گنجور

حاشیه‌ها

دکتر صحافیان در ‫۱ ماه قبل، شنبه ۱ آذر ۱۴۰۴، ساعت ۰۹:۴۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۳:

سحرگاهان، پیام آور غیب مژده‌ای به گوش من مشتاق رساند که زمان پادشاهی "شاه شجاع" رسیده شراب را شجاعانه بنوش!(تضاد اولیه در مژده غیبی برای شراب‌خواری می‌تواند طنز باشد یا ایهام به حال خوش که مدعیان و زاهدان با ریاکاری در دوره پادشاهان متعصب از بین‌ برده‌اند)
۲- آری آن دوران که صاحب‌نظران گوشه‌گیر بودند و از گفتن سخنان نغز فراوان تن زدند به پایان رسید.
۳- اکنون آن حکایت‌های ژرف را که ماندنش سینه را پیوسته به جوش می‌آورد، با نوای موسیقی بیان می‌کنیم(دوام و کمال حال خوش)
۴- و شراب خانگی را که از مامور شرع ترسیده(ترکیب زیبا و نو ادبی)، در برابر چهره دلنواز معشوق بخوریم و صدای نوشانوش یاران بلند است
۵- آری دیشب، امام شهر دوره ریا، که سجاده به دوش می‌کشید از فرط شرابخواری از میکده روی شانه‌ها می‌بردند.
۶-ای دل! اگر می‌خواهی به راه رهایی راهنمایی‌ات کنم، به گناه افتخار نکن ولی زهد و پارسایی را هم به رخ دیگران نکش!
۷- نظر و‌اندیشه شاه، محل تجلی خداوند است، اگر تقربش را می‌خواهی، نیتت را خالص و‌ درونت را زلال کن!
۸- پس ورد دائمی‌ات، ستایش شکوه او باشد(بیان چگونگی تمرکز درونی)آری گوش دل او آشنای دیرین پیام‌های غیبی است.
۹- ای حافظ! رازهای مصلحت مملکت را پادشاهان(ایهام:عارفان و مملکت وجود) دانند تو گدایی گوشه‌نشینی آرام باش!(مصراع اول با کمی تغییر ضرب المثل)
آرامش و پرواز روح

 پیوند به وبگاه بیرونی

سیدمحمد جهانشاهی در ‫۱ ماه قبل، شنبه ۱ آذر ۱۴۰۴، ساعت ۰۹:۴۱ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۸:

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۸
                
جانا ، شعاعِِ رویَت ، در جسم و جان نگنجد
وآوازهٔ جمالَت ، اندر جهان نگنجد

وصلَت چگونه جویم ، کاندر طلب نیاید
وصفَت چگونه گویم ، کاندر زبان نگنجد

هرگز نشان ندادند ، از کویِ تو  کَسی را
زیرا که راهِ کویَت ، اندر نشان نگنجد

آهی که عاشقانَت ، از حلقِ جان برآرند
هم در زمان نیاید ، هم در مکان نگنجد

آنجا که عاشقانَت ، یک دم حضور یابند
دل در حساب ناید ، جان در میان نگنجد

اندر ضمیرِ دلها ، گنجی نهان نهادی
از دل اگر برآید ، در آسمان نگنجد

عطّار ، وصفِ عشقَت ، چون در عبارت آرد
زیرا که وصفِ عشقَت ، اندر بیان نگنجد

سیدمحمد جهانشاهی در ‫۱ ماه قبل، شنبه ۱ آذر ۱۴۰۴، ساعت ۰۹:۳۸ دربارهٔ حاجب شیرازی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۸:

خوف نه از مَرّاد دم ، بیم نه از سلاسلم

سیدمحمد جهانشاهی در ‫۱ ماه قبل، شنبه ۱ آذر ۱۴۰۴، ساعت ۰۹:۳۲ دربارهٔ حاجب شیرازی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۶:

حاجب شیرازی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۶
                 
آنجا که هست بودِ  تو ، بادِ بهار چیست؟ 
وآنجا که هست مویِ تو ، مشکِ تتار چیست؟

زلف و رخِ تو ، معنیِ لیل و نهارِ ما ست
با بودنِ تو ، گردشِ لیل و نهار چیست؟

باز آ و پا به دیده ی خونبارِ ما گذار
تا گویمَت ، که سرو چه و جویبار چیست؟

ما ، اختیار ، در کفِ جانان نهاده ایم
مختار چونکه یار بوَد ، اختیار چیست؟

شد بی حجاب ،  شاهدِ ما ، روبرو به ما
باز ، این بلایِ هجر و غمِ انتظار چیست؟

خواهی اگر ز حالِ دلِ ما ، شَوی خبر
از لاله پُرس ، کاین جگرِ داغدار چیست؟

ما روزگار را ، به غمِ یار طی کنیم
تا در دل این غم است ، غمِ روزگار چیست؟

ما در وصال ، بی خبریم از غمِ فراق
تا باده در سبو ست ، بلایِ خمار چیست؟

«حاجب » چو وصلِ یار ، میسّر بوَد ، تو را
این آه و ناله و فزع انکسار چیست؟

سیدمحمد جهانشاهی در ‫۱ ماه قبل، شنبه ۱ آذر ۱۴۰۴، ساعت ۰۹:۳۱ دربارهٔ حاجب شیرازی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۷:

حاجب شیرازی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۷
                 
این جهان ، جایِ آرمیدن نیست
هیچ از او چاره ، جز رمیدن نیست

سخت دامی ست ، مرغِ دلها را
که از آن دامشان پریدن نیست

بر سرَم هست ، سر بریدنِ خویش
وز تو هیچَم ، سرِ بریدن نیست

سِرِّ عشق ، آشکار باید گفت
گرچه کَس ، قادرِ شنیدن نیست

دست، درویش کن در این گلزار
زانکه این گل ، برای چیدن نیست

کامِ شیرین ، مرا از آن حلوا ست
که کَسَش ، قابلِ چشیدن نیست

کاهی از خرمنِ ریاضتِ ما
کوه را ، طاقتِ کشیدن نیست

برقعِ وهم ، بر جمال افکن
که به هر دیده ، تابِ دیدن نیست

خسروی نامه ای ست ، (حاجب) را
کِش ، فلک قادرِ دریدن نیست

سیدمحمد جهانشاهی در ‫۱ ماه قبل، شنبه ۱ آذر ۱۴۰۴، ساعت ۰۹:۳۰ دربارهٔ حاجب شیرازی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۵:

حاجب شیرازی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۵
                 
نزدِ ما ، خوبترین هدیه به عالم ، ادب است
که ادب ، مهر و وفا را، به حقیقت ، حسَب است

به ادب کوش و خود از اصل و نَسَب ، دور بدار
همه دانند ، ادب ، حاصلِ اصل و نسب است

یار ، افروخته رخ آمد و افراخته قد
ای خوش ، آن عاشقِ سرگشته ، که اندر طلب است

خاکِ پایِ عجم ، امروز ، به فرهنگ و کمال
توتیائی است ، که روشن کُنِ چشمِ عرب است

هر که را نیست سَرِ عشق ، مَجو زو ثمری
شجرِ بی ثمر ، از روی حقیقت ، حطَب است

مرد را ، علم و عمل ، بِه بود ، از مال و منال
عبث  آنکو ، که گرفتارِ پرند و قصَب است

خیمه ی سلطنتِ فقر ، کنون گشت بلند
«حاجبا» مژده ، که هنگامِ نشاط و طرب است

سیدمحمد جهانشاهی در ‫۱ ماه قبل، شنبه ۱ آذر ۱۴۰۴، ساعت ۰۹:۳۰ دربارهٔ حاجب شیرازی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۵:

حاجب شیرازی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۵
                 
صبحدم مغ بچِگان ، صف درِ میخانه زدند
به نگاهی ، رهِ هر عاقل و دیوانه زدند

صوفیان باده ی صافی ، ز رهِ صدق و صفا
از کفِ پیرِ مغان ، یک دو سه پیمانه زدند

در گدایانِ خرابات ، به نخوت منگر
که در این میکده ، بس ساغرِ شاهانه زدند

عرش را فرش شمردند ، در آن ، از سرِ شوق
باده با خانه خدا ، سرخوش و مستانه زدند

محرمانِ حرمِ دل ، ز سرِ صلح و صلاح
راهِ هفتاد و دو ملّت ، به یک افسانه زدند

عاشقانی ، که ز جان در رهِ جانان گذرند
باده ی وصل ، همه از کفِ جانانه زدند

نفَسِ بادِ بهار ، از چه بوُد مشک افشان
حوریان ، سنبلِ زلفِ تو ، به یک شانه زدند

بلبل از گل به فغان و من و پروانه خموش
شمع رویان ، شرَری بر من و پروانه زدند

طبعِ عشّاق ، چو غوّاص ، به دریایِ وجود
غوطه ها ، بهرِ تو ، ای گوهرِ یکدانه زدند

عشق و فرزانگی ، از پنبه و آتش بتَر اند
آتشِ عشقِ تو ، چون بر منِ فرزانه زدند

مرغ دل ، لانه به شاخِ سحر افکند ، ز غیب
آتشِ عشق ، به طورِ دلِ ویرانه زدند

داشتم کلبه و کاشانه ای ، از عالمِ عقل
عشق و ذوقَم ، به هم ، آن کلبه و کاشانه زدند

دوش بر یادِ خمِ ابرویِ «حاجب » ، تا صبح
پاک مردانِ جهان ، مِی ، همه مردانه زدند

کوروش در ‫۱ ماه قبل، شنبه ۱ آذر ۱۴۰۴، ساعت ۰۸:۴۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۴۰ - مثل:

من بدانم کو فرستاد آن بمن

از ضمیر چون سهیل اندر یمن

 

منظور از سهیل اندر یمن چیست ؟

 

کوروش در ‫۱ ماه قبل، شنبه ۱ آذر ۱۴۰۴، ساعت ۰۸:۴۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۴۰ - مثل:

صبر را سلم کنم سوی درج

تا بر آیم صبر مفتاح الفرج

 

مصرع اول یعنی چه ؟

 

کوروش در ‫۱ ماه قبل، شنبه ۱ آذر ۱۴۰۴، ساعت ۰۸:۴۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۴۰ - مثل:

تا کدامین سوی باشد آن یواش

الله‌الله رو تو هم زان سوی باش

 

منظور از یواش چیست ؟

 

کوروش در ‫۱ ماه قبل، شنبه ۱ آذر ۱۴۰۴، ساعت ۰۸:۳۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۳۹ - وصیت کردن آن شخص کی بعد از من او برد مال مرا از سه فرزند من کی کاهل‌ترست:

دست بر دیگ نوی چون زد فتی

وقت بخریدن بدید اشکسته را

 

یعنی چه ؟

 

کوروش در ‫۱ ماه قبل، شنبه ۱ آذر ۱۴۰۴، ساعت ۰۸:۳۰ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۳۹ - وصیت کردن آن شخص کی بعد از من او برد مال مرا از سه فرزند من کی کاهل‌ترست:

بی‌گمان که هر زبان پردهٔ دلست

چون بجنبد پرده سرها واصلست

 

مصرع دوم یعنی چه ؟

 

کوروش در ‫۱ ماه قبل، شنبه ۱ آذر ۱۴۰۴، ساعت ۰۸:۲۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۳۹ - وصیت کردن آن شخص کی بعد از من او برد مال مرا از سه فرزند من کی کاهل‌ترست:

عارفان از دو جهان کاهل‌ترند

زانک بی شد یار خرمن می‌برند

 

یعنی چه ؟

 

کوروش در ‫۱ ماه قبل، شنبه ۱ آذر ۱۴۰۴، ساعت ۰۸:۲۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۳۸ - رجوع کردن بدان قصه کی شاه‌زاده بدان طغیان زخم خورد از خاطر شاه پیش از استکمال فضایل دیگر از دنیا برفت:

گرچه او فتراک شاهنشه گرفت

آخر از عین الکمال او ره گرفت

 

یعنی چه ؟

 

کوروش در ‫۱ ماه قبل، شنبه ۱ آذر ۱۴۰۴، ساعت ۰۸:۲۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۳۸ - رجوع کردن بدان قصه کی شاه‌زاده بدان طغیان زخم خورد از خاطر شاه پیش از استکمال فضایل دیگر از دنیا برفت:

شاه چون از محو شد سوی وجود

چشم مریخیش آن خون کرده بود

 

یعنی چه ؟

 

کوروش در ‫۱ ماه قبل، شنبه ۱ آذر ۱۴۰۴، ساعت ۰۸:۱۶ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۳۷ - رجوع کردن به قصهٔ پروردن حق تعالی نمرود را بی‌واسطهٔ مادر و دایه در طفلی:

فرض می‌آری به جا گر طایفی

بر سهیلی چون ادیم طایفی

 

یعنی چه ؟

 

کوروش در ‫۱ ماه قبل، شنبه ۱ آذر ۱۴۰۴، ساعت ۰۸:۱۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۳۷ - رجوع کردن به قصهٔ پروردن حق تعالی نمرود را بی‌واسطهٔ مادر و دایه در طفلی:

در ضلالت هست صد کل را کله

نفس زشت کفرناک پر سفه

 

یعنی چه ؟

 

کوروش در ‫۱ ماه قبل، شنبه ۱ آذر ۱۴۰۴، ساعت ۰۸:۱۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۳۷ - رجوع کردن به قصهٔ پروردن حق تعالی نمرود را بی‌واسطهٔ مادر و دایه در طفلی:

صد هزاران طفل بی‌تلویم را

کشته تا یابد وی ابراهیم را

 

بی تلویم یعنی چه ؟

 

کوروش در ‫۱ ماه قبل، شنبه ۱ آذر ۱۴۰۴، ساعت ۰۸:۰۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۳۷ - رجوع کردن به قصهٔ پروردن حق تعالی نمرود را بی‌واسطهٔ مادر و دایه در طفلی:

ورنه تا خود هیچ عذری نبودش

شکوتی نبود ز هر یار بدش

 

یعنی چه ؟

 

فواد . در ‫۱ ماه قبل، شنبه ۱ آذر ۱۴۰۴، ساعت ۰۷:۵۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۰:

لحظاتی در حظ از حافظ ...

بیش ازین هست مگر خوش وقتی ؟!

۱
۳۸
۳۹
۴۰
۴۱
۴۲
۵۶۶۶