من آن نیم که دل آزرده از جفای تو باشم
گرم ز پیش نظر رانی از قفای تو باشم
تو کز برای منی اعتبارم از تو همین بس
من ارنه درخور آنم که از برای تو باشم
علی الصباح بهر سو که رهگذار تو باشد
بسر روم که ز پا خستگان پای تو باشم
اگر تو چون سگ بیگانه ام ز خویش برانی
شوم رفیق و سگ کوی آشنای تو باشم
هزار باز اگر عهد بستی ار بشکستی
بیا که با همه بدعهدیت فدای تو باشم
اگر جفا و اگر مهر با همین ز تو شادم
که مطمح نظر چشم دلربای تو باشم
ضرورتست گدا را خیال سلطنت از چه
مرا خیال نباشد شها گدای تو باشم
چو نیست پا که بیایم به رهگذار تو نالم
که سوی صید دل خسته رهنمای تو باشم
بهشت اگر همه از من بود بدین رخ زیبا
کنم مصالحه نیرّ من ار بجای تو باشم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اگر ره است و اگر بیره از قفای تو باشم
اگر بدم من اگر نیک از برای تو باشم
همین بس است که بر من ز روی لطف ببینی
که من نه در خور اندیشه ی لقای تو باشم
بکرده های صواب است امید شیخ و بمن بین
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.