تو را در دوستی رائی نمیبینم، نمیبینم
چو راز اندر دلت جائی نمیبینم، نمیبینم
تمنا میکنم هر شب که چون یابم وصال تو
ازین خوشتر تمنائی نمیبینم، نمیبینم
به هر مجلس که بنشینی توئی در چشم من زیرا
که چون تو مجلس آرائی نمیبینم، نمیبینم
به هر اشکی که از رشکت فرو بارم به هر باری
کنارم کم ز دریائی نمیبینم، نمیبینم
اگر تو سرو بالائی تو را من دوست میدارم
که چون تو سرو بالائی نمیبینم، نمیبینم
ننالیدم ز تو هرگز ولی این بار مینالم
که زحمت را محابائی نمیبینم، نمیبینم
در این صحرا ز هر نقشی که چشم از وی برآساید
بجز رویت تماشائی نمیبینم، نمیبینم
چگونه نغمه خاقانی نسازم عندلیبآسا
چو او گل گلشن آرائی نمیبینم، نمیبینم
در این میدان جانبازان اگر انصاف میخواهی
چو خاقانیت شیدائی نمیبینم، نمیبینم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.