گنجور

حاشیه‌ها

محسن ، ۲ در ‫۶ سال و ۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۵ دی ۱۳۹۷، ساعت ۲۳:۴۷ دربارهٔ اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۲۱۶ - بهار تا به گلستان کشید بزم سرود:

حبیب جان
فقیه شهر گریبان و آستین آلود
فقیه شهر که پاکدامن به نظر میرسد و از گناه می گریزد آنقدر در مِی گساری زیاده روی کرد تا گریبان و آستین را هم به شراب آلوده کرد

محسن در ‫۶ سال و ۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۵ دی ۱۳۹۷، ساعت ۲۳:۳۹ دربارهٔ شیخ بهایی » نان و حلوا » بخش ۱۳ - علی سبیل التمثیل:

عبدالله بن خولی
خانواده ی خوبی داری

جمشید پیمان در ‫۶ سال و ۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۵ دی ۱۳۹۷، ساعت ۲۳:۱۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۰:

با سلام و تشکر فراوان: خواهش می کنم در صور امکان این متن را که کامل است، جای حاشیه ای که پیش تر( دیروز) فرستادم بگذارید :
ایراد های اساسی به افسانه انتخاب محل دفن پیکر حافظ
جمشید پیمان، 12 ـ 01 ـ 2019
شما در گوگل بنویسید " ماجرای خاک سپاری حافظ"! ده ها سایت را پیدا می کنید که همگی آنها این داستان را ذکر کرده اند:
"ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﺣﺎﻓﻆ از دنیا می رود ﺑﺮﺧﯽ ﻣﺮﺩﻡ ﮐﻮﭼﻪ ﻭ ﺑﺎﺯار ﺑﻪ ﻓﺘﻮﺍﯼ ﻣﻔﺘﯽ ﺷﻬﺮ ﺷﯿﺮﺍﺯ ﺑﻪ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﻣﯿﺮﯾﺰﻧﺪ ﻭ ﻣﺎﻧﻊ ﺩﻓﻦ ﺟﺴﺪ ﺷﺎﻋﺮ ﺩﺭ ﻣﺼﻼﯼ ﺷﻬﺮ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ … ﺑﺎﯾﻦ ﺩﻟﯿﻞ ﮐﻪ ﺍﻭ ﺷﺮﺍﺏ ﺧﻮﺍﺭ ﻭ ﺑﯽ ﺩﯾﻦ ﺑﻮﺩﻩ ﻭ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺩﺭﺍﯾﻦ ﻣﺤﻞ ﺩﻓﻦ ﺷﻮﺩ .ﻓﺮﻫﯿﺨﺘﮕﺎﻥ ﻭ ﺍﻧﺪﯾﺸﻤﻨﺪﺍﻥ ﺷﻬﺮ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﺑﻪ ﻣﺨﺎﻟﻔﺖ ﺑﺮﻣﯿﺨﯿﺰﻧﺪ . ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺑﮕﻮ ﻣﮕﻮﯼ ﻭ ﺟﺮ ﻭ ﺑﺤﺚ ﺯﯾﺎﺩ ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻣﯿﺎﻥ ﭘﯿﺸﻨﻬﺎﺩ ﻣﯿﺪﻫﺪ ﮐﻪ ﮐﺘﺎﺏ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﯿﺎﻭﺭﻧﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻓﺎﻝ ﺑﮕﯿﺮﻧﺪ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺁﻣﺪ ﺑﺪﺍﻥ ﻋﻤﻞ ﻧﻤﺎﯾﻨﺪ .ﮐﺘﺎﺏ ﺷﻌﺮ ﺭﺍ ﺩﺳﺖ ﮐﻮﺩﮐﯽ ﻣﯿﺪﻫﻨﺪ ﻭ ﺍﻭ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻣﯿﮑﻨﺪ ﻭ ﺍﯾﻦ ﻏﺰﻝ ﻧﻤﺎﯾﺎﻥ ﻣﯿﺸﻮﺩ :ﻋﯿﺐ ﺭﻧﺪﺍﻥ ﻣﮑﻦ ﺍﯼ ﺯﺍﻫﺪ ﭘﺎﮐﯿﺰﻩ ﺳﺮﺷﺖ – ﮐﻪ ﮔﻨﺎﻩ ﺩﮔﺮﺍﻥ ﺑﺮ ﺗﻮ ﻧﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﻧﻮﺷﺖ – ﻣﻦ ﺍﮔﺮ ﻧﯿﮑﻢ ﻭ ﮔﺮ ﺑﺪ ﺗﻮ ﺑﺮﻭ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺎﺵ – ﻫﺮ ﮐﺴﯽ ﺁﻥ ﺩِﺭﻭَﺩ ﻋﺎﻗﺒﺖ ﮐﺎﺭ ﮐﻪ ﮐﺸﺖ – ﻫﻤﻪ ﮐﺲ ﻃﺎﻟﺐ ﯾﺎﺭﻧﺪ ﭼﻪ ﻫﺸﯿﺎﺭ ﻭ ﭼﻪ ﻣﺴﺖ – ﻫﻤﻪ ﺟﺎ ﺧﺎﻧﻪ ﻋﺸﻖ ﺍﺳﺖ ﭼﻪ ﻣﺴﺠﺪ ﭼﻪ ﮐﻨﺸﺖ ……..ﻫﻤﻪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺷﻌﺮ ﺣﯿﺮﺕ ﺯﺩﻩ ﻣﯿﺸﻮﻧﺪ ﻭ ﺳﺮﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﺰﯾﺮ ﻣﯽ ﺍﻓﮑﻨﻨﺪ . ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ ﺩﻓﻦ ﺻﻮﺭﺕ ﻣﯽ ﭘﺬﯾﺮﺩ ﻭ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻥ ﺣﺎﻓﻆ ” ﻟﺴﺎﻥ ﺍﻟﻐﯿﺐ ” ﻧﺎﻣﯿﺪﻩ ﺷﺪ.
منبع : ﺗﺎﺭﯾﺦ ﺍﺩﺑﯿﺎﺕ ﺍﯾﺮان"! در بعضی سایت ها هم نوشته اند: منبع؛ تاریخ ادبیات ایران، تالیف ادوارد بروان!!
امّا توضیحی مختصر درباره این افسانه سازی:
یک ــ این افسانه را ادوارد بروان در کتاب تاریخ ادبیات ایرانش مطرح می کند اما نه به این صورت و با این طول و تفصیل . نه خود اودارد بروان گفته است که این قصّه را از کدام منبع و ماخذ گرفته است و نه تا کنون حافظ پژوهان در این باره سند و مدرک معتبری ارائه کرده اند! ادوارد براون می نویسد : "...هم از زمان حافظ حکایتی منقول است که در لطائف غیبیه ذکر نشده است و آن این است که چون شاعر وفات یافت، بعضی از تخطئه کنندگان وی مانع از آن شدند که او را در قبرستان دفن کنند. چون در این باب بر آن شدند که از دیوان او فالی برگرفته و هرچه از آن فال حاصل شد، حاکم قضیه باشد؛ دیوان را به تفأل گشودند این بیت مناسب برآمد:
قدم دریغ مداراز جنازه حافظ
که گرچه غرق گناه است، می‌رود به بهشت"( تاریخ ادبیات ایران ص 417 و 418)
می بینید که قصه دروغین رایج نیز با آنچه ادوارد براون گفته است تفاوت های فراوان دارد، حتا شعری که براون به عنوان شاهد آورده است از غزلی دیگر است و ربطی به غزل با مطلع: عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت" ندارد!
دو ـــ جامع حافظ ـــ که اسمی از او نیست اما به محمد گل اندام شهرت دارد ـــ در مقدمه ای که بر دیوان حافظ نوشته است با صراحت اشاره می کند که در زمان زندگی حافظ شعر های او مدون نشده بودند و او چند سال پس از مرگ حافظ به جمع آوری آنها پرداخته است!
سه ـــ وقتی که شعر های حافظ در زمان خودش از طرف او یا بوسیله کس دیگری بصورت مجموعه و یک کتاب تدوین نشده بود، در میان آن غوغای ادوارد بروان ساخته و دیگران بر آن شاخ و برگ افزوده، کتاب حافظ از کجا پیدا شد؟
چهار ــ بر فرض محال که چنین غوغائی بر سر محل تدفین حافظ در گرفته بود. آیا این منطقی و باور پذیر است که مخالفان حافظ که او را تکفیر کرده و به هیچ روی او را قبول نداشته اند برای تعیین محل تدفینش به شعر های او متوسل شوند؟ و از خودش که به زعم آنها کافر و نامسلمان است بپرسند که آیا در گورستان مسلمان ها خاکش کنند یا جای دیگر؟
پنج ـ اگر حافظ از طرف مفتی شهر تکفیر شده و اجاز دفنش در گورستان مسلمان ها را نمی داده است، چه کسی را یارای آن بوده است که روی فتوای مفتی حرفی مخالف بزند، بویژه که عوام الناس هم جمع شده بودند تا نگذارند جنازه را به مصلای شیراز ببرند!
شش ـــ اگر مفتی شیراز و سایر ملایان حافط را تکفیر کرده بودند، چطور ممکن بود بر اساس نظر خود حافظ ، فتوایشان را بشکنند؟
هفت ـــ هیچ سند و مدرک معتبری مبنی بر تکفیر حافظ چه در زمان حیاتش و چه بعد از وفاتش وجود ندارد. در مقابل اسناد فراوان وجود دارد که نشان می دهد حافظ در درازای زندگی شاعریش یعنی از حدود بیست سالگی تا هنگام مرگ ، اغلب اوقات مورد تعظیم و تکریم بزرگان دین و شاهان انجو و مظفری و مردم شیراز بوده است! او البته برای موقع و مقام شاعریش و اعتبارش نزد شاهان و وزیران وقت، و نیز مخالفت آشکارش با زاهدان ریائی و دین فروشان و صوفیان دکان دار، مورد حقد و حسد قرار گرفته بود، حتا علیه او سعایت و توطئه هم کرده بودند، اما کسی او را به بی دینی و بد دینی متهم نکرده بود !
باری، این افسانه ها نه تنها به مقام و ارزش حافظ نمی افزاید، که باعث گسترش خرافه می گردد.

بنده در ‫۶ سال و ۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۵ دی ۱۳۹۷، ساعت ۲۳:۰۵ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱:

با سلام
نسخه خطی رسالة فی البراهین علی مسائل الجبر والمقابلة خیام:
پیوند به وبگاه بیرونی

حبیب اکبری در ‫۶ سال و ۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۵ دی ۱۳۹۷، ساعت ۲۱:۳۷ دربارهٔ اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۲۲۳ - بیا که ساقی گلچهره دست بر چنگ است:

غزل پر محتوا و عالی

سام در ‫۶ سال و ۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۵ دی ۱۳۹۷، ساعت ۲۱:۳۲ دربارهٔ هاتف اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱ - قصیدهٔ طلوعیه:

آقا میثم اقتدار علی و رسول الله کجای این شعر نهفته؟
فقط و فقط داره برآمدن خورشید رو به زیبایی توصیف میکنه. همین

بنده در ‫۶ سال و ۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۵ دی ۱۳۹۷، ساعت ۲۱:۲۹ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱:

با سلام
بررسی مفهوم مرگ با توجه به اندیشه های خیام توسط دکتر ابراهیمی دینانی در برنامه معرفت:
مواجهه با مرگ و معنای آن:
پیوند به وبگاه بیرونی
تحول و تقابل دو روی از یک واقعیت:
پیوند به وبگاه بیرونی
سکوت و جایگاه آن:
پیوند به وبگاه بیرونی
معنی ذوق در عرفان:
پیوند به وبگاه بیرونی
حرکت در عالم:
پیوند به وبگاه بیرونی

کرم زاده در ‫۶ سال و ۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۵ دی ۱۳۹۷، ساعت ۲۱:۱۶ دربارهٔ شهریار » منظومهٔ حیدر بابا:

سلام . از موسسه ای همچون شما بعیده که ترجمه ای کنار اشعار شهریار نهاده باشد که ارزش شعر را کاما خدشه دارکند.
کاش قبل از ترجمه ، یک ترک زبان آن را چک می کرد و یا اصلا ترجمه حاضر را بردارید و دنبال ترجمه جدید و اصیل باشید. متشکرم

محمد باقر انصاری در ‫۶ سال و ۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۵ دی ۱۳۹۷، ساعت ۲۱:۰۷ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب هفتم در تأثیر تربیت » جدال سعدی با مدعی در بیان توانگری و درویشی:

در پاراگراف: شنیدم که درویشی را با حدثی بر خبثی بگرفتند ........ مصرع اول شعر نیامده است که چنین است:
دلی که حور بهشتی ربود و یغما کرد. کی التفات کند. ....

محمد باقر انصاری در ‫۶ سال و ۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۵ دی ۱۳۹۷، ساعت ۲۰:۵۰ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب هفتم در تأثیر تربیت » جدال سعدی با مدعی در بیان توانگری و درویشی:

اشعار اغلاط تایپی دارد. خوبست اصلاح شود. فی المثل شعر:
گر بی هنر به مال کند کبر بر حکیم .... وگر گاو عنبر است. که (گرگا)
نوشته شده است.

بنده در ‫۶ سال و ۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۵ دی ۱۳۹۷، ساعت ۲۰:۴۴ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۵:

با سلام
شرح این رباعی توسط دکتر ابراهیمی دینانی در برنامه معرفت:
پیوند به وبگاه بیرونی

حامد در ‫۶ سال و ۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۵ دی ۱۳۹۷، ساعت ۲۰:۳۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۷:

جناب قمشه ای عزیز چقدر عمیق زیبا و خلاصه تفسیر کردین، سپاس

حبیب اکبری در ‫۶ سال و ۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۵ دی ۱۳۹۷، ساعت ۲۰:۲۸ دربارهٔ اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۲۱۶ - بهار تا به گلستان کشید بزم سرود:

فقیه شهر گریبان و آستین آلود چه تفسیری داررد ؟

غلامحسین آتشی در ‫۶ سال و ۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۵ دی ۱۳۹۷، ساعت ۱۸:۴۱ دربارهٔ شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۴۱ - قاعده در بیان اقسام فضیلت:

همه اخلاق نیکو در میانه است
که از افراط و تفریطش کرانه است
میانه چون صراط مستقیم است
ز هر دو جانبش قعر جحیم است
پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله فرمودند: العلم أفضل من العمل و خیر الأعمال أوسطها
یا «خیر الأمور أوسطها»

مجتبی آموزگار در ‫۶ سال و ۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۵ دی ۱۳۹۷، ساعت ۱۶:۴۶ دربارهٔ سلمان ساوجی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲:

همین رباعی به عنوان رباعی شماره‌ی 1 در رباعیات شاه نعمت‌الله ولی آمده است. به دلیل نداشتن آگاهی در این زمینه نمی‌دانم که این رباعی در اصل متعلق به کدام یک از این دو بزرگوار است.

م.م در ‫۶ سال و ۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۵ دی ۱۳۹۷، ساعت ۱۵:۳۰ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۳:

من حدود 55 سال قبل که رباعیات خیام را می خواندم در نسخه آن زمان که هنوز آنرا بخاطر دارم اینگونه نوشته بود :
چون عمر بسر رسید چه شیرین و چه تلخ
پیمانه چو پر گشت چه بغداد و چه بلخ

یکی (ودیگر هیچ) در ‫۶ سال و ۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۵ دی ۱۳۹۷، ساعت ۱۴:۴۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۸:

به نام او
باسلام
در اول قصد بر آن داشتم که ذکر مصیبت نمایم و از کم لطفی اصحاب کلام در نگارش حاشیه های کم مایه و وهم آلوده گلایه ای بس کوبنده بنگارم لیک چون سخن با نام او آغاز شد و معانی خودنمایی کردند از این قصد خویش منصرف گشتم و تنها به نگارش معانی بسنده می کنم که خود گویای حال است و به معنی در حد کمال می باشد.
ما نگوییم بد و میل به ناحق نکنیم
جامه کس سیه و دلق خود ازرق نکنیم
ما سخن بدی نمی گوییم و گرایشی و تمایلی به مکاتب انحرافی و سخنان دو پهلو زدن و مردم را از مسیر درست منحرف کردن نداریم و نمی خواهیم که کسب و کار کسی را کساد کنیم و مبلغی برای راه و رسم خود باشیم ( از آنجهت ما گفته است زیرا که خود را با جمع آزاد اندیشان و آزادگان و آنان که در راه رهایی از قید و بند های این جهانی در هیچ مسلکی و آیینی نمی گنجند همسان و همراه می بیند و نمی گوید که من اینگونه می اندیشم بلکه هر فرد آزاده ای نیز اینچنین است.)
عیب درویش و توانگر به کم و بیش بد است
کار بد مصلحت آن است که مطلق نکنیم
درویش با کم خواهی و حقیر شمردن خود و توانگر با زیاده خواهی و مال اندوزی و بزرگ انگاشتن خویش هر دو در راه بد و نا درستی هستند .
پس ما که انحراف را در راه هر دو اینها تشخیص دادیم همان بهتر که هیچگاه متمایل به اندیشه و راه آنان نباشیم.
رقم مغلطه بر دفتر دانش نزنیم
سر حق بر ورق شعبده ملحق نکنیم
از روی ریاکاری و جاه طلبی و خودبزرگ بینی هر روش و اندیشهء انحرافی و غلطی را به نام دانش و علم به مردم قالب نکنیم.(قابل توجه آنانی که با کسب علوم ناقص و پا در هوا و مدارک و مدارج مورد تایید جمع کثیری از اساتید کذاب خود را خدای علم و اندیشه می پندارند و در مقابل حقیقت سنگ علم را به سینه می زنند!!)
اسرار الهی را برای توجیه ظواهر و دنیای مجاز بکار نگیریم و شان و منزلت این حقایق را ملوث نکنیم.
شاه اگر جرعه رندان نه به حرمت نوشد
التفاتش به می صاف مروق نکنیم
خداوند این اندک دستاورد عارفان و عاشقان راهش را از راه عنایت و بزرگواری خویش مورد قبول و مرحمت خویش قرار می دهد
فکر نکنیم که این عنایت او از جهت لیاقت و شایستگی ای بوده که توانسته ایم کسب نماییم زیرا که ما تنها یک قدم رفته ایم و او صدها قدم به سوی ما برداشته است.
خوش برانیم جهان در نظر راهروان
فکر اسب سیه و زین مغرق نکنیم
آنان که قبل از ما در این مسیر رفته اند راه را برای ما روشن و هموار گردانیده اند و ما تنها با طی مسیر آنهاست که به راحتی بدون اندیشه به مصائب و مشکلات آن طی این طریق دشوار می کنیم.
آسمان کشتی ارباب هنر می‌شکند
تکیه آن به که بر این بحر معلق نکنیم
مسیر تا بدانجا مشخص و ایمن گشته که به روح دست می یابیم و بعد از آن دیگر باید خود رهیاب خود باشیم و آنچه که در دنیای ظاهر است دیگر قابل اعتماد و استناد نیست.
گر بدی گفت حسودی و رفیقی رنجید
گو تو خوش باش که ما گوش به احمق نکنیم
اگر کسی از روی حسادت سخن نامربوطی بگوید تنها در جواب بگو که تو راست می گویی!
زیرا که ما دیگر گوشی برای شنیدن سخنی بجز سخن یار نداریم
حافظ ار خصم خطا گفت نگیریم بر او
ور به حق گفت جدل با سخن حق نکنیم
حافظ اگر کسی از روی دشمنی سخن نادرستی بگوید خطایی بر او نیست زیرا که چشم حقیقت بین ندارد ولی اگر سخنش راست بود با او بحث و جدل نمی کنیم.

تماشاگه راز در ‫۶ سال و ۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۵ دی ۱۳۹۷، ساعت ۱۲:۳۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۰:

معانی لغات غزل ( 250)
وجود :هستی و خودی و در اصطلاح صوفیه وجود ، از میان رفتن اوصاف خرد است بواسطه پنهان شدن اوصاف بشریت زیرا که چون سلطان حق و حقیقت ظهور کند بشریت باقی نماند ( فرهنگ لغات عرفانی دکتر سجادی ) .
سوختگان : عاشقان سوخته دل ، ودر اصطلاح صوفیه : آنکه به مقام کمال عبودبیت رسیده و متحقق به حق گشته است ( فرهنگ لغات عرفانی دکتر سجادی ).
خرمن سو ختگان : خرمن وجود سوختگان .
بلا : مصیبتو گرفتاری ودر اصطلاح صوفیه مراد از بلا ، امتحان دوستان است به انواع بلاها و بلا لباس اولیاء و غذای انبیا ء است ( فرهنگ لغات عرفانی دکتر سجادی ).
عنبر خام: عنبر خالص.
هیهات: بعیداست میسر نمی شود.
خام طمع: کسی که آرزوهای نابجا در سر می پرور اند، صاحب توقعات بی مورد.
آتشکده فارس : یکی از سه آتشکده طراز اول زرتشتیان که در شهر استخر فارس بر پا و به عدم خاموشی نامبردار بوده است. (دکتر معین) .
دولت پیر مغان : کنایه از دستگاه و خانقاه شیخ محمد تقی الدین دادا است که در زمان حافظ در یزد دایر و مشهور بوده و هنوز هم محل خانقاه و فبر شیخ دادا در محله شیخ داد یزد پابر جاست.
نفسی: لحظه یی
لحد : خاک گور ، نهانگاهگور.
نازکی خاطر یار : زود رنجی و قهر و غضبی که در پی دارد.
معانی ابیات غزل (250)
(1) (ای سلطان حق و حقیقت ) نقاب ا ز چهره بر گیر و هستی و وجود خود م را از یاد من ببرو بگذار که همه خرمن عاشقان سوخته دل را باد ببرد
(2) وقتی مادل ودیده خود را به دست طوفان محنت مشیّت سپردیم بگذار سیل غم بیاید و خانه مارا ا بیخ وبن بر کند
(3) ای دل بی تجربه آزمند!این موضوع را که زلف همانند عنبر خالص اورا چه کسی می بوید و بعید است که این آرزو برای کسی میسر شود ، فراموش کن .
(4) (و ) به سینه بگو که شعله آتشکده فارس را ( شرمنده کرد) فرو نشاند و به دیده بگو که آبروی دجله بغداد را ببرد .
(5) خدا کند که دستگاه پیر مغان (خانقاه شیخ دادا در یزد) پابرجا باشد که به جز آن چیزی اهمیت ندارد . دیگران را بر این گیر که بروند ونام ونشان مرا ا یاد خود ببرند .
(6) بی کوشش و همت ، در رسیدن به این مقصود (دولت پیر مغان ) به جایی و مقامی نمی رسی . اگر پاداش کار خود را را خواهانی ، از این استاد فرمانبرداری کن .
(7) (ای پیر مغان ) به من نویده را بده که روز مردنم یک لحظه تورا خواهم دید، پس از آن آسوده وبی خیال مرا به گور بفرست .
(8) شب گذشته ( آن دو ست نامهربان ) می گفت که با تیرهای بلند مژگانم تورا خواهم کشت . خدواند ا فکر ظلم و ستم را از ذهن او ( در حق من ) دور ساز.
(9) حافظ! از زود رنجی آن دوست و پیامدهای آن بیمناک باش . از پیش او دور شو و این ناله وفریادها را با خود به جای دیگر ببر.
شرح ابیات غزل (250)
وزن غزل : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن
بحر غزل : رمل مثمن مخبون محذوف
*
در فصل اول کتاب و در مبحث چرا حافظ به یزد تبعید شد) در صفحه 75 و 76 به تفصیل دربارة این غزل که در آخرین فرجه های قبل از رفتن از شیراز به سوی یزد سروده شده صحبت شد و نظر خوانندگان محترم را بار دیگر بدان معطوف می دارد آنچه لزوماً توضیح آن، سبب روشنتر شدن حالات و کیفیات روحی شاعر در آن زمان می شود این است که از مفاد بیت هشتم این غزل چنین بر می آید که در آخرین تماسهای بین شاه شجاع و حافظ (که با واسطه یا بی واسطه انجام شده و این بر مامعلوم نیست) حافظ مورد قهر و غضب شاه شجاع واقع شده ومؤکداً اطاعت از دستو رفتن به تبعید از او خواسته و پیامدهای نافرمانی از آن به او گوشزد شده است و از آنجا که برای این شاعر آزاده دیگر راهی به جز اطاعت از دستور باقی نمانده ، به ناچار این غزل را می سراید. اما روی سخن او در اول این غزل بر خلاف سایر غزلهایی که در این بابت سروده با شاه شجاع نیست و بیت اول ودوم کاملاً جنبه عرفانی داشته و حافظ با محبوب ازلی خود صحبت می کند و این بدان معناست که من از محبوب دنیایی خود روی برگردانیده و به سوی تو بازگشته و همه چشم امیدم از این به بعد به سوی توست .
پس از آن به حالت قهر و عصبانیت خطاب به خود ، در بیت سوم می فرماید که دیگر این همه در فکر این مباش که بعد از تو چه کسی در دستگاه شاه شجاع به او نزدیک و مقرب درگاه او می شود؟ و این افکار بچه گانه را از سر بدرکن و به سینه ودیده ات بگو که با آه و اشک خود آتش آتشکده فارس را شرمنده و آبهای دجله را بی آبرو کنند و در بیت پنجم ، چشم امید خود را با خانقاه شیخ دادا می دوزد که دستگاهی پر رفت و آمد و محل تجمع عرفای سایر بلاد بوده و روی سخن شاعر در ابیات 5و6 7 با مسئول این خانقاه است . آنگاه در بیت هشتم ضمیر کلام به شاه شجاع برگشته ودعا می کند که از شر غصب او در امان بوده باشد و در مقطع کلام ، اهمیت این تهدید را به خود یاد آورشده و تصمیم خود را به خروج از شیراز و رفتن به سوی یزد بازگو می کند.
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی

جمشید پیمان در ‫۶ سال و ۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۵ دی ۱۳۹۷، ساعت ۱۱:۳۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۰:

ایراد های اساسی به افسانه انتخاب محل دفن پیکر حافظ
جمشید پیمان،
یک ــ این افسانه را ادوارد بروان در کتاب تاریخ ادبیات ایرانش مطرح می کند اما نه به این صورت و با این طول و تفصیل . نه خود اودارد بروان گفته است که این قصّه را از کدام منبع و ماخذ گرفته است و نه تا کنون حافظ پژوهان در این باره سند و مدرک معتبری ارائه کرده اند! ادوارد براون می نویسد : "...هم از زمان حافظ حکایتی منقول است که در لطائف غیبیه ذکر نشده است و آن این است که چون شاعر وفات یافت، بعضی از تخطئه کنندگان وی مانع از آن شدند که او را در قبرستان دفن کنند. چون در این باب بر آن شدند که از دیوان او فالی برگرفته و هرچه از آن فال حاصل شد، حاکم قضیه باشد؛ دیوان را به تفأل گشودند این بیت مناسب برآمد:
قدم دریغ مداراز جنازه حافظ
که گرچه غرق گناه است، می‌رود به بهشت"
می بینید که قصه دروغین رایج نیز با آنچه ادوارد براون گفته است تفاوت های فراوان دارد، حتا شعری که براون به عنوان شاهد آورده است از غزلی دیگر است و ربطی به غزل با مطلع: عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت" ندارد!
دو ـــ جامع حافظ ـــ که اسمی از او نیست اما به محمد گل اندام شهرت دارد ـــ در مقدمه ای که بر دیوان حافظ نوشته است با صراحت اشاره می کند که در زمان زندگی حافظ شعر های او مدون نشده بودند و او چند سال پس از مرگ حافظ به جمع آوری آنها پرداخته است!
سه ـــ وقتی که شعر های حافظ در زمان خودش از طرف او یا بوسیله کس دیگری بصورت مجموعه و یک کتاب تدوین نشده بود، در میان آن غوغای ادوارد بروان ساخته و دیگران بر آن شاخ و برگ افزوده، کتاب حافظ از کجا پیدا شد؟
چهار ــ بر فرض محال که چنین غوغائی بر سر محل تدفین حافظ در گرفته بود. آیا این منطقی و باور پذیر است که مخالفان حافظ که او را تکفیر کرده و به هیچ روی او را قبول نداشته اند برای تعیین محل تدفینش به شعر های او متوسل شوند؟ و از خودش که به زعم آنها کافر و نامسلمان است بپرسند که آیا در گورستان مسلمان ها خاکش کنند یا جای دیگر؟
پنج ـ اگر حافظ از طرف مفتی شهر تکفیر شده و اجاز دفنش در گورستان مسلمان ها را نمی داده است، چه کسی را یارای آن بوده است که روی فتوای مفتی حرفی مخالف بزند، بویژه که عوام الناس هم جمع شده بودند تا نگذارند جنازه را به مصلای شیراز ببرند!
شش ـــ اگر مفتی شیراز و سایر ملایان حافط را تکفیر کرده بودند، چطور ممکن بود بر اساس نظر خود حافظ ، فتوایشان را بشکنند؟
هفت ـــ هیچ سند و مدرک معتبری مبنی بر تکفیر حافظ چه در زمان حیاتش و چه بعد از وفاتش وجود ندارد. در مقابل اسناد فراوان وجود دارد که نشان می دهد حافظ در درازای زندگی شاعریش یعنی از حدود بیست سالگی تا هنگام مرگ ، اغلب اوقات مورد تعظیم و تکریم بزرگان دین و شاهان انجو و مظفری و مردم شیراز بوده است! او البته برای موقع و مقام شاعریش و اعتبارش نزد شاهان و وزیران وقت، و نیز مخالفت آشکارش با زاهدان ریائی و دین فروشان و صوفیان دکان دار، مورد حقد و حسد قرار گرفته بود، حتا علیه او سعایت و توطئه هم کرده بودند، اما کسی او را به بی دینی و بد دینی متهم نکرده بود !
باری، این افسانه ها نه تنها به مقام و ارزش حافظ نمی افزاید، که باعث گسترش خرافه می گردد.

هادی در ‫۶ سال و ۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۵ دی ۱۳۹۷، ساعت ۱۱:۲۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۱۱:

به نظرم دوغ اشتباهه. یوغ باید باشه ها!!

۱
۲۵۸۱
۲۵۸۲
۲۵۸۳
۲۵۸۴
۲۵۸۵
۵۵۲۷