خلیل شفیعی در ۲ ماه قبل، جمعه ۲ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۶:۱۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۷:
شرح بیتبهبیت غزل ۲۷۷ حافظ
بیت ۱
🔹 فکر بلبل همه آن است که گل شد یارش / گل در اندیشه که چون عشوه کند در کارش
بلبل تمام همّ و غمش عشق به گل است، در حالیکه گل در اندیشهی جلوهگری و ناز است. حافظ در این تقابل، عاشقِ صادق را در برابر معشوق خودخواه میگذارد. اشارهای لطیف به پاکی عشق و ناز معشوق.
بیت ۲
🔹 دلربایی همه آن نیست که عاشق بکُشند / خواجه آن است که باشد غم خدمتکارش
عشق راستین تنها در کشتن و آزار دادن عاشق نیست؛ بزرگیِ معشوق در مهربانی و قدرشناسی اوست. «خواجه» نماد محبوبی است که شأن و بزرگیاش در وفاداری و مراقبت از دلِ عاشق آشکار میشود.
بیت ۳
🔹 جای آن است که خون موج زند در دل لعل / زین تغابن که خزف میشکند بازارش
در جهانی که گوهر حقیقی (لعل) بیقدر و سنگریزه (خزف) ارجمند شده، خونِ دل به جوش میآید. انتقاد از وارونگیِ ارزشهاست؛ زمانهای که فرومایگان بر صدر نشستهاند و اهلِ معنا خوار شدهاند.
بیت ۴
🔹 بلبل از فیض گل آموخت سخن، ور نه نبود / این همه قول و غزل تعبیه در منقارش
سخنوری و الهامِ شاعر، زادهی عشق است. بلبل (شاعر) اگر از جمالِ گل (معشوق و حقیقت) بیفیض بود، هرگز چنین سخنِ لطیفی نمیگفت. این بیت ستایشِ الهامِ عشق است، نه مهارتِ صرف در زبان.
بیت ۵
🔹 ای که در کوچهٔ معشوقهٔ ما میگذری / بر حذر باش، که سر میشکند دیوارش
خطاب به مدعیان و رقیبان است: مبادا بیاجازه در حریمِ عشق ما قدم گذاری؛ این کوچه جایِ آزمون و خطر است. «دیوارِ کوچه» کنایه از دیوانه شدن رهگذر کوی معشوق و کوبیدن بی اختیار سر خود بر دیوار خانه ی او. (اشاره ای فوق العاده به رنج های وصال معشوق)
بیت ۶
🔹 آن سفرکرده که صد قافله دل همره اوست / هر کجا هست خدایا به سلامت دارش
یادی از یارِ رفته است . حافظ آرزوی سلامت و بازگشت او را دارد. «صد قافله دل» اغراق عاشقانهای است برای نشان دادن عمق دلدادگی و وابستگی.
بیت ۷
🔹 صحبتِ عافیتت گرچه خوش افتاد ای دل / جانبِ عشق عزیز است، فرومگذارش
دل را هشدار میدهد که مبادا به آسایشِ بیعشق وابسته شود. حتی اگر عافیت و آرامش فریبنده است، عشق از آن برتر است. این بیت محور معنایی غزل است: وفاداری به عشق در برابر رفاه و مصلحت.
بیت ۸
🔹 صوفی سرخوش از این دست که کج کرد کلاه / به دو جام دگر آشفته شود دستارش
طعنهای تند به صوفیان ظاهربین. آنان که با اندک کامی، مغرور و خودبین میشوند. «کلاه کج کردن» کنایه از تفاخر و خودبرتربینی است و «آشفته شدن دستار» کنایه از بدمستی و رسوایی پس از غرور.
بیت ۹
🔹 دل حافظ که به دیدار تو خوگر شده بود / نازپروردِ وصال است، مجو آزارش
پایان غزل آرام و عاشقانه است: دلِ حافظ سالها با لطفِ معشوق پرورده شده و اکنون طاقتِ دوری ندارد. از محبوب میخواهد که بیمهری را کنار بگذارد و مهر سابق را از سر گیرد.
✅ چکیده نگاه اول:
غزل از وصف عشق و بیوفایی آغاز میشود، به نقد زمانه و مدعیان میرسد، سپس به یادِ یار و وفاداری به عشق میانجامد.
در نهایت، حافظ میان زهدِ دروغین و عشقِ راستین مرزی روشن میکشد و با لحنی صمیمی و اندوهناک از مهر بازگشت سخن میگوید.
⬅️ خلیل شفیعی (مدرس زبان و ادبیات فارسی)
ساربان در ۲ ماه قبل، جمعه ۲ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۵:۰۵ دربارهٔ فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۱:
ای درود به هرکی که تفاوت این شعر و ژرفای تاریکش رو درک کرد. چقدر حیف که چنین اشعاری در حد لیاقتشان شناخته شده نیستند
نور قهرمانی در ۲ ماه قبل، جمعه ۲ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۲:۴۶ دربارهٔ صامت بروجردی » اشعار مصیبت » شمارهٔ ۳۳ - مسمط غرا در شرح حدیث کساء:
آن لحظه به سکان سما ولوله افتاد
جستند ز ایزد سوی این پنج تن ارشاد
از مصدر عزت ملک العرش ندا داد
کاین فاطمه است و پدر و شوی و دو اولاد
این پنج نبودند اگرت باعث ایجاد
نی بود فلک نی ملک و عالم و آدم
محسن عبدی در ۲ ماه قبل، جمعه ۲ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۲:۰۴ دربارهٔ عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت سلطان محمود و خارکن:
سه حکایتی که در اینجا ذکر شده، در پاسخ به عذر مرغ اول است که از هدهد پرسید چرا تو بر ما برتری یافتی و هدهد هم گفت چون سلیمان به من نظر کرده. سپس این سه داستان را در توجیه پاسخ خود ارائه می کند.
همیرضا در ۲ ماه قبل، جمعه ۲ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۲:۰۲ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۲۱۷:
مرحوم نفیسی مینویسد: «پور فریدون از شاعران اواخر قرن هفتم و اوایل قرن هشتم و از کردان فارس بوده و برخی دوبیتیها به زبان پهلوی فارس از او به ما رسیده».
این پور فریدون گویا پدر ناصر بجهای شیرازی شاعر اواخر قرن هفت و اوایل قرن هشتم است (منبع).
گویا برخی دوبیتیهای او به بابا طاهر نسبت داده شده است.
حمیدحائری در ۲ ماه قبل، جمعه ۲ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۱:۵۹ در پاسخ به محمد دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۳:
نه هر "زیری" "زبر" دارد
زیر: پایین، پست
زِبر: بالا، برتری
نه هرآنکه زیری(فروتنی و خاکساری) میکند و میبینیم
او زبری(بزرگی و اوستادی و مردانگی و حشمت) دارد
یعنی به هر فروتنی اعتماد نشاید
محسن عبدی در ۲ ماه قبل، جمعه ۲ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۱:۵۵ دربارهٔ عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت سلطان محمود و خارکن:
از این بیت عذر مرغ دیگری به هدهد بیان می شود. به نظر ترتیب ذکر داستان ها از این جا به هم ریخته.
محسن عبدی در ۲ ماه قبل، جمعه ۲ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۱:۲۵ دربارهٔ عطار » منطقالطیر » عزم راه کردن مرغان » تحیر بایزید:
هر یکی را هست
فاصله گذاشته شود.
سلمان رضانیا در ۲ ماه قبل، جمعه ۲ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۱:۲۲ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۲۶:
با سلام
منظور از شب میشنود چیست ؟ توضیح بدید لطفا اساتید معظم
محسن عبدی در ۲ ماه قبل، جمعه ۲ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۱:۱۹ دربارهٔ عطار » منطقالطیر » عزم راه کردن مرغان » تحیر بایزید:
در مصرع دوم به جای بیخود شده، بخرد شده صحیح آیت.
محسن عبدی در ۲ ماه قبل، جمعه ۲ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۰:۵۲ دربارهٔ عطار » منطقالطیر » عزم راه کردن مرغان » تحیر بایزید:
مقری: قاری قرآن، قرائت کردن قرآن
ahmad aramnejad در ۲ ماه قبل، جمعه ۲ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۰:۱۴ دربارهٔ جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۶۲:
درود و عرض ادب:دوستان ارجمندگاهی استادان عزیز بر سرایندگان ایراد می گیرند که در شعرتان در برخی مصراعها علامت "را"ی مفعولی را بکار نبرده اید
در این غزل حافظ در بیت اول"ز در درآ و شبستان ما(را)منور کن"از علامت مفعول بیواسطه استفاده نکرده است
اما در مصراع دوم بیت دوم "پیالهای بدهش گو دماغ را تر کن"از علامت مفعول بیواسطه استفاده کرده است
میخواستم بدانم از نظر شما استفاده نکردن از علامت"را" مفعولی آیا نقصی در شعر حافظ ایجاد کرده است یا خیر؟
خوشحال می شوم که این نکته ظریف را از شما سرورانم بیاموزم
ایلیا عبدی در ۲ ماه قبل، جمعه ۲ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۰۹:۰۸ در پاسخ به فاطیما دربارهٔ جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۸۰ - حکایت آن پیر خارکش که از خار خواریش گل عزت می گشاد و جوان رعناوش که گل عزتش بوی خواری می داد:
در واقع ثروت یک معنای استعاری داره و منظور دقیق از آن سعادت و خوشبختی هست،که برای هر کسی در چیز خاصی نهفته است.
داود پور سلطان آبادی در ۲ ماه قبل، جمعه ۲ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۰۹:۰۱ در پاسخ به یوسف محمدی دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۴:
معشوق های شاعران ،مذکر بودند
باب 🪰 در ۲ ماه قبل، جمعه ۲ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۰۲:۰۳ در پاسخ به برگ بی برگی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۹:
سپاس از دقّت و دریافت روشنگر همیشگیتون. تنها کسی بودید که بهدرستی معنای فرّخ رو از نگاه حافظ دریافتید و اون رو، برخلاف خیلیها، به یک شخص خاص محدود نکردید:
«فرّخی که امتداد و اصل خداوند در وجود انسانهاست…»
کمتر کسی توجه میکند که حضرت حافظ، شاگرد مکتب فردوسیست، همان فردوسیای که فرموده بود:
فریدون فرّخ، فرشته نبود
ز مُشک و ز عنبر، سرشته نبود
بداد و دهش یافت آن نیکویی
تو داد و دهش کن، فریدون تویی
و نیز:
نیابد همی زین جهان بهرهای
به دیدارِ فرّخ، پریچهرهای
که همسو با همین غزل حافظ و تفسیر زیبای شماست.
دیدن نام «برگ بیبرگی» و خواندن دیدگاههای شما در کنار شعرهای حافظ، بسیار امیدبخش و روشنیآفرین است.
زنده باشید! 🌿
دکتر حافظ رهنورد در ۲ ماه قبل، جمعه ۲ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۰۱:۲۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۵:
برای بازی چوگان اسب و گوی لازم است.
خواجه در یک بیت چشمانش را مرکب معشوق میکند(ابلق چشم) و در بیتی دیگر سر خود را گوی چوگان وی
شوربختانه دو بیت بسیار زیبا و حافظانهی دیگر این غزل که در برخی نمونههای معتبر دیوان حافظ از قرونمختلف بوده، در این نمونه از غنی وجود ندارد.
در انتظار خدنگش همی پرد دل صید
خیال آنکه به رسم شکار باز آید
سرشکمن نزند موج بر کنار جو بحر
اگر میان ویام در کنار باز آید
علی احمدی در ۲ ماه قبل، جمعه ۲ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۰۰:۳۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۳:
چه لطف بود که ناگاه رَشحِهٔ قَلَمَت
حقوقِ خدمتِ ما عرضه کرد بر کرمت
عجب لطفی بود این کار که ناگهان تراوش قلم تو تلاشهای مرا در راه عاشقی ،به کرمت نشان داد .یعنی به یاد من و خدماتم افتادی و به من نامه نوشتی.
به نوکِ خامه رقم کردهای سلام ، مرا
که کارخانهٔ دوران مباد بی رَقَمَتبا نوک قلم سلامی برایم مرقوم کردی و کاش این کارخانه دنیا بدون چنین نوشته ای یعنی بدون سلام نباشد.در خوانش این بیت سلام مرا نباید به صورت ترکیب اضافی خوانده شود .اینجا عاشق از اینکه معشوق در نامه اش سلام نوشته به ذوق افتاده .سلام نشانه صلح و دوستی است و عاشق از اینکه معشوق بعد از مدتها از در صلح درآمده شادان است .آرزوی آن دارد که در دنیا هم سلام حاکم شود . آری سلام گفتاری از جانب خداوند مهربان است ."سلام قولا من رب رحیم"
نگویم از منِ بیدل به سهو کردی یاد
که در حسابِ خرد نیست سهو بر قَلَمَتنمی خواهم بگوییم که به طور اتفاقی یادم کردی به طور منطقی تو از روی اتفاق دست به قلم نمی شوی
مرا ذلیل مگردان به شکرِ این نعمت
که داشت دولتِ سرمد عزیز و محترمتعاشق در اینجا نگران است که دوباره معشوق او را فراموش کند و از پس این لطف دوباره دچار دوری و خواری شود .می گوید نگذار من با شکر این لطف تو که نعمتی برای من است دوباره خوار و ذلیل شوم چون خوشبختی تو از ازل تا ابد هست و دائمی و پایدار است و همین تو را عزیز و محترم نگه داشته است پس تو هم در مورد من لطفی پایدار داشته باش.
چه زیباست که حافظ در این دنیای نامطمئن و ناپایدار به دنبال یک چیز پایدار می گردد و آن لطف معشوق است .
بیا که با سرِ زلفت قرار خواهم کرد
که گر سَرَم برود برندارم از قدمت
من در راه عاشقی پایدار هستم تو هم بیا تا با سر زلف تو که نشانه راه عاشقی و پیوند ماست پیمان ببندم چرا که حتی اگر سرم در این راه از دست برود آن سر را از قدمگاه تو بر نمی دارم .
ز حالِ ما دلت آگه شود مگر وقتی
که لاله بردمد از خاکِ کشتگانِ غمت
گوبا این طور است که وقتی از حال دل ما آگاه می شوی که از خاک ما کشتگان راه عشق لاله بدمد یعنی خیلی می گذرد تا از احوال ما آگاه شوی امیدوارم بعد از این نامه زودتر از حال ما عاشقان آگاه گردی .حافظ تصور می کند که معشوق از وی بی خبر است در حالیکه از نامه و اطلاع معشوق متعجب است(مرحله حیرت عاشقی)
روانِ تشنهٔ ما را به جرعهای دریاب
چو میدهند زُلالِ خِضِر ز جامِ جَمَت
وقتی از جام جهان بین تو آب حیات جاودان (آب چشمه ای که خضر نوشیده است.و آگاهی و معرفت می بخشند، تو هم با جرعه ای از آن آب ، روان تشنه ما را سیراب کن .انتظار حافظ از معشوق معرفت بیشتر و حیات جاودان است . چرا که معشوق خود جاودان است و کشش و جلوه او همیشه وجود دارد پس با درک حضور او و نوشیدن از آب زلال جامش جاودان خواهد شد.
همیشه وقتِ تو ای عیسیِ صبا خوش باد
که جانِ حافظِ دلخسته زنده شد به دَمَت
ای باد صبا که مانند عیسی مسیح دل خسته مرا با نامه معشوق زنده می کنی اوقاتت خوش باد .
سام در ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۱ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۲۲:۵۱ دربارهٔ رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱:
برد آن نامسلمان گر دل و جان اینچنین ما را
نه دل خواهد به جا ماندن مسلمانان به دین ما را به دل غلط است
برد آن نامسلمان گر دل و جان اینچنین ما را
نه دل خواهد به جا ماندن مسلمانان نه دین ما را
احمد خرمآبادیزاد در ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۱ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۲۲:۱۴ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۵:
بیت نخست در دو مجموعه زیر (به جای «نقش تو خیال برنتابد/حسن تو زوال برنتابد») به شکل «حسن تو خیال برنتابد/عشق تو زوال برنتابد» ثبت شده است:
1-نسخه عبدالرسولی؛
2-چهار نسخه خطی مجلس به شماره ثبت 91038، شماره ثبت 61914، شماره ثبت 64528 و شماره دفتر 11948 (در زیرنویس صفحه 603 نسخه سجادی به وجود این شکل در دو نسخه اشاره شده است).
*از نظر آماری، شکل «حُسن تو خیال برنتابد/عشق تو زوال برنتابد» در نسخههای خطی برتری دارد.
خلیل شفیعی در ۲ ماه قبل، جمعه ۲ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۶:۴۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۷: