محسن عبدی در دیروز دوشنبه، ساعت ۲۰:۵۷ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵۲ - فرستادن خسرو شاپور را به طلب شیرین:
سینه و ران گوسفند: قسمت خوب
گردن: قسمت بد گوسفند
محسن عبدی در دیروز دوشنبه، ساعت ۲۰:۵۳ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵۲ - فرستادن خسرو شاپور را به طلب شیرین:
مریم دوم منظور مریم مقدس است چون شیرین ارمنی است.
محسن عبدی در دیروز دوشنبه، ساعت ۲۰:۴۷ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵۲ - فرستادن خسرو شاپور را به طلب شیرین:
پهلو کردن کنایه از دوری و پرهیز است.
محسن عبدی در دیروز دوشنبه، ساعت ۲۰:۴۵ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵۲ - فرستادن خسرو شاپور را به طلب شیرین:
من چیزهایی میدانم که جادوگران بابل نمی دانند
سیدمحمد جهانشاهی در دیروز دوشنبه، ساعت ۲۰:۴۲ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۰:
عطّار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۰
ای ، آفتاب ، طفلی در سایهٔ جمال ات
شیر و شکَر مَزیده ، از چشمهٔ زلال اتهم هر دو کُون ، برقی ، از آفتابِ روی ات
هم نُه سپهر ، مرغی ، در دامِ زلف و خال اتبر باد داده دل را ، آوازهٔ فراق ات
در خواب کرده جان را ، افسانهٔ وصال اتعقلی که در حقیقت ، بیدارِ مطلق آمد
تا حشر ، مست خفته ، در خلوتِ خیال اتخورشید ، کآسمان را ، سَر رزمه میگشاید
یک تار مینسنجد ، در رزمه ی جمال اتتُرکِ فلک ، که هست او ، در هندویِ تو دایم
سر پا برهنه گردان ، در وادیِ کمال اتسیمرغِ مطلقی تو ، بر کوهِ قافِ قربت
پرورده هر دو گیتی ، در زیرِ پرّ و بال اتصفِّ قتالِ مردان ، صفهایِ مُژّه ی تو ست
صد قلب برشکسته ، در هر صفِ قتال اتعطّار شد چو مویی ، بی رویِ همچو روز ات
تا بو که راه یابد ، در زلفِ شب مثال ات
سیدمحمد جهانشاهی در دیروز دوشنبه، ساعت ۲۰:۴۱ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۱:
عطّار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۱
ای بی نشانِ محض ، نشان از که جویم ات
گم گشت در تو ، هر دو جهان ، از که جویم اتتو گم نهایّ و گمشدهٔ تو من ام ، ولیک
نایافت ، یافت مینتوان ، از که جویم اتدل در فنایِ وحدت و جان در بقایِ صِرف
من ، گمشده در این دو میان ، از که جویم اتپیدا ، بسی بجُستم ات ، اما نیافتم
اکنون مرا بگو ، که نهان ، از که جویم اتچون در ره ات ، یقین و گمانی همی رود
ای برتر از یقین و گمان ، از که جویم اتدر بحرِ بی نهایتِ عشق ات ، چو قطرهای
گم شد نشانِ من ، به نشان از که جویم اتتا بو ، که بویی از تو بیابد ، دلَم چو جان
بیرون شد از زمان و مکان ، از که جویم اتدر جست و جویِ تو ، دلَم از پرده اوفتاد
ای در درونِ پردهٔ جان ، از که جویم اتعطّار ، اگرچه یافت به عینِ یقین ، تو را
ای بس عیان ، به عینِ عیان از که جویم ات
سیدمحمد جهانشاهی در دیروز دوشنبه، ساعت ۲۰:۴۰ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۲:
عطّار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۲
ای ، چو چشمِ سوزنِ عیسی ، دهانَت
هست گویی ، رشتهٔ مریم ، میانَتچون دمِ عیسیزنی ، از چشمِ سوزن
چشمهٔ خورشید ، گردد جان فشانَتآنچه بر مریم ، ز راهِ آستین زد
میتوان یافت ، از هوایِ آستانَتماه ، کو از آسمان ، سازد زمینی
بر زمین سر مینهد ، از آسمانَتنقد صد دل بایدَم ، در هر زمانی
بر امیدِ صیدِ زلفِ دلستانَتگرچه غلطان است ، در پایِ تو زلفَت
هم سَری جز زلف نبوَد ، یک زمانَتگر سخن چون زهر گویی ، باک نبوَد
کان شکَر ، دایم بمانَد در دهانَتور سخن خوش گویی ، ای جان و جهانَم
بنده گردد بی سخن ، جان و جهانَتمن روا دارم ، که کامِ من برآید
ور فرو خواهد شدن ، جانم به جانَتنیست جز دستان چو زلفت ، هیچ کارَم
زانکه دیدم ، رویِ همچون گلسِتانَتگر به دستانی ، به دست آرَد فرید ات
دُر فشانَد در سخن ، همچون زبانَت
سیدمحمد جهانشاهی در دیروز دوشنبه، ساعت ۲۰:۳۹ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۳:
عطّار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۳
ای مُشکِ ختا ، خطِ سیاهَت
خورشید ، دِرَم خریدِ ماهَتهرگز به خطا ، خطی نیفتاد
سر سبزتر از خطِ سیاهَتدر عالمِ حسن ، پادشاهی
جانِ همه عاشقان ، سپاهَتچون بنده شدند ، پادشاهانَت
مینتوان خواند ، پادشاهَتگردان گردان ، سپهرِ سرکَش
جویان جویان ، ز دیر گاهَتبر خاک ، از آن فتاد خورشید
تا ذرّه بوَد ، ز خاکِ راهَتچون چینِ قبا ، به هم درافتَند
عشّاق ، چو کژ نهی کلاهَتدر عشقِ تو ، زهد چون توان کرد
چون کَس نرسد ، به یک گناهَتبس آه ، که عاشقان ت کردند
دل نرم نشد ، ز هیچ آهَتهرگز نرسد ، ور آن همه آه
در هم بندی ، به بارگاهَتآن دم ، که ز پرده رخ نمایی
صد فتنه نشسته ، در پناهَتوانگه ، که ز لب ، شِکَر گشایی
صد خوزسِتان ، زکات خواهَتگر تو شکَری دهی ، به عطّار
این صدقه ، فتد به جایگاهَت
محسن عبدی در دیروز دوشنبه، ساعت ۲۰:۳۸ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵۲ - فرستادن خسرو شاپور را به طلب شیرین:
چو ما را نیست پشمی در کلاهش: یعنی روی من غیرت ندارد و برایش مهم نیستم
کشیدم پشم در... : یعنی منم او را هیچ حساب میکنم.
سیدمحمد جهانشاهی در دیروز دوشنبه، ساعت ۲۰:۳۷ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۱:
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۱
چو تُرکِ سیم برَم ، صبحدم ز خواب درآمد
مرا ز خواب برانگیخت و با شراب درآمدبه صد شتاب ، برون رفت عقل ، جامه به دندان
چو دید دیده ، که آن بت ، به صد شتاب درآمدچو زلفِ او ، دل پُر تابِ من ، ببَرد به غارت
ز زلفِ او ، به دلِ من ، هزار تاب درآمدخراب گشتم و بیخود ، اگر چه باده نخوردَم
چو تُرکِ من ، ز سرِ بیخودی ، خراب درآمدنهاد شمع و شرابی ، که شیشه شعله زد ، از وی
چو باد خورد ، چو آتش ، به کارِ آب درآمدشراب و شاهد و شمعِ و من و ز گوشهٔ مجلس
همی نسیمِ گل و نورِ ماهتاب درآمدشکست توبهٔ سنگینَم ، آبگینه ، چنان خوش
کزان خوشی ، به دلِ من ، صد اضطراب درآمدچو توبهٔ منِ بی دل شکستی ، ای بتِ دلبر
نمک بدِه ز لبَت ، کز دلم کباب درآمدبیار باده و زلفَت گرِه مزن ، به ستیزه
که فتنه از گرهِ زلفِ تو ، ز خواب درآمدشراب نوش ، که از سرخیِ رخِ چو گلِ تو
هزار زردیِ خجلت ، به آفتاب درآمدکه مینماید عطّار را ، رهی ، که گریزد
که همچو سیل ، ز هر سو ، نبیدِ ناب درآمد
سیدمحمد جهانشاهی در دیروز دوشنبه، ساعت ۲۰:۳۷ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۲:
عطّار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۲
نگارَم ، دوش شوریده درآمد
چو زلفِ خود ، بشولیده درآمدعجایب بین ، که نورِ آفتابَم
به شب ، از روزنِ دیده درآمدچو زلفَش دید دل ، بگریخت ناگه
نهان ، از راهِ دزدیده درآمدمیان در بَست ، از زنّارِ زلفَش
به ترسایی، نترسیده درآمدچو شیخی ، خرقه پوشیده ، برون شد
چو رندی ، دُرد نوشیده درآمدردایِ زهد ، در صحرا بینداخت
لباسِ کفر پوشیده درآمدبه دل گفتم چه بود ات ، گفت ناگه
تَفی از جانِ شوریده درآمدمرا از من رهانید و به انصاف
فتوحی ، بس پسندیده درآمدجهان ، عطّار را داد و برون شد
چو بیرون شد ، جهان دیده درآمد
سیدمحمد جهانشاهی در دیروز دوشنبه، ساعت ۲۰:۳۶ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۳:
عطّار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۳
مستغرقی ، که از خود ، هرگز به سر نیامد
صد رَه بسوخت هر دَم ، دودی به در نیامدگفتم ؛ که رویِ او را ، روزی سپند سوزَم
زیرا که از چو من کَس ، کاری دگر نیامدچون نیک بنگرِستَم ، آن روی بود ، جمله
از رویِ او سپندی ، کَس را به سر نیامدجانان ، چو رخ نمودی ، هرجا که بود جانی
فانی شدند جمله ، وز کَس خبر نیامدآخر ، سپند باید ، بهرِ چنان جمالی
دردا ، که هیچ کَس را ، این کار برنیامدپیشِ تو محو گشتند ، اوّل قدم ، همه کَس
هرگز دوم قدم را ، یک راهبر نیامدچون گامِ اوّل از خود ، جمله شدند فانی
کَس را ، به گامِ دیگر ، رنجِ گذر نیامدما سایه و تو خورشید ، آری شگفت نبوَد
خورشید ، سایهای را ، گر در نظر نیامدکه سر نهاد روزی ، بر پایِ دردِ عشقَت؟
تا در رهَت ، چو گویی ، بی پا و سر نیامدکه گوشهٔ جگر خواند ، او ، از میانِ جانَت؟
تا از میانِ جانَش ، بویِ جگر نیامدچندان که برگشادَم ، بر دل ، درِ معانی
عطّار را ، از آن دَر ، جز دردسر نیامد
محسن عبدی در دیروز دوشنبه، ساعت ۲۰:۳۶ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵۲ - فرستادن خسرو شاپور را به طلب شیرین:
آشتی رنگی: آشتی مانند
سیدمحمد جهانشاهی در دیروز دوشنبه، ساعت ۲۰:۳۶ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۴:
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۴
دلا دیدی ، که جانانَم نیامد
به درد آمد ، به درمانَم نیامدبه دندان میگزَم ، لب را ، که هرگز
لبِ لعلَش ، به دندانَم نیامدندیدیم ، هیچ روزی ، تیرِ مژگان ش
که جویِ خون ، به مژگانَم نیامدندیدیم ، هیچ وقتی ، لعلِ خندان ش
که خود از چشمِ گریانَم نیامدچه تابی بود ، در زلفِ چو شست اش
که آن صد بار در جانَم نیامدبسی دستان بکَردم ، لیک در دست
سرِ زلفَش ، به دستانَم نیامدسرِ زلفَش ، بسی دارد رهِ دور
ولی یک رَه ، به پایانَم نیامدچگونه آن همه رَه پیش گیرم
که آن رَه ، جز پریشانَم نیامدبسی هندو ست ، زلفِ کافرَش را
یکی زانها ، مسلمانَم نیامدبه آسانی ، ز زلفَش سر نپیچم
که با عطّار ، آسانَم نیامد
سیدمحمد جهانشاهی در دیروز دوشنبه، ساعت ۲۰:۳۴ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۵:
همچو عطار بیدلان دگر
محسن عبدی در دیروز دوشنبه، ساعت ۲۰:۳۴ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵۲ - فرستادن خسرو شاپور را به طلب شیرین:
شد آبم: آبرویم رفت
محسن عبدی در دیروز دوشنبه، ساعت ۲۰:۳۳ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵۲ - فرستادن خسرو شاپور را به طلب شیرین:
انگار آب از آب تکان نخورد
محسن عبدی در دیروز دوشنبه، ساعت ۲۰:۳۱ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵۲ - فرستادن خسرو شاپور را به طلب شیرین:
سگ دل: آزار دهنده
محسن عبدی در دیروز دوشنبه، ساعت ۲۰:۳۰ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵۲ - فرستادن خسرو شاپور را به طلب شیرین:
سگ صفت: وفادار
محسن عبدی در دیروز دوشنبه، ساعت ۲۰:۵۹ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵۲ - فرستادن خسرو شاپور را به طلب شیرین: