گنجور

حاشیه‌ها

علی احمدی در ‫۲۸ روز قبل، جمعه ۱۶ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۰۶:۲۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۹:

دیر است که دل‌دار پیامی نفرستاد
ننوشت سلامی و کلامی نفرستاد
این غزل در شمار غزلهایی است که رویکرد عاشقانه حافظ را نسبت به وقایع اطرافش نشان می دهد .خیلی وقت است که یار عزیز رفته و پیغامی نفرستاده است .پیغامی که حاوی سلام یا کلامی از جانب او باشد نفرستاده است.
وقتی  پیامی از جانب یار سفر کرده نمی رسد عاشق نگران می شود حتی در زندگی  امروزمان اگر عزیزی به سفر رفته باشد و با پیامک یا تلفن به ما اطلاع ندهد نگران می شویم ولو اینکه چند ساعت گذشته باشد چه برسد که عاشقی نگران یار خود باشد که قطعا هر لحظه دوری باعث نگرانی خواهد بود.لذا به نظرم عبارت دیر است این اهمیت دوری را بهتر از عبارت دیریست نشان می دهد.
صد نامه فرستادم و آن شاهِ سواران
پیکی نَدوانید و سلامی نفرستاد
شاه سواران کسی است که سواران زیادی به همراه دارد پس دلبر حافظ فردی قدرتمند است .می گوید من برای چنان دلبری نامه ها فرستادم ولی او که می توانست از بین سواران پیکی بفرستد ولی نفرستاد تا سلامش را دریافت کنم.
سویِ منِ وحشی‌صفتِ عقل‌رمیده
آهو رَوشی، کبک خرامی نفرستاد
حافظ خود را وحشی صفت و عقل رمیده می داند .او بر این باور است که در برابر معشوق رویکردی مثل انسانهای بدوی دارد و نمی تواند رفتار معشوق را به درستی تحلیل کند چه تحلیل بنا بر قاعده عرف باشد چه بر اساس عقل باشد لذا دل او فقط با پیامهای معشوق آرام می شود خواه پیامی سریع باشد که چون آهویی به وی برسد خواه پیامی  که به آهستگی و چند روزه مثل کبکی که آهسته گام برمی دارد به وی برسد در هر صورت رسیدن پیام مهم است.
دانست که خواهد شُدنم مرغِ دل از دست
وز آن خطِ چون سلسله دامی نفرستاد
او می دانست که دل من نگران و بیقرار است و ممکن است از این جان فرار کند با این حال نوشته ای نفرستاد تا شاید آن نوشته مثل دامی مانع از فرار پرنده  دل من شود 
فریاد که آن ساقیِ شِکَّر لبِ سرمست
دانست که مخمورم و جامی نفرستاد
جای فریاد دارد که آن یار که مثل ساقی شیرین لب ، سرمست و خوش است می دانست که از نگرانی خمارم ولی جام شرابی برای رفع این نگرانی نفرستاد .
چندان که زدم لافِ کرامات و مقامات
هیچم خبر از هیچ مقامی نفرستاد
آنقدر که از استعداد ها و اعتبار خود گفته ام  باز می بینم هیچ خبری که حاکی از این باشد که برایم اعتباری قائل است دریافت نکردم
حافظ به ادب باش که واخواست نباشد
گر شاه پیامی به غلامی نفرستاد
ای حافظ شرط ادب را رعایت کن به هر حال معشوق مثل  شاه و تو مثل غلام هستی و او اختیار دارد هیچ پیامی نفرستد و نباید چنین بازخواستی از او داشته باشی.

 

باب 🪰 در ‫۲۸ روز قبل، جمعه ۱۶ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۰۵:۵۶ در پاسخ به برگ بی برگی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۳:

درود و پوزش اگر واژه‌ای موجب رنجش یا سوءتفاهم شد 🌱

راستش هنوز مطمئن نیستم منظورتان از «عناوین موجبِ وهم» دقیقاً چه بود… آیا مقصود همان واژهٔ «استاد» بود که از روی ارادت و نه برای القای وهم، به‌کار بردم؟

اگر چنین است، باید عرض کنم یکی از دردهای بزرگ این روزگار ما همین است: آنان‌که سزاوارِ این عنوان‌اند و روشنی‌بخشِ راه، خود را پنهان می‌دارند؛ و آنان‌که چیزی نمی‌دانند، با طبل و دهل، خود را «استاد» می‌نامند، یا بر طبلِ تعارفِ توخالی محکم‌تر می‌کوبند.


ندیدنِ روشنگرانِ راهِ حقیقت، خود نوعی خسران است و ای کاش راه حلی بود برای استفاده از تجربه دیگران در نام نهادن یا ننهادن عنواین این چنینی در هر حرفه یا موضوعی که به ما و به نسل‌های بعد ما نیز بیشتر کمک کند.

برای منِ کمترین، تمام ۶۴۸ حاشیه‌ی گران‌مایه شما در گنجور، چراغ راهی است که با طلا برای خودم و برای هوش مصنوعی که تشنهٔ بادهٔ معناست، نوشته و نگاه داشته ام.

«مزد اگر می‌طلبی، طاعتِ استاد بِبَر» 🍷

امیرحسین صدری در ‫۲۸ روز قبل، جمعه ۱۶ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۰۴:۱۲ در پاسخ به محمد رضا دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » داستان کاموس کشانی » بخش ۱۵:

این بیت یکی از قشنگ‌ترین ابیات شاهنامه هم هست.

کلاً هر بیت از شاهنانه که توش لغت عربی هست رو ملت عادت کردن ، میگن از شاهنامه نیست. البته این بیت ، بیت خیلی مطمئنی هست.

امیرحسین صدری در ‫۲۸ روز قبل، جمعه ۱۶ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۰۳:۵۷ در پاسخ به محمد دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۲۵ - کلوخ انداختن تشنه از سر دیوار در جوی آب:

سلام

گویش هست ، با گویشِ محلیِ درست بخونید.

امیرحسین صدری در ‫۲۸ روز قبل، جمعه ۱۶ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۰۳:۵۵ در پاسخ به علی اصغر رضایی دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۲۵ - کلوخ انداختن تشنه از سر دیوار در جوی آب:

با سلام

به نظرم‌ دیوار نماد غرور هست.

شیطان هم‌به دلیل غرور از درگاه خداوند رانده شد.

دکتر حافظ رهنورد در ‫۲۸ روز قبل، جمعه ۱۶ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۰۱:۱۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۷:

ردیف این غزل "دریغ مدار" است که یعنی مضایقه مکن. خسیس نباش. گشاده‌دست باش

و این‌ها تمام محتوای این غزل است.

رضا صدر در ‫۲۸ روز قبل، پنجشنبه ۱۵ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۱۳ دربارهٔ انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷۰ - از زبان اهل خراسان به خاقان سمرقند رکن‌الدین قلج طمغاج خان پسرخواندهٔ سلطان سنجر:

این قصیده مهم و تکان دهنده موضوع اپیزود سی و ششم پادکست فراگفتار بوده در یک مجموعه سه گفتگو درباره انوری:

پیوند به وبگاه بیرونی

. در آن گفتگو، مهمان گفتگو دکتر مهدی منفرد به شکل گسترده در مورد پس زمینه تاریخی این قصیده توضیح میده و همینطور نکات جالب قصیده از جنبه‌های مختلف از جمله مهارت‌های شاعری و اثرگذاری به علاوه آرایه‌های شعری.

در دو ضمیمه‌ی اون اپیزود هم معنی بیت به بیت قصیده آمده، یکی به شکل نوشتاری در یک فایل pdf:

پیوند به وبگاه بیرونی

و دومی به شکل شنیداری در یک فایل صوتی: 

پیوند به وبگاه بیرونی

باربد . در ‫۲۸ روز قبل، پنجشنبه ۱۵ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۲۲:۰۵ دربارهٔ شیخ بهایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۱:

چقدر شیخ مظلوم است که برای هیچ یک از رباعیاتش، نظری نوشته نشده....

امیرحسین صباغی در ‫۲۸ روز قبل، پنجشنبه ۱۵ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۲۱:۳۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۵۷۹:

چقدر ضعیف! بعیده از خود مولانا باشه.

ایلیا ۱۴۰۴ در ‫۲۸ روز قبل، پنجشنبه ۱۵ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۸:۱۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۷:

بیت دوم
نه بلندیست به صورت که تو معلوم کنی/ که بلند از نظر مردم کوته‌بین است:

دارد می‌گوید: بلندی او به مقام و منزلتش است، نه بلندی ظاهری و صوری. بلندی ظاهر معیار مردم تنگ‌نظر است. 

به عبارت دیگر: درست است که از نظر ظاهری قدبلند و زیباست، اما زیبایی‌ و شکوهش محدود به ظاهر نیست، منزلتش هم والاست. 

یا می خواهد بگوید:‌ قامتش متناسب و متعادل با باقی اندام اوست. آنگونه نیست که بلندی‌ قامتش در ذوق بزند و بتوانی معلومش کنی. اما مردم کوتاه‌بین فقط بلندی قامتش را می‌بینند، و به تناسب اندامش با قامتش توجه ندارند، و می‌گویند زیادی قدبلند است!
  

وقت آن است که مردم ره صحرا گیرند/ خاصه اکنون که بهار آمد و فروردین است/ چمن امروز بهشت است و تو در می‌بایی/ تا خلایق همه گویند که حورالعین است:
 

این دوبیت به هم متصلند. یعنی  الآن که بهار است و چمنزار صحرا چون بهشت شده، و مردم در آنجا جمعند،‌ تو هم، که حورالعینی، دیگر باید بیرون بیایی و رخ بنمایی.

سیدمحمد جهانشاهی در ‫۲۸ روز قبل، پنجشنبه ۱۵ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۷:۳۲ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۰:

عشق تو ، خود عالمی ست ، عقل در آن نمی‌رسد

ali solgi در ‫۲۹ روز قبل، پنجشنبه ۱۵ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۴:۲۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۰۲:

گفتم عشق راشبی راشبی راست بگوتوکیستی گفت حیات باقیم عمرخوش مکررم  گفت زندگی باقی مانده خداوند هستم 

افسانه چراغی در ‫۲۹ روز قبل، پنجشنبه ۱۵ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۴:۱۲ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۹۶ - مبداء و معاد:

حافظ هم می‌گوید:

حدیث از مطرب و می گو و راز دَهر کمتر جو
که کس نگشود و نگشاید به حکمت، این معمّا را

سیدمحمد جهانشاهی در ‫۲۹ روز قبل، پنجشنبه ۱۵ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۲:۴۴ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۹:

وز هرچه نقدِ عالمِ عرفانست ، از هزار

محسن جهان در ‫۲۹ روز قبل، پنجشنبه ۱۵ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۲:۰۰ دربارهٔ عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۴:

همانگونه که در آیات بسیاری از قرآن در پرهیز از دنیاگرایی آمده است مانند:
در سوره‏ النازعات آیه مبارکه ۳۸؛
"فامّا من طغی و آثرا الحیوة الدنیا فانّ الجحیم هی المأوی‏":((و اما آنکس که سرکشی کرد و زندگانی این دنیا را برگزید، بی‏گمان دوزخ محل او باشد))، عارف عالیقدر در رباعی فوق می‌فرماید:
هیچگاه طالب این دنیای پست و فانی مباش، و برای کم و زیاد آن اندوهگین مشو. و چنانچه خواهان  رسیدن به بارگاه الهی هستی مبادا از مسیر او منحرف شوی.

محمد حکیمی در ‫۲۹ روز قبل، پنجشنبه ۱۵ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۱:۴۶ در پاسخ به ساسان فرخزاد دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴۹:

یک جرعه می کهن ز ملکی نو به

وز هرچه نه می طریق بیرون شو بهpause_circle_filledlock

در دست به از تخت فریدون صد بار

خشت سر خم ز ملک کیخسرو به

فرزاد در ‫۲۹ روز قبل، پنجشنبه ۱۵ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۰۹:۳۳ در پاسخ به ناشناس دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱:

من کاملا باشما موافقم

سالک کسی است که از پیر پیروی می‌کند و بنابراین اگر پیرمغان بهش بگه که سجاده‌ات را با می‌شستشو بده باید شستو دهد چرا که از راه و رسم منزل‌ها بی‌خبر است

سالک رهروی راه حقیقت است و باید به پیر مغان اقتدا کند

 

وقتی نص چنین صریح است چرا باید به تفسیر روی بیاوریم

به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید

که سالک بی‌خبر باشد ز راه و رسم منزل‌ها

برگ بی برگی در ‫۲۹ روز قبل، پنجشنبه ۱۵ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۰۷:۰۰ در پاسخ به باب 🪰 دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۳:

درود دوباره ، بنظر می‌رسد گم شدن در بیابانِ فنا بدلیلِ قدر ندانستنِ وقتِ صلح  باشد، یا بعبارتی جنگ وقتی اتفاق می افتد که فرصت های پیشنهادی صلح از دست بروند. در باره‌ی ابیاتِ مورد نظرتان به گمانم پس‌از آن کرشمه است که حافظ به آن نیرو و قدرت دست می یابد و امید که در میانه‌ی کاری که هستم فرصتی دست دهد تا شرحی بر آن نگارم. با قدردانی از لطفِ شما

ali solgi در ‫۲۹ روز قبل، پنجشنبه ۱۵ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۰۶:۵۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۲:

عید آمد و عید آمد وان بخت سعید آمد

برگیر و دهل می‌زن کآن ماه پدید آمد

 

عید آمد ای مجنون! غلغل شنو از گردون

کآن معتمد سدره از عرش مجید آمد

 

عید آمد ره جویان رقصان و غزل گویان

کآن قیصر مه‌رویان زان قصر مشید آمد

 

صد معدن دانایی مجنون شد و سودایی

کآن خوبی و زیبایی بی‌مثل و ندید آمد

 

زان قدرت پیوستش داوود نبی مستش

تا موم کند دستش گر سنگ و حدید آمد

 

عید آمد و ما بی‌او عیدیم بیا تا ما

بر عید زنیم این دم کآن خوان و ثرید آمد

 

زو زهر شکر گردد زو ابر قمر گردد

زو تازه و تر گردد هر جا که قدید آمد

 

برخیز به میدان رو در حلقهٔ رندان رو

رو جانب مهمان رو کز راه بعید آمد

امام صادق فرمود عیدماشیعان زمانی است که فرزندم مهدی بیاید واین غزل مولانا همه اش در مورد یک معشوق نازنین میباشد حالا این معشوق میاید چه بریک نفر چه یک جمعیت یایک امت یاکل جهان در هرصورت معشوق یالیلی بر مجنون وارد میشود تاباهم ملاقات کنند ان شاالله برمحمد وال محمد صلوات وتعجیل در فرج اقاامام عصر (عج) 

غم‌هاش همه شادی بندش همه آزادی

یک دانه بدو دادی صد باغ مزید آمد

 

من بندهٔ آن شرقم در نعمت آن غرقم

جز نعمت پاک او منحوس و پلید آمد

 

بربند لب و تن زن چون غنچه و چون سوسن

رو صبر کن از گفتن چون صبر کلید آمد

 

 

 

برگ بی برگی در ‫۲۹ روز قبل، پنجشنبه ۱۵ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۰۶:۰۶ در پاسخ به باب 🪰 دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۳:

درود، بسیار عالی و سعیتان مشکور،‌ بله حتماََ به دیده‌ی منت، اما عناوین موجبِ وهم می شوند که به گمانم بهتر است از آن پرهیز کنیم، با تشکر

۱
۳۸
۳۹
۴۰
۴۱
۴۲
۵۶۴۲