گنجور

حاشیه‌ها

امیرعلی پارسا در ‫۱ ماه قبل، جمعه ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۴۶ در پاسخ به هانيه سليمي دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۰۷:

مورد دوم را درست می فرمایید اما آقای الهی قمشه ای در کتاب ۳۶۵ روز در صحبت مولانا از واژه پرها استفاده کرده اند گرچه بال‌ها از نظر وزنی به مراتب صحیح تر می باشد

دکتر حافظ رهنورد در ‫۱ ماه قبل، جمعه ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۲۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۸:

پرسشی که در این غزل مهم است این است که

خواجه در مصرع نخست می‌فرماید: نیست در شهر نگاری که دل ما ببرد

بعد چند بیت پایین‌تر می‌فرماید: علم و فضلی که به چل سال دلم جمع آورد   ترسم آن نرگس مستانه به یغما ببرد.

خب این دو مصرع دو معنای پارادوکسیکال دارد.

اگر کسی دل خواجه را نمی‌برده پس او از کدام نرگس مستانه می‌ترسیده؟

 و باز در بیت آخر نیز از غمزه‌ی یار صحبت می‌کند.

کدام یار؟ مگر نگفت نگاری نیست که دل ما را ببرد؟ پس این یار کیست؟

پوریا زارعی در ‫۱ ماه قبل، جمعه ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۲۲:۳۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۹۸:

به نظرم حیدر کرار و اضاف کردن

کیومرث محمدی در ‫۱ ماه قبل، جمعه ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۱۷:۲۱ در پاسخ به mohandes دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۶:

گلهای تازه ۱۲۱

بابک چندم در ‫۱ ماه قبل، جمعه ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۱۷:۲۱ در پاسخ به وحید بافنده دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۴:

عزیزم

چون اصرار به عامیانه ننوشتن داری، که کاملاً هم درست است:

خودتون -> خودتان

میشه -> میشود

نمیکنه -> نمیکند

لازمه -> لازم است

اونم -> آنهم

مسعود maskhaz@gmail.com در ‫۱ ماه قبل، جمعه ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۱۵:۴۰ در پاسخ به برنا جوانمرد دربارهٔ امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱:

خیلی جالب و عجیب است که مردم ما آنچنان باقریحه و خوشفکرند که میتوانند از یک اشتباه چاپی و یک «واو سهوی» ، کلا یک داستان جدید و مفصل استخراج کنند و بسازند .

انصافا ایران سرزمین شعر و شاعریست .

میثم در ‫۱ ماه قبل، جمعه ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۱۵:۲۵ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲ - در ستایش پروردگار:

با عرض معذرت امکان ویرایش را پیدا نکردم
مرغ مسیحا نه‌ای صحیح نسیت
مرغ مسیحانه‌ای صحیح است

فرهود در ‫۱ ماه قبل، جمعه ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۱۴:۱۰ در پاسخ به غزل پرتو دربارهٔ نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۱ - به نام ایزد بخشاینده:

یعنی اگر خاکستری ظاهرا بی‌خاصیت ساختی در همان خاکستر منفعت‌ها و فایده‌‌های فراوان گذاشته‌ای.

 


آینه‌های قدیمی از آهن درست می‌شده‌اند و برای شفاف ماندن باید با مواد قلیایی مثل خاکستر تمیز می‌شده‌اند.

به‌نظر می‌رسد بجای خاک‌، خار درست باشد زیرا خار را بعضا برای سوخت آتش‌می‌زنند و خارکنی در قدیم شغل و پیشه‌ای بوده است.

یعنی از یک خار وقتی‌که خاکستر هم می‌ماند در آن خاکستر نیز‌، خاصیت‌ها گذاشته‌ای.

درباره درستی خار بجای خاک باید با تحقیق تصمیم گرفت، اما ارتباط خاکستر و آینه مربوط به آن چیزی است که عرض کردم.

 

فرهود در ‫۱ ماه قبل، جمعه ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۱۴:۰۷ در پاسخ به نیلوفر ... دربارهٔ نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۱ - به نام ایزد بخشاینده:

یعنی اگر خاکستری ظاهرا بی‌خاصیت ساختی در همان خاکستر منفعت‌ها و فایده‌‌های فراوان گذاشته‌ای.

 


آینه‌های قدیمی از آهن درست می‌شده‌اند و برای شفاف ماندن باید با مواد قلیایی مثل خاکستر تمیز می‌شده‌اند.

به‌نظر می‌رسد بجای خاک‌، خار درست باشد زیرا خار را بعضا برای سوخت آتش‌می‌زنند و خارکنی در قدیم شغل و پیشه‌ای بوده است.

یعنی از یک خار وقتی‌که خاکستر هم می‌ماند در آن خاکستر نیز‌، خاصیت‌ها گذاشته‌ای.

درباره درستی خار بجای خاک باید با تحقیق تصمیم گرفت، اما ارتباط خاکستر و آینه مربوط به آن چیزی است که عرض کردم.

 

مسعود maskhaz@gmail.com در ‫۱ ماه قبل، جمعه ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۱۰:۵۶ دربارهٔ امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱:

صفت فاعلی یا صفت حالیه صفتی است که بر کننده کار یا دارنده معنی دلالت می‌کند و یکی از ساختارهای آن اینگونه است :

بن مضارع + ان: ترسان، پرسان، خواهان، دمان، روان، دوان، پویان، سوزان، نالان، فروزان،‌ گدازان

در این غزل در مصرع سوم کلمهٔ «باران» صفت فاعلی از مصدر «باریدن» است

صفت حالیه است برای ابر یعنی «در حال باریدن»

(کما اینکه در مصرع اول هم گفته ابر می بارد و ...)

ابر در حال باریدن است و در این حال من و یار به وداع یکدیگر ایستاده ایم و

ابر از یکطرف میگرید و من از یکطرف و یار هم از یکطرف

در اینجا «باران» بعنوان نفر چهارم نیست که با «واو عطف» در جمله قرار گیرد

که اگر نفر چهارم بود باید میشد : «من جدا گریه کنان ابر جدا باران جدا یار جدا»

قرائن بوضوح میگویند که این «واو» قبل از «باران» سهوا چاپ شده و سهوا خوانده میشود.

درستش اینست :

ابر ، باران و من و یار ستاده به وداع

نه اینکه : ابر و باران و ...

وحید بافنده در ‫۱ ماه قبل، جمعه ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۰۵:۱۷ در پاسخ به سیل آبادی دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۴:

خداییش شما که الحاق رو با ه نوشتید، بهتر نیست مثل سارا کیا که مصرع رو با سین نوشت، مشق املای درست کار کنید؟

وحید بافنده در ‫۱ ماه قبل، جمعه ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۰۵:۱۱ در پاسخ به سارا کیا دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۴:

سلام

دوست عزیز، مصرع درسته، نه مسرع.

البته خودتان می‌دانید، ولی هول محکوم کردن متشرعین را داشته‌اید.

اتفاقا فردوسی انسان متشرع و با اخلاقی بوده است.

احتمالا نامتشرعین ابیاتی غرض‌ورزانه به شاهنامه افزوده‌اند.

وحید بافنده در ‫۱ ماه قبل، جمعه ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۰۵:۰۴ در پاسخ به خردورز دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۴:

این ابیاتی که شما میگید حذف شده بیشتر آرایشگاه زنانه را توصیف میکنه تا یه موضوع جدی و مهم....

یه دفعه فردوسی اصل مطلب رو رها کرده و چند بیت طولانی برای توصیف چشم و ابرو صرف کرده؟

تعصب سر بی‌غیرتی نسبت به ناموس قبل از هر مرض دیگری قاتل شماست. اما لااقل یه جو مردانگی خرج کنید دیگه فردوسی و شاهنامه را درگیر امراض خودتون نکنید.

وحید بافنده در ‫۱ ماه قبل، جمعه ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۰۱:۰۸ در پاسخ به vafa دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۴:

سلام

شما متن ادبی تصحیح میکنید درحالی‌که همین نوشته معمولی خودتون ایراد دستوری دارد؟ 

هرچند پیام‌ها عامیانه نوشته میشه، ولی بعضی وقتها عامیانه ننوشتن تکلفی ایجاد نمیکنه، بنابراین لازمه عامیانه ننوشت، اونم برای کسی که ادعا دارد...

مهدی عسگرپور در ‫۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۴۰ در پاسخ به مهدی دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد » بخش ۲:

با درود و احترام به شما دوست گرامی که نوشتار من را خوانده اید. من در نوشته ی خود به هیچ عنوان به دنبال بد نشان دادن بهرام چوبین که از مردم شهر ری و خاندان های اشکانی بود، نبودم. بر هیچ کس پوشیده نیست که بهرام با دلاوری و نوآوری های رزمی  خود ایران را از هجوم دشمنان بسیاری در امان نگه داشت. حتی خودم این گونه می انگارم که این خسرو پرویز بود که به ایران خیانت کرد و برای بدست آوردن دوباره شاهنشاهی به دشمن بزرگ میهن مان روم پناه برد و به هم میهنان خویش تاخت. اگر او پادشاهی بهرام را می پذیرفت و پای رومیان را به ایران نمی گشود چه بسا چند دستگی میان مردمان این سرزمین بوجود نمی آمد و خاندان های ایرانی این گونه با هم دیگر دشمن نمی شدند. فردوسی می نویسد در زمان خسرو پرویز ایران ابر قدرت جهان بود و اگر گنج هایی را که داشت برای مردم ایران خرج می کرد همه در رفاه و آسایش زندگی می کردند ولی او این گنج ها را صرف اهداف نظامی نمود بگونه ای که بخشی از مردم ایران دست به مهاجرت به دیگر سرزمین ها زدند. البته این را نیز باید گفت که کشور ما در آن زمان درگیر یک جنگ جهانی شده بود. افتادن تنگه ی یمن به دست ایران و نیز حاکمیت ایران بر جاده ابریشم  چنان موجودیت روم را به خطر انداخته بود که با اتحاد با خاقان و همدستی با مزدکیان توانستند ایران را شکست دهند. 

درباره ی خاندان های اشکانی هم باید بگویم به دلیل پشتیبانی از بهرام چوبین با ساسانیان درگیر شدند و با دشمنی ای که خسرو پرویز با دو دستگی ایجاد کردن در میان سپاهیان ایران بوجود آورد این شکاف ژرف تر شد. بگونه ای که بسیاری از اشکانیان با مزدکیان برای سرنگونی ساسانیان همکاری کردند.

درباره ی مزدکیان باید بدانید ایدئولوژی آنها جهان وطنی بود و به چیزی به نام مهین باور نداشتند و به دلیل کشتار بزرگی که در زمان انوشیروان از آنها شده بود به دنبال سرنگونی ساسانیان بودند و در این راه با رومیان همکاری بسیار کردند. آنها به اندازه ای قدرت داشتند که شیرویه پسر خسرو پرویز که از مادری مسیحی زاده شده بود هم مزدکی بود. آنها سازمان دهی بسیار خوبی داشتند و در میان مردم نیز هوادارانی داشتند. بیشتر مردمی که هوادار آنها بود فریفته ی شعارهایی چون برابری و برادری بودند که نمونه ی این گونه حکومت ها را در زمان روسیه کمونیستی دیده ایم که پس از دست یابی به قدرت به گونه ی دیگری رفتار می کند. فرق فلسفه ی شاهنشاهی با چنین حکومت های پوپولیستی در آن است که شاه را خردمندان، پهلوانان و جنگاوران (نخبگان جامعه)  انتخاب می کنند درحالیکه این گونه حکومت ها بیشتر توسط گروه های پایین جامعه که بیشتر به دنبال منفعت و سودجویی چند روزه ی خود هستند، به قدرت می رسند و پس از آلوده شدن رهبران شان به ثروت و قدرت، مردم فراموش می شوند و خودشان نیز بازیچه دست بیگانگان می گردند. 

در پایان دوباره از شما سپاسگزارم که دیدگاه من را خوانده و ایرادهای آن را بیان فرمودید. ما باید از تاریخ عبرت بگیریم و با موشکافی شکست های گذشته اجازه ی تکرار آنها را ندهیم.

دوستی داشتم که می گفت تاریخ به این دلیل تکرار می گردد که ما نیز همان کاری را می کنیم که نیاکانمان انجام داده اند پس دوباره همان نتیجه را خواهیم گرفت. 

ایران سرزمینی است که باشندگان آن نخستین ارزش های انسانی را بوجود آورده اند. خردمندی ، سخت کوشی ، دین داری، میهن پرستی، ارزش هایی است که هر انسانی نمی تواند تنها با آموزش در یک نسل آنها را به انجام رساند بلکه نیازمند کوششی چند هزار ساله و پاس داری از این ارزش ها در طی چند نسل می باشد. ما نیز بایستی بکوشیم که این میراث کهن نیاکانمان را پاس بداریم و آن را به درستی به دست آیندگان برسانیم.

ابن فردوس در ‫۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۲۲:۴۷ دربارهٔ کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۱۲۷:

این رباعی در نسخۀ معرفی شدۀ سایت (انتشارات کتاب فروشی دهخدا-اسفند 1348) شمارۀ 270 است و در صفحۀ 850 قرار دارد

پالیزبان . در ‫۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۲۰:۵۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۲۸:

امروز ۱۴۰۴.۲.۱۱ کنکور اردیبهشت انسانی 

این بیت تو سوالا اومده بود ولی غلط زدم انگار

البته از زیبایی شعر کم نمیشه تو نظرم

 

بماند به یادگار

افسانه چراغی در ‫۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۱۹:۵۲ دربارهٔ عطار » منطق‌الطیر » داستان همای » احوال سلطان محمود در آن جهان:

این حکایت در کتاب «اسرارالتوحید» محمدبن منور که از نوادگان شیخ ابوسعید ابوالخیر است و در شرح مقامات او نوشته، آمده است.

افسانه چراغی در ‫۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۱۹:۴۴ دربارهٔ عطار » منطق‌الطیر » داستان همای » داستان همای:

خسرونشانی: به پادشاهی رساندن. اعتقاد قدما بر این بود که سایه هما بر هر که افتد، او پادشاه می‌شود. 

افسانه چراغی در ‫۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۱۹:۴۲ دربارهٔ عطار » منطق‌الطیر » داستان همای » داستان همای:

سعدی می‌گوید:

همای بر سر مرغان، از آن شرف دارد

که استخوان خورَد و جانور نیازارد

۱
۳۷
۳۸
۳۹
۴۰
۴۱
۵۴۵۱