ترانه در ۱ روز قبل، یکشنبه ۲۵ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۳۶ دربارهٔ ملکالشعرا بهار » اشعار محلی » شمارهٔ ۸ - غزل:
شُلُغ یعنی شلوغ
شهر شلغ =شهر شلوغ
محسن عبدی در ۱ روز قبل، یکشنبه ۲۵ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۰۱ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب ششم در ضعف و پیری » حکایت شمارهٔ ۲:
اگه الان بود که به عنوان شوگر ددی انتخاب خیلیا میشد آن پیر مالدار
مهرداد در ۲ روز قبل، یکشنبه ۲۵ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۲۲:۱۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۲:
سروش در جلسه ۸۹ شرح دفتر ششم مثنوی میگه
تیغ سزاست هر که را درک سخن نمی کند
احمد خرمآبادیزاد در ۲ روز قبل، یکشنبه ۲۵ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۲۱:۱۲ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۷:
چهار نسخۀ خطی مجلس (شماره دفتر 11948،شماره دفتر 13312، شماره ثبت 61914 و شماره ثبت 64528) در مصرع نخست بیت شماره 5، «خاک شهوت» را–با وضوح کامل–به جای «خاک شهرت» ثبت کردهاند.
*واژۀ «شهوت» معنیهای دیگر هم دارد؛ «آرزو»، «میل»، «اشتیاق» و «اشتها». (لغتنامه دهخدا)
*«خاک، شهوت میبری» = «آرزو را به خاک میبری»
محمدحسین داودی گلاریشا در ۲ روز قبل، یکشنبه ۲۵ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۹:۴۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۹۷۵:
سلام عرض میکنم خدمت همه بالاخص دوستانی که فرمودند که شعر مشکل وزنی دارد
باید خدمتشان عرض کنم که خوانش را باید دقت بفرمایید
اگر با اختیارات شاعری خوانده شود و تو با هجای کوتاه خوانده شود کاملا صحیح است
نی من منمُ نی تُتُیی نی تمنی
سیدمحمد جهانشاهی در ۲ روز قبل، یکشنبه ۲۵ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۹:۴۳ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۶:
عطّار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۶
هر که ، در بادیهٔ عشقِ تو ، سرگردان شد
همچو من ، در طلبَت ، بی سر و بی سامان شدبی سر و پای از آن ام ، که دلَم گوی صفت
در خَمِ زلفِ چو چوگانِ تو ، سرگردان شدهر که ، از ساقیِ عشقِ تو ، چو من باده گرفت
بیخود و بیخرد و بیخبر و حیران شدسالکِ راهِ تو ، بی نام و نشان اولی تر
در رهِ عشقِ تو ، با نام و نشان نتوان شددر منازل منِشین ، خیز ، که آن کَس بیند
چهرهٔ مقصد و مقصود ، که تا پایان شدتا ابد ، کَس ندهد نام و نشان ، از وی باز
دل که در سایهٔ زلفِ تو ، چنین پنهان شدحسنَت ، امروز همی بینم و صد چندان است
لاجرَم در دلِ من ، عشقِ تو صد چندان شدشاد ام ای دوست ، که در عشقِ تو ، دشواریها
بر من امروز ، به اقبالِ غمَت ، آسان شدبر سرِ نفس نهم پای ، که در حالتِ رقص
مردِ راه ، از سَرِ این عربده ، دستافشان شدرُو ، که در مملکتِ عشق ، سلیمانی تو
دیوِ نفسَت ، اگر از وسوسه ، در فرمان شدهمچو عطّار ، در این درد بساز ، ار مردی
کان نبُد مرد ، که او در طلبِ درمان شد
سیدمحمد جهانشاهی در ۲ روز قبل، یکشنبه ۲۵ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۹:۳۶ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۵:
از خواب و خیالِ او ، بیدار نخواهم شد
سیدمحمد جهانشاهی در ۲ روز قبل، یکشنبه ۲۵ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۹:۳۵ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۵:
تا دیده جمالِ او ، در خواب همی بیند
سینا صفیزاده در ۲ روز قبل، یکشنبه ۲۵ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۹:۲۸ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۸۲:
استاد شجریان در کنسرت تاجیکستان خود، همراه با رضا قاسمی، محمود تبریزیزاده و مجید خلج این دوبیتی را به زیبایی در دیلمان اجرا کردهاند.
خلیل شفیعی در ۲ روز قبل، یکشنبه ۲۵ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۸:۰۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۱:
✅ نگاه دوم: عناصر برجستهٔ غزل ۲۸۱ حافظ
بیت ۱
«یا رب این نوگُلِ خندان که سپردی به مَنَش / میسپارم به تو از چشمِ حسودِ چَمَنَش»
این بیت با دو لایهٔ روشن شکل گرفته:
۱) تصویر نوگل خندان که نمادِ معشوقی جوان، لطیف و تازهروی است.
۲) ترس از چشم حسود چمن که نشان از آسیبپذیری زیبایی دارد.
ساختار «سپردن به خدا» ترکیبی از محبت شدید و ناتوانی عاشق در محافظت است؛ یک عاطفهٔ عمیق همراه با اعتراف به محدودیت انسان.
بیت ۲
«گرچه از کویِ وفا گشت به صد مرحله دور / دور باد آفتِ دورِ فلک از جان و تنش»
تضادی نیرومند در بیت است:
معشوق کاملاً «بیوفا» شده، اما عاشق همچنان خیرخواه اوست.
این ذهنیت عاشقانهٔ یکطرفه و گذشتِ مطلق، هستهٔ معنایی بیت است.
دعای «دور باد آفت فلک» اوج بزرگواری و رهایی از کینه است؛ ویژگی برجستهٔ نگاه حافظ به عشق.
بیت ۳
«گر به سرمنزل سلمی رسی ای بادِ صبا / چشم دارم که سلامی برسانی ز مَنَش»
باد صبا باز پیامرسان عشق است.
سنتی که حافظ استادانه آن را زنده نگه داشته.
برجستگی این بیت در حضور انتظار است؛ شاعر نه امید واهی دارد و نه تسلیم شده—فقط سلامی کوچک میخواهد.
این ایجاز درخواست، عاطفهٔ بیت را قویتر میکند.
بیت ۴
«به ادب نافه گشایی کن از آن زلفِ سیاه / جای دلهای عزیز است به هم بر مَزَنَش»
حافظ صبا را به «ادب» فرامیخواند—نکتهٔ مهم:
زلف یار را حریم میداند، نه جسمی صرفاً زیبا.
«نافهگشایی» تصویر بویایی و حسی میسازد؛ زلف سیاه همان مشک طبیعی است.
هستهٔ برجستهٔ بیت:
ظرافت زلف معشوق چنان ارزشمند است که فراق و آسیب برنمیتابد.
بیت ۵
«گو دلم حقِّ وفا با خط و خالت دارد / محترم دار در آن طُرّهٔ عَنبرشِکَنَش»
اینجا خط و خال نماد امضای زیبایی و جذبهٔ ظریف معشوق است.
عاشق ادعا میکند که «حق وفا» دارد؛ یعنی:
دل من بیهوده دلبسته نیست، حقی در این عشق دارد.
«طرّهٔ عنبرشکن» اوج صورتگری شاعر است؛
عنبرشکن یعنی گیسویی که بوی خوشش از عنبر هم فراتر است.
بیت ۶
«در مقامی که به یادِ لبِ او مِی نوشند / سِفله آن مست، که باشد خبر از خویشتنش»
ایدهٔ اصلی بیت:
محضر عشق، جای خودآگاهی نیست.
اگر کسی در یاد لب معشوق مینوشد و هنوز «خود» را فراموش نکرده، به «سفلگی» متهم است.
نکتهٔ برجسته: درک حافظ از مینوشی، عرفانی است نه جسمی—مستی باید همراه با فنا باشد.
بیت ۷
«عِرض و مال از درِ میخانه نشاید اندوخت / هر که این آب خورَد رَخْت به دریا فِکَنَش»
این بیت با صراحت هشداری دارد:
ورود به جهان عشق و میخانه یعنی دل کندن از مال و آبرو.
«آب خوردن از میخانه» نمادِ پذیرفتن حقیقتی است که هزینه دارد.
تصویر «انداختن رخت به دریا» استعاره از دل بریدن از دنیا است؛ دریا یعنی فنا.
بیت ۸
«هر که ترسد ز ملال اندُهِ عشقش نه حلال / سَرِ ما و قدمش یا لبِ ما و دهنش»
این بیت معیار عشق واقعی را تعیین میکند:
کسی که تاب رنج ندارد، شایستهٔ عشق نیست.
مصراع دوم دوگانهای قدرتمند دارد:
«سر ما و قدمش» اوج خاکساری؛
«لب ما و دهنش» اوج وصال.
عشق حقیقی نزد حافظ همزمان هم خضوع است و هم طلب.
بیت ۹
«شعرِ حافظ همه بیتُ الغزلِ معرفت است / آفرین بر نفس دلکش و لطف سخنش»
پایانبندی کاملاً خودآگاهانه.
شاعر غزل را «بیتالغزل معرفت» مینامد؛ یعنی عصارهٔ شناخت، نه صرفاً احساس.
خودستایی نیست؛ تأکید بر سخنی است که ریشه در تجربهٔ ناب دارد.
برجستگی بیت:
جمع میان عرفان، زبان شیوا و اعتماد به کیفیت شعر.
⬅️ خلیل شفیعی ( مدرس زبان و ادبیات فارسی)
خلیل شفیعی در ۲ روز قبل، یکشنبه ۲۵ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۷:۳۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۱:
✅ نگاه اول: شرح بیتبهبیت غزل ۲۸۱ حافظ
بیت ۱
🔹 یا رب آن نوگل خندان که سپردی به مَنَش / میسپارم به تو از چشم حسود چَمَنَش
خدایا، آن دلبرِ جوان و خندان را که به من امانت دادی، من نیز به تو میسپارم؛
او را از چشم حسودان و بدخواهان حفظ کن.
بیت ۲
🔹 گرچه از کوی وفا گشت به صد مرحله دور / دور باد آفتِ دورِ فلک از جان و تنش
اگرچه از وفاداری فاصله گرفته، اما آرزو دارم بلاها و آسیبهای روزگار از او دور باشد؛
دل هنوز خیر او را میخواهد.
بیت ۳
🔹 گر به سرمنزلِ سلمی رسی ای بادِ صبا / چشم دارم که سلامی برسانی ز مَنَش
ای باد صبا، اگر به جایی که سلمی—معشوق—آنجاست رسیدی،
انتظار دارم سلامی از طرف من به او برسانی
بیت ۴
🔹 به ادب نافهگشایی کن از آن زلف سیاه / جای دلهای عزیز است به هم بر مَزَنَش
اگر از زلف سیاهش گرهگشایی میکنی، با ادب و نرمی رفتار کن؛
این زلف جایگاه دلهای عاشق است، آن را آشفته نکن.
بیت ۵
🔹 گو دلم حقِّ وفا با خط و خالت دارد / محترم دار در آن طُرّهٔ عنبرشِکَنَش
به او بگو دل من در عشق به خط و خالش است وحق وفاداری دارد؛
لطف و احترام اورا در گیسوی خوشبو و مشکفشان یار نگه دار
بیت ۶
🔹 در مقامی که به یاد لب او مینوشند / سفله آن مست، که باشد خبر از خویشتنش
در جایی که به یاد لب او شراب نوشند،
آنکسی که هنوز به فکر خود باشد؛ پست است
در آن حالت باید از خویشتن رها شد.
بیت ۷
🔹 عِرض و مال از در میخانه نشاید اندوخت / هر که این آب خورد رخت به دریا فِکَنَش
آبروی دنیایی و مال را نمیتوان از میخانه و مستی کسب کرد
هرکه به این راه قدم میگذارد باید هر تعلقی را رها کند.
بیت ۸
🔹 هر که ترسد ز ملال اندهِ عشقش نه حلال / سَرِ ما و قدمش یا لب ما و دهنش
کسی که از سختیهای عشق میترسد، شایستهٔ آن نیست؛
یل جان و دل ما فدای قدمش یا و لب رسیدن به وصال و لب شیرینش
بیت ۹
🔹 شعر حافظ همه بیتالغزل معرفت است / آفرین بر نفس دلکش و لطف سخنش
شعر حافظ سراسر گنجینهٔ معرفت و حکمت است؛
آفرین بر سخن دلنشین و جانبخش او باد
✅ چکیده نگاه اول
غزل با دعای خیر و مراقبت برای معشوق آغاز میشود،
به دلتنگی و امید به پیام آوردن باد میرسد،
از سختیها و بیپرواییهای عشق سخن میگوید،
و در پایان به ستایش قدرت سخن و معرفت شاعر ختم میشود.
این غزل آمیزهای از عشق، نجابت، رهایی، و معنویت است.
⬅️ خلیل شفیعی (مدرس زبان و ادبیات فارسی )
سیدمحمد جهانشاهی در ۲ روز قبل، یکشنبه ۲۵ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۵:۲۳ دربارهٔ غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » غزلیات » شمارهٔ ۸۲:
غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » غزلیات » شمارهٔ ۸۲
عاکفانِ حرم ات ، قبلۀ اهلِ کرم اند،
واقف از نکتۀ سر بستۀ لُوح و قلم اندخاکسارانِ تو ، ماهِ فلَکِ مُلکِ حدوث،
جان نثارانِ تو ، شاهِ ملکوتِ قِدم اندخرقه پوشانِ تو ، تشریف دِهِ شاهان اند،
دُرد نوشانِ تو ، ائینه گرِ جامِ جم اندبندگانِ تو ، ز زندانِ هوا آزاد اند،
در کمندِ تو و آسوده ز هر بیش و کم اندجانبِ اهلِ طریقت ، به حقارت منِگر،
زانکه در بادیۀ معرفت ، اوّل قَدم اندگرچه شوریده و ژولیده و بی پا و سر اند،
لیک در عالمِ جان ، صاحبِ طبل و عَلم اندناوکِ غمزۀ من ، بر دلِ این غمزدِگان،
زانکه این سلسله ، صیدِ حرم و محترم اندنامِ نام آورِ این طائفه را ، میمون دان،
زانکه در دفترِ ایجاد ، مبارک قَدم اند"مفتقر" دستِ تو و دامنِ آنان که همه،
خضرِ جان اند و مسیحانفَس و روحدم اند
علی در ۲ روز قبل، یکشنبه ۲۵ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۲:۰۸ دربارهٔ حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۴۲:
عرض ادب؛ بیت آخر برای شعر بعدی، شمارهی ۲۴۳ هست؛
یوسف محمدی در ۲ روز قبل، یکشنبه ۲۵ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۱:۱۵ در پاسخ به علی دربارهٔ سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۲۱:
بیت آخر رو دوستان به نظرم خوب معنی نکردند
سعدی میفرماید اگر مجنون لیلی دوباره زنده شود، سخنان عاشقانه ای که برای لیلی مینویسد از روی این دفتر(یعنی دیوان سعدی) خواهد نوشت
احسان حمیدی در ۲ روز قبل، یکشنبه ۲۵ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۰:۵۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۰:
این غزل را به دو وزن میتوان خواند. دو ضربی، و سه ضربی. افاعیل امکان نمایش هر دو وزن را ندارد. یعنی به هر دو صورت میشود «مفعولُ فاعلاتُ مفاعیلُ فاعلن» اگر با سر ضرب شروع کنیم دو ضربی میشود، اگربا دو ضرب سکوت شروع کنیم، میتوان آنرا سه ضربی خواند.
سیدمحمد جهانشاهی در ۲ روز قبل، یکشنبه ۲۵ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۰:۲۴ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۴:
عطّار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۴
چون عشقِ تو ، داعیِ عدم شد
نتوان ، به وجود متهّم شدجایی که وجود ، عینِ شرک است
آنجا نتوان ، مگر عدم شدجانا میِ عشقِ تو ، دلی خورد
کو ، محوِ وجودِ جامِ جم شددر پرتوِ نیستیِّ عشقَت
بیش از همه بود و کم ز کم شدبر لوح فتاد ، ذرّهای عشق
لوح ، از سرِ بیخودی ، قلم شدعشقِ تو ، دلم در آتش افکند
تا گِردِ همه جهان ، علَم شددل ، در سرِ زلفِ تو ، قدم زد
ایمانش ، نثارِ آن قَدَم شددل در رهِ تو ، نداشت جز درد
با دردِ دلم ، دریغ ضَم شدرازی ، که دلم نهفته میداشت
بر چهرهٔ من ، به خون رقم شدتا تو بنَواختی ، چو چنگَم
رگ بر تنِ من ، چو زیر و بم شدعطّار ، به نقد ، نیم جان داشت
وان نیز ، به محنتِ تو هَم ، شد
کوروش در ۲ روز قبل، یکشنبه ۲۵ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۰۹:۱۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۲۲ - بیان این خبر کی الکذب ریبة والصدق طمانینة:
وای اگر بر عکس بودی این مطار
پیش تو گلزار و پیش خویش زار
منظور از مطار چیست ؟
کوروش در ۲ روز قبل، یکشنبه ۲۵ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۰۸:۵۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۲۲ - بیان این خبر کی الکذب ریبة والصدق طمانینة:
درد داروی کهن را نو کند
درد هر شاخ ملولی خو کند
مصرع دوم یعنی چه ؟
کوروش در ۲ روز قبل، یکشنبه ۲۵ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۰۸:۵۰ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۲۲ - بیان این خبر کی الکذب ریبة والصدق طمانینة:
عشوهها در صید شلهٔ کفته تو
بی ملولی بارها خوش گفته تو
یعنی چه ؟
احسان رحیمی در دیروز دوشنبه، ساعت ۰۰:۰۳ دربارهٔ همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۲: