دل من بیاد جانان ز جهان خبر ندارد
سر من بغیر مستی هنری دیگر ندارد
هنر دگر نباشد بر ما بغیر مستی
نبود هنر جز آنرا که ز خود خبر ندارد
کند آنکه عیب مستان نچشیده ذوق مستی
خودش او تمام عیب است و یکی هنر ندارد
ز ره ملامت آئی و گر از در نصیحت
چه کنی بمست عشقی که در او اثر ندارد
تو که زاهدی بپرهیز تو که عابدی سحرخیز
سر من مدام مست و شب من سحر ندارد
من و باز عشق و رندی که درین خرابهٔ دل
همه علم و زهد کشتیم و یکی ثمر ندارد
دل ماست شاد و خرم بهر آنچه میکند دوست
غم آن نمیخورد فیض که دعا اثر ندارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و مستی است و به نوعی به بیخبری دل از دنیا و مشغولیات آن اشاره دارد. گوینده به این نکته میپردازد که در عالم عشق، تنها هنر و ذوق، مستی و حال خوش است و هیچ چیز دیگر اهمیت ندارد. او تأکید میکند که ملامت و نصیحت در برابر عشق چیزی را تغییر نمیدهد و برای کسی که در حال عشق است، تنها شادمانی و خوشی مهم است. همچنین، گوینده به زاهدان و عابدانی که از دنیای عشق و مستی دور هستند یادآوری میکند که اینها هیچ ثمرهای ندارند. در نهایت، او بیان میکند که دلش در کنار دوست شاد است و غمی از دعا و زهد نمیخورد، زیرا برای او تأثیری ندارد.
هوش مصنوعی: دل من به یاد محبوبش از دنیا بیخبر است و سر من به غیر از نوشیدن شراب عشق هیچ هنر دیگری ندارد.
هوش مصنوعی: هنر واقعی دیگر برای ما وجود ندارد و جز حال مستی و شادی چیزی نمیتوان به عنوان هنر شناخت. همچنین، هنری که از خودآگاهی بیبهره باشد، هنر نیست.
هوش مصنوعی: کسی که عیوب نوشیدنینوشان را تجربه نکرده و نمیداند که چقدر شیرینی و لذت در این حالت وجود دارد، خودش بزرگترین عیب را دارد و هیچ هنری از خود نشان نمیدهد.
هوش مصنوعی: اگر از راه ملامت و سرزنش بیایی یا از در نصیحت وارد شوی، برای کسی که در مستی عشق غرق شده، چه فایدهای دارد؟ اثر نصیحت و سرزنش بر او نخواهد داشت.
هوش مصنوعی: خود را از خودسازی و عبادت دور نگهدار، چون من همواره در حال شادی و سرمستیام و شبهایم هیچ آرامشی ندارد.
هوش مصنوعی: من و عشق و بازیگری در دل ویران خود، تمام دانایی و زهد را از بین بردهایم و هیچ ثمر و نتیجهای حاصل نکردهایم.
هوش مصنوعی: دل ما شاد و خوشحال است به خاطر کارهایی که دوست انجام میدهد و برای آن غمگین نیستیم؛ چون به برکت دعا، تأثیری نمیبیند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دگر آن شبست امشب که ز پی سحر ندارد
من و باز آن دعاها که یکی اثر ندارد
من و زخم تیز دستی که زد آنچنان به تیغم
که سرم فتاده برخاک و تنم خبر ندارد
همه زهر خورده پیکان خورم و رطب شمارم
[...]
چه بلاست اینکه پیری ز فنا خبر ندارد
سر ما نگون شد اما ته پا نظر ندارد
خط ما غبار هم نیست که به کس رسد پیامش
قلم شکستهٔ رنگ، غم نامهبر ندارد
دو سه روز صید وهمم که غبار دشت تسلیم
[...]
سر کوی اوست جایی که صبا گذر ندارد
چه عجب که مردم از غم من و او خبر ندارد
چه کسی که هر که گردد به تو چون هدف مقابل
اگرش به تیر دوزی ز تو چشم بر ندارد
شب هجر ناله من که ز سنگ خون گشاید
[...]
تو که خفتهای به راحت دل تو خبر ندارد
که شب دراز هجران ز قفا سحر ندارد
به رهی چو پادشاهان گذر آن پسر ندارد
که ز عاشقان سپاهی سر رهگذر ندارد
سر ما و خاک راهش ز سر نیازمندی
اگر او ز ناز دارد سر ما و گر ندارد
دل سنگ رخنه سازم به فغان دل چه سازم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.