گنجور

 
مولانا

تیز دَوم، تیز دَوم، تا به سواران برسم

نیست شوَم، نیست شوَم، تا برِ جانان برسم

خوش شده‌ام، خوش شده‌ام، پارهٔ آتش شده‌ام

خانه بسوزم، بروم، تا به بیابان برسم

خاک شوَم، خاک شوَم، تا ز تو سرسبز شوَم

آب شوَم سجده کنان، تا به گلستان برسم

چونک فتادم ز فلک، ذره‌صفت لرزانم

ایمن و بی‌لرز شوم، چونک به پایان برسم

چرخ بوَد جای شرف، خاک بوَد جای تلف

باز رهم زین دو خطر چون بر سلطان برسم

عالم این خاک و هوا گوهر کفر است و فنا

در دلِ کفر آمده‌ام تا که به ایمان برسم

آن شه موزونِ جهان، عاشق موزون طلبد

شد رخ من سکهٔ زر تا که به میزان برسم

رحمت حق، آب بوَد جز که به پستی نرود

خاکی و مرحوم شوَم تا برِ رحمان برسم

هیچ طبیبی ندهد بی مرضی حب و دوا

من همگی درد شوم تا که به درمان برسم

 
 
 
گنج‌نامهٔ حاجی‌جلال
غزل شمارهٔ ۱۴۰۰ به خوانش زهرا بهمنی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
غزل شمارهٔ ۱۴۰۰ به خوانش فاطمه زندی
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم