چشم بر صیدم نیفکند آنشکار افکن دریغ
در خور شاهین چشم او نبودم من دریغ
یکدمی نستاد تا بیند که چونسوزم بخویش
آنکه زد بر آتش افسرده ام دامن دریغ
تند چون ابراز سر من دوش بگذشت و نگفت
سوخت از برق تغافل مور را خرمن دریغ
گوشۀ ابروی او ایدل مقامی دلکش است
نیستم از چشم کافر کیش او ایمن دریغ
وصل دل برد از من و جان نیز بر بحران سپرد
در هلاکم دوست یکدل گشته با دشمن دریغ
اجر هر نوش لبی نیشی ز نازش در قفاست
بر نچیدم لاله ائی بیداغ از اینگلشن دریغ
دوش چون جان اش ، کشیدم تنگ خوشخوش در کنار،
در میان بیکانه بود اما حجاب تن دریغ
دانۀ شادی فلک زینکهنه پرویزن به بیخت
بس خم غم مانده بر بالای پرویزن دریغ
با خیال صبح وصل عمرم بسر رفت و نزاد
جز نتاج غم از این شبهای آبستن دریغ
عقل من بر بود از سر این منیژه وش عروس
بی تهمتن ماندم اندر چاه چون بیژن دریغ
نیرّا دوشیزه ای میگفت با آئینه دوش
مادر گیتی ز نر زادن شد استرون دریغ
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آگه از زخمم نگشتی ای شکار افکن دریغ
غافل از ضیدم گذشتی از تو آه، از من دریغ
بی خبر بگذشتی ای برق جهانسوز از برم
بود در راهت بامیدی مرا خرمن، دریغ
در میان دیده بودی نی کنار جویبار
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.