نیما در دیروز سهشنبه، ساعت ۰۹:۵۱ دربارهٔ فایز » ترانههای فایز بر اساس نسخهای دیگر » دوبیتیها » شمارهٔ ۳۱:
رسد بر تخته تابوت، تا بوت!
نیما در دیروز سهشنبه، ساعت ۰۹:۴۶ دربارهٔ فایز » ترانههای فایز بر اساس نسخهای دیگر » دوبیتیها » شمارهٔ ۲۹:
فایز در بسیاری از دوبیتیهاش تحت تاثیر حضرت سعدی هست.
چون تشنه بسوخت در بیابان
چه فایده گر جهان فرات است
AliKhamechian در دیروز سهشنبه، ساعت ۰۹:۴۳ در پاسخ به وصال پارسی (وصال کشاورز) دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶:
علیک سلام
بزعم من چندان بیت درخشانی نیست. شاعر خودش رو مورد خطاب قرار میده که بیین وحشی کسی که خودش رو از آب بقا تشنه گذراند(احتمالا منظور بینصیبی در عین دسترسی به معشوق از وی هست) همیشه حسرت میخوره. البته طور دیگری هم میشه معنا کرد که بنظر من ضعیفتره، اینگونه که شاعر معشوق رو مورد خطاب قرار داده و میگه ببین وحشی رو که در خوناب حسرت پا در گل مونده! و در این صورت مصرع بعدی استفهام انکاری میشه و میگه کسی کو که تشنه از آب بقا بگذره؟! درواقع کسی نیست که [مثل من] تشنه از آب بقا گذشته باشه.
نیما در دیروز سهشنبه، ساعت ۰۹:۴۲ دربارهٔ فایز » ترانههای فایز بر اساس نسخهای دیگر » دوبیتیها » شمارهٔ ۲۸:
شما که ساکنان کوی یارید
چرا این نعمت آسان میشمارید؟
باب 🪰 در دیروز سهشنبه، ساعت ۰۹:۰۱ در پاسخ به برگ بی برگی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹:
درود و سپاسِ دوباره از مهر و حوصلهٔ شما 🌿
برای بنده واقعاً مایهٔ خوشحالیست اگر در حدّ توان، در بازنگریِ شرحها کنار شما باشم.
برای اینکه کارها را برای خودم منظمتر ببینم، یک گوگلشیت ساده درست کردهام:
[لینک به گوگل شیت]
هر وقت احساس کردید من یا هوشمصنوعیای که برای این کار آموزش دادهام میتوانیم کمکی بکنیم، اگر فراغتی بود همانجا یادداشت بفرمایید؛ اگر هم کار با شیت راحت نبود، همینجا در گنجور بنویسید و من خودم به لیست منتقل میکنم.
باز هم سپاس از وقتی که برای حافظ و دوستدارانش میگذارید 🌱
من بنده آن دمم که ساقی گوید
یک جام دگر بگیر و من نتوانم
نیما در دیروز سهشنبه، ساعت ۰۸:۲۱ دربارهٔ فایز » ترانههای فایز بر اساس نسخهای دیگر » دوبیتیها » شمارهٔ ۲۱:
موهای یار شبیه حرف "ل" و حرف "م" هست. شما حرف لام و میم رو شبیه موهای یه نفر در نظر بگیرید، حرف "ل" پایین موها تاب خورده و حرف "م" موها صاف هست و بالای سر جمع شده.
چو بسمالله... یعنی سراسر خوبی و رحمت و برکته. دو هفتاد و دو ملت هم درباره حدیث معروف پیامبر درباره فرقههای دینی هست. در مصرع آخر فایز میگه از دوری یار قدش مثه حرف "ج" خم شده همونطور که حرف "ج" خمیده هست و صاف نیست.
نیما در دیروز سهشنبه، ساعت ۰۸:۱۲ دربارهٔ فایز » ترانههای فایز بر اساس نسخهای دیگر » دوبیتیها » شمارهٔ ۱۶:
خیالت آورد بــر من شــبیـخون
مرا بر خوان احسانت شـبی خون
شبیخون زد به فایــــز لشـکرِ غم
شبی آب آید از چشمم، شبی خون
######
کنم مدحِ خمِ ابروت یا روت؟
نهم نامِ لبت یاقوت، یا قوت؟
یقینم هست فایز زنده گردد
رسد بر تخته تابوت، تا بوت
بهرام خاراباف در دیروز سهشنبه، ساعت ۰۵:۵۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸:
ای ساربان با قافله مگذر مرو زین مرحله
اشتر بخوابان هین هله نه از بهر من بهر خدا
نی نی برو مجنون برو خوش در میان خون برو
از چون مگو بیچون برو زیرا که جان را نیست جا
دربیت(ای ساربان..) می گویدجان سرگردانت درگردش آسیاست .ازاین مرحله ببرون مرو
دربیت(نی نی..)می گویدفوری ازاین مرحله بیرون برو وازچندوچون هم نپرس
بهرام خاراباف در دیروز سهشنبه، ساعت ۰۵:۲۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵:
جان من و جانان من کفر من و ایمان من
سلطان سلطانان من چیزی بده درویش را
ای تن پرست بوالحزن در تن مپیچ و جان مکن
منگر به تن بنگر به من چیزی بده درویش را
#مولوی
به نظرم مخاطب دربیت(ای تن پرست بوالحزن)نمی تواند(سلطان سلطانان من) باشد
مهدی رایگان در دیروز سهشنبه، ساعت ۰۲:۲۶ در پاسخ به شهاب الدین صدر دربارهٔ ملکالشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۱۰۰ - نسبنامهٔ بهار:
اصالت پدری شاعر به کاشان برمیگردد
علی احمدی در دیروز سهشنبه، ساعت ۰۰:۱۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۳:
مطربِ عشق عجب ساز و نوایی دارد
نقشِ هر نغمه که زد راه به جایی دارد
عشق خود مطربی است که ساز و نوایی عجیب دارد و با هر نغمه ای که می سازد نقشی ایجاد می کند و راه می نمایاند.در مرام حافظ می و مطرب هر دو برای رسیدن به مستی و درک حضور معشوق به عاشق کمک می کنند و راه را نشانش می دهند.با هر نوای مطرب عاشق معشوق را یاد می کند و با او سخن می گوید.
عالَم از نالهٔ عُشّاق مبادا خالی
که خوشآهنگ و فرحبخش هوایی دارد
کاش دنیا از ناله های عاشقان خالی نباشد چراکه هم آهنگی خوش و هم حال و هوای شادی آوری دارد.این شادی ، خوشحالی ناشی از درک تازه از جلوه های معشوق است و با ذوق زدگی متفاوت است.
پیر دُردیکَش ما گرچه ندارد زر و زور
خوش عطابخش و خطاپوش خدایی دارد
ما پیر و مرادی داریم که مال و مقام ندارد و دُرد ( ته باده ) می نوشد اما حضور خدایی را درک کرده که عطا می کند و عیب ها را نمی بیند .
حافظ برخلاف عابدان و زاهدان تمایل به خدایی دارد که او را درک کند ، با او سخن بگوید و او نیز با عاشقان سخن بگوید.از نظر او مطرب عشق کلام خداست . حافظ می انگارد عابدان زمان فرقی با پیروان سامری گوساله پرست ندارند چون حضورخداوند را درک نمی کنند
محترم دار دلم کاین مگسِ قندپَرست
تا هواخواهِ تو شد فَرِّ هُمایی دارد
در اینجا رو به خدایی می کند که حضورش را درک می کند و از او می خواهد دلش را که به خاطر هواخواهی از او ، از یک مگس قند پرست تبدیل به هما که پرنده باشکوهی است شده محترم بدارد .می خواهم بدانم چطور احترام دلم را حفظ می کنی.
از عدالت نَبُوَد دور گَرَش پُرسد حال
پادشاهی که به همسایه گدایی دارد
به او می گوید اگر پادشاهی که در همسایگی اش گدایی خانه دارد حال آن گدا را بپرسد کاملا عدالت را رعایت کرده .یعنی اینکه تو حالم را گاهی بپرسی هم از عدالت است .می خواهم بدانم چطور حالم را می پرسی.
اشکِ خونین بنمودم به طبیبان گفتند
دردِ عشق است و جگرسوز دوایی دارد
اشک خونین را به پزشکان نشان دادم گفتند درد عاشقی است و درمانش بسیار جگر سوز است . می خواهم بدانم دوای تو چگونه است.
ستم از غمزه میاموز که در مذهبِ عشق
هر عمل اجری و هر کرده جزایی دارد
از غمزه عاشق کش که ستم می کند چیزی نیاموز چرا که در مذهب عشق فرقی نمی کند عاشق باشی یا معشوق هر کاری جوابی دارد . حافظ هر چه می خواهد به خدایش می گوید . او خداوند را ستمگر نمی داند ولی می خواهد علت غمزه های معشوق را بداند .می خواهم ببینم بدون غمزه با من چه می کنی .
نغز گفت آن بتِ ترسابچهٔ بادهپرست
شادیِ رویِ کسی خور که صفایی دارد
آن کودک مسیحی زاده باده نوش میخانه چه کلام خوشی گفت که باده را برای شادی کسی بنوش که دلی پاک و باصفا دارد.من که سعی کرده ام دلی باصفا داشته باشم می خواهم بدانم آیا تو باده ات را برای شادی دل من می خوری؟
خسروا حافظ درگاهنشین فاتحه خواند
وز زبان تو تمنای دعایی دارد
ای فرمانروای عالم این حافظی که بر این درگاه نشسته سوره فاتحه ای خواند ولی دلش می خواهد از زبان تو دعایی در حق خود بشنود.
حافظ از مطرب حقیقی عشق می خواهد دعایی بکند.
دکتر حافظ رهنورد در ۲ روز قبل، دوشنبه ۲۶ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۲۲:۴۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۸:
خواجه حافظ عزیز غیر از اینکه شاعر و غزلسرای بزرگ ایران زمین بودهاند و هستند، موسیقیدان و خواننده هم بودهاند.
در بیت پایانی کلمهی مقام دو معنی دارد؛ نخست معنای جایگاه را میدهد و در معنای دوم به الحان مُدال موسیقی که مقام نام دارد، اشاره میکند.
یکی از ابیاتی که حافظ.پژوهان دلیلی برای اثبات هنر خوانندگی خواجه میدانند، همین بیت است.
Jalaladdin Farsi در ۲ روز قبل، دوشنبه ۲۶ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۲۲:۱۶ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶:
Nau)تر میگردان به خون دیدهpause_circle_filledlock
هر روز هزار منزل از ما
Jalaladdin Farsi در ۲ روز قبل، دوشنبه ۲۶ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۲۲:۰۵ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱:
آن نیست جایِ MARDAAN رندان؛ با آن، چه کار ما را
علی احمدی در ۲ روز قبل، دوشنبه ۲۶ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۲۱:۳۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۲:
هر آنکه جانِبِ اَهْلِ خُدا نگه دارد
خُداش در همه حال از بَلا نگه دارد
هرکس که از اهل خدا یا اهل وفا جانبداری کند خدا هم در همه حال او را از بلا مانع می شود.
با توجه به ابیات بعدی هر دو خوانش صحیح است . آنچه در ابیات این غزل موج می زند نوعی عدم اطمینان در زندگی و اضطراب ناشی از آن است.حضرت حافظ وجود یک منبع اطمینان برای مصون ماندن از این نگرانی را لازم می داند.
حَدیثِ دوست نگویم مَگَر به حَضْرَتِ دوست
که آشنا، سُخَنِ آشنا نگه دارد
اگر در راه دوستی گام برداشتی و داستانها با دوست داری نمی توانی این داستانها را به کسی جز حضرت دوست ( خداوند) بگویی در این موضوع به کسی نمی توانی اطمینان داشته باشی.
دلا، مَعاش چُنان کُن که گر بِلَغْزَد پای
فرشتهات به دو دستِ دُعا نگه دارد
ای دل به گونه ای زندگی کن که اگر (به دلیل ناپایداری شرایط و عدم اطمینان اقتصادی ) پایت بلغزد ، فرشته ای ( از جانب خدا ) با دستهایی برای دعا نگهدارنده تو باشد .آیه 7 سوره غافر که توسط یکی از دوستان بیان شده به درستی با این بیت همخوانی دارد « ...یَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِینَ آمَنُوا ...»
گَرَت هَواست که مَعشوق نَگْسَلد پِیمان
نگاه دار سرِ رشته تا نگه دارد
اگر مایلی که معشوق پیمانش را با تو قطع نکند سر این رشته پیوند را نگه دار تا او هم نگه دارد . این هم اشاره دیگری به عدم اطمینان در راه عاشقی است که باید اهل وفا بود و رشته را محکم نگه داشت . در قرآن کریم آیه « خذوا ما اتیناکم بقوه» یعنی آنچه به شما داده ایم را محکم بگیرید تعبیر دیگری از این بیت است.
صَبا بر آن سَرِ زُلْف اَر دِلِ مرا بینی
ز رویِ لُطْف بگویش که جا نگه دارد
ای باد صبا اگر دل مرا بر سر زلف معشوق دیدی به معشوق بگو که لطفی کند و آن دل مرا بر خود نگه دارد . یکی از نگرانی های عاشق در راه عاشقی ( زلف یار) افتادن از آن و خروج از راه عاشقی است . گاهی آنقدر این کار سخت است که امکان ماندن و محکم گرفتن زلف وجود ندارد.در اینجا از معشوق می خواهد که کمک کند.
چو گفتمش که دلم را نگاه دار، چه گفت؟
ز دَسْتِ بَنده چه خیزد؟ خُدا نگه دارد
حالا وقتی که از طریق باد صبا به معشوق گفتم دلم را نگهدارد چه گفت ؟ گفت از من کاری ساخته نیست خدا باید نگه دارد .مقایسه جالب بین معشوق زمینی و معشوق متعالی کرده است .در معشوق زمینی نشان مهر و وفا نیست ولی خداوند خود اهل وفاست.پس اهل خدا هم اهل وفاهستند.
سَر و زَر و دل و جانم، فَدایِ آن یاری
که حَقِّ صُحْبَتِ مِهْر و وَفا نگه دارد
من اندیشه و مال و دل و جانم را فدای آن یاری می کنم که قدر مهر و وفا را بداند . اگر من عشق می ورزم مهربانی کند و اگر وفاداری می کنم او هم اهل وفا باشد.و مشخص است که منظور حافظ کیست.
غُبارِ راهگذارت کجاست تا «حافِظ»
به یادگارِ نَسیمِ صَبا نگه دارد
و او رو به چنین معشوقی می کند و می گوید از کجا رفته ای که غبار رهگذرت را حافظ از باد صبا به یادگار بگیرد و نگه دارد.
حافظ به خوبی عدم اطمینان را در همه امور دنیا حتی در راه عشق های زمینی به خوبی درک کرده و حضور آن منبع اطمینان کامل که وفادار مطلق جهان است را هم درک می کند.
خشایار شین در ۲ روز قبل، دوشنبه ۲۶ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۲۰:۴۲ در پاسخ به مصطفی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۸:
سلام، در خصوص توجهتون له ایهام، بسیار زیبا گفتین منتها مهر به معنی خورشید هست نه ماه، تا جایی که من میدونم، و به این معنا که، ای تویی که آیینه رو هستی، خورشید که برای توست، بر ما نتابید، خرسید به آیینهی روی تو میتابد، اما بازتاب آن به من نمیرسد، چرا که روی تو به سمت روی من نیست و نگاه نمیکنی و مرا نمیبینی و در نتیجه من در ظلمت هستم و از خورشید بیبهره ام ...
البته این برداشت منه، و، من خیلی تخصصی توی این زمینه ندارم، شایدم اشتباه بگم، اما اشتباه زیبایی هست اگر هم اشتباه باشه ...
ایوب خیراللهی در ۲ روز قبل، دوشنبه ۲۶ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۲۰:۲۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۷۲:
بیت آخر را به نظرم در همه خوانش ها اشتباه خوانده اند
چرا که بعد از "عشق" ، باید مکث باشد ونباید به "تو" بچسبد
با توجه به بیت قبلی، که می گوید تو این کار را می کنی و ما فلان کار، و مثل بازار است بیت آخر هم همینطور است تو از روی عشق، جان را می گیری و در مقابل ما هم به راحتی و شیرینی جان می دهیم.
سیدمحمد جهانشاهی در ۲ روز قبل، دوشنبه ۲۶ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۸:۱۷ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۷:
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۷
هر که ، در راهِ حقیقت ، از حقیقت بینشان شد
مقتدایِ عالم آمد ، پیشوایِ انس و جان شدهر که ، مویی آگه است ، از خویشتن یا از حقیقت
او ز خود بیرون نیامد ، چون به نزدِ او توان شدآن خبر دارد از او ، کو در حقیقت بیخبر گشت
وان اثر دارد که او ، در بینشانی بی نشان شدتا تو در اثبات و محوی ، مبتلایی ، فرَخ آن کَس
کو از این هر دو ، کناری جُست و ناگه از میان شدگم شدن از محو، پیدا گشتن از اثبات ، تا کِی
مرد آن را دان ، که چون مردان ، ورایِ این و آن شدهر که از اثبات آزاد آمد و از محو فارغ
هرچه بودَش آرزو ، تا چشم برهم زد ، عیان شدهست بالِ مرغِ جان ، اثبات و پرَّش محوِ مطلق
بال و پَر فرع است ، بفکن ، تا توانی اصلِ جان شدتن در اثبات است و جان در محو ، از این هر دو برون شُو
کانک ازین هر دو برون شد ، او عزیزِ جاودان شدآنکه بیرون شد ازین هر دو ، نهان و آشکارا
کِی توان گفتن ؟ ، که این کَس آشکارا یا نهان شدتا خلاصی یافت عطّار ، از میانِ این دو دریا
غرقهٔ دریای دیگر گشت و دایم کامران شد
فرهود در ۲ روز قبل، دوشنبه ۲۶ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۷:۵۰ در پاسخ به کامران خان دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲۹:
دشمن به او تهمت فلسفی بودن زده است پس معنی «کسی که همهچیز میداند» نمیدهد؛
فلسفی ظاهرا در آن دوره نزد برخی یک معنی داشته مثل بیدین؛
نیما در دیروز سهشنبه، ساعت ۰۹:۵۶ دربارهٔ فایز » ترانههای فایز بر اساس نسخهای دیگر » دوبیتیها » شمارهٔ ۳۶: