امین آب آذرسا در ۲ روز قبل، جمعه ۲۵ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۱۵:۱۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۶۴:
درود. آیا دی هم مانند دوش به معنای دیشب است یا ممکن است به دیروز هم اطلاق شود؟
عباس پردازی در ۲ روز قبل، جمعه ۲۵ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۱۳:۳۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۸:
با سلام ، جناب علی ساقی نمی توان با این صراحت و با این اطمینان نسبت به شرابخوار بودن یا نماز نخواندن حافظ فتوا داد و و او را حتی در برههای از زندگیش بی نماز و یا شرابخوار تصور کرد! هر چقدر انسانی از نظر ارزشهای والای انسانیت بالاتر باشد باید نسبت به قضاوت کردن او و حکم صادر کردن در مورد شخصیت او محتاط تر بود علی الخصوص در مورد کسی مثل حافظ که تاریخ و حکمای تاریخ بر عارف بودن و دیندار بودن او مهر تایید نهاده اند و مهمتر از همه ابیاتی از دیوان اوست که ثابت می کند چقدر به قرآن خدا پایبند است و نیز برای ماندگار بودن بر صحیفه هستی باید مهر تایید پروردگار را بر چهره جان داشت! : « صبح خیزی و سلامت طلبی چون حافظ ، هر چه کردم همه از دولت قرآن کردم. » و « حافظا در کنج فقر و خلوت شبهای تار ، تا بود وردت دعا و درس قرآن غم مخور . » « دلنشین ( دلنشان) شد سخنم تا تو قبولش کردی ، آری آری سخن عشق نشانی دارد! » همچنین می دانیم که لقب حافظ از آن جهت حافظ است که حافظ قرآن کریم در چهاده روایت بوده است: « عشقت رسد به فریاد ار خود ,,بسان حافظ ،، قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت! » ( که بسان حافظ قرآن خواندن جای بحث و تفحص دارد! ) . خوب حالا که به قرآن شناسی و قرآن خوانی و مهمتر از همه عامل بودن به قرآن حافظ عزیز پی بردیم ببینیم خداوند در قرآن چه نظری راجع به شرب خمر دارد: «درباره شراب و قمار از تو می پرسند، بگو: در آن دو، گناهی بزرگ و سودهایی برای مردم است، و گناه هر دو از سودشان بیشتر است.( بقره ، ۲۱۹) » و نیز ؛ « ای کسانی که ایمان آوردهاید شراب و قمار و بتها و از لام (که یک نوع بختآزمایی بوده) پلیدند و از عمل شیطانند از آنها دوری کنید تا رستگار شوید.( مائده ،۹۰) » خوب حالا حافظی که قرآن را مفهومی می دانسته و ( لاجرم با علم به آگاهی از عواقب گناه) به آن عمل می کرده است چطور ممکن است حتی در برههای از عمر خویش شرابخواری کرده باشد ؟! البته نظرات خود حافظ را هم در این خصوص جویا شویم تا ببینیم خود ایشان چه می گویند: « زان ،، می عشق ،، کزو پخته شود هر خامی ، گر چه ماه رمضان است بیاور جامی! » و « زان ،، باده که در میکده عشق ،، فروشند ، ما را دو سه ساغر بده و گو رمضان باش! » و « المنت لله که در میکده باز است ، زان رو که مرا بر در او روی نیاز است. خمها همه در جوش و خروشند ز مستی ، وآن می که در آنجاست ،،حقیقت،، نه مجازست! » و « ای که دائم به خویش مغروری ،گر تو را عشق نیست معذوری . ،، مستی عشق ،، نیست در سر تو ، رو که تو مست آب انگوری! » و اینکه چرا حافظ عزیزمان در اشعارش خود را میخواره و می پرست نشان داده است: « منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن ، منم که دیده نیالوده ام به بد دیدن. ،، به می پرستی از آن نقش خود بر آب زدم ، که تا خراب کنم نقش خود پرستیدن! ،، » و اما راجع به نماز باز هم رجوع کنیم به قرآن : «إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهی عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَر»(عنکبوت/۴۵)، یکی از خصایص نماز، بازدارندگی آن از فحشا و منکر است» و « و نماز را برپا دارید و زکات را بپردازید و همراه رکوعکنندگان، رکوع کنید.» ( بقره ۴۳) و « «و از صبر و نماز، یاری جویید؛ و این کار، جز برای خاشعان، گران است.»( بقره ۴۵) و آیات بیشمار دیگر که مجال تحریر نیست! و در نهایت شخصیت واقعی حافظ را از ذهن و زبان هاتف اصفهانی بشناسیم: « هاتف، ارباب معرفت که گهی مست خوانندشان و گه هشیار
از می و جام و مطرب و ساقی از مغ و دیر و شاهد و زنار
قصد ایشان نهفته اسراری است که به ایما کنند گاه اظهار
پی بری گر به رازشان دانی که همین است سر آن اسرار
که یکی هست و هیچ نیست جز او وحده لااله الاهو»، بله جناب علی ساقی بهتر است راجع به شخصیتهای عرفانی بزرگی همچون حافظ که در شمار ستارگان ادبی سرزمین پارس و مهمتر از آن دیوانش جزو موجزترین و بهترین تفاسیر قرآن حکیم و گفتار پروردگار عزیزمان به زبان مادریمان هست، زود به قاضی نرویم و در این خصوص محتاط تر حرف بزنیم و از خط قرمزها رد نشویم تا خدای ناکرده در قیامت از محضرین نباشیم!
اسماعیل ایزدپناه در ۲ روز قبل، جمعه ۲۵ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۱۳:۳۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۹:
سلام
عبوس زهد به وجه خُمار ننشیند
الف)شاهد یک ازغزل۱۰حضرت حافظ
مامریدان روی سوی قبله چون آریم چون
روی سوی خانه (خمّار)دارد پیر ما
-شاهددواز غزل ۷۶حضرت شیخ عطار
نه در مسجد گذراندم که رنداست
نه در میخانه کاین(خمّار)خام است
ب)شعر در دیوانهای معتبر
عبوس زهد به وجه (خُمار)ننشیند.
-خوانش پیشنهادی
عبوس زهد به وجه (خمّار)ننشیند
ج)معنای لغات
باتوجه به معانی لغات در مطالب فوق فقط (خمّار)توضیح داده میشود:
1)می فروش،باده فروش،شراب فروش
2)تصوف(راهنما،مرشدواصل،پیرکامل)
د)فضای غالب شعر درمحل میخانه است که می تواند شامل همه اجتماعات بشری هم باشد.
ه)تکیه همه تفاسیر روی عبوس وخُمارجمع شده است .حال اگر در این بیت از کلمه (خمّار)به معنای شراب فروش و معنای دیگر آن درتصوف مرشد وراهنماوپیر کامل به جای کلمه (خُمار)استفاده گردد بیت معنای بهتری پیدا می کند.
و)به زاهد عبوس بگوئید جایی در میخانه به عنوان ساقی،باده فروش،ویاراهنما وپیرندارد زیرامیخانه جای انسانهای خوش مشرب و شادی طلب است.
ودر یک جمله،آرزوی سرخوشی،شادی وزندگی باسلامت همه انسانها
ز) به این مقایسه دقت شود:
نه در میخانه کاین خمّار خام است(عطار)
نه در میخانه کاین خمّار عبوس است.(تلفیق شعر حافظ وعطار)
امید است مورد نقد وبررسی قرارگیرد.
و کلام آخر:
این شرح بی نهایت کززلف یار گفتند
حرفیست از هزاران کاندر عبارت آمد
یاحق موفق باشید
با تشکر ایزدپناه
سپنتا سالار در ۲ روز قبل، جمعه ۲۵ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۱۳:۲۶ در پاسخ به عباسی-فسا @abbasi2153 دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۳۹:
درود بر شما
بنظر عشق درست است . حضرت مولانا عشق رو به زمرد تشبیه کرده اند و از آنجا که عشق رو به قلب و دل نسبت میدهند جالب است که در فرهنگ شرق رنگ چاکرای قلب به رنگ سبز ( زمرد ) است . پس منظور این است که با قدرت و انرژی قلب زمردی به دفع اژدها برو .
جعفر عسکری در ۲ روز قبل، جمعه ۲۵ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۱۲:۰۲ در پاسخ به نیما دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۶:
سلام سهباره!!
"اگه اندکی با وزن و عروض آشنا بودین، میدونستین که "ت" در "است" هجای کشیدهاس، نه بلند؛ پس "کز" درسته، نه "که از
فکر کنم ادامهی گفتگو، بیفایده باشه!
شاد باشین!
ضیا احمدی در ۲ روز قبل، جمعه ۲۵ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۱۱:۳۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۵:
باتوجه به مستند گنجور «کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶» تصویر ۲۱۰- ضمن تشکر از آقایان ابراهیم و جلیل انتهای مصرع دوم بیت دهم عبارت «نه زاکنونست» درست است و پیشنهاد ویرایش متن به همان ترتیب صورت گرفت و امید است که پس از بررسی، توسط گنجور انجام شود.
الهام شادی در ۳ روز قبل، جمعه ۲۵ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۰۸:۵۹ در پاسخ به HRezaa دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۸۷ - تفسیر قول فریدالدین عطار قدس الله روحه تو صاحب نفسی ای غافل میان خاک خون میخور که صاحبدل اگر زهری خورد آن انگبین باشد:
با درود بر شما جناب HRezaa
در اغلب ابیات مثنوی هرکجا واژه «علت» را میبینیم مترادف با درد و بیماریست. در مصرع «هرچه گیرد علتی، علت شود» هم به نظرم «علت» همین معنی بیماری و مرض را میدهد.
علی میراحمدی در ۳ روز قبل، جمعه ۲۵ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۰۸:۳۳ در پاسخ به کوروش دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۹۸ - توزیع کردن پایمرد در جملهٔ شهر تبریز و جمع شدن اندک چیز و رفتن آن غریب به تربت محتسب به زیارت و این قصه را بر سر گور او گفتن به طریق نوحه الی آخره:
این دو بیت در گنجور اشتباه ضبط شده و منظور شاعر را هم کاملا تغییر داده است!
صورت صحیح ابیات این چنین است:
با ملایک گفت یزدان آن زمان
که نبوت را همیزیبد فلان
مصطفی فرمود خود که هر نبی
کرد چوپانی چه برنا یا صبی
داستان اینست که حضرت موسی چوپانی میکرد و گوسفندی از وی گریخت و موسی به دنبال گوسفند دوید و پس از مدتی او را یافت و گوسفند را بسیار ناز و نوازش کرد و ذره ای خشم بر گوسفند نگرفت.
معنای بیت:
در آن لحظه خداوند به فرشتگان فرمود:چنین انسان صبور و مهربانی لایق پیامبری است.
بیت دوم:
مصطفی(ص)فرمود: هر پیامبری در زندگی خود چوپانی را تجربه کرده است
کوروش در ۳ روز قبل، جمعه ۲۵ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۰۴:۰۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۹۸ - توزیع کردن پایمرد در جملهٔ شهر تبریز و جمع شدن اندک چیز و رفتن آن غریب به تربت محتسب به زیارت و این قصه را بر سر گور او گفتن به طریق نوحه الی آخره:
با ملایک گفت یزدان آن زمان
که نبوت را نمیزیبد فلان
مصطفی فرمود خود که هر نبی
کرد چوپانیش برنا یا صبی
این دوبیت رو معنی کنید لطفا
دکتر آری قاسمی در ۳ روز قبل، جمعه ۲۵ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۰۴:۰۶ دربارهٔ منوچهری » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۵۱ - در مدح علیبن محمد:
این صور فلکی رو که ذکر کرده مجموعه عظیم و فرازی چون فراز پیل عظیم الجثه ای است که آدمیزاد از پایین فقط میتونه بهش نگاه کنه و نمیشه مثل اسب روش بپره یعنی دستش به اون بالا مستقیم نمی رسه درست مثل پشت فیل که بلنده. حالا مصرع دوم ار مجره شروع میشه. میگه مجره یا همان کهکشان راه شیری دور این صور فلکی که ذکر کرده، نقطه نقطه زده. اما تعداد این نقاط آنقدر زیاده که انگار این مجموعه عظیم رو مثل یک لباس رو تو تشت رنگرزی (اب روین) انداخته و علاوه بر رنگ مورد نظر تعداد بینهایت نقطه و لکه گوشه گوشه لباس افتاده. در واقع کثرت ستاره ها یا همان نقاط آنقدر زیاده که به یک طیف پیوسته رنگدار تبدیل شده.
کوروش در ۳ روز قبل، جمعه ۲۵ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۰۴:۰۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۹۸ - توزیع کردن پایمرد در جملهٔ شهر تبریز و جمع شدن اندک چیز و رفتن آن غریب به تربت محتسب به زیارت و این قصه را بر سر گور او گفتن به طریق نوحه الی آخره:
یاد ناورده که از مالم چه رفت
سقف قصد همتت هرگز نکفت
یعنی چه ؟
کوروش در ۳ روز قبل، جمعه ۲۵ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۰۳:۵۶ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۹۸ - توزیع کردن پایمرد در جملهٔ شهر تبریز و جمع شدن اندک چیز و رفتن آن غریب به تربت محتسب به زیارت و این قصه را بر سر گور او گفتن به طریق نوحه الی آخره:
زین سبب فرمود حق صلوا علیه
که محمد بود محتال الیه
یعنی چه ؟
کوروش در ۳ روز قبل، جمعه ۲۵ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۰۳:۵۰ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۹۷ - مثل دوبین همچو آن غریب شهر کاش عمر نام کی از یک دکانش به سبب این به آن دکان دیگر حواله کرد و او فهم نکرد کی همه دکان یکیست درین معنی کی به عمر نان نفروشند هم اینجا تدارک کنم من غلط کردم نامم عمر نیست چون بدین دکان توبه و تدارک کنم نان یابم از همه دکانهای این شهر و اگر بیتدارک همچنین عمر نام باشم ازین دکان در گذرم محرومم و احولم و این دکانها را از هم جدا دانستهام:
پس به معنی باغ باشد این نه آب
پس مشو عریان چو بلقیس از حباب
منظور از مصرع دوم چیست ؟
کوروش در ۳ روز قبل، جمعه ۲۵ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۰۳:۴۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۹۷ - مثل دوبین همچو آن غریب شهر کاش عمر نام کی از یک دکانش به سبب این به آن دکان دیگر حواله کرد و او فهم نکرد کی همه دکان یکیست درین معنی کی به عمر نان نفروشند هم اینجا تدارک کنم من غلط کردم نامم عمر نیست چون بدین دکان توبه و تدارک کنم نان یابم از همه دکانهای این شهر و اگر بیتدارک همچنین عمر نام باشم ازین دکان در گذرم محرومم و احولم و این دکانها را از هم جدا دانستهام:
چشم ازین آب از حول حر میشود
عکس میبیند سبد پر میشود
یعنی چه ؟
کوروش در ۳ روز قبل، جمعه ۲۵ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۰۳:۴۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۹۷ - مثل دوبین همچو آن غریب شهر کاش عمر نام کی از یک دکانش به سبب این به آن دکان دیگر حواله کرد و او فهم نکرد کی همه دکان یکیست درین معنی کی به عمر نان نفروشند هم اینجا تدارک کنم من غلط کردم نامم عمر نیست چون بدین دکان توبه و تدارک کنم نان یابم از همه دکانهای این شهر و اگر بیتدارک همچنین عمر نام باشم ازین دکان در گذرم محرومم و احولم و این دکانها را از هم جدا دانستهام:
اندرین کاشان خاک از احولی
چون عمر میگرد چون نبوی علی
منظور از نبوی علی چیست ؟
خلیل شفیعی در ۳ روز قبل، جمعه ۲۵ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۰۳:۱۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۶:
✅ نگاه دوم: عناصر برجستهٔ غزل ۲۷۶ حافظ
بیت ۱
«باغبان گر پنجروزی صحبتِ گل بایدش / بر جفایِ خارِ هجران صبرِ بلبل بایدش»
✦ آغاز غزل با مضمونِ رنج و لذتِ عشق.
گل، نمادِ زیبایی و وصال است و خار، نمادِ فراق.
✦ شاعر از پیوندِ طبیعی میان شادی و رنج سخن میگوید؛ هر وصالی صبری میطلبد.
بیت ۲
«ای دل اندر بندِ زلفش از پریشانی مَنال / مرغِ زیرک چون به دام افتد تحمل بایدش»
✦ تأکید بر عقل و خویشتنداری در عشق؛ عاشقِ دانا به دام افتاده ولی شِکوه نمیکند.
✦ تصویر «مرغ زیرک» کنایه از انسان آگاه و صبور است.
بیت ۳
«رندِ عالمسوز را با مصلحتبینی چهکار / کار مُلک است آن که تدبیر و تأمل بایدش»
✦ تمایز میان جهانِ عشق و جهانِ قدرت. رند در آتشِ شور میسوزد، نه در تدبیرِ مُلک.
✦ طنز حافظ در جدایی میان دلسوختگی و سیاستورزی آشکار است.
بیت ۴
«تکیه بر تقوی و دانش در طریقت کافریست / راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش»
✦ تأکید بر «توکل» بهعنوان رکنِ سلوک عرفانی.
✦ حافظ میان «ظاهر علم و تقوا» و «حقیقت ایمان» تفاوت میگذارد؛ رستگاری با دلِ سپردن است نه با نمایش دانش.
بیت ۵
«با چُنین زلف و رُخَش بادا نظربازی حرام / هر که روی یاسمین و جَعدِ سنبل بایدش»
با این زلف و چهرهٔ دلربا، دیگر نگاهِ عاشق به هر زیبایِ دیگری «حرام» است؛ یعنی وفاداریِ مطلق به یار.
✦ تقابل میان «جمالِ مطلق» و «دیگر زیبایان» نشانِ خلوصِ عشق و پرهیز از پراکندگیِ دل است.
بیت ۶
«نازها زان نرگسِ مستانهاش باید کشید / این دلِ شوریده تا آن جَعد و کاکُل بایدش»
✦ ادامهٔ تصویر از تسلیم عاشق در برابر ناز معشوق.
✦ «نرگس مستانه» و «کاکل» عناصرِ تصویریِ مکرر در شعر حافظ برای اغراق در دلبستگیاند.
بیت ۷
«ساقیا در گردشِ ساغر تعلل تا به چند / دور چون با عاشقان افتد تسلسل بایدش»
✦ «دور» و «تسلسل» دو اصطلاح فلسفیاند؛ حافظ با طنزِ لطیف آنها را در فضای باده و عشق به کار میبرد.
✦ معنا: وقتی نوبتِ عشق و مستی به عاشقان رسید، باید پیوسته و بیوقفه ادامه یابد؛ دورِ عشق پایانناپذیر است.
بیت ۸
«کیست حافظ تا ننوشد باده بیآوازِ رود / عاشقِ مسکین چرا چندین تجمل بایدش»
✦ حافظ میگوید برای نوشیدن و شورِ عشق، نیازی به موسیقی و ساز نیست؛ بادهٔ بیآواز هم کافیست.
✦ «عاشقِ مسکین» یعنی رندِ ساده و بیتجمل؛ او سادگی و بیریایی را بر زرقوبرق ترجیح میدهد.
⬅️ خلیل شفیعی ، مدرس زبان و ادبیات فارسی
سید احمد مجاب در ۳ روز قبل، جمعه ۲۵ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۰۱:۵۳ دربارهٔ فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۳۲:
لبت را غنچهی فردوس (گفتن) حرف بیجا بود
امیرشریعتی در ۳ روز قبل، پنجشنبه ۲۴ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۲۱:۵۴ دربارهٔ صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲:
با درود خدمت گنجور عزیز و دوستان گرانقدر
به حلقهحلقهٔ زلفت دلم گرفتار است
برای یک تن تنها که دید زندانها
چقدر این بیت زیباست، هر کدام از حلقههای زلف معشوق را به زندانی تشبیه کرده که عاشق را اسیر خود نموده است، شاعر محترم میفرماید: چه کسی دیده که برای یک نفر اینهمه زندان یا سلول درست کرده باشند، در حقیقت برای یک نفر، یک سلول کفایت میکند و به اینهمه زندان و سلول نیازی نیست...
ارادتمند
امیر شریعتی
سیدمحمد جهانشاهی در ۳ روز قبل، پنجشنبه ۲۴ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۲۱:۰۴ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۶:
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۶
چو جان و دل ز میِ عشق ، دوش جوش بر آورد
دلم ز دست در افتاد و جان خروش بر آوردشرابِ عشق نخورده ست هر که ، تا به قیامت
ز ذوقِ مستیِ عشقت ، دمی به هوش بر آوردبیار دُردیِ اندوه و صافِ عشقِ دلم را
که عقل پنبهٔ پندارِ خود ، ز گوش بر آوردبیار دُرد ، که معشوقِ من گرفت مرا مست
میان دُرد و به بازارِ دُرد نوش بر آوردفکند خرقه و زنّار داد و مست و خرابم
به گِردِ شهر ، چو رندانِ مِی فروش بر آوردمرا به خلق نمود و برفت دل ز پیِ او
چنان نمود ، که از راهِ دیده جوش بر آوردبه یک شراب ، که در حلقِ پیرِ قوم فرو ریخت
هزار نعره ، از آن پیرِ فوطهپوش بر آوردز آرزویِ رخِ او ، دلم چنانست که بیزار
هزار آه ، ز شُوقِ رخِ نکوش بر آوردسخن چگونه نیوشم ، برُو ، که خاطرِ عطّار
مرا به عشق ، ز عقلِ سخن نیوش بر آورد
حمید زارعیِ مرودشت در ۲ روز قبل، جمعه ۲۵ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۱۶:۴۹ در پاسخ به عیسی دربارهٔ امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۹۴: