گنجور

حاشیه‌ها

کوروش در ‫۲۵ روز قبل، پنجشنبه ۳ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۰۱:۳۶ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۵۱ - جواب گفتن آن قاضی صوفی را:

گر بگویی از پی تعلیم بود

عین تجهیل از چه رو تفهیم بود

 

یعنی چه ؟

 

کوروش در ‫۲۵ روز قبل، پنجشنبه ۳ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۰۱:۳۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۵۱ - جواب گفتن آن قاضی صوفی را:

عقل گوید کین نه آن حیرت سراست

که سزا گستاخ‌تر از ناسزاست

 

یعنی چه ؟

 

کوروش در ‫۲۵ روز قبل، پنجشنبه ۳ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۰۱:۲۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۵۱ - جواب گفتن آن قاضی صوفی را:

ضد و ندش نیست در ذات و عمل

زان بپوشیدند هستیها حلل

 

یعنی چه ؟

 

کوروش در ‫۲۵ روز قبل، پنجشنبه ۳ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۰۱:۲۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۵۰ - سؤال کردن آن صوفی قاضی را:

وحدتی که دید با چندین هزار

صد هزاران جنبش از عین قرار

 

یعنی چه 

 

کوروش در ‫۲۵ روز قبل، پنجشنبه ۳ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۰۱:۱۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۴۹ - جواب دادن قاضی صوفی را:

خویشتن را ساز منطیقی ز حال

تا نگردی هم‌چو من سخرهٔ مقال

 

مصرع اول یعنی چه

 

کوروش در ‫۲۵ روز قبل، پنجشنبه ۳ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۰۱:۱۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۴۹ - جواب دادن قاضی صوفی را:

هین مشو شارع در آن حرف رشد

که سخن زو مر سخن را می‌کشد

 

مصرع اول یعنی چه

 

کوروش در ‫۲۵ روز قبل، پنجشنبه ۳ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۰۱:۱۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۴۹ - جواب دادن قاضی صوفی را:

این نخواندی کالکلام ای مستهام

فی شجون جره جر الکلام

 

این یک ضرب‌المثل عربی است که به صورت تحت‌اللفظی ترجمه کردنش کمی سخت است، اما معنی آن این است که:

 

«سخن، سخن می‌آورد» یا «از یک موضوع، موضوعات دیگر مطرح می‌شود.»

 

این ضرب‌المثل به این اشاره دارد که وقتی درباره یک موضوع صحبت می‌کنیم، ممکن است ناخواسته بحث به مسائل و داستان‌های دیگری کشیده شود .

کوروش در ‫۲۵ روز قبل، پنجشنبه ۳ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۰۱:۱۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۴۹ - جواب دادن قاضی صوفی را:

گفت پیغامبر که در بحر هموم

در دلالت دان تو یاران را نجوم

 

یعنی چه ؟

 

کوروش در ‫۲۵ روز قبل، پنجشنبه ۳ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۰۱:۰۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۴۹ - جواب دادن قاضی صوفی را:

ز امر حق وابکوا کثیرا خوانده‌ای

چون سر بریان چه خندان مانده‌ای

منظور از سر بریان که خندان مانده است چیست ؟

کوروش در ‫۲۵ روز قبل، پنجشنبه ۳ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۰۱:۰۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۴۸ - طیره شدن قاضی از سیلی درویش و سرزنش کردن صوفی قاضی را:

دست ظالم را ببر چه جای آن

که بدست او نهی حکم و عنان

 

مصرع دوم چگونه خوانده میشود

کوروش در ‫۲۵ روز قبل، پنجشنبه ۳ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۰۰:۵۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۴۷ - بار دیگر رجوع کردن به قصهٔ صوفی و قاضی:

این روا باشد که خر خرسی قلاش

صوفیان را صفع اندازد بلاش

 

یعنی چه ؟

 

ابوتراب. عبودی در ‫۲۵ روز قبل، پنجشنبه ۳ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۰۰:۴۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱:

باسلام و عرض ادب 
تقدیم به محضر منور استادان فرهیخته و گرانقدر فعال در گنجور،،گنجینه شعر و ادب ،،

 

به لطف حضرت حق فَرّ و جاهی کرده ام پیدا
نهان انــــدر دل خـود دیـدگاهــی کرده ام پیدا

 

 ((مَا وَدَّعَـکـَــ رَبُّکــَ وَمَا قَلَی))

 

...اگرچه آسمان دل ز دودِ آه تاریک است
در آن تاریکی انبوه ماهـی کرده ام پیدا...

 
((وَضُّحیٰ وَالَیلُ إذا سَجیٰ))

 

برای سیر انفس در ورای عالم امکان
من از دروازه ی دل شاهراهی کرده ام پبداـ.ـ

 

((اهدنا الصراط المستقیم))

 

چه غم دارم(عبودی) زین همه غمهای بی پایان
که بیـن آن همه غم  پادشاهــی کرده ام پیدا

 

((سبحانَ رَبّــــی الأعلــــــیٰ))

 

دیوان ابوتراب عبودی

رضا از کرمان در ‫۲۵ روز قبل، چهارشنبه ۲ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۵۴ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۱۰:

گهی بر طارَمِ اعلیٰ نشینیم ...

درود بر شما 

در مصرع دوم گهی پشت پای خود را ندیدن شاید درست نباشه چون   کسی عقب عقب نمیره که نیاز باشه پشت پایش را ببینه  

شاید اینجوری باشه 

گهی در پیش پای خود نبینم

 شاید هم اینجوری درسته 

گوهی را پیش پای خود نبینم

پای خود بر روی کثافت گذاشته ونجس میشود وبا طارم اعلی در تضاد قرار میگیره

 

شاد باشید

احمد خرم‌آبادی‌زاد در ‫۲۵ روز قبل، چهارشنبه ۲ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۱۴ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۶:

این رباعی، تکرار رباعی 107 است.

سیاوش آذرنوش در ‫۲۵ روز قبل، چهارشنبه ۲ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۲۲:۳۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۱:

با درودی دوباره 

بیت را مرور کردم

هر کاو (شاید گاو باشد در  بزرگی مقام  این حیوان در مذهب هندو و طعنه بر خرده‌گیران متعصب و مذهبی جامعه ما )

سیاوش آذرنوش در ‫۲۵ روز قبل، چهارشنبه ۲ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۲۲:۲۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۱:

درود بر شما 

هر کو نکند فهمی زین کلک خیال انگیز 

نقشش به حرام ار خود صورتگر چین باشد

 

دریافت من به سوی کتاب  کاماسوترا  جهت گرفت

در ویکیپدیا جستجو کنید کاماسوترا

سپس متمرکز بر کلک خیال انگیز شوید

برداشت هرکس به ذات دید اوست

 

 

احسان صفری در ‫۲۵ روز قبل، چهارشنبه ۲ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۲۲:۱۹ دربارهٔ سعدی » بوستان » در نیایش خداوند » بخش ۱ - سرآغاز:

در متن بالا بیت زیر آمده است👇🏻

 در این بحر جز مردِ راعی نرفت

گم آن شد که دنبال داعی نرفت

درصورتیکه طبق تصحیح غلامحسین یوسفی جای کلمات راعی و داعی جابجست 👇🏻

 در این بحر جز مردِ داعی نرفت

گم آن شد که دنبال راعی نرفت

محمدمتین عبدالهی در ‫۲۵ روز قبل، چهارشنبه ۲ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۲۰:۴۸ دربارهٔ سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۱:

درود بر روان پاک شادروان داوود پیرنیا

که با "گلها" ، چنین اشعاری را از پستوی خانه‌ها، به میانِ زیست ما آورد.

درود بر گلها و بر هنرمندان بزرگ گلها.

علی میراحمدی در ‫۲۵ روز قبل، چهارشنبه ۲ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۲۰:۰۴ در پاسخ به سید علی اصغر رضوی حائری دربارهٔ سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۴:

آن یکی مرد دومو آمد شتاب

پیش یک آیینه دار مستطاب

گفت از ریشم سپیدی کن جدا

که عروس نو گزیدم ای فتی

ریش او ببرید و کل پیشش نهاد

گفت تو بگزین مرا کاری فتاد

این سؤال و آن جوابست آن گزین

که سر اینها ندارد درد دین

مثنوی معنوی

( برخی نسخه ها:که سر اینها ندارد مرد دین)

افسانه چراغی در ‫۲۵ روز قبل، چهارشنبه ۲ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۱۹:۱۱ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب چهارم در فواید خاموشی » حکایت شمارهٔ ۵:

دو صاحبدل نگه دارند مویی همیدون سرکشی و آزرم‌جویی

اگر رابطۀ دوستی بین دو انسان صاحبدل و آگاه به مویی برسد، آن را حفظ می‌کنند. همچنین اگر یک سر رابطه انسان بدرفتار و عصیانگری و سر دیگر انسان آبرومند و حرمت‌شناسی باشد، باز هم می‌توانند رابطۀ به مو رسیده را حفظ کنند؛ چون انسان آبرودار از ستیز و بحث و جدل با نادان پرهیز می‌کند. 

بیت بعد: اما اگر دو سر رابطه انسان‌های نادانی باشند، رابطه محکمی مانند زنجیر را پاره می‌کنند؛ چون هیچ یک کوتاه نمی‌آیند و آن قدر به هم ناسزا می‌گویند و بی‌احترامی می‌کنند که رشتۀ دوستی بین آنها پاره و تبدیل به دشمنی می‌شود.

۱
۳۸
۳۹
۴۰
۴۱
۴۲
۵۵۹۵