گنجور

حاشیه‌ها

داود در ‫۶ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۲۶ دی ۱۳۹۷، ساعت ۱۶:۵۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵:

شاید به جای لگن در مصرع دوم بیت دوم اینطوری بهتر بود
از دشت گویم یا چمن یا رقص گل پیش صبا

روفیا در ‫۶ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۲۶ دی ۱۳۹۷، ساعت ۱۴:۵۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۹:

بلی جناب کیخا
فرگان بودن نگاه یک یک آدم ها چیزیست که ما گاه گاه نادیده اش می گیریم و ناخودآگاه تلاش در همانند سازی نگاه ها و اندیشه ها داریم :
پرده برانداز و برون آی فرد
گر منم آن پرده به هم در نورد

محمدامین در ‫۶ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۲۶ دی ۱۳۹۷، ساعت ۱۴:۴۴ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۶:

سلام و درود
چه زیبا گفته:
رو که در مملکت عشق سلیمانی تو
دیو نفست اگر از وسوسه در فرمان شد
به فرمان در آوردن نفس رستگاری را به دنبال خواهدداشت.
آخرین سوره قرآن نیز خود خدا فرموده که از وسوه‌های مختلف به خودش پناه ببر.

مجتبی آموزگار در ‫۶ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۲۶ دی ۱۳۹۷، ساعت ۱۴:۱۹ دربارهٔ فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۳:

در مصرع دوم از بین نخست، آیا "هنری دیگر" صحیح است یا "هنری دگر"؟

ندا نوتاش در ‫۶ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۲۶ دی ۱۳۹۷، ساعت ۱۳:۳۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۲۷:

درود
خوانش غزل با صدای آقای علیرضا بخشی زاده روشنفکر اشتباه هویدایی دارد لازم می دونم خدمت دوستان عرض کنم بلکه مورد استفاده قرار بگیرد آنهم در بیت نفخ نفخت کرده ای در همه دردمیده ای
این مصرع زیبا برگرفته از آیه نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی می باشد که به معنای دمیدن روح باریتعالی از خود به انسان است و البته که حضرت پروردگار منزه ست از جسم و از تنفس و از هر دمیدنی که مربوط به جسمانیت است
سپاس

تماشاگه راز در ‫۶ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۲۶ دی ۱۳۹۷، ساعت ۱۲:۲۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۱:

تفسیر عرفانی
1.شب وصال است و دوره ی فراق به پایان رسیده و این شب تا سپیده دم سرشار از آرامش و سلامتی است شبی که عاشق به وصال معشوق می رسد، شبی سرشار از آرامش و زیبایی است.(اشاره ی به آیه 5 سوره ی قدر).
2.ای دل!در کار عشق، محکم و استوار باش که در این راه، هیچ کاری بی اجر و پاداش نیست.
3.ای یار!حتی اگر با دوری و جدایی و منع کردن از دیدار خود مرا بیازاری، من از این رندی و لاابالی گری که شیوه ی عاشقان و آزادگان است، دست بر نخواهم داشت.عاشق واقعی از سختی ها و آزارها نمی هراسد.
4.ای صبح تابان و روشن وصل!به خاطر خدا طلوع کن که شب هجران را بسیار تاریک می بینم.
5.عاشق و شیدا شدم و دلم از دست رفت، اما روی زیبای معشوق را ندیدم.فریاد از ستم بی وفایی و از زجر فراق که بر من روا می دارد.عاشق همیشه در رنج و عذاب دوری از معشوق خواهد سوخت.
6.ای حافظ!اگر خواهان مهر و وفا هستی، جفای معشوق را تحمل کن.به درستی که در تجارت، سود و زیان، هر دو وجود دارد.عاشق، دوری از معشوق و سختی های این راه را عاشقانه باید بپذیرد.
منبع مقاله :
باقریان موحد، رضا؛ (1390)، شرح عرفانی دیوان حافظ بر اساس نسخه دکتر قاسم غنی و محمد قزوینی، قم: کومه، چاپ اول

شاپور بختیار در ‫۶ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۲۶ دی ۱۳۹۷، ساعت ۱۲:۱۳ دربارهٔ ملک‌الشعرا بهار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱:

ای داد از دست استبداد

اکبر در ‫۶ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۲۶ دی ۱۳۹۷، ساعت ۱۱:۵۹ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۱۸ - اندوه فقر:

چقدر این شعر دارای واژگان غریب و زیبای فارسیست.. پرویزن.. اندودن.. ریشتن...
و چقدر زیبا و آرام استفاده کرده از واگان عربی همانند طعامم شتا.. حدید..
انگار نه درخواست ابراز قدرت تسلط بر عربی دارد و نه فارسی.. و به یک مرزی از آرامش و فراگیری رسیده اس که از این واژگان ویژه و زیبای عربی و فارسی کاملا بجا و عادلانه بهره برده است..
رحمت بیکران خداوند یگانه بر روح پاک این سراینده زن

حمیدرضا ماهوتچیان در ‫۶ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۲۶ دی ۱۳۹۷، ساعت ۱۱:۴۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۵۵:

برای درک بهتر مصراع آخر به شکل زیر تغییر دادم:
که خوردم از کفی افیون در این دریا دهانبندی

نیما در ‫۶ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۲۶ دی ۱۳۹۷، ساعت ۱۱:۱۸ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱:

باید به آقای تورج عرض کنم که :
آموزش بسیاری در آن نهفته است بیشتر غور کنید
هرچه در فهم تو آید آن بود مفهوم تو

محمدامین در ‫۶ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۲۶ دی ۱۳۹۷، ساعت ۱۰:۵۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۹:

سلام و درود
دشمن من دید که با دوستم
او ز حسد دست گزیدن گرفت
دل برهید از دغل روزگار
در بغل عشق خزیدن گرفت
بسیار زیبا و آموزنده
برای ترجمه سوره فلق از این غزل بهره گرفتم.

یکی (ودیگر هیچ) در ‫۶ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۲۶ دی ۱۳۹۷، ساعت ۰۹:۴۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۷:

به نام او
همان چشم صحیح تر می نماید در معنی
بمعنای چشم مرا خندان کن یعنی شادی ببخش

رضا ک. در ‫۶ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۲۶ دی ۱۳۹۷، ساعت ۰۹:۳۸ دربارهٔ کمال‌الدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۱:

(1) چند تصحیح:
بیت اول: جان را چو نیست...
بیت دوم: بی وصل جانفزای...
بیت سوم: گو همه بگسل
بیت هفتم: " ، " زاید است.
(2) بیت پایانی این غزل همان است که حافظ در قصیده (یا غزل) خود با مطلع "جوزا سحر نهاد حمایل برابرم" ، با ذکر نام " کمال"، عینا تضمین کرده است.
(3) خود کمال نیز ظاهرا این بیت را با اندک تغییری از مسعود سعد سلمان وام گرفته است. در یکی از قصاید مسعود سعد با مطلع: " گر یک وفا کنی صنما صد وفا کنم"، این بیت فقط با تبدیل "برم" به "کنم"، که ردیف این قصیده است، آمده است.

رضا از کرمان در ‫۶ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۲۶ دی ۱۳۹۷، ساعت ۰۹:۱۶ دربارهٔ جامی » هفت اورنگ » سبحة‌الابرار » بخش ۱۹ - عقد چهارم در استدلال به ظهور آثار وجود آفریدگار سبحانه ما اعز شأنه و ما اجلی برهانه:

سلام در جواب جناب اقای والا با ید عرض برسانم معنی این بیت در بیت قبلی نهفته است که ایشان میفرمایند کسی که در او خبری از هستی وجود ندارد چگونه به دیگری هستی ببخشد توجه شما دوست عزیز را به این ایه قران جلب میکنم شاید جوابگوی سوال شما باشد خدا وند در سوره مبارکه حج ایه 73 میفرماید
ای مردم! مثلی زده شده است، پس به آن گوش فرا دهید، همانا کسانی که به جای خدای یکتا می‏خوانید، هرگز نمی‏توانند مگسی بیافرینند، هر چند برای این کار اجتماع کنند، و اگر آن مگس چیزی از آنان برباید، نمی‏توانند از او بازستانند، طالب و مطلوب هر دو ناتوانند. نمونه این استدلال در قران باز هم دیده میشود

عباس در ‫۶ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۲۶ دی ۱۳۹۷، ساعت ۰۸:۲۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۸:

با درود و سپاس از یادداشت‌های دوستان،
به اعتقاد این بنده بی مقدار، بیت اول کنایه از آن است که بر خلاف توصیه‌های دینی (و عرفی) مبنی بر صبوری و صبر پیشگی، خواجه اعلام می‌کند که زین پس، ناشکیبایی خواهد کرد و با تَرک صبوری و در فراق یار، دیده را دریا خواهد نمود و به اعتبار مصرع بعدی، هر چه بادا باد (دل به دریا زدن)...
و اما بیت دوم، مرا به یاد داستان معاویه و ابلیس در مثنوی می‌اندازد که که به دلیل (و البته به حرمت) آهی که نمازگزار دیر به نماز صبح رسیده می‌کشد، گناهان نمازگزاران دیگر مورد بخشش حق تعالی قرار می‌گیرد. خواجه با اقرار به گناهکار بودن خویش و پرهیز از سالوس و ریا، اعلام می‌دارد که در فراق یار (نهفته در بیت بعدی) علیرغم گناهکار بودن، چنان آهی از دل بر خواهد آورد که همانند آه مذکور در مثنوی، تمامی گناهان و از جمله گناه نخست (خوردن میوه ممنوعه ـ آدم و حوا) بخشیده گردد...
لیکن به اعتبار: «یک نکته بیش نیست غم عشق و وین عجب ـ کز هر زبان که می‌شنوم نامکرر است» و به اعتبار «المعناءُ فی بطن شاعر» فلذا این چند سطر، فقط برداشت من بی مقدار بود و لاغیر...

حسن در ‫۶ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۲۶ دی ۱۳۹۷، ساعت ۰۷:۴۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۱:

سلام
متاسفانه در فرهنگ ایرانیان همیشه کم لطفی به سازندگان آثار موسیقی امری عادی ست، برای همین لازم دیدم ذکر کنم آهنگساز اثر زیبای جان عشاق استاد بزرگ پرویز مشکاتیان است.

P.a در ‫۶ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۲۶ دی ۱۳۹۷، ساعت ۰۷:۱۷ دربارهٔ شاطر عباس صبوحی » دوبیتی‌ها » خون سیاوش:

بیت دوم کلمه ی (چکید) شاید اینطور بهتر باشه 《بچکید》
و به جا کلمه ی (دلم) شاید اینطور بهتر باشه 《به دلم》

رضا ساقی در ‫۶ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۲۶ دی ۱۳۹۷، ساعت ۰۲:۲۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۷:

ای بی‌خبربکوش که صاحب خبرشوی
تا راهرو نباشی کی راهبر شوی
بی خبر: کسی که از چیستی وچرایی زندگانی جزخوروخواب چیزی نمی داند.
صاحب خبر: دل آگاه وداننده،عارف، صاحب معرفت وآگاهی
منظوراز"خبر" دراینجا آگاهی پیداکردن درموردچیستیِ زندگانی وانتخاب بهترین راه برای رسیدن به حقیقت است. بهترین راه درنظرگاه حافظ "عشق" است.
راهرو: کسی که درپی کشف حقیقت، گام درطریقی نهاده وبرای رسیدن به سرمنزل مقصود درحرکت وتلاش است.
راهبر: راهنماو مرشد، دلیل راه
معنی بیت: ای کسی که ازرازهای زندگانی بی خبرهستی جهد کن نسبت به خود، خدا وزندگانی تحقیق کرده وآگاهی ومعرفت پیداکنی تازمانی که به خور وخواب مشغولی هستی وراهی رابرای کشف حقیقت طی نمی کنی به هیچ منزلی نخواهی رسید اگرگام درراهی ننهی گمان مبر که روزی رهبرشوی وبتوانی برای دیگران راهنما ودلیل ِ راه باشی. چنانکه برای استادشدن درهرکاری باید زحمتِ شاگردی برتابی، برای راهبرشدن نیزلازمست تحت رهبریِ یک دل آگاهِ صاحب معرفت، راهی راطی کنی وبا پیچ وخم وخطرات راه آشنا گردی.
سعی نابرده دراین راه به جایی نرسی
مزد اگرمی طلبی طاعت استاد ببر
در مکتب حقایق پیش ادیب عشق
هان ای پسربکوش که روزی پدرشوی
مکتب حقایق: مدرسه ومکتبی که به منظور کشف حقیقت وچیستی زندگانی درس می دهند.
ادیب: کسی که علم ادب می‌داند. سخن‌سنج؛ سخن‌دان، بافرهنگ، دبیر؛ معلم.
ادیب عشق: کسی که درموردعشق آگاهی دارد وبه معرفتی رسیده است. کسی که درس عشق می دهد.
"پسر" دراینجا کنایه از خامی وبی تجربگی و "پدر" کنایه ازپختگی وداشتن تجربه هست
معنی بیت: ای پسرکه هنوزسردوگرم روزگارنچشیده وخام ونادان هستی، درمکتبی که درس کشف حقیقت می دهند زیرنظر استادی که درمورد عشق آگاهی کامل داردشاگردی کن وبیاموز وتجربه کسب کن تا روزی خودت پخته وکارآزموده گردی.
پیران سخن به تجربه گویند گفتمت
هان ای پسرکه پیرشوی پندگوش کن
دست ازمس وجود چومردان ره بشوی
تا کیمیای عشق بیابی و زر شوی
دراین بیت "وجود آدم بی عشق" به مس ووجودآدم باعشق به طلا تشبیه شده است.
مردان ره: عاشقانی که ازسختی و خطرات راه بیمی نداشته ومردانه وارتا سرمنزل مقصودتلاش می کنند.
کیمیای عشق:عشق به کیمیای باارزشی تشبیه شده که قادراست مس رابه طلا تبدیل کند.
معنی بیت: ای پسر.... همانند کسانی که عاشقانه دست ازهستیِ خویش کشیده ومردانه تلاش کردند تونیزدرراه کشف حقیقت ،دست ازوجود خویش بشوی تاشایستگی ولیاقت پیداکنی که عشق تورا فراگیرد. اگرعشق تورابپذیرد ودرتو جاری شود وجودت که اینک همچون "مس" بی ارزش است تبدیل به طلای باارزش می گردد.
ازکیمیای مِهرتوزرگشت روی من
آری به یمن لطف شما خاک زرشود
خواب و خورت ز مرتبه ی خویش دور کرد
آنگه رسی به خویش که بی خواب وخور شوی
مرتبه: مقام ورتبه
"مرتبه " ومقام حقیقی آدمی درنظرگاه حافظ، بی نیازی،رهایی ازتعلّقات دُنیی ودینی، آزادگی وعاشقیست.
خواب وخور: خوابیدن وخوردن، "خور" به ضرورت وزن شعر "خَر" خوانده می شود. بی خواب وبی خورشدن آدمی رابه بیخودی می رساند که پیش نیازرسیدن به رهایی ومرتبه ی حقیقیست.
معنی بیت:پرداختن به خوردن وخوابیدن، توراازعاشقی،رهایی ووارستگی باز داشته است آنگاه به آزادگی ورهایی از تعلّقات خواهی رسید که ابتدا ازبندِ خوردن وخفتن خلاص گردی سپس به بیخودی ورتبه ی حقیقی خویش دست پیداکنی.
گرزجام بیخودی رَطلی کشی
کم زنی ازخویشتن لاف منی
گرنورعشق حق به دل وجانت اوفتد
بالله کزآفتاب فلک خوبتر شوی
"عشق حق" درنظرگاه حافظ، عشقورزی بی قیدوشرط به انسان،حیوان ومحیط پیرامونیست که وقتی به کمال می رسد به عشق آسمانی وخداوند منتهی می گردد.
معنی بیت: اگرنورعشق حقیقی به دل و جان تو بتابد چراغی درخشان وفروزان می گردی چراغی که ازآفتاب چرخ فلک نیزدرخشنده ترباشد.
گرروی پاک ومجرّد چومسیحابه فلک
ازچراغ توبه خورشیدرسدصدپرتو
یک دَم غریق بَحر خدا شو گمان مبر
کزآب هفت بَحربه یک موی ترشوی
غریق: غرق شده.
"بحرخدا" کنایه ازدریای عشق ومحبّت خداوندیست
هفت بحر: هفت دریا کنایه ازتمام دریاهای روی زمین
معنی بیت: تردید به دل راه مده یک لحظه خودرابه دریای عشق ومحبّت خداوندی بسپاروغرق شو که اگرچنین کنی پس ازاین یک تارموی تو به آب هفت دریا ترنخواهدشد.
آشنایان ره عشق دراین بحرعمیق
غرقه گشتند ونگشتندبه آب آلوده
ازپای تا سرت همه نور خدا شود
درراه ذوالجلال چوبی پاوسرشوی
ذوالجلال: صاحب شوکت وجلالت، صفتی از صفات الهی
معنی بیت: اگردرراه خداوند همه ی هستی ووجود خودت را بکار بگیری وبرای خداکار کنی سرتاپای توهمه نورخدا می شودو آثارجلال وجبروت خداوندی در رفتار تومتجلّی می گردد.
درنظرگاه حافظ درراه خدا بی پاوسرشدن چیزی جز عاشقی ودرطریق عشق حق گام برداشتن نیست.
نشان اهل خدا عاشقیست باخود دار
که درمشایخ شهراین نشان نمی بینم
وَجه ِخدا اگرشودت مَنظر نظر
زین پس شکی نماندکه صاحب نظر شوی
وَجه : چهره، ذات،علّت
وَجهِ خدا: کنایه ازاینکه خدا رادرهمه جا وهمه حال حاضروناظرببینی ودرتمام کارها رضایت اورامدّ نظرقراردهی
مَنظَر: نظرگاه، دیدگاه
صاحب نَظَر: ایهام دارد:1- دل آگاه، وکسی که دیدارصاحب عقیده و نظر کارشناسیت. 2- اگرنظررا به معنای دید وبینایی بگیریم کسی که صاحب چشم وبیناییست(دراینجاچشم بصیرت)
معنی بیت: اگرخدا را درهمه جا حاضر وناظرببینی ودرهرکاری وبه هرطرف که نگاه می کنی خدا را به یادبیاوری که حاضراست تردیدمکن که توصاحب چشم بصیرت می شوی توصاحب عقیده و رای درست وکارشناسانه می شوی.
به صورت ازنظرما اگرچه محجوب است
همیشه درنظرخاطرمرفّه ماست
بنیاد هستی تو چو زیروزبرشود
در دل مدارهیچ که زیروزبرشوی
دردل مَدار: غم مخور،شک به دل راه مده
معنی بیت: اگرزیربنای وجودتوتحت تابش نورعشق حق متحوّل وزیر وزبرشود زین پس به استحکام وجود خویش شک مکن وغم مخور که به هیچ طوفانی بنیادهستی توزوال نخواهدیافت.
ای دل اَرسیل فنابنیادهستی برکند
چون تورانوح است کشتیبان زطوفان غم مخور
گردرسرت هوای وصال است حافظا
باید که خاک درگهِ اهل هنر شوی
هوای وصال: امید وآرزوی وصال
هنر: علم و معرفت و دانش و فضل و فضیلت و کمال، فراست و زیرکی این کلمه در واقع به معنی آن درجه از کمال آدمی است که هشیاری و فراست و فضل و دانش را دربردارد و نمودِ آن صاحب هنر را برترازدیگران مینماید. امّا هنر حقیقی درنظرگاه حافظ "عشق" وهنرمند واقعی عاشقان،نظربازان ورندان وارسته هستند که به سرمنزل مقصودرسیده اند.
معنی بیت: ای حافظ اگر درسرتوآرزوی رسیدن به حرم وصال معشوق اَزلی وابدیست، لازمست که خاک درگاهِ عاشقان صادق وفاضل ورندان وارسته ای باشی که ره به مشرب مقصود برده اند وباچنگ توسّل به دامن آنان ازهمّت واراده ی آنها استمدادبطلبی.
ای آنکه ره به مَشرب مقصود برده ای
زین بحرقطره ای به من خاکساربخش

عباسی - فسا در ‫۶ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۲۶ دی ۱۳۹۷، ساعت ۰۱:۱۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » ملحقات و مفردات » شمارهٔ ۲۷:

سلام
در بیت چهارم مصرع دوم
تو زیبایی به نام ایزد چرا باید که بربندی؟
به نام ایزد باید به شکل بنامیزد نوشته شود تا معنی خودش را داشته باشد
بنامیزد. [ ب ِ زَ ] (ق مرکب ) این کلمه ٔ بزرگ تیمناً برای دفع چشم بد استعمال کنند و بعضی گویند در محل تعجب و قسم آرند، بسبب کثرت استعمال کسره ٔ اضافت را حذف کردند. بلکه الف ایزد هم در رسم الخط ننویسند. (از سراج اللغات ) (از کشف ) (بهار عجم از غیاث اللغات ). بنام ایزد. (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ). چشم بد دور. چشم زخم مباد. ماشأاﷲ. (یادداشت مرحوم دهخدا) :
چونت آراست ای غلام ایزد
چشم بد دور رو بنامیزد.

محسن ، ۲ در ‫۶ سال و ۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۵ دی ۱۳۹۷، ساعت ۲۳:۴۷ دربارهٔ اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۲۱۶ - بهار تا به گلستان کشید بزم سرود:

حبیب جان
فقیه شهر گریبان و آستین آلود
فقیه شهر که پاکدامن به نظر میرسد و از گناه می گریزد آنقدر در مِی گساری زیاده روی کرد تا گریبان و آستین را هم به شراب آلوده کرد

۱
۲۵۸۰
۲۵۸۱
۲۵۸۲
۲۵۸۳
۲۵۸۴
۵۵۲۷