گنجور

حاشیه‌ها

سیدیوسف زارع در ‫۲ ماه قبل، چهارشنبه ۳۰ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۱۶:۳۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۹:

من که رَه بُردم به گنجِ حُسنِ بی‌پایان دوست

صد گدایِ همچو خود را بعد از این قارون کنم

با درود

حافظ در این غزل از روی گردانی دوست صحبت کرده و در آخر می‌فرمایند که اگر گشایشی شد و به گنج حسن بی پایان دوست که همان وصال بی پایان است دست یافتم صد گدای همچو خود را نیز به ثروت خواهم رساند.

 

احمد عنصری در ‫۲ ماه قبل، چهارشنبه ۳۰ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۱۵:۳۳ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ اشعار ترکی » خان ننه:

این گونه اشعار و نویسه ها بسان پیکی است که در زمان سیر کرده و از روش و سیاق زندگی های گذشتگان روایت می کند که نسل نو با این مفاهیم غریب و مهجور مانده اند بازگویی کند.

امید به روزهایی که به فرهنگ و آداب اصیل خود برگردیم واین جنس بُنجُل که تحفه عده ای سودجو و خودباخته که از غرب با کادوپیچی به ما قالب کردند آزاد شویم.

احمد فرزین در ‫۲ ماه قبل، چهارشنبه ۳۰ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۱۳:۳۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۴:

دولت آن است که بی خونِ دل آید به کنار

 

واقعا اگر فلسفه شما فلسفه تنبلی باشد از این بیت این را برداشت میکنی که موفقیت آنست که با تنبلی به دست آید وگرنه با تلاش و کوشش و برنامه ریزی و خون دل خوردن و استخوان ترکاندن هر کسی میتواند موفق شود.

بنابراین تفسیرهای ما از هر چیزی بیشتر برداشتهای خودمان بر اساس مبانی فکری خودمان است تا مراد متکلم.

هر کسی از ظن خود شد یار من

 

اما چند حرف درست این است که 

اللَّهُمَّ إِنَّ مَغْفِرَتَکَ أَرْجَی مِنْ عَمَلِی

نیما در ‫۲ ماه قبل، چهارشنبه ۳۰ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۱۳:۰۰ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب چهارم در تواضع » بخش ۲۳ - حکایتِ زاهد و بربط‌زن:

استادِ ایجاز و اختصار:

تو را و مرا بربط و سر شکست

رحمت خداوند بر سعدی بزرگ.

رضا از کرمان در ‫۲ ماه قبل، چهارشنبه ۳۰ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۰۸:۲۱ در پاسخ به بهرام خاراباف دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵:

درود بر شما 

 این مشکل از آقای شاملو است که بین مقام و مسلک درویشی و متکدی گری فرق قایل نیست  وهر دو را با یک چشم مینگرد . 

 

قدم برون مگذار از سرای درویشی

که مار گنج بود بوریای درویشی

اگر ز سیل حوادث جهان شود ویران

خلل پذیر نگردد بنای درویشی

 

 شاد باشی 

بهرام خاراباف در ‫۲ ماه قبل، چهارشنبه ۳۰ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۰۷:۱۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵:

دراغلب نسخه ها ردیف،قافیه این غزل (چیزی بده درویش را)آمده ازسیروس شاملو خواندم غزل بدینگونه گدا پروری را تبلیغ می کند.:

(از آدمی چون مولوی که از دیو و دد ملول بود و به دنبال انسان فانوس برداشته بعید به نظر می رسد چنین غزل گداپرورانه ای صادر فرموده باشد)

قبل ازاینکه نظر سیروس را بخوانم خودم دراولین خوانشم همین احساس را داشتم

درهمین بیت اول که به گمانم شاه بیت غزل است (نوش کرده نیش ) اگر(بی خویش را باخویش کند وباخویش را بی خویش)

همه چی داده است درویش احتیاج به هیچ چیز دیگری ندارد

کوروش در ‫۲ ماه قبل، چهارشنبه ۳۰ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۰۴:۳۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۰۰ - ماخذهٔ یوسف صدیق صلوات‌الله علیه به حبس بضع سنین به سبب یاری خواستن از غیر حق و گفتن اذکرنی عند ربک مع تقریره:

پای گاو اندر میان آری ز داو

رو ندوزد حق بر اسپی شاخ گاو

 

یعنی چه ؟

 

کوروش در ‫۲ ماه قبل، چهارشنبه ۳۰ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۰۴:۱۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۰۰ - ماخذهٔ یوسف صدیق صلوات‌الله علیه به حبس بضع سنین به سبب یاری خواستن از غیر حق و گفتن اذکرنی عند ربک مع تقریره:

زین یکی ذمش که بشنود او وحسپ

پس فسرد اندر دل شه مهر اسپ

 

وحسپ یعنی چه ؟

 

Faisal n۴yab در ‫۲ ماه قبل، چهارشنبه ۳۰ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۰۳:۰۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۷۴:

اس ترانه این شعر یاداشت نشده 

احمد خرم‌آبادی‌زاد در ‫۲ ماه قبل، چهارشنبه ۳۰ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۰۱:۴۵ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۴:

به استناد نسخه‌های مرجع، «می‌آید» در پایان مصرع نخست بیت 1 و مصرع‌های دوم درست است (به جای «بیاید»).

احمد خرم‌آبادی‌زاد در ‫۲ ماه قبل، چهارشنبه ۳۰ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۰۱:۲۶ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۳:

به استناد موارد زیر، «نو به نو» در مصرع دوم بیت 3 درست است (به جای «مه به مه»).

1-نسخه‌های علی عبدالرسولی و سجادی؛

2-پنج نسخه‌ خطی مجلس: به شماره ثبت 91038، شماره دفتر 11948، شماره دفتر 13312، شماره ثبت 61914 و شماره ثبت 64528.

گفتنی است که «پیکِ خیالِ» دلدار، چیزی نیست که «ماه به ماه» به عاشق سر بزند. متاسفانه تمرکز روی تک واژۀ «پیک» باعث شده است که یک پژوهشگر (در زیر نویس) حدس بزند که «مه به مه» است و دیگری بنویسد «مجازا مه به مه».

 

*نگرش موضعی و فریب ذهن، پی‌آورِ آسیب در هر کار پژوهشی هستند.

احمد خرم‌آبادی‌زاد در ‫۲ ماه قبل، چهارشنبه ۳۰ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۰۱:۰۹ در پاسخ به دیوان دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۳:

«بشیبد» در اینجا یعنی «بلرزد». (1-لغتنامه دهخدا؛ 2- نسخه علی عبدالرسولی، زیرنویس مربوط به این غزل)

احمد خرم‌آبادی‌زاد در ‫۲ ماه قبل، چهارشنبه ۳۰ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۰۰:۳۷ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۲:

مصرع دوم بیت شماره 5 به استناد نوشته‌های زیر، به شکل «چراغ از هیچ گویی درنگیرد» درست می‌باشد، که متاسفانه در زیر نویس صفحه 579 نسخه سجادی، به اشتباه تنها به یک نسخه خطی اشاره شده است.

1-نسخه علی عبدالرسولی؛

2-پنج نسخه‌ خطی مجلس: به شماره ثبت 91038، شماره دفتر 11948، شماره دفتر 13312، شماره ثبت 61914 و شماره ثبت 64528.

سام در ‫۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۹ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۴۵ دربارهٔ حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۶۲:

نهنگِ عشق، در  دم  می‌گدازد استخوانها را

سام در ‫۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۹ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۴۲ دربارهٔ حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۶۲:

فلاخن. [ ف َ خ َ ] ( اِ ) فلاخان. فلخم. فلخمان. فلخمه. فلماخن. پلخم. پلخمان. آلت سنگ اندازی که از رسن دوتاه - پشمی یا ابریشمی - سازند و بدان سنگ اندازند. بعض استادان فلاخن را با «من » و «گلشن » قافیه کرده اند، ازاین رو بعضی فلاخُن - به ضم خای معجمه - را که مشهور است خطا دانسته اند.

سام در ‫۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۹ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۴۰ دربارهٔ حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۶۲:

حزین لاهیجی 
غزل شماره 62

زهی از خار، خارت شعله در جان، گلْسِتانها را

ز لعلت، مُهرِ خاموشی به لب، سوسن زبانها را

بهارِ عارضت هر گوشه، صد بی خانمان دارد

زدند آتش ز شوقت، عندلیبان آشیانها را

نه در کنعان نه در بازار مصرت می توان دیدن

بیابان گردِ حیرت کرده شوقت، کاروانها را

ندارد مطربی حاجت، سماع ما سبکباران

به شور آرد نسیم آشنایی، نیسِتانها را

اگر داری دلِ سختی، مَحَبّت نرم می سازد

نهنگِ عشق، دردم می‌گدازد استخوانها را

به کویت جذبهٔ شوقِ مرا، رهبر نمی باید

شتابم در فَلاخن می نهد، سنگِ نشانها را

حزین را تا به کی، دل زاتشِ پندار بگدازد؟

برافکن پرده از عارض، یقین گردان گمانها را



بهزاد رستمی در ‫۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۹ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۱۵ در پاسخ به رضا دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۳:

ممنون از توضیحات خیلی خوب آقا رضای عزیز، مثل همیشه لذت بردم

دکتر حافظ رهنورد در ‫۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۹ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۱۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۳:

جان تن بدن لب دهن کام دل دست

جان ز تن برآید      جان از بدن برآید

این غزل زیبا که با تکرار کلمات بالا و ترکیب و جابجایی‌های مختلف تبدیل به شعری گیرا و خوش‌آهنگ شده، نمونه‌ی هنر والای خواجه حافظ است.

یک نمونه از جابجایی‌ها چنین است؛

جان بر لب است و حسرت در دل که از لبانش

نگرفته هیچ کامی جان از بدن برآید.

جان لب

کام جان

 

سیاووش در ‫۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۹ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۲۰:۵۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۱۸:

عشق را بی‌معرفت معنا مکن

زر نداری مشت خود را وا مکن

گر نداری دانش ترکیب رنگ

بین گل‌ها زشت یا زیبا مکن

خوب دیدن شرط انسان بودن است

عیب را در این و آن پیدا مکن

دل شود روشن ز شمع اعتراف

با کس ار بد کرده‌ای حاشا مکن

ای که از لرزیدن دل آگهی

هیچ‌کس را هیچ‌جا رسوا مکن

زر به دست طفل دادن ابلهی است

اشک را نذر غم دنیا مکن

پیرو خورشید یا آیینه باش

هرچه عریان دیده‌ای افشا مکن

ای بس آبادی که بوم یوم شد

بر سر یک مشت گل دعوا مکن

چون خدا بر تو خدایی می‌کند

اضطراب از روزیِ فردا مکن

متحد گردید و طوفان شد نسیم

دوستی با بی‌سر و بی‌پا مکن

پشت بر محراب دل کردن خطاست

قامتت را جای دیگر تا مکن

چون به شمعی می‌رسی پروانه باش

وز نگاه این و آن پروا مکن

پیش بی‌رنگان که مست حیرتند

گر دورنگی می‌کنی با ما مکن

گر ز آب برکه می‌ترسی پریش!

دعوی غواصیِ دریا مکن

بهرام سیاره/ پریش شهرضایی

البته این شعر تو بعضی سایت ها به نام‌مولانا پخش شده متاسفانه 

۱
۹۱
۹۲
۹۳
۹۴
۹۵
۵۶۷۳