گنجور

حاشیه‌ها

یشوآ جفری در ‫۴ روز قبل، شنبه ۸ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۰۱:۴۱ در پاسخ به کامران هیچ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲۶:

ممنون از راهنمایی بجا کامران عزیز

یشوآ جفری در ‫۴ روز قبل، شنبه ۸ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۰۱:۲۵ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲۴:

نکته جالب اینه که میفرماید که خودم بیدار شم و عقل فضول رو بخوابونم با می(انگوری ویا غیر انگوری)که انگار عقل رو جدای از خودش میدونه.که عقل هی میخواد بدونه چی درسته پشت پرده چی میگذره(هست از پس پرده گفت و گوی منو تو)و فضولی های دیگه که میدونیم جوابی نیست ولی این عقل باز دنبال جوابه.پس دیوانه شو با هرشرابی که دیوانه ات میکنه 

علی میراحمدی در ‫۴ روز قبل، شنبه ۸ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۰۱:۱۴ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۵۳:

بنگرید به ابیات چهارم تا انتهای این غزل شگفت انگیز...

 

 

یشوآ جفری در ‫۴ روز قبل، شنبه ۸ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۰۱:۱۰ در پاسخ به کامران هیچ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲۳:

پس منظور از تابم همون تابه

آقا عالی

علی میراحمدی در ‫۴ روز قبل، شنبه ۸ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۰۱:۰۳ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۳۹:

یکی از غزلیات شاهکار بیدل

غزلیات بیدل سخت خوان و دیریاب است و ممکن است خواننده در نگاه و نظر نخست شعر و سخن او را درنیابد که همینطور هم هست.

اما این شاعر بزرگ که به حق تافته جدابافته ای است و به جرات میتوان گفت  که بی نظیر است غزلیات روان تری که مخاطبان بیشتری را در دایره درک خود جا بدهد هم دارد که این غزل یکی از نمونه های آن است.

براستی اگر آدمی وقت پای شعر بیدل صرف کند تا عبارات و اصطلاحات و سبک و زبان او را بشناسد و راهی به جهان شگفت انگیز شعر او بیابد ارزش دارد.

شاید بهترین عبارت را خود بیدل در مورد شعر و زبان شعری خویش بکار برده که به خود لقب «جنون انشا»داده است.

بیدل از فهم کلامت عالمی دیوانه شد

ای جنون‌انشا دگر فکر چه مضمون می‌کنی

 

یشوآ جفری در ‫۴ روز قبل، شنبه ۸ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۰۰:۵۴ در پاسخ به ایرج ارژنگ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲۱:

کرنومتر زدن دوستان

سپند بیگی در ‫۴ روز قبل، شنبه ۸ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۰۰:۴۷ دربارهٔ عنصری » رباعیات » شمارهٔ ۱۰:

و تا آن رو تا شب این دو بیتی را خواندند و نوشیدند (چهار مقاله عروضی    ......  در دینداری محمود)

امیرحسین صدری در ‫۴ روز قبل، شنبه ۸ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۰۰:۴۱ در پاسخ به یک خواننده دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷۱ - موعظه در اجتناب از غرور و کبر و حرص:

سلام

در باب مورد اول

چرا نمیشه گفت که ایهام وجود داره ؟

شعیب حازم در ‫۴ روز قبل، شنبه ۸ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۰۰:۲۳ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۹۰:

جنون الرحیلی : جوشش اضدادی! اندیشه علمی فیزیک شناخته شده ... این بیت هم برای دلیل .. بیدل پزشگ گرایانه نگریسته . نفس هر پر زدن خون دگر در پرده می‌ریزد

 

میثم رمضانی عنبران در ‫۴ روز قبل، جمعه ۷ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۴۸ در پاسخ به پناهنده به هیچستان دربارهٔ امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶:

شاعر داره می گه در دوری تو به حدی ضعیف و لاغر شدم که حتی می شه من رو از لای شانه رد کرد (اغراق) 

شعیب حازم در ‫۴ روز قبل، جمعه ۷ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۲۲:۴۹ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۹۰:

با دورد و سلام . این غزل در لایه آخر بوی خیام دارد. اما با هوشداری از دانش و دانستند که عام اندیشه دگر داردند . شعر پر از ندا و سوال است . هوس پیمای فرصت : هوس اندیشه تفکر - پیما پیموند - فرصت لحظه : اندیشه که در حال در گذر است ٬ لحظه که اندیشه می کنی که گرد از هستی ( کلفت) هستی و می دانی که مرگ پایان نفس کشیدن است . با امید انکه شراب آسایش خواهی در جنت خورد اما شراب تازه رسیده مزه لذت بخش نه دارد. باید به دانش و سعی وعمل و شناخت بیابی که آن عشق بی نشان آن قدرت بی نام که عدم خواندنش هم  جرس دارد که به جای برود عدم هم در عدم بی مرز . ندامت و نادانی دیگران را می داند که حتمن مگس اندیشه می شوند.

 

علی میراحمدی در ‫۴ روز قبل، جمعه ۷ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۲۲:۰۷ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۵:

اساسا بحث اعتقادی  پای شعر خیام خلاف هنر شعر و هدف شعری اوست.
اشعار ناصرخسرو را بخوانید تا دریابید  شعر اعتقادی چیست!
سخنان خیام همانا افکار معمول انسانی است که به شیوه شاعرانه و هنرمندانه بیان شده  است.
افکاری که در نهانگاه ذهن هر آدمی وجود دارد و هرازگاهی بر آستانه زبان او جاری میشود.
خواه مومن باشد یا کافر!
انسان اگر در مرتبه ایمان هم باشد سایه ای از شک همراه خود دارد و این به هیچ وجه خلاف دین نیست.
اصلا ایمان بدون شک دیگر ایمان نیست .
آن قلمرو یقین است که خالی از شک و شبهه است .
حال یک عده بنای بی اعتقادی و دین ستیزی خود را بر پایه سست چند رباعی خیامی گذاشته اند که اساسا حتی فلسفه هم نیست و چقدر مضحک است که از چنین رباعیاتی نتیجه الحادی و کفرآمیز هم بگیرید و بر آن مهر تایید هم بزنید.
حال با کدام اصل و منطق و استدلال ،الله اعلم!
البته در جامعه ای که همواره از نظر فکری و عقیدتی دو قطبی و چند قطبی بوده است و تا روزگار ما هم همچنان ادامه دارد چنین موضع گیریهایی هم ایجاد میگردد.
مگر با فردوسی یا حافظ یا حتی مولانا چنین معامله ای نرفته است؟!
به  هر حال عده ای خواسته یا ناخواسته شعری یا شاعری را به نفع خود و اعتقادات یا ضد اعتقادات خود مصادره میکنند و در پس پشت آن سنگر میگیرند تا بتوانند در برابر جریان مقابل موضع گیری کنند و دستشان چندان خالی نماند.
حال ببینید پای یک رباعی ساده و در عین حال بسیار هنری و شگفت انگیز که نیاز به هیچ شرح و توضیحی هم ندارد چه مایه سخنها رفته است!!!
مشکل اینست که  مخاطب زیبایی سخن و شعر را در نمیابد و پیش فرضهای ذهنی و نتراشیده و نخراشیده خود را بر آن سوار میکند!

یشوآ جفری در ‫۴ روز قبل، جمعه ۷ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۲۰:۳۳ در پاسخ به مِهتی دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۵:

با تفاسیر بعض دوستان خیام شیطان پرست بوده گویا

علی احمدی در ‫۴ روز قبل، جمعه ۷ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۲۰:۲۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸:

در ادامه باید گفت این غزل در مواقعی که چیزی یا فرصتی از دست می رود هم کاربرد دارد .اگر چیزی از دست رفت و امکان بازگشت وجود نداشت باید چه کرد .

از نظر حافظ راهکار درست غصه خوردن و پناه بردن به کنج افسردگی نیست بلکه باید با صبر به معنای توان پذیرش واقعیت با آن روبرو شد .البته در مصرع "به هست و نیست مرنجان ضمیر و خوش می باش "هم می توان استناد کرد .یعنی از دست دادن چیزی نباید ضمیر کسی را برنجاند و آسیب برساند .

یشوآ جفری در ‫۴ روز قبل، جمعه ۷ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۲۰:۲۳ در پاسخ به فرزین نشاطی دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۵:

فرزین جان دیدگاهت دلنواز بود بنواز که عالی مینوازی

بزرگمهر در ‫۴ روز قبل، جمعه ۷ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۱۹:۵۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۰۲:

محمدیان عزیز٫

اینکه پشت زمین تاریک یا روشن باشد دلیلی بر گردش زمین نمیشود، با فرض گردش خورشید هم (که در آن زمان تصور میشد) این اتفاق می‌افتد۰

منصور در ‫۴ روز قبل، جمعه ۷ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۱۹:۰۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۳۰:

سلام 

در بیت پنجم مصرع دوم ، به نظر بجای شرزه زهره باید باشد.

بدین صورت

دو سه عوعو سگانه نزند ره سواران

چه برد ز شیر زهره، سگ و گاو کاهدانی

که با عوعو سگان درست در بیاید 

یشوآ جفری در ‫۴ روز قبل، جمعه ۷ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۱۷:۳۹ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۲:

بیهوده نه ای

جالب شد

یا شاعر خیام نیست یا خیام پیچیده تر از این حرفا

مانی در ‫۴ روز قبل، جمعه ۷ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۱۷:۰۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۶:

بیت چهارم مصرع دوم "آنچنان" به جای" آن، چنان " ویرایش شد که "آتش عشق آنچنانی نیست که وانشانده شود "معنی میدهد به جای " آتش عشقِ او چنان نیست که وانشانده شود" هردو بر وزن مفتعلن مفاعلن ولی بنظر اولی روانتر می آید زیرا مَفاعلن زیباتر از مِفاعلن بگوش میرسد. لازم بذکر است در نسخه خطی "آنچنان" اصلا سرهم نوشته شده است منتها بنظر هردو صحیح است. میتوان آن چنان (بدون ویرگول) نگاشت تا خواننده هر یک را که می خواهد تلفظ کند.

علی احمدی در ‫۴ روز قبل، جمعه ۷ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۱۵:۲۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸:

بی مِهرِ رُخَت روزِ مرا نور نماندست

وز عمر، مرا جز شبِ دیجور نماندست

بدون وجود روی تو که مثل خورشید است دیگر در روزها برایم نوری نمانده است .و ادامه عمرم فقط یک شب تاریک است.

غم شدیدی بر حافظ مستولی شده است و او از چیزی شبیه از دست دادن یک نفر در زندگی متاثر شده است.چرا؟

هنگامِ وداعِ تو ز بس گریه که کردم

دور از رخِ تو، چشمِ مرا نور نماندست

وقتی که داشتم با تو خداحافظی می کردم از بس که از دوری تو  گریه کردم  دیگر در چشم من نور نمانده است. در قدیم براین باور بودند که گریه زیاد باعث نابینایی می شود مثل  یعقوب نبی که از فرط گریه بر فرزندش نابینا شد.

حافظ در اینجا نشان می دهد که همیشه انسان در راه رسیدن به چیزی یا کسی نیست گاهی موقعیتی پیش می آید که ما چیزی یا کسی را از دست می دهیم و مجبوریم با آن محبوب برای همیشه خدا حافظی کنیم.رویکرد عاشقانه حافظ چگونه است؟

می‌رفت خیالِ تو ز چشمِ من و می‌گفت

هیهات از این گوشه که معمور نماندست

تصویر خیالی تو که در چشمم بود در حال محو شدن بود و گویا چنین می گفت که حیف که اینجا یعنی چشم و دل عاشق دیگر مثل قبل آباد نیست و خراب شده است.

در ابیات قبل حافظ از وصال و دیدن روی محبوبش محروم شده و در اینجا تصویر محبوب هم می رود .در غزل "ساقیا برخیز و در ده جام را "شاهد سه مرحله عاشقی یعنی خاطر (تصویر ذهنی)_دیدن _وصال هستیم .اینجا که محبوب را از دست می دهد یکی یکی از این مراحل بر می گردد.نکته مهم یادگیری نحوه سوگواری برای عزیزان است. ابتدا حضورشان را از دست می دهیم (ترک وصال و شروع هجران) بعد از دیدن آنها محروم می شویم و بعد از مدتی حتی تصویر و خیال  همیشگی آنها حذف می شوند و گاهگاهی فقط از آنها یاد می کنیم  .ماندن در هر یک از این مراحل سوگواری درست را با مشکل مواجه می کند.

وصلِ تو اَجَل را ز سرم دور همی‌داشت

از دولتِ هجرِ تو کنون دور نماندست

شرح این مصیبت با مبالغه شاعرانه همراه است .تا زمانی که وصال محقق بود گویا مرگی قابل تصور نبود ولی حالا که نوبت هجران است دور نیست که من هم بمیرم.

اصولا وقتی حافظ از معشوق صحبت می کند امکان وصال به راحتی ممکن نیست و باید در راه وصال صبر کند .این صبر معنایش استقامت است .ولی در اینجا وصال محقق شده و نشان می دهد مخاطب معشوق او نیست بلکه عزیزی است که مورد ارادت حافظ است و از دست رفته .

نزدیک شد آن دم که رقیب تو بگوید

دور از رُخَت این خستهٔ رنجور نماندست

نزدیک است که رقیب تو بگوید من از دوری روی تو از شدت خستگی و رنج دیگر ماندنی نیست .

وقتی صحبت از مرگ است اینجا رقیب همان فرشته ایست که روح اموات را همراهی می کند و شاهد این فرایند مرگ است.

صبر است مرا چارهٔ هجرانِ تو لیکن

چون صبر توان کرد که مقدور نماندست؟

وقتی عزیزی را از دست می دهیم دچار نوعی از هجران می شویم . چاره این هجران هم صبر است ولی نه به معنای استقامت و پایداری بلکه به معنای تحمل و پذیرش واقعیت که به قول حافظ این نوع صبر هم سخت است.

در هِجرِ تو گر چشمِ مرا آبِ روان است

گو خونِ جگر ریز که معذور نماندست

در این هجران اگر می بینی آب روان از چشمم جاریست بگو تا تا خون جگر هم بریزد که برایم قابل انجام است 

حافظ، ز غم از گریه نپرداخت به خنده

ماتم زده را داعیهٔ سور نماندست

می گوید من ماتم زده و عزادارم و نمی توانم از گریه و غم  بخندم چرا که معنایی ندارد چنین کسی را به مجلس شادمانی دعوت کنند.

۱
۳
۴
۵
۶
۷
۵۵۳۴