همایون در ۲ روز قبل، پنجشنبه ۲۶ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۰۲:۵۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۳۸:
غزل روز گور، که بر سر مرده باید خواند هرچند گوشی آنجا نمیشنود پس به مرده میگوید تا زنده بشنود
ناشیانه ترین شاه بیت:
ای عشق ببخشای بر این خاک که دانی
کز خاک همان رست که در خاک دمیدی
HRezaa Poursam در ۲ روز قبل، پنجشنبه ۲۶ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۰۱:۳۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۴:
با سلام
خود حافظ در غزلی میفرمایند «می بده تا دهمت آگهی از سر قضا....»
یعنی عرفان مسیری نیست که درکی ازش نداشته باشیم و انتظار داشت که متن عرفانی رو تشخیص بدیم، تو می بده ( تو بگو شناختی از عرفان داری) تا دهمت آگهی از سر قضا ( تا من نهایت عرفان تو شعرام بهت بگم....)
جهت یاداوری عرض کنم، «ان الحسین مصباح الهدی و سفینة النجاة»
تو عرفان حرکت بسمتی هست که هییچ چیز بجز معشوق حقیقی نبینی و نخواهی و وابسته به هیچ موردی در این دنیای گذرا نباشی...
بعنوان نمونهی عبرتآموز در قرآن از داستان حضرت ابراهیم و قربانی کردن حضرت اسماعیل یاد شده، که نشانگر وابسته نبودن حتی به فرزند هست، که در نهایت حضرت اسماعیل قربانی نشد، ولی حضرت ابراهیم سربلند بود و نشان داد که وابستگی ندارد
قرنها بعد امام حسین (ع) نقش اصلی نمونهی عملی و واقعی و بدور از افسانه بود، که جان خودش و فرزندانش و برادران و برادرزادگان و تمامی اصحاب و یارانش را قربانی فرمان معشوق حقیقی کرد
و این دلیل آنستکه در عرفان و در دین از امام حسین بعنوان چراغ هدایت یاد میشه
اگر ادعای عشق به یگانه معشوق هستی داری، یه نگاهی کن ببین در چه حد از مرام امام حسین هستی....
در این غزل عباراتی چون رندان تشنه لب، ولیشناسان، سرها بریده بینی، به سادگی نشاندهندهی حادثه کربلاست
ولی اگر هرکسی عبارات فوق را به نوعی دگر تفسیر کند، حضرت حافظ در شاهبیت این غزل میفرمایند:
در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود
از گوشهای برون آی، ای کوکب هدایت
و کوکب هدایت به سمت معشوق حقیقی دقیقا همان مصباحالهدی هست....
فقط نکتهای که هست، در عرفان، همه چیز یکیست، و همهچیز مظهر وجود یگانه مطلق هستیست، عاشق و معشوق یکیست، عابد و معبود یکیست، و کل هستی یگانه است، و با اینکه در این غزل هم نمادهای از حماسه کربلا (عاشقانهترین رویداد تاریخ) رو بیان میکنه، باز هم وجود مطلق باریتعالی رو مخاطب قرار داده
حافظ ابرررر عارف و ابرررر شاعر تاریخ ادبیات جهان، و پادشاه بلامنازع ایهام
Jalaladdin Farsi در ۲ روز قبل، پنجشنبه ۲۶ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۰۰:۲۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۸:
Mah in this means moon not fog and it is. Metaphor for kashish
همایون در ۲ روز قبل، چهارشنبه ۲۵ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۲۱:۱۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۳۹:
غزل سرمستی از یک آگاهی که در خود کوشش گریز از خماری نهان دارد و ماندگاری بی اقبال، خواهشی متناقض که بر شهره باوری با الفاظ استعاری تکیه میکند، این باور و نگاه هرچند زمینه ناگزیر عرفان پخته جلالدین است هنگامی که یار کناری شمس باشد و لاغیر
علی براتی در ۲ روز قبل، چهارشنبه ۲۵ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۱۹:۲۲ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۰:
بیت ۴ بسمل ناز که ام صحیح است که به معنای قربانی ناز چه کسی هستم می باشد
سیدمحمد جهانشاهی در ۲ روز قبل، چهارشنبه ۲۵ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۱۸:۲۸ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۷:
حلقه در گوش کرد خلقی را
سیدمحمد جهانشاهی در ۲ روز قبل، چهارشنبه ۲۵ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۱۸:۲۶ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۷:
تو به جان و دلت ، جفاکوشی
سوره صادقی در ۳ روز قبل، چهارشنبه ۲۵ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۱۷:۴۶ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۴ - آمرزش خواستن:
لطفا دوستان فاضل اظهار نظر کنند من مطمئن نیستم ولی فکر میکنم «را» در مصرع اول رای فک اضافه است و معنی مصرع اینطور میشود که: پرواز هدایت را ز من مستان.
مطمئن نیستم چون خیلی فکر پیچیدهای میشود و شاید دیگر در حد ظرافت ادبی نباشد چون در مرحله بعد این میشود اضافهی تشبیهی یعنی: هدایت که سبب میشود همچون پرواز با سرعت به سمت مقصد بروم را خداوندا از من مگیر.
در اینصورت هر دو «مستان» در این بیت به معنی «مگیر» است.
عباس پردازی در ۳ روز قبل، چهارشنبه ۲۵ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۱۷:۱۸ دربارهٔ عطار » منطقالطیر » بیان وادی استغنا » حکایت مردی که صورت افلاک بر تختهٔ خاک میکشید:
من این شعر عطار را بسیار دوست دارم! در این ابیات عظمت پروردگار به منصه ظهور گذاشته می شود ! کوچکی ما و همه سیارات و ستارگان و کلا تمامی کهکشان ها و عالم وجود در تقابل حضور و ظهور خداوند نشان داده می شود! حس غریب غیرقابل وصفی به آدم دست می دهد! انگار عطار می خواهد به هر چه غیر خداوند است بگوید « برو گم شو ، نیست شو ، برو به عدم ، همانجایی که از آن آمده ای! » و این خارقالعاده است!
سوره صادقی در ۳ روز قبل، چهارشنبه ۲۵ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۱۷:۰۰ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۴ - آمرزش خواستن:
بر جای خویش است: جای خود دارد.
جای خود داشتن یعنی نکته ذکر شده اهمیت دارد ولی آن به کنار، مساله اصلی چیز دیگریست.
در اینجا: اگر خداوند مرا مورد لطف قرار دهد، جای خود دارد ولی فراموش نشود لطف خداوند همیشه بیشتر از لیاقت بنده است. بعبارتی کرم او را در نتیجه لیاقت خود ندانیم.
رضا از کرمان در ۳ روز قبل، چهارشنبه ۲۵ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۱۶:۵۲ در پاسخ به کوروش دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۶۵ - ایثار کردن صاحب موصل آن کنیزک را بدین خلیفه تا خونریز مسلمانان بیشتر نشود:
درود
نامی =گیاه ،هر چیز روینده
داتیس محمدی در ۳ روز قبل، چهارشنبه ۲۵ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۱۶:۰۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۷:
دوستان گرامی،
آیا برگردانی از این غزل به زبان انگلیسی، آلمانی، فرانسوی، ایتالیایی یا اسپانیایی میشناسید؟
سپاسگزار
علی میراحمدی در ۳ روز قبل، چهارشنبه ۲۵ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۱۵:۴۳ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » داستان کاموس کشانی » بخش ۱۶:
کاموس کشانی دلاوری است که برای کمک به تورانیان به سپاه افراسیاب پیوسته است و سپاهی را نیز همراه خود آورده است و یکی از افراد مهم در این جنگ به حساب می آید تا جایی که این فصل اصلا به نام او و به عنوان داستان کاموس کشانی نامگذاری شده است.در همین فصل ما اشکبوس که همشهری کاموس است را هم داریم اما گویا مرتبه کاموس بسیار بالاتر است و او سرکرده سپاه کشانی است که اکنون به خدمت تورانیان درآمده است.کاموس قبل از نبرد با رستم تقریبا به طور همزمان هم با گیو و هم با طوس نبردی دارد و پهلوانان ایرانی نیرو و قدرت او را دریافته اند و اینچنین او را توصیف میکنند:
ز کاموس خود جای گفتار نیست
که ما را بدو راه دیدار نیست
درختیست بارش همه گرز و تیغ
نترسد اگر سنگ بارد ز میغ
ز پیلان جنگی ندارد گریز
سرش پر ز کینست و دل پر ستیز
همین توصیف کاموس از زبان ایرانیان نشان از قدرت و ابهت بالای او دارد.
پیش از نبرد با رستم یکی از شاگردان و همشهریهای تهمتن داوطلب جنگ با کاموس یا بهتر بگوییم داوطلب مرگ میشود
یکی زابلی بود الوای نام
سبک تیغ کین برکشید از نیام .....
شد الوای آهنگ کاموس کرد
که جوید بآورد با او نبرد
نهادند آوردگاهی بزرگ
کشانی بیامد بکردار گرگ
بزد نیزه و برگرفتش ز زین
بینداخت آسان بروی زمین
عنان را گران کرد و او را بنعل
همی کوفت تا خاک او کرد لعل
الوای زابلی برای کاموس چیزی بیش از یک حریف تمرینی نیست و ابیات بالا نشان میدهد کاموس چقدر آسان او را از پای درآورده و زیر سم اسب خود له میکند.
حالا نوبت به آمدن رستم دستان به میدان جنگ و رویارویی او با کاموس کشانی میشود.شاید با توجه به پرداختی از قدرت و جنگ آوری کاموس در نبردهای پیش شده ،مخاطب انتظار جنگی برابر و یک رویارویی طولانی بین دو پهلوان را دارد.
اما پس از رجز خوانیهای معمول ،ما فقط یک تلاش ناموفق از طرف کاموس میبینیم و سپس رستم او را به آسانی در کمند خویش گرفتار کرده ،زیر بغل میزند و نزد ایرانیان میبرد و سرانجام کاموس به دست ایرانیان کشته میشود.
بینداخت و افگندش اندر میان
برانگیخت از جای پیل ژیان
بزین اندر آورد و کردش دوال
عقابی شده رخش با پر و بال
سوار از دلیری بیفشارد ران
گران شد رکیب و سبک شد عنان
همی خواست کان خم خام کمند
بنیرو ز هم بگسلاند ز بند
شد از هوش کاموس و نگسست خام
گو پیلتن رخش را کرد رام...
نهایت رزم کاموس با آن یال و کوپال در برابر رستم و در میدان نبرد به همین پنج بیت ختم میشود و عاقبت کاموس در نهایت:
بیفگند بر خاک پیش سران
ز لشکر برفتند کنداوران
تنش را بشمشیر کردند چاک
بخون غرقه شد زیر او سنگ و خاک
کاموس اگر برای گیو ،طوس یا گودرز جنگاوری قدرتمند و باابهت نمود میکرد برای رستم حریف قابل ذکری نبود.
ما در همین بخش و در همین جنگ تفاوت قدرت رستم با گیو ،طوس و دیگر پهلوانان شاهنامه را به خوبی درمیابیم و میفهمیم که چرا فردوسی در مقدمه این بخش که بنام داستان کاموس کشانی است و پس از آن ابیات توحیدی و معرفتی بسیار عالی ،اینچنین رستم را میستاید:
شگفتی به گیتی ز رستم بس است
کزو داستان بر دل هرکس است
سر مایهٔ مردی و جنگ از اوست
خردمندی و دانش و سنگ از اوست
به خشکی چو پیل و به دریا نهنگ
خردمند و بینادل و مرد سنگ
کنون رزم کاموس پیش آوریم
ز دفتر به گفتار خویش آوریم
افسانه چراغی در ۳ روز قبل، چهارشنبه ۲۵ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۱۴:۲۵ در پاسخ به مهرناز دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۴۴ - بر تخت نشستن خسرو به مدائن برای بار دوم:
بله کاملا درست است؛ با توجه به بیت پیشین که میگوید: عشق و پادشاهی با هم سازگاری ندارند؛ یکی از این دو را باید خواست
و بعد، این بیت را تمثیل میآورد.
حسین خسروی در ۳ روز قبل، چهارشنبه ۲۵ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۱۳:۴۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۰:
به نظر من این غزل یکی از قلّههای ادبیات پارسی هست. حقیقتا کم نظیر است. تشبیههایی که در این شعر برای توصیف حالات و احساسات درونی انسان بکار رفته، حقیقتا اعجاب انگیز است.
من میخوام به یک نکته فنی هم اشاره کنم، لطفا اگر این تحلیل من اشتباه هست دوستان اشتباه من را تصحیح کنند:
در بیت شمارهی ۵، در هر مصراع از یک آرایهی تشبیه (مجموعا دوتا در یک بیت) استفاده شده است:
( صبح شب نشینان) و ( شام روزه داران)
ولی نکتهی جالب این است که علاوه بر آرایهی تشبیه، همزمان از آرایهی تضاد هم استفاده شده
یعنی همزمان با ارائهی آرایهی تشبیه در دل خود این ۲تشبیه، تضاد وجود دارد
این نکته را من در هیچ بیتی تا حالا مشاهده نکردم.
اگر دوستان نمونهی مشابهی سراغ دارند ممنون میشم ذکر کنند
باتشکر از همهی عزیزان وسایت گنجور
افسانه چراغی در ۳ روز قبل، چهارشنبه ۲۵ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۱۳:۳۵ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۴۱ - مراد طلبیدن خسرو از شیرین و مانع شدن او:
نظامی در این بیت و چند بیت پیش و پس از آن، مصداق این ضربالمثل را بیان میکند: «با دست پس میزنه؛ با پا پیش میکشه» یا «زبونش یه چیز میگه؛ دلش یه چیز دیگه».
فرهود در ۳ روز قبل، چهارشنبه ۲۵ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۱۲:۴۲ در پاسخ به کوروش دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۶۳ - حکایت آن مجاهد کی از همیان سیم هر روز یک درم در خندق انداختی به تفاریق از بهر ستیزهٔ حرص و آرزوی نفس و وسوسهٔ نفس کی چون میاندازی به خندق باری به یکبار بینداز تا خلاص یابم کی الیاس احدی الراحتین او گفته کی این راحت نیز ندهم:
آن یکی شخصی است که نصیبش همه دُرد و تلخی و شکست است (شخص اسیر نفس)
اینیکی شخصی است که پهلوانی ورزیده و میانتهی است و پیروز. (شخص رها شده از بند نفس)
(میانتی خلاصه میانتهی است. برداشت من این است که به معنی یک پهلوان ورزیده و میانباریک است)
فرهود در ۳ روز قبل، چهارشنبه ۲۵ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۱۲:۳۴ در پاسخ به کوروش دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۶۲ - حکایت عیاضی رحمهالله کی هفتاد غزو کرده بود سینه برهنه بر امید شهید شدن چون از آن نومید شد از جهاد اصغر رو به جهاد اکبر آورد و خلوت گزید ناگهان طبل غازیان شنید نفس از اندرون زنجیر میدرانید سوی غزا و متهم داشتن او نفس خود را درین رغبت:
درود
در هنگام جنگ همراه مسلمانان است و وقت گریز، بر نمیگردد. (یعنی در وقت گریز دیگران، او نمیگریزد و به نبرد ادامه میدهد)
کر و فر: جنگ و گریز
(شاید اشاره به غزوه احد نیز باشد)
علی میراحمدی در ۳ روز قبل، چهارشنبه ۲۵ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۱۱:۲۱ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۱۷:
در نبرد میان رستم و سهراب ابتدا سهراب پشت رستم را به خاک میمالد ولی رستم حیله ای در کار میکند و میگوید در شهر ما رسم است که اگر پهلوانی در نبرد برای بار اول پشت حریف را به خاک مالید از جان او درگذرد و به او مهلت بدهد و با این سخن سهراب را فریب میدهد وجان خود را حفظ میکند.این برای بار چندم است که سهراب فریب میخورد.او پیش ازین فریب افراسیاب و سپس گردآفرید را خورده بود.درینجا میتوانیم جوانی و خامی و بیتجربگی بسیار سهراب را مشاهده کنیم .البته نباید از احساسات پاک او که نشان جوانی است هم به آسانی گذشت زیرا سهراب همچنان احتمال میدهد که شاید هم نبردش پدرش باشد.
اما هومان به عنوان پهلوانی باتجربه و میدان دیده وقتی ازین ماجرا (مهلت دادن سهراب به رستم)آگاه میشود درمییابد که کار سهراب تمام است و این رستم است که در نهایت جنگ را پیروز میگردد و به سهراب میگوید:
نگه کن کزین بیهده کارکرد
چه آرد به پیشت به دیگر نبرد
اما چرا هومان به چنین نتیجه ای میرسد؟!
چرا هومان دیگر از سهراب ناامید شده و رستم را پیروز قطعی جنگ میداند؟!
هومان مانند سهراب جوانی خام و بی تجربه نیست و خوب درمیابد که در نبرد تن به تن و برابر اگر پهلوانی را یکبار بر زمین زدی برای بار دوم نمیتوانی به روش بار اول چنین کاری بکنی،زیرا حریف به اصطلاح از فوت و فن و شگردهای تو آگاه شده و دیگر دستت را خوانده است .شاید هم خوب میداند که پهلوانی مثل رستم را نمیتوان دوبار بر زمین زد
نکته دیگر یک مسئله اعتقادی است و آن رسیدن و یا نرسیدن زمان مرگ است .هومان درمیابد که اگر رستم از چنگ سهراب رهایی یافته پس زمان مرگش نرسیده و زمان سهراب سرآمده است.
رسیدن یا نرسیدن زمان (مرگ) یکی از اعتقادات پایه ای میان شخصیتهای شاهنامه است
در ادامه ابیات مربوط به گفتگوی سهراب و هومان را میخوانیم:
همی دیر شد تا که هومان چو گرد
بیامد بپرسیدش از هم نبردبه هومان بگفت آن کجا رفته بود
سخن هرچه رستم بدو گفته بودبدو گفت هومان گرد ای جوان
به سیری رسیدی همانا ز جاندریغ این بر و بازو و یال تو
میان یلی چنگ و گوپال توهژبری که آورده بودی بدام
رها کردی از دام و شد کار خامنگه کن کزین بیهده کارکرد
چه آرد به پیشت به دیگر نبردبگفت و دل از جان او برگرفت
پر انده همی ماند ازو در شگفتبه لشکرگه خویش بنهاد روی
به خشم و دل از غم پر از کار اوی
کوروش در ۲ روز قبل، پنجشنبه ۲۶ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۰۳:۰۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۶۵ - ایثار کردن صاحب موصل آن کنیزک را بدین خلیفه تا خونریز مسلمانان بیشتر نشود: