هنر است
سخن دشمنان نه معتبر است
۱_ خرده هایی که یاران و دوستان می گیرند ، عیب نه بلکه فضیلت ماست . امّا سخن و عیب جویی دشمنان اعتباری ندارد .
[ هنر = فضل و فضیلت / معتبر = با اعتبار و قابل اطمینان ]
مُهرِ مِهر از درون ما نرود
ای برادر ، که نقشِ بر حجر است
۲_ ای برادر ، نشان مِهر و محبّت از د ما زدوده نمی شود . هم بدآن سان که نقشی که بر سنگ حک شود تا دیر زمانی دوام می آورد .
[تناسب : مُهر ، نقش /تشبیه و جناس ناقص : مِهر به مُهر ( اضافهء تشبیهی )/تشبیه،مرکب : نقش بستن ِ مِهر تو بر دل ما مثل نقش بستن چیزی است بر سنگ .]
چه توان گفت در لطافت دوست ؟
هر چه گویم از آن لطیف تر است
۳_ در مورد لطافت و نازک بدنی دوست چه می توان گفت ؟ زیرا هر چه در آن مورد بگویم ، باز هم او لطیف تر است .
[ لطافت = نرمی و لطف ، طراوت و تازگی ]
آن که منظور دیده و دل ماست
نتَوان گفت شمس یا قمر است
۴_آن کسی که چشم و دل ما او را در نظر دارد ، نمی توان گفت که خورشید یا ماه است ، بلکه بهتر از ماه و خورشید است .
[ منظور = مقصود و مراد ]
هر کسی گو به حال خود باشید
ای برادر ، که حال ما دگر است
۵_ ای برادر بگو هر کس به کار خود بپردازد و به حال خود باشد ، زیرا حال ما غیر از حال دیگران است .
تو که در خواب بوده ای همه شب
چه نصیبت ز بلبل سَحر است ؟
۶_ای کسی که تمام طول شب را به غفلت خفته ای ، تو که دم صبحگاهی را درنیافته ای . از نوای خوش بلبل سحَر ، چه نصیبی برده ای ؟.
[ همه شب : سراسر و تمام شب ، هر شب. ]
آدمی را که جان معنی نیست
در حقیقت درخت بی ثمر است
۷_ انسانی که حقیقت معنی را درنیافته باشد ، حقیقتاََ مثل درختی است که میوه ای ندارد . [ معنی : حقیقت /تشبیه : معنی به جان /آدم غافل از معنی به درخت بی ثمر مانند شده است ]
ما پراکندگان مجموعیم
یار ما غایب است و در نظر است
۸_ ما در حین آشفته حالی و بی سر و سامانی خاطری به سامان داریم . زیرا یار ما در عین حال که غایب است ، در دل ما حضور دارد و ما با چشم دل او را می بینیم .
[ پراکندگان = جمع پراکنده ، شوریدگان و مجذوبان / مجموع = آسوده و دارای جمعیّت خاطر / نظر = نگاه / متناقض نما ( پارادوکس ) : پراکندگان مجموع و غایب در نظر ]
برگِ تر خشک می شود به زمان
برگ چشمان ما همیشه تر است
۹_ هر برگ تر و تازه ای با گذشت زمان خشک می گردد . امّا چشمان ما مثل برگی است که همیشه تر و مرطوب است . زیرا همواره در حال گریستن هستیم .
[ برگِ تر = برگ تازه و با طراوت / تشبیه : چشمان به برگ ( اضافه ء تشبیهی ) /کنایه :تر بودن چشم ( کنایه از گریان بودن) ]
جان شیرین فدای صحبت یار
شرم دارم که نیک مختصر است
۱۰_ ما جان شیرین خود را نثار همنشینی با دوست می کنیم . امّا از اینکه جان ما بسیار کم بها و ناچیز است شرمساریم .
[ صحبت : مصاحبت و همنشینی / مختصر : کوتاه ، کم ]
این قدَر دونِ قدر اوست ، ولیک
حدّ امکان ما همیشه قدَر است
۱۱_ این مقدار در خور شأن و منزلت دوست نیست . امّا امکان محدود ما اجازۀ ایثار بیش از این را نمی دهد .
[ این قدر : این اندازه / قدر : ارزش و مقام ]
پرده بر خود نمی توان پوشید
ای برادر ، که عشق پرده در است
۱۲_ ای برادر نمی توان خود را از عشق ورزیدن مبرّا نشان داد و محبوب ماند . زیرا عشق نافذ و پرده در و رسوا کننده است .
[ پرده بر خود پوشیدن ( کنایه از راز دار بودن و حفظ سرّ کردن) / تضاد : پرده پوشیدن ، پرده دریدن .]
سعدی از بارگاه قربت دوست
تا خبر یافته ست ، بی خبر است
۱۳_همین که سعدی از آستانۀ قرب یار آگاهی یافت ، از خود بی خود شد .
[ بارگاه : درگاه و پیشگاه/ تشبیه : قربت و نزدیکی به معشوق به بارگاه (اضافه ء تشبیهی ) ]
ما سر اینک نهاده ایم به طَوع
تا خداوندگار را چه سر است ؟
۱۴ _ما سر خویش را به نشانۀ فرمانبرداری فرود آورده و تسلیم شده ایم تا ببینیم که خداوندگار ما چه اندیشه ای در سر دارد ؟
[ طَوع : اطاعت و فرمانبرداری / سر (در مصراع دوم) : قصد و آهنگ ، تصمیم /جناس تام : سر (راس ) سر ( فکر ) /مجاز مرسل : سر ( اندیشه ) /کنایه: سر نهادن (تسلیم شدن ) ]
منبع : شرح غزلهای سعدی
دکتر محمدرضا برزگر خالقی
دکتر تورج عقدایی
سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟
از گلستان ِ ما بِبَر طبقی
شاد و تندرست باشید .
محمد حسن رستگارزارع در ۲ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۲۵ شهریور ۱۴۰۱، ساعت ۱۵:۱۰ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۸:
به نام خدای رحمان و رحیم
مولانا نیز شعری در مضمون فوق سروده است:
صوفی ابن الوقت باشد ای رفیق
نیست فردا گفتن از شرط طریقمعنی ابن الوقت در لغتنامه دهخدا:
[ اِ نُل ْ وَ ] (ع ص مرکب ) ابن وقت . آنکه بمقتضای وقت کار کند و سابقه و لاحقه را اعتبار نکند. زمانه ساز. || آنکه از حاضر تمتع جوید بی نظری بگذشته و آینده.
محمد حسن رستگارزارع در ۲ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۲۵ شهریور ۱۴۰۱، ساعت ۱۴:۵۷ دربارهٔ خیام » ترانههای خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » ذرات گردنده [۷۳-۵۷] » رباعی ۷۳:
این ابیات در مورد کل موجودات اشاره دارد به آیهای از سوره الرحمن: کُلُّ مَنْ عَلَیْها فانٍ (هر چه روی زمین است، دستخوش مرگ و فناست) و در مورد انسان به آیه: کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ (هر نفسی چشنده مرگ است). آیه فوق در سه سوره آلعمران، انبیاء و عنکبوت آمده است. همه فانیاند و تنها خداست که میماند (وَ یَبْقی وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِکْرامِ).
فاطمه زندی در ۲ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۲۵ شهریور ۱۴۰۱، ساعت ۱۲:۰۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۴۳:
غزلی زیبا از مولانای جان
که در اوج گزافه گویی و غلو است.(که از زیباییهای شعر پارسی است )
معنی بیت اول
تخته : استعاره از عالَمِ هستی است ( در قدیم به جای دفتر و کاغذ بر روی لوح های فلزی یا چوبی می نوشته اند ..با مرکب و پس از استفاده ء از مطلب و یا حفظ کردن آن لوح را می شستند ..یعنی لوح عالم هستی را شستم و دیگر در فکر هستی نیستم و سرِ آن را هم ندارم یعنی برایم مهم نیست .(در فکر آن نیستم ) ،پردهء اسرار خدای ِ بی چون را هم دریدم و در فکر آن هم نیستم ..بعنی ما حق نداریم با خدا چون و چرا کنیم ..(خدای بی چون )
معنی بیت دوم
مرا چون دایه ء پاک نهاد و پاک سرشت با شیر لطف و مهربانی و زیبایی پروده است ، دیگر ملامت ِ ملامت گویان به من نخواهد رسید چون هیچ غمی در من راه ندارد ..
بیت سوم
چنان نیست شده ام که اگر معشوق بگوید لحظه ای با من بنشین ،با او نخواهم نشست ،چون نیست شده ام ..و چگونه نیست ،می تواند با کسی بنشیند ..
بیت چهارم
از آن لحظه ای که آدم را خداوند بوحود آورد .هم بیزارم !و به آن هم فکر نمی کنم ...
بیت پنجم
به یک فرد فضول و زبان دراز که یک لحظه ( یا یک دم ) هم از آن خودش نیست چه می گویی چه می خواهی .هزار بار خواهم گفت در فکر بودن ِ خودم هم نیستم ..چون خودی وجود ندارد ..و هر چه هست اوست ..
البته میشود ساعتها برایش نوشت و ...چون بسیار زیبا و ژرف است این غزل
حافظ : میانِ عاشق و معشوق هیچ حائل نیست تو خود حجابِ خودی حافظ از میان برخیز..
در حقیقت همه ء این غزل فنای فی الله هست...👆🏻🙏🏻
شاد و تندرست باشید
احسان چراغی در ۲ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۲۶ شهریور ۱۴۰۱، ساعت ۱۳:۰۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۵: