گنجور

حاشیه‌ها

وحید بافنده در ‫۱ ماه قبل، جمعه ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۰۵:۰۴ در پاسخ به خردورز دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۴:

این ابیاتی که شما میگید حذف شده بیشتر آرایشگاه زنانه را توصیف میکنه تا یه موضوع جدی و مهم....

یه دفعه فردوسی اصل مطلب رو رها کرده و چند بیت طولانی برای توصیف چشم و ابرو صرف کرده؟

تعصب سر بی‌غیرتی نسبت به ناموس قبل از هر مرض دیگری قاتل شماست. اما لااقل یه جو مردانگی خرج کنید دیگه فردوسی و شاهنامه را درگیر امراض خودتون نکنید.

وحید بافنده در ‫۱ ماه قبل، جمعه ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۰۱:۰۸ در پاسخ به vafa دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۴:

سلام

شما متن ادبی تصحیح میکنید درحالی‌که همین نوشته معمولی خودتون ایراد دستوری دارد؟ 

هرچند پیام‌ها عامیانه نوشته میشه، ولی بعضی وقتها عامیانه ننوشتن تکلفی ایجاد نمیکنه، بنابراین لازمه عامیانه ننوشت، اونم برای کسی که ادعا دارد...

مهدی عسگرپور در ‫۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۴۰ در پاسخ به مهدی دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد » بخش ۲:

با درود و احترام به شما دوست گرامی که نوشتار من را خوانده اید. من در نوشته ی خود به هیچ عنوان به دنبال بد نشان دادن بهرام چوبین که از مردم شهر ری و خاندان های اشکانی بود، نبودم. بر هیچ کس پوشیده نیست که بهرام با دلاوری و نوآوری های رزمی  خود ایران را از هجوم دشمنان بسیاری در امان نگه داشت. حتی خودم این گونه می انگارم که این خسرو پرویز بود که به ایران خیانت کرد و برای بدست آوردن دوباره شاهنشاهی به دشمن بزرگ میهن مان روم پناه برد و به هم میهنان خویش تاخت. اگر او پادشاهی بهرام را می پذیرفت و پای رومیان را به ایران نمی گشود چه بسا چند دستگی میان مردمان این سرزمین بوجود نمی آمد و خاندان های ایرانی این گونه با هم دیگر دشمن نمی شدند. فردوسی می نویسد در زمان خسرو پرویز ایران ابر قدرت جهان بود و اگر گنج هایی را که داشت برای مردم ایران خرج می کرد همه در رفاه و آسایش زندگی می کردند ولی او این گنج ها را صرف اهداف نظامی نمود بگونه ای که بخشی از مردم ایران دست به مهاجرت به دیگر سرزمین ها زدند. البته این را نیز باید گفت که کشور ما در آن زمان درگیر یک جنگ جهانی شده بود. افتادن تنگه ی یمن به دست ایران و نیز حاکمیت ایران بر جاده ابریشم  چنان موجودیت روم را به خطر انداخته بود که با اتحاد با خاقان و همدستی با مزدکیان توانستند ایران را شکست دهند. 

درباره ی خاندان های اشکانی هم باید بگویم به دلیل پشتیبانی از بهرام چوبین با ساسانیان درگیر شدند و با دشمنی ای که خسرو پرویز با دو دستگی ایجاد کردن در میان سپاهیان ایران بوجود آورد این شکاف ژرف تر شد. بگونه ای که بسیاری از اشکانیان با مزدکیان برای سرنگونی ساسانیان همکاری کردند.

درباره ی مزدکیان باید بدانید ایدئولوژی آنها جهان وطنی بود و به چیزی به نام مهین باور نداشتند و به دلیل کشتار بزرگی که در زمان انوشیروان از آنها شده بود به دنبال سرنگونی ساسانیان بودند و در این راه با رومیان همکاری بسیار کردند. آنها به اندازه ای قدرت داشتند که شیرویه پسر خسرو پرویز که از مادری مسیحی زاده شده بود هم مزدکی بود. آنها سازمان دهی بسیار خوبی داشتند و در میان مردم نیز هوادارانی داشتند. بیشتر مردمی که هوادار آنها بود فریفته ی شعارهایی چون برابری و برادری بودند که نمونه ی این گونه حکومت ها را در زمان روسیه کمونیستی دیده ایم که پس از دست یابی به قدرت به گونه ی دیگری رفتار می کند. فرق فلسفه ی شاهنشاهی با چنین حکومت های پوپولیستی در آن است که شاه را خردمندان، پهلوانان و جنگاوران (نخبگان جامعه)  انتخاب می کنند درحالیکه این گونه حکومت ها بیشتر توسط گروه های پایین جامعه که بیشتر به دنبال منفعت و سودجویی چند روزه ی خود هستند، به قدرت می رسند و پس از آلوده شدن رهبران شان به ثروت و قدرت، مردم فراموش می شوند و خودشان نیز بازیچه دست بیگانگان می گردند. 

در پایان دوباره از شما سپاسگزارم که دیدگاه من را خوانده و ایرادهای آن را بیان فرمودید. ما باید از تاریخ عبرت بگیریم و با موشکافی شکست های گذشته اجازه ی تکرار آنها را ندهیم.

دوستی داشتم که می گفت تاریخ به این دلیل تکرار می گردد که ما نیز همان کاری را می کنیم که نیاکانمان انجام داده اند پس دوباره همان نتیجه را خواهیم گرفت. 

ایران سرزمینی است که باشندگان آن نخستین ارزش های انسانی را بوجود آورده اند. خردمندی ، سخت کوشی ، دین داری، میهن پرستی، ارزش هایی است که هر انسانی نمی تواند تنها با آموزش در یک نسل آنها را به انجام رساند بلکه نیازمند کوششی چند هزار ساله و پاس داری از این ارزش ها در طی چند نسل می باشد. ما نیز بایستی بکوشیم که این میراث کهن نیاکانمان را پاس بداریم و آن را به درستی به دست آیندگان برسانیم.

ابن فردوس در ‫۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۲۲:۴۷ دربارهٔ کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۱۲۷:

این رباعی در نسخۀ معرفی شدۀ سایت (انتشارات کتاب فروشی دهخدا-اسفند 1348) شمارۀ 270 است و در صفحۀ 850 قرار دارد

پالیزبان . در ‫۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۲۰:۵۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۲۸:

امروز ۱۴۰۴.۲.۱۱ کنکور اردیبهشت انسانی 

این بیت تو سوالا اومده بود ولی غلط زدم انگار

البته از زیبایی شعر کم نمیشه تو نظرم

 

بماند به یادگار

افسانه چراغی در ‫۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۱۹:۵۲ دربارهٔ عطار » منطق‌الطیر » داستان همای » احوال سلطان محمود در آن جهان:

این حکایت در کتاب «اسرارالتوحید» محمدبن منور که از نوادگان شیخ ابوسعید ابوالخیر است و در شرح مقامات او نوشته، آمده است.

افسانه چراغی در ‫۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۱۹:۴۴ دربارهٔ عطار » منطق‌الطیر » داستان همای » داستان همای:

خسرونشانی: به پادشاهی رساندن. اعتقاد قدما بر این بود که سایه هما بر هر که افتد، او پادشاه می‌شود. 

افسانه چراغی در ‫۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۱۹:۴۲ دربارهٔ عطار » منطق‌الطیر » داستان همای » داستان همای:

سعدی می‌گوید:

همای بر سر مرغان، از آن شرف دارد

که استخوان خورَد و جانور نیازارد

افسانه چراغی در ‫۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۱۹:۲۹ دربارهٔ عطار » منطق‌الطیر » داستان کبک » حکایت سلیمان و نگین انگشتری او:

طبق روایات، مُلک سلیمان وابسته به خاتم او بود و خداوند همه چیزها را مسخّر او گردانیده بود؛ به سبب آن نام‌ها که بر نگین انگشتری او بود. دیوی این انگشتری را ربود و بر تخت سلیمان نشست و خلق مطیع او شدند. سلیمان بر کرانه دریا آمد و با صیادان مشغول کار شد. دیو مدت چهل روز بر ملک سلیمان فرمان راند و چون بنی‌اسرائیل از حیله او آگاه شدند، دیو ترسید و فرار کرد و انگشتری را به دریا انداخت. به امر خداوند انگشتری را ماهی گرفت و خورد. ازقضا آن ماهی را صیادان گرفتند و به سلیمان دادند. چون سلیمان شکم ماهی را شکافت، انگشتری خود را یافت و در انگشت کرد و بر تخت نشست و به فرمانروایی خود ادامه داد.

افسانه چراغی در ‫۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۱۹:۲۱ دربارهٔ عطار » منطق‌الطیر » داستان کبک » حکایت سلیمان و نگین انگشتری او:

گرچه شادروان چل فرسنگ داشت هم ...

شادُروان: سراپرده

فرهود در ‫۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۱۲:۵۶ در پاسخ به مهرناز دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۶ - شانزده‌سالگی فریدون و آگاهی او از گذشته و سرنوشت پدرش:

حالت نشستن و استراحت گاو است.

پای کرده به‌کش یعنی پاها را در آغوش و سینه جمع کرده بود؛ به‌عبارت دیگر لمیدن و لم‌دادن.

بیت یعنی آن‌ گاو در آن بیشه، به شکل شاهانه نشسته بود و در مصرع اول حالت نشستن گاو توضیح داده شده است.

او ضمیر است برای بیشه یعنی در آن بیشه.

 

فرهود در ‫۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۱۲:۴۸ در پاسخ به مهرناز دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۶ - شانزده‌سالگی فریدون و آگاهی او از گذشته و سرنوشت پدرش:

پدر بُد تو را و مرا نیک شوی

نبُد روز روشن مرا جز بدوی

 

بیت یعنی برای تو پدر بود و برای من شوهری نیک و خوب.

روزگار خوش و روشن من فقط زمانی بود که با او بودم.

بدوی یعنی از او، به او.

آزاد در ‫۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۱۱:۱۹ دربارهٔ قاآنی » مسمطات » در مدح و ستایش اختر شهریاری و صدف گوهر تاجداری سترکبری و مهدعلیا مام خجستهٔ شهریار کامگارناصرالدین شاه قاجار ادام‌الله اقباله گوید:

نه *جوکیم* که خو کنم به برگ کوکنار‌ها/جوکی: برخی از پیروان مذهب هندو که توانایی انجام کارهای خارق العاده را دارند، درویش و مرتاض هندی، یوگی.

جاوید sadeghj۲۰@gmail.com در ‫۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۰۸:۵۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۷:

تصنیفی که استاد شجریان از روی این شعر خوانده اند چند جا فرق داره مثل هر دو را ویرانه کردی به جای هردو را دیوانه کردی یا عقل چاره گر به جای لطف چاره گر 

تا جایی که میدونم استاد اهل دست بردن در شعر نبود آیا ممکنه نسخه هایی که دست ایشون بوده مقداری تفاوت داشته؟

مصطفی جهانمردی در ‫۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۰۸:۴۸ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱:

اگرنام پروین را نمیدیدی حس میکردی شاعری از دوران غزنوی یا سامانی سروده روحت شاد که با عمری کوتاه افکاری بلند و ماندنی داشتی

محمدحسن مرسلی در ‫۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۰۸:۲۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۸:

در بیت ۵

 حرف «که» در ابتدای بیت اشتباه است و «به» درست است.

«به» آفتاب که می‌تابد از گریبانت

برمک در ‫۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۰۴:۰۵ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۷:

ستوران هخته زهار هم امده که ستوران اونگ زهار و درشت زهار بهنگام ورن  است .

برمک در ‫۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۰۲:۰۳ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۷:

شیران  هخته زهار = شیر اهِخته زهار  شیرانی کهه  زهارشان ( ..ر و خایه شان از بزرگی  اورنگ است )

سواران چو شیران هخته زهار
که باشند پر خشم روز شکار


 سه واژه در شاهنامه امده که باید هشداریم یکی همین  هخته و اهِخته زهار است که  این بچم اونگ و  است و دیگر  اهخته هار است که اهخته  هار به چم  گردن کشیده است و دیگر  اخته زهار  که همان اخته است
هار هر منظومی است چه  مهره های تسبیح  چه مهره گردن و کمر و چه قصیده شعری  چه زنجیر چه  یک رشته از خرمای خوارک که به رشته میکشند و در اینجا  اهخته هار گردن کشیده است


شیر را اخته نمیکنند که بگوید شیران اخته زهار
‌اسب را اخته میکنند و اسب اهخته زهار درست است اگر به چم  خایه کشیده - و اهخته هار بهچم گردن کشیده هم درست است و اهخته زهار به چم اونگ خایه هم درست است

برمک در ‫۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۰۱:۵۰ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۱۵:

کوبش گرز هومان بر شانه رستم در  ایران بسیار نامبردار بوده  اسدی گوید


ز رستم سخن چند خواهی شنود

گمانی که چون او به مردی نبود

اگر رزم گرشاسب یاد آوری

همه رزم رستم به باد آوری

همان بود رستم که دیو نژند

ببردش به ابر و به دریا فکند

سُته شد ز هومان به گرز گران

زدش دشتبانی به مازندران

سپهدار گرشاسب تا زنده بود

نه کردش زبون کس ، نه افکنده بود



گیوه چی givhamid@gmail.com در ‫۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۰۰:۲۵ در پاسخ به مسعود.ب.ب دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۱۷ - گریختن عیسی علیه السلام فراز کوه از احمقان:

عرض ادب، 

عزیز ! این هوش مصنوعی هم باید بیاموزد که برای گسترش، از مفهوم های ادب پارسی توسط شما عزیزان این مهم ممکن خواهد بود. اکنون چرند مینماید اما شما تصحیح کنید لطفا

۱
۴۰
۴۱
۴۲
۴۳
۴۴
۵۴۵۴