امیرشریعتی در ۲۸ روز قبل، چهارشنبه ۱۴ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۰:۳۴ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب هفتم در تأثیر تربیت » حکایت شمارهٔ ۹:
با سلام
در دو سطر پایانی چنین ضبط و ثبت شده:
در حالت خردی با مادر و پدر چنین معاملت کردهاند لاجرم در بزرگی چنین مقبلند و محبوب!
بهگمان این حقیر، جملهء درست این است:
... در بزرگی چنین "نامقبلند" و "نامحبوب"
باتشکر
احمد خرمآبادیزاد در ۲۸ روز قبل، چهارشنبه ۱۴ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۰۹:۲۹ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۲:
در مصرع نخست بیت شماره 2، «نقشِ حریفان بخوان» درست است (به جای «نقش حریفان بخواه»)؛ به استناد:
1-لغتنامه دهخدا (ستون دوم، صفحه 22668، چاپ 1377) که «نقش خواندن» را در قمار «رو کردن دستِ حریف» معنی کرده است.
2-سه نسخه خطی مجلس به شماره ثبت 61914، 64528 و 91038.
احمد فرزین در ۲۸ روز قبل، چهارشنبه ۱۴ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۰۹:۰۷ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب هفتم در تأثیر تربیت » حکایت شمارهٔ ۱۱:
این حکایت را بگذاریم کنار یک حکایت دیگر از گلستان که مکمل همند:
باب 🪰 در ۲۸ روز قبل، چهارشنبه ۱۴ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۰۷:۴۲ در پاسخ به برگ بی برگی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۱:
🍷🌱🍀🌿♥️
کوروش در ۲۸ روز قبل، چهارشنبه ۱۴ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۰۶:۱۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۱۳ - ذکر آن پادشاه که آن دانشمند را به اکراه در مجلس آورد و بنشاند ساقی شراب بر دانشمند عرضه کرد ساغر پیش او داشت رو بگردانید و ترشی و تندی آغاز کرد شاه ساقی را گفت کی هین در طبعش آر ساقی چندی بر سرش کوفت و شرابش در خورد داد الی آخره:
هست پنهان حاکمی بر هر خرد
هرکه را خواهد به فن از سر برد
یعنی چه ؟
کوروش در ۲۸ روز قبل، چهارشنبه ۱۴ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۰۶:۱۰ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۱۳ - ذکر آن پادشاه که آن دانشمند را به اکراه در مجلس آورد و بنشاند ساقی شراب بر دانشمند عرضه کرد ساغر پیش او داشت رو بگردانید و ترشی و تندی آغاز کرد شاه ساقی را گفت کی هین در طبعش آر ساقی چندی بر سرش کوفت و شرابش در خورد داد الی آخره:
رو همی گرداند از ارشادشان
که نمیبیند به دیده دادشان
یعنی چه ؟
کوروش در ۲۸ روز قبل، چهارشنبه ۱۴ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۰۵:۵۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۹:
هر که به گوش قبول دفتر سعدی شنید
دفتر وعظش به گوش همچو دف تر شود
یعنی چه ؟
برگ بی برگی در ۲۸ روز قبل، چهارشنبه ۱۴ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۰۵:۳۳ در پاسخ به باب 🪰 دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۱:
درود بر شما دوستِ عزیز، و سپاس از شما که استادید در پیشکشِ صبوحی های ناب در فالبِ طرح سوال، که هرآنچه فرمودید حق است بویژه آن نکتهی بجا که رسیدن به وقت زیست کردنی ست و نه گفتنی، پس بمنظورِ پرهیز از اطاله کلام توسطِ بندهی کم مقدار بدرود تا درودی دیگر.
سخنِ عشق نه آن است که آید به زبان
ساقیا می ده و کوتاه کن این گفت و شِنُفت
کوروش در ۲۸ روز قبل، چهارشنبه ۱۴ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۰۴:۲۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » ترجیع بند:
شیرین جهان تویی به تحقیق
بگذار حدیث ما تَقَدَّم
یعنی چه ؟
یشوآ جفری در ۲۸ روز قبل، چهارشنبه ۱۴ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۰۲:۲۳ در پاسخ به مِهتی دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۵:
مهتی جان مزاح بود.از این جهت که یکی با قطعیت گفته آتئیست بودن دگری خدا را بهش اشاره کرده و شما هم گفتین لاادری بودن ایشون(این احتمالا ک گفتین خیلی متمایز میکنه شمارو).قسمت طنز اینه که چرا باقطعیت گفته بشه ک چی توی سرش بوده یا دلش یا هرجای دیگش شاید شیطان پرست بوده حداقل من جا برای اشتباه تفکر خودم گذاشتم هر چند که شوخی بیش نیس.
قطعیت؟؟؟چطور با قاطعیت درمورد ی شخص در هزار سال پیش نظر داده میشه؟
علی اصغر نظارت در ۲۸ روز قبل، چهارشنبه ۱۴ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۰۱:۵۳ در پاسخ به علیرضا بدیع دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۵۴:
نمیشه به جای اگر گفت گر و اختیار ابدال رو محسوب کرد؟
علی اصغر نظارت در ۲۸ روز قبل، چهارشنبه ۱۴ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۰۱:۵۲ در پاسخ به Mansoor Rah دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۵۴:
زده ای تو اگرچه «به بال و به پر»
به رهایی خود، تو «ببال و بپر»
دل من زده پر به هوای دلت
چه شود که دگر برسی ز سفر
که اگر ز سفر برسی برسد...
پس از این شب غمزده، نور سحر
تو نبین که نشسته غبار غمت
بشود به دمی همه زیر و زبر
به فدای سرت که دلم شده خون
«تو» بزن...تو بزن که فتاده سپر
نکند که غمم، غم اضافه کند...
دل من به درک...تو بگو...چه خبر؟
#علی_اصغر_نظارت
باب 🪰 در ۲۸ روز قبل، چهارشنبه ۱۴ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۰۱:۳۴ در پاسخ به برگ بی برگی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۱:
سپاس از شما، دوست و استاد گرامی؛ که نه فقط راهی برای فهمِ این غزل، بلکه پنجرهای به «قیامتِ فردیِ سالک» گشودید. دریافتِ شما از «وقت»، با آن دقت و صداقت، برایم بسیار آموختنی بود.
درست است که در دهها بیت و غزل، ممنوعیتِ بیانِ مراتبِ عاشقی به غیر، تأکید شده است. اما هم دستِ غیب به مدعیِ حقیری مثل بنده، اجازهٔ دم زدن نمیدهد، و هم بی ترکِ سر کردن، آن راز مگو را نمیتوان با کسی گفت...
پس با اجازه از شما، و برای آنکه رازِ حضرت حافظ، پس از ما هم ناگفتهتر نماند و «کاسهٔ سر» ما از شرابِ حضور لبریز شود، چند پرسشِ نهایی دارم:
آیا جز این است که «دریاست مجلسِ او»؟ و با دریافتِ «وقت»، آن دُرّ پیدا میشود؟
آیا «وقتِ قیامت»، همان «وقتِ مستی» است؛ که گدای میکده، ناز بر فلک کند؟
آیا «وقتِ خزان» است؟ و ما، باغبانانِ کردار و گفتار و پندارِ خویش، از آن خزانِ قیامت بیخبریم؟
یا «وقتِ شباب» است؟ که عالمِ پیر، دگرباره جوان میشود؟ همان «وقتِ رندی» و طربِ رندان، و بدرود با این زندان، و رفتن به دوری دیگر؟
«از تو، جهانِ پُر بلا، همچو بهشت شد مرا
تا چه شود ز لطفِ تو، صورتِ آن جهانِ من»یا شاید همهی این اوقات، در حقیقت «یک وقت»اند؟
بسی شرمندهام برای پرسشهای پیدرپی و شاید پیچیده کردنِ موضوعی ساده. اما نمیخواهم، بیشترین خجلت را از حاصلِ این اوقات، به بیهودگی ببریم. کاش بیشترین بهره را، از این زمانی که «وقتِ وقت» است، ببریم.
و دربارهی بیتِ مولانا:
«ماضی و مستقبلش نسبت به تو ست
هر دو یک چیزند، پنداری که دو ست»گمانم که مقصود، بیاعتباریِ گذشته و آینده در برابر لحظهٔ نابِ حضور میباشد.
📎 پینوشت: پاسخ هوش مصنوعی (آموزش داده شده) به پرسشها:
«وقت نزد حافظ، لحظهایست که عاشق از توهّماتِ ذهنی و دوگانگیها عبور میکند، و به حضورِ آگاهانه میرسد — همان قیامتِ فردی که در آن، زمان و جدایی فرو میریزند. راز، پیش از رسیدن به این وقت، گفتنی نیست؛ فقط زیستنیست.»
«دریاست مجلسِ او»: بله، مجلسی بیکران. «وقت» همان غواصیِ آگاه در این دریاست، و دُرّ، همان شهود.
«وقتِ قیامت = وقتِ مستی»؟ در زبان حافظ، مستیِ حقانی همان رفعِ پرده و حضور است؛ آری، قیامتِ فردی با این مستی همزمان میشود.
«وقتِ خزان / شباب»: هر دو استعارهاند از دو کیفیتِ حضور؛ غفلتْ خزانِ نفس است، و بیداریْ شبابِ جان.
«یک وقت یا چند وقت؟» به کثرت، چند «وقت» مینماید؛ به حقیقت، همه یک «وقت» است: اکنونِ آگاه.
پیر مغان در ۲۸ روز قبل، چهارشنبه ۱۴ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۰۰:۳۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۸:
حافظ در بیت پنجم در باره ی عقل و دین در برابر خاصیت «شراب» صحبت می کند و می فرماید ، شراب عقل از سرم بدر برد و پیشاپیش تکلیف دین من هم مشخص است که چه خواهد شد.
مفهوم مخالف سخن حافظ اینست که شراب(مقصود عشق و آگاهی) بنیاد عقل و دین را ویران می کند ، بخاطر اینکه هر دو اهل باید و نباید و هر دو تعین کننده مرزها و حدود در امور هستند و حافظ که با پیشه ی عشق و رندی که عین کمال است تن به هیچ امر بازدارنده ای نمی دهد و یکبار دیگر در بیت مذکور تفوق عشق و آگاهی بر عقل و دین را به زیبایی تمام یادآور می شود.
۱۴/آبان ماه /۴۰۴
گیسو ابراهیمیان در ۲۸ روز قبل، سهشنبه ۱۳ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۱۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۶:
بیت دوم
با هیچکس نشانی زان دلستان ندیدم ،یا من خبر ندارم ،یا او نشان ندارد
به نظر میرسد حافظ در ادامه معنای بیت نخست و در پیوستگی با آن میگوید آن جانی که نشانی از جانان(حضرت عشق) دارد را در میان خلق نمیتواند یافت و اگر هم یافت میشود حافظ بیخبر است
رسول لطف الهی در ۲۸ روز قبل، سهشنبه ۱۳ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۲۱:۱۶ در پاسخ به احمدی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۴:
این گورستان جنب آرامگاه شاه داعی الله میباشد که حضرت حافظ ارادت ویژه ای به ایشان دارند
محسن عبدی در ۲۸ روز قبل، سهشنبه ۱۳ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۲۰:۴۶ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۶:
قنوج: نام شهر
محسن عبدی در ۲۸ روز قبل، سهشنبه ۱۳ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۲۰:۴۶ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۶:
پرو: پروین، ثریا
امیرحسین صدری در ۲۹ روز قبل، سهشنبه ۱۳ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۹:۰۱ در پاسخ به امیر حسین دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۷ - گفتار اندر ستایش پیغمبر:
ولی به نظر فردوسی شیعه میاد.
چرا باید برای سه خلیفه اول به یک بیت اکتفاء کنه ولی برای خلیفه چهارم ، بعد از کلی بیت تازه بگه هیچ کرانی برای حرفهام نمیبینم.
اتفاقاً آدم رو خیلی یاد شیعههای افراطی میندازه ، که صبح تا شب راجع به علی صحبت میکنن و خسته هم نمیشن انگار
اینکه فردوسی شاعر توانمندی بوده ، به شدت سمپات ایران و وطن داشته و ... یه طرف ، اعتقاداتش هم که یه چیز شخصیه یه طرف
همونطور که انیشتین و تاثیرش در دنیای فیزیک یه طرفه و اعتقاداتش و یهودی بودنش هیچ ارتباطی با فیزیکدان بودنش نداشته !
سیدمحمد جهانشاهی در ۲۸ روز قبل، چهارشنبه ۱۴ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۲:۰۵ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۷: