گنجور

حاشیه‌گذاری‌های تماشاگه راز

تماشاگه راز 🌐


تماشاگه راز در ‫۲ سال قبل، جمعه ۱۵ بهمن ۱۴۰۰، ساعت ۱۴:۴۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۰:

شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی

معانی لغات غزل (430)

آخِرُ الدَواء: آخرین دارو، معالجه نهایی.

اَلْکَی: داغ کردن، سوزانیدن موضع زخم به وسیله داغ کردن ابزار آهنی به نام مَکْواه به منظور برطرف کردن عفونت زخم مزمن.

ذخیره: اندوخته، پس انداز.

رهزنان بهمن و دی: (اضافه تشبیهی) ماه بهمن و دی به راهزنان تشبیه شده اند چرا که گلهای باغ را تاراج می کنند.

گل نقاب برافکند: کنایه از باز شدن گل و پیدا شدن چهره آن.

هوهو: (اسم اصوات) کنایه از آواز مرغ.

هَی هَی: (اسم اصوات) به منظور تنبیه به کار می رود، آگاه شو.

شکوه: جاه و جلال.

کِیْ: کی قباد.

جم: جمشید، پادشاه بزرگ سلسله پیشدادی.

خزینه داری: مال اندوزی، نگهداری خزینه اموال و ذخیره ثروت.

میراث خوارگان: وارثان.

فتوی: فتوا، نظریه شرعی و دستور مُفتی دین.

سفله: فرومایه، پست.

مروّت: جوانمردی.

شَیْئهُ: چیز او.

لاشیی: لاشیئی، چیزی نیست.

جنّتُ المَأْوی: یکی از هشت بهشت که نزدیک درخت سدرهُ المُنتهی واقع است.

عشوه خریدن: فریب جاذبه های عشوه گر خوردن.

سخا: کرم و بخشش.

طیّ کنم: درنوردم، و در اینجا به معنای کوتاه و مختصرکردن است.

حاتم طیّ: حاتم بن عبدالله بن سعدبن الحشرج از سخاوتمندان دوره جاهلیت عرب که در سخاوت ضرب المثل است و در اینجا کنایه از شاه شجاع است.

بخیل: ممسک، خسیس.

بوی خدا نشنود: بوئی از معرفت و بخشش خدا به مشامش نمی رسد.

کَرَم ورزیدن: بخشش کردن.

الضَّمانُ عَلَیَّ: ضمانت آن بر عهده من.

معانی ابیات غزل (430)

(1) اگر با آواز بلبل و فاخته (در بهار) باده ننوشی دیگر چگونه تو را درمان توانم کرد (که گفته اند) آخرین دوا داغ کردن است.

(2) از رنگ و بو و اعتدال فصل بهار برای خود اندوخته یی فراهم ساز که ماههای غارتگر بوستان، بهمن و دی به زودی فرا می رسند.

(3) آنگاه که گل، پرده از چهره برداشت و پرنده آواز هوهو سر داد، زنهار که جام شراب از کف ننهی! این چه کاری است حواست جمع باشد.

(4) جاه و جلال و فرمان پادشاهی چه موقع پا برجا باقی ماند؟ از تخت جمشید و تاج کیانی تنها نامی به جای مانده است.

(5) بنا به گفته رامشگر و ساقی و فرمان مفتی دف و نی، مال اندوزی و نگهداری آن برای وارثان عملی کفرآمیز است.

(6) روزگار هیچ چیز را نمی بخشد که دوباره پس نگیرد. از فرومایه، جوانمردی توقع مدار که چیزی که می‌دهد چیز قابلی نیست.

(7) وقتی آب زندگی (باده) در دسترس توست خود را از تشنگی هلاک مکن. نمیر و (بدانکه) هر چیزی از آب زنده است.

(8) بر پیشانی ایوان جنت المأوی (یکی از هشت بهشت) نوشته اند که وای بر حال کسی که فریب عشوه گریهای دنیا را بخورد!

(9) کرم و بخششی باقی نمانده است. سخن کوتاه و مختصر کنم، شراب کجاست؟ بده تا به شادی روح و روان حاتم طائی (شاه شجاع فقید) بنوشیم.

(10) بوئی از معرفت و بخشش خدا به مشام خسیس نمی رسد. حافظ، بیا و شراب بنوش و بخشش کن و ضمانت آن بر عهده من.

شرح ابیات غزل (430)

وزن غزل: مفاعلن فاعلاتن مفاعلن فع لن

بحر غزل: مجتّث مثمّن مخبون اصلم

٭

ظهیر فاریابی:

داغ حسرت نهاده ام بر دل گفته اند آخرالدواء الکی

٭

انوری:

گر کنم خیره ار نه خود سوزم گفته اند آخرالدواء الکی

٭

کمال الدین اسماعیل:

چو دید مهر تو زین پس معالجت نکند چنین زدند مثل آخرالدواء الکی

٭

این غزل به فاصله کمی پس از سرودن غزل 413 و در زمانی که شاه زین العابدین از شیراز متواری و شاه یحیی به کمک امیر تیمور بر شیراز مسلط می‌شود سروده شده است.

شاعر بسیاری از مضامین ابیات غزل 413 را در این غزل نیز بازگو می‌کند. گوئی هنوز از سرودن غزل اولی فراغت نیافته که ورق بر می‌گردد و شاه یحیای بخیل بر اوضاع مسلط می‌شود:

(در غزل 413) بگذر ز کبر و ناز که دیدست روزگار چین قبای قیصر و طرف کلاه کی

(در غزل 414) شکوه سلطنت و حُسنْ کی ثباتی داد ز تخت جم سخنی مانده است و افسر کی

٭

(در غزل 413) در ده به یاد حاتم طی جام یک منی تا نامه سیاه بخیلان کنیم طیّ

(در غزل 414) سخا نماند، سخن طی کنم شراب کجاست بده به شادی روح و روان حاتم طی

٭

(در غزل 413) هشیار شو که مرغ چمن مست گشت هان بیدار شو که خواب عدم در پی است، هی

(در غزل 414) چو گل نقاب برافکند و مرغ زد هوهو منه ز دست پیاله چه می‌کنی؟ هی هی!

٭

شاعر در مطلع غزل، ضرب المثل مشهور عرب (آخِرُ الدَّواء الْکِی) را که زبانزد خاص و عام بوده و ظهیر فاریانی و انوری و کمال الدین اسماعیل نیز در اشعار خود به کار برده اند، بازگو می‌کند و در بیت چهارم کنایتاً به شاه یحیی می‌گوید که اکنون که به شیراز و خزانه سلطنتی مسلط شده‌یی دست از بخیلی بردار. وگرنه مَثَل تو به آن خزانه دار اموالی می‌ماند که عمری مالها را حفاظت و حراست می‌کند و آخرالامر به دست ورّاثت می سپارد. و بالصّراحه در بیت هفتم به او گوشزد می کند که چون آب در دست داری، از تشنگی خود را هلاک مکن. و در واقع سخن از این صریح تر نمی توان گفت. او عیناً مفاد آیه 31 سوره انبیا را برای این حاکم ممسک بازگو می کند:

… و جَعَلْنا مِنَ الماءِ کُلُّ شَیْءٍ حَیَّ .

و بالاخره در مقطع غزل ظاهراً خطاب به خود و باطناً به شاه یحیایِ بخیل چنین داد سخن می دهد:

بخیل بوئی از معرفت به مشامش نرسیده است. حافظ شراب بنوش و بخشش کن و من ضامن که بُرد با تو باشد و این اشارتی به مفاد آیه 37 سوره نساء است:

اَلَّذینَ یَبْخَلُونَ وَ یَأْمُروُنَ الناسَ بِالْبُخْلِ وَ یَکْتُمُونَ ما اَتیهُمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ اَعْتَدْنا لِلْکافِرینَ عَذاباً مُهیْنا

به طور خلاصه می توان گفت این غزل در زمان تسلط شاه یحیی بر شیراز پس از فرار شاه زین‌العابدین در تنقید شاه یحیی و بخل و لئامت وی سروده شده است. و حرف آخر اینکه حافظ مضمون بیت ششم غزل خود را از نظامی گرفته آنجا که در خسرو شیرین خود می گوید:

چه بخشد مرد را این سفله ایام که یک یک باز نستاند سرانجام

 

تماشاگه راز در ‫۲ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۴ شهریور ۱۴۰۰، ساعت ۱۴:۴۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۶:

شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی

شرح غزل شماره ۴۲۶: از خون دل نوشتم نزدیک دوست نامه

 
معانی لغات غزل (426)

انی: همانا که من، به درستی که من.

رایت: دیدم.

دهراً: دنیا را، روزگار را.

مِنْ: از.

هجرکَ: دوری تو، فراق تو.

القیامه: قیامت، روز دور و دراز رستاخیز.

علامت: نشانه.

لیست: نیست (فعل ماضی مفرد غایبه) و در اینجا با حذف حمزه استفهام در اول کلمه (الیست) به معنای آیا نیست؟

دموع: (جمع دمع) اشکها.

عینی: چشم من.

هذا: این.

لنا: برای ما.

العلامه: علامت، نشان.

من: کسی که.

جرَّبَ: تجربه کرد، آزمود.

المجربْ: (اسم مفعول) آزموده.

حلت: (فعل ماضی) حلول کرد، نزول کرد، نازل شد.

به: به او.

الندامه: پشیمانی، ندامت.

فی: در.

بعدها: دوری آن.

عذاب: درد و رنج.

قربها: نزدیکی آن، جوار آن.

السلامه: سلامت.

ملامت: سرزنش، نکوهش.

والله: به خدا، به خدا سوگند.

ما: (نفی) نه.

راینا: دیدیم.

ما راینا: ندیدیم.

حبا: دوستی را.

بلا ملامه: بدون سرزنش و شماتت.

طالب: خواستار.

به جان شیرین: در برابر جان شیرین، در ازای جان شیرین.

حتی: تا، تااینکه.

یذوق: بچشد.

منه: از آن.

کاسا: کاسه، جام.

من: از.

الکرامه: کرامت، بخشش، بزرگواری.

معانی ابیات غزل (426)

(1) نامه یی با خون دلم برای دوست نوشتم (و نوشتم): من دنیا و روزگار را در دوری تو (از دوری و درازی) به مانند قیامت دیدم.

(2) (الف) تنها این اشکهای چشمم برای ما علامت نیستند. از دوری او نشانه های زیادی در چشم دارم.

(ب) از دوری او نشانه های زیادی در چشم دارم. آیا این اشک های چشمم برای ما علامت نیستند؟

(3) هر چه تجربه کردم از جانب او فایده یی به من نرسید. کسی که آزموده را بیازماید پشیمانی عایدش می شود.

(4) از طبیبی احوال دوست را پرسیدم گفت در دوری او رنج و عذاب و در نزدیکی اش سلامت است.

(5) گفتم اگر (زیاد) به دوست مشغول شوم مورد سرزنش واقع می شوم. (گفت) به خدا سوگند که ما عاشقی را بدون سرزنش ندیدیم.

(6) حافظ در ازاء دادن جان شیرین خواستار جامی شده است تا از آن جام، شرابی از کرامت عشق بچشد.

شرح ابیات غزل (426)

وزن غزل: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن

بحر غزل: مضارع مثمن اخرب

٭

سنایی: دی ناگه از نگارم اندر رسید نامه قالَتْ رَأی فؤادی مِنْ هِجْرِکَ القیامه

گفتم وفا نداری گفتا که آزمودی؟ من جَرَبَّ المُجَرَّبْ حَلَّتْ بِهِ النِدامَهَ

گفتم که عشق و دل را باشد علامتی هم؟ قالت دُموعُ عَینی لَمْ یَکْفَ بِالْعلامه؟

٭

بدون شک حافظ این غزل خود را تحت تاثیر مطالعه غزل سنایی سروده و انگیزه سرودن او هم مفاد بیت مطلع غزل سنایی است که به مذاق حافظ چندان خوش نیامده و بدین سبب در غزل خود، شخصاً برای دوست نامه می نویسد تا سوز و گداز عاشقانه از زبان عاشق بازگو شده باشد نه از زبان معشوق.

مفاد و ساختمان بیت دوم غزل حافظ و سنایی بازگو کننده یک مضمون اند و بیان سنایی فصیح تر است و این بدان سبب است که نخست این مضمون را بکار گرفته و برای حافظ راه دیگری باقی نمی مانده جز اینکه برخلاف سنایی به صد علامت اشاره کند که در او مشهود است و این در واقع پاسخی به سنایی است منتها مصراع دوم ملمع حافظ را بایستی با همزه استفهام خواند (الیست).

مصراع دوم بیت سوم حافظ همان است که سنایی در بیت دوم خود آورده و این یک ضرب المثل عرب است که هر دو به آن استناد جسته اند.

عبارت عربی مصراع دوم بیت چهارم حافظ را سودی و قریب، به این صورت آورده اند:

فی قربها عذابٌ فی بُعدها السلامه لیکن از آنجا که حافظ بلافاصله در بیت پنجم چنین اظهار می کند: گفتم ملامت آید گر گرد دوست گردم. و این بدان معنا ست که حافظ در پاسخ طبیب می گوید اگر زیاد با دوست معاشرت کنم مورد ملامت مردم واقع می شوم و مصراع دوم بیت پنجم از قول طبیب است که در پاسخ حافظ می فرماید به خدا سوگند هیچ عشقی را بدون ملامت ندیدم. به همین سبب فی بعدها عذابٌ صحیح است و این نا توان در معنای بیت پنجم کلمه (گفت) را در پرانتز به منظور افاده معنی اضافه نموده است.

بیت مقطع این غزل نیز مورد اختلاف حافظ شناسان است زیرا برای بعضی بدین گونه بلیغ نیست و به همین سبب مرحوم رشید یاسمی چنین اصلاح کرده اند:

حافظ چو طالب آمد ساقی بیار جامی

و به نظر این ناتوان اگر قرار باشد چنین اصلاحی صورت گیرد بایستی آن را بدینگونه بخوانیم:

حافظ چو طالب آمد جامی، بیار ساقی

و عقیده ام بر این است که حافظ جامی به جان شیرین طالب آمده یعنی در ازاء دادن جان شیرین، طالب جامی از باده عشق است و این صورت کلام اصلی رسا و بلیغ است.
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی

 
 

تماشاگه راز در ‫۲ سال و ۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۹ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۱۶:۳۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۳:

سپاس جناب رضا ساقی

شرحهای شما بر تمام غزلیات حافظ در سایت گنجور چونان شرابی گوارا تشنگان را سیراب کرده ، سرمستی و نشاط می بخشد

سپاس از مهر بیکران شما که از شراب شعر حافظ مست شده اید و ما را شریک الاذواق خویش می نمایید

 

تماشاگه راز در ‫۲ سال و ۶ ماه قبل، دوشنبه ۱۱ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۱۶:۵۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۲:

سپاس جناب رضا ساقی

 

شرحهای شما بر تمام غزلیات حافظ در سایت گنجور چونان شرابی گوارا تشنگان را سیراب کرده ، سرمستی و نشاط می بخشد

سپاس از مهر بیکران شما که از شراب شعر حافظ مست شده اید و ما را شریک الاذواق خویش می نمایید

 

تماشاگه راز در ‫۲ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۱۶ خرداد ۱۴۰۰، ساعت ۱۵:۴۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۴:

سپاس جناب رضا 

 

شرحهای شما بر تمام غزلیات حافظ در سایت گنجور چونان شرابی گوارا تشنگان را سیراب کرده ، سرمستی و نشاط می بخشد

سپاس از مهر بیکران شما که از شراب شعر حافظ مست شده اید و ما را شریک الاذواق خویش می نمایید

 

تماشاگه راز در ‫۲ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۰، ساعت ۱۴:۳۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۵:

شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی

معانی لغات غزل (405)
به جان پیر خرابات: سوگند به جان پیر خرابات.
پیر خرابات: پیر می فروش، پیر مُغان.
و حق نعمت او: و سوگند به حق نعمت او.
هوا: آرزو.
مستظهر: پشت گرمی، مُتَّکی.
همّت: دُعا، اراده و آرزوی اعلا، و در اصطلاح صوفیه توجه کامل قلب به سوی حق.
صاعقه: نور و روشنایی حاصله از رَعْد، برق.
سحاب: ابر.
سروش: فرشته.
نوید: مژده.
عام: فراگیر.
عام است فیض رحمت او: فیض باران رحمت او فراگیر است، رسیدن باران رحمت او به اطراف و همه جا.
معصیّت: عصیان، گناه، سرپیچی و نافرمانی و تجاوز از دستور.
زُهد: پارسایی.
مَشیَّت: اراده و خواسته پروردگار.
مُدام: 1- شراب، 2- پیوسته، همیشه.
فطرت: سِرشت، نهاد.
خواجه: سَرْوَر، منظور خواجه تورانشاه وزیر است.
فرّ: شکوه.
معانی ابیات غزل (405)
(1) به جان پیر می فروش خراباتی و حقّ کَرَمِ او سوگند که در سر من غیر از آرزوی بندگی او فکر دیگری نیست.
(2) هر چند بهشت جای گناهکاران نیست. باده بیاور که به دعای پیر خرابات پشت گرم و امیدوارم.
(3) آرزومندم که نورِ صاعقه ِ اَبرِ آن دوست که آتش محبت به خرمن هستی ما زد پیوسته روشن و کارساز باشد.
(4) هرگاه سری را دیدی که بر خاک در میخانه فرود آمده (و بر آن بوسه می زند)، پای تحقیر بر آن مزن، زیرا نیّت او آشکار نیست.
(5) شراب بیاور که دیشب فرشته عالمِ ناپیدای معنی، این خبر خوش را به من داد که فیض رحمت الهی همگانی است.
(6) به چشم حقارت و پستی در منِ مست نظر میفکن چرا که گناه و زهد بدون اراده و خواسته خدای متعال صورتِ عمل به خود نمی گیرد.
(7) پیوسته اوقات خرقه حافظ در گروه بهای شراب است. چنانکه گویی او را از خاک میخانه خرابات آفریده اند.
(8) دلِ ما به پارسایی و توبه میل ندارد، اما به خاطر نام نیک خواجه و شکوه دستگاه دولت او در راه آن سعی و کوشش خود را خواهیم کرد.
شرح ابیات غزل (405)
وزن غزل: مفاعلن فاعلاتن مفاعلن فعلن
بحر غزل: مجتّث مثمّن مجنون مخدوف
٭
کمال خجند: غلام پیر خراباتم و طبیعت او ، که نیست جز می و شاهد حریف صحبت او
٭
حافظ در سرودن این غزل چشم عنایت به غزل کمال خجند که مطلع آن دربالا آمده است داشته و انگیزه سرودن آن تذکارهای خواجه تورانشاه وزیر به او برای پرهیز از اعمالی که او را در معرض اتهام فسق و فجور قرار می‌دهد بوده است.
خواجه تورانشاه وزیری مدّبر و دوراندیش بود و نسبت به خواجه حافظ قلباً ارادت داشت و او را با نصایح خود از تندروی و تندگویی که شیوه عارفان رند و وارسته از تعلّقات دنیوی ست باز می داشت.
حافظ در این غزل نخست از عقاید باطنی خویش دفاع می کند و بر آن پای می فشارد و از راه طنز و کنایه به وزیر گوشزد می کند که هر شخصی را که بر در میخانه مشاهده کردی در حقّ او ظنّ و گمان الحاد مبر زیرا تو از نیّت واقعی او خبر نداری و به عبارت دیگر می فرماید: (مکن به چشم حقارت نگاه در منِ مست) آنگاه توجه وزیر را به آیه شریفه 54 سوره الزّمر: قُل یا عِبادِیَ الَّذینَ اَسرَفُوا علی اَنفُسِهِم لا تَفنَطُوا مِن رَحمهِ اللّهَ یَغفِرُ الذُّنوبَ جَمیعاً اِنَّه هُوَ الغَفورُ الرَّحیم.
(به آن بندگان که به نفس خود اسراف کردند بگو از رحمت خدا نومید مشوید به درستی که خدا همه گناهان شما را می آمرزد به درستی که او آمرزنده مهربان است.)
و آیه 284 سوره بقره:
للّه ما فِی السَّمواتِ وَ ما فِی الاَرضِ و اِن تُبدوا ما فی اَنفُسِکُم اَو تُخفوهُ یُحاسِبُکُم بِهِ اللّهُ فَیَغفِرُ لِمَن یَشاءُ وَ یُعَذِّبُ مَن یَشاءُ وَ اللّهُ عَلی کُلِّ شَییءٍ قَدیرٌ
(هرچه در آسمانها و زمین است از آن خداست و اگر آنچه را در وجود شماست اظهار کنید یا پنهان سازید خدا شما را با آن محاسبه می کند پس هرکه را می خواهد می آمرزد و هرکه را که بخواهد عذاب می کند و خدا بر همه چیز تواناست.)
معطوف می دارد و به او می فهماند که محاسبه قادر متعال با آنچه شما تصوّر می کنید فرق دارد و به عبارت دیگر وسعت دید عرفانی خود را به وزیر گوشزد می کند و در بیت ششم و به دنبال آن می گوید هیچ عملی بدون مشیّت الهی توسط هیچ بنده یی صورت عمل به خود نمی گیرد.
بالاخره پس از آنکه به طور قاطع از عقاید خود دفاع می کند بنا به احترام وزیر در پایان غزل و در بیتی می‌فرماید هرچند که میل دل به سوی توبه و مقدّس مآبی و تظاهر، گرایشی ندارد اما به خاطر احترام به وزیر و رونق بازار قدرت و دولت او در این کار سعی خود را خواهم کرد.
مفاهیم این غزل حافظ، اعتقاد باطنی و قدرت اراده و دفاع از نظریات خود را به ما می نمایاند و به ما نشان می‌دهد که او از آن افرادی که در پیش صاحبان قدرت سر تعظیم فرود می آورند نبوده و در هیچ شرایطی دست از مبارزه با متظاهرین و متشرّعین برنمی داشته است.
در پایان مضمون بیت ششم این غزل را حافظ از این بیت غزل کمال خجند:
مپوش رخ زِمن ای پارسا به عیب گناه گناه بنده چه بینی، نگر به رحمت او
و یا این بیت خاقانی گرفته که می گوید:
زهد شما و فسق ما چون همه حکم داور است داورتان خدای باد. اینهمه چیست داوری
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی

 

تماشاگه راز در ‫۲ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۳۱ فروردین ۱۴۰۰، ساعت ۱۴:۰۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۴:

شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی:

معانی لغات غزل (404)
می فِکَنْ: بیفکن، بینداز.
صف: ردیف، قطار، گروه.
رندان: آزادگان، آنها که مقیّد به قیود و مرید مراد نبوده و وارسته از تعلّقات اند.
لطف: مهربانی.
سخت: (قید برای خوب) بسیار.
قَدَرْ: قَدْرْ، مقدار (به حکم ضرورتِ وزن شعر با فتح اول و دوم).
ناصح: نصیحت کننده، اندرزگو.
هنر: امتیاز، فضیلت، لطف و مزیّت.
خواجه: سَرْوَر، بزرگوار.
رود: فرزند، پسر.
گرامی: عزیز.
کِلْک: نی، قَلْمْ.
شکرین: شیرین.
میوهْ نبات: (اضافه مقلوب) نباتِ میوه، درختِ میوه.
شکرینْ میوهْ نباتْ: درختی با میوه شیرین.
در این باغ: در این دنیا، در این گلزار ادب جهان.
معانی ابیات غزل (404)
(1) به دار و دسته رندان و آزادگان بیشتر از این عنایت داشته باش و از برابر میخانه بهتر و خوشبینانه تر از این عبور کن.
(2) این لطف و مهربانی که لب تو در حقّ من می کند بسیار خوب است اما انتظاز بیشتر از این را دارم.
(3) به آن کسی که اندیشه اش گره گشای کار جهانیان است بگو که در کار ما بیش از این توجه و عنایت داشته باشد.
(4) اندرزگو از من پرسید که عشق جز غم چه هنر و مزیّتی دارد؟ (به او گفتم) ای سَرْوَر دست بردار! چه هنر و مزیّتی از این بهتر.
(5) اگر دل به آن فرزند دلبند و عزیز نسپارم چه کار کنم؟ چرا که مادرِ دهر فرزندی از این بهتر نیاورده است.
(6) وقتی که من سفارش می کنم که جام باده را سرکش و لب ساقی را ببوس از جان و دل بشنو که کسی دیگر بهتر از این حرفی به تو نمی زند.
(7) قلم حافظ درختی با میوه شیرین است. میوه آن را بچین زیرا در این باغ دهر و گلزار ادب جهان میوه‌یی بهتر از این نخواهی یافت.
شرح ابیات غزل (404)
وزن غزل: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فعلات
بحر غزل: رمل مثمّن مخبون مقصور
٭
روابط شاه شجاع و حافظ در اوایل سلطنت شاه شجاع بسیار حسنه بود و حافظ در غالب مجالس خصوصی و ادبی سلطان شرکت می جست. و قراینی در دست است که شاه شجاع در تمجید اشعار حافظ و حمایت از او اظهار‌نظر‌هایی داشته و این امر سبب افتخار حافظ و برانگیختن حسّ حسادت رقیبان می شده است.
حافظ همانطور که خود بالصّراحه و بکرّات اقرار می کند عاشقی رند است که چندان به دستورات عقلی پایبند نیست چنین شخصیتی با همه هوشیاری و زیرکی و تخصص در امر کارگزاریِ امورِ دولتی و فداکاری و یکرنگی، در پیشبردِ مقاصد شاه شجاع، از آنجایی که به امر احتیاط و سیاست مردم داری چندان اعتنایی نمی کند به تدریج محیط حسن نیّت و صمیمیت را به ضرر خود تغییر می دهد و شاه شجاع نیز از اواسط حکومت خود از او فاصله می گیرد.
این غزل مربوط به اوایل حکومت شاه شجاع و زمانی است که هنوز کدورت فیمابین شدت نیافته بوده است. حافظ در این غزل اشاره به اولین رگه و عامل اختلاف سلیقه فیمابین کرده و از شاه می خواهد که نسبت به کارهای رندانه و تظاهرات مستانه و باده نوشی های او با نظر مساعد بنگرد.
آنانکه معتقد به ملامی بودن حافظند عقیده دارند که عارف پاک نهاد مایل است ذهن شاه شجاع را به اصل اعتقادی ملامتیان متوجه ساخته و نظر او را بر مصالح عالیه عقیدتی این قوم برگرداند.
احتمال بیشتر این است که این شاعر عارف مسلکِ پاک نهاد به سبب مخالفت با متشرّعین و صوفیان ریاکار، خواهی نخواهی به ماجرای مبارزه و رودررویی با آنها کشیده شده و راه برگشت را بر خود می بندد و به حکم عقیدت و پافشاری بر آن حمایتهای شاه را از دست می دهد.
اجمالاً در این غزل حافظ در مطلع غزل تقاضای بذل توجه بیشتری به شیوه و رفتار اجتماعی خود داشته و در بیت دوم از اینکه شاه شجاع گاهگاه به حمایت از شعر او لب بر سخن گشوده تشکر می کند و توقع و انتظار بیشتر از این را هم دارد.
اما منظور حافظ در بیت سوم به آن کسی که فکرش گره از کار جهان می گشاید به ظنّ قوی خواجه تورانشاه وزیر است که حافظ از شاه شجاع می خواهد که سفارش او را به وزیر با تدبیر خود بکند.
منظور شاعر در بیت پنجم از آوردن عبارت (رودِ گرامی) بدون شک شخص شاه شجاع است که 15 سال از حافظ جوانتر بود و در زمان ولایت عهدی و به هنگام مبارزه برای رسیدن به سلطنت و خلع امیر مبارزالدین تابع دستورات حافظ و محتاج به همکاری های فکری او بوده است.
شاعز در بیت ششم این غزل شاه را به شادخواری و عیش و نوش تشویق می کند و این شیوه کلام را بعدها به کرّات در غزلهای متعددی بازگو و می نمایاند و بالاخره در مقطع کلام توجه شاه شجاع را به غزلها و اشعار خود جلب می سازد.
پس به طور خلاصه همانطور که از مفاد بیت بیت این غزل بر می‌آید طرف سخن حافظ شخصیتی با مقام و مرتبه عالی است که جز شاه شجاع نمی تواند کسی دیگر باشد و همانطور که اشاره شد شاعر در بیت سوم بدون آنکه نام ببرد از وزیر شاه سخن می گوید و ناصحی را که حافظ در بیت چهارم به آن اشاره می کند همان تورانشاه وزیر است که مردی عاقل و دوراندیش بود و حافظ را به احتیاط و پرهیز از درگیری ها اندرز می داد.
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی

 

تماشاگه راز در ‫۲ سال و ۱۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۳ فروردین ۱۴۰۰، ساعت ۱۱:۳۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۹:

سپاس جناب رضا ساقی
شرحهای شما بر تمام غزلیات حافظ در سایت گنجور چونان شرابی گوارا تشنگان را سیراب کرده ، سرمستی و نشاط می بخشد
سپاس از مهر بیکران شما که از شراب شعر حافظ مست شده اید و ما را شریک الاذواق خویش می نمایید

 

تماشاگه راز در ‫۲ سال و ۱۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۳ فروردین ۱۴۰۰، ساعت ۱۱:۳۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۸:

سپاس جناب رضا ساقی
شرحهای شما بر تمام غزلیات حافظ در سایت گنجور چونان شرابی گوارا تشنگان را سیراب کرده ، سرمستی و نشاط می بخشد
سپاس از مهر بیکران شما که از شراب شعر حافظ مست شده اید و ما را شریک الاذواق خویش می نمایید

 

تماشاگه راز در ‫۳ سال قبل، سه‌شنبه ۵ اسفند ۱۳۹۹، ساعت ۱۳:۲۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۲:

حافظ و خیام
میان خیام و حافظ همسویی هایی وجود دارد که همه این اشتراکات نه در اثر تاثیر مستیم آنها از یکدیگر است . اشتراکات فکری حافظ و خیام را می توان در سه مقوله : خدا ، انسان ، جهان بررسی کرد . بیگمان زیر بنای فکری خیام ، ارسطویی است و زیر بنای فکری حافظ افلاطونی و اشراقی است . ولی آن دو درباره جهان و انسان غم مشترکی دارند برای مثال مرگ ، ناپایداری های جهان و اوضاع سیاسی و اجتماعی روزگار آنها بسیار رنج می دهد و به اندیشه وا می دارد ، بنابر هر دو سفارش هایی به دریافت وقت و اغتنام فرصت دارند . هر دو معتقدند به نیرویی مسلط بر اراده انسان هستند و از دست این نیروی ناگزیر با زبان شعر به فغان آمده اند . هر دو از وضع جهان و اداره آن ناراضی هستند و شکایت دارند . هر دو رند و سنت شکن هستند.

پیوند به وبگاه بیرونی

 

تماشاگه راز در ‫۳ سال قبل، سه‌شنبه ۵ اسفند ۱۳۹۹، ساعت ۱۳:۱۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۲:

حافظ و خیام
میان ابوالعلا معری ، خیام و حافظ همسویی هایی وجود دارد که همه این اشتراکات نه در اثر تاثیر مستیم آنها از یکدیگر است . اشتراکات فکری حافظ و خیام را می توان در سه مقوله : خدا ، انسان ، جهان بررسی کرد . بیگمان زیر بنای فکری خیام ، ارسطویی است و زیر بنای فکری حافظ افلاطونی و اشراقی است . ولی آن دو درباره جهان و انسان غم مشترکی دارند برای مثال مرگ ، ناپایداری های جهان و اوضاع سیاسی و اجتماعی روزگار آنها بسیار رنج می دهد و به اندیشه وا می دارد ، بنابر هر دو سفارش هایی به دریافت وقت و اغتنام فرصت دارند . هر دو معتقدند به نیرویی مسلط بر اراده انسان هستند و از دست این نیروی ناگزیر با زبان شعر به فغان آمده اند . هر دو از وضع جهان و اداره آن ناراضی هستند و شکایت دارند . هر دو رند و سنت شکن هستند.
پیوند به وبگاه بیرونی

 

تماشاگه راز در ‫۳ سال قبل، پنجشنبه ۱۶ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۱۲:۳۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۷:

شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی
معانی لغات غزل (387)
شمشاد قدان: بلند بالایان، خوش قد و بالاها، سهی قامتان.
خسرو: کسری، شهریار، نام معشوق شیرین.
شیرین دهن: 1- شیرین کلام، نوشین لب، 2- خوش لب و دهان.
قلب: دل، کنایه از ناحیه مرکزی سپاه.
صف شکن: سرباز دلیری که با حمله به سپاه دشمن صفِ لشکر را در هم می ریزد، پهلوان سپاه، شجاعِ صَفْ دَرْ.
درویش: فقیر گوشه نشین.
چشم و چراغ: نور چشم و فروغ دیده، محبوب عزیزالوجود.
شیرین سخن: خوش سخن، بذله گو، خوش صحبت، شیرین زبان.
بَر خور: برخوردار شو، بهره مند شو، بهره برداری کن.
ذرّه: ریزترین شیئی که در هوا معلق و در مسیر تابش (باریکه) نور به چشم می خورد و طبق عقیده قدما پیوسته برای رسیدن به خورشید به بالا می روند.
پست مشو: فرو منشین.
خلوتگه: خلوتگاه، جایگاه خلوت، سراپرده، و در اصطلاح صوفیه: مقام قرب و کمال ولایت.
بر جهان تکیه مکن: به دنیا اعتماد مکن.
شادی زهره جبینان خور: به سلامتی زیبایانی که پیشانی تابناکی مانند ستاره زهره دارند بنوش.
نازک بدنان: نازک اندامان، آنان که دارای اندامی ظریف و متناسبند.
پیر پیمانه کش: مرشد و راهنمای عارفِ باده نوش.
صحبت: معاشرت، هم نشینی.
بِگُسَل: بِبُر، جدا شو، پیوند بِبُر.
فارغ: آسوده خاطر.
اَهْرِمَن: اهریمن، شیطان.
خونین کفنان: کنایه از گلهای لاله قرمز رنگ.
مَحْرَم: خویشاوند نزدیک، خودی، رازدار.
معانی ابیات غزل (387)
(1) شاه بلند بالایان و شهریار شیرین بیانان که به مژه های خود، دلِ همه شجاعانِ شورش آورِ صَفْ دَرْ را می شکند‌…
(2) در حال مستی بر من گذار کرده نگاهی به من درویش انداخته گفت: ای سرآمد همه خوش سخنان‌…
(3) تا کی می خواهی که حبیب تو از طلا و نقره خالی باشد؟ بندگیِ مرا بپذیر تا از همه دلبران سیمین بدن بهره برداری کنی.
(4) از یک ذرّه غبار کمتر نیستی. خود را فرو مگذار و دلگرم باش تا در حال رقص و چرخش به سراپرده خورشید برسی.
(5) به حال دنیا اعتماد مکن و اگر یک پیاله می داری به سلامتی ماهرویان و نازک اندامان بنوش.
(6) روانشاد پیر عارف باده نوش من گفت که از بدقولان و عهدشکنان دوری گزین‌…
(7) دست بر دامن دوست بزن و از دشمنان پیوند بِبُر. مرد خدا باش تا از شرِّ شیاطین در امان باشی.
(8) به هنگام سحر، در چمنِ لاله زار از باد صبا می پرسیدم که این لاله های سرخ گلگون کفن در راه که شهید شده اند؟
(9) پاسخ داد که من و تو استعدادِ آگاهیِ این راز را نداریم (این سخن بگذار) و از شراب ارغوانی و دلبران شیرین دهان سخن بگو.
شرح ابیات غزل (387)
وزن غزل: فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلات
بحر غزل: رمل مثمّن مخبون مقصور
٭
کمال خجند:
نوش کن خواجه علی رغم صُراحی شکنان باده تلخ به یاد لب شیرین دهنان
دوش رفتم به چمن در هوسِ بلبل و گل این یکی جامه دران دیدم و آن نعره زنان
گفتم این چیست؟ بگفتند که آن قوم که پار می رسیدند در این روضه به هم جلوه کنان
همه را خاک بفرسود، کنون نوبت ماست حالِ شمشاد قدان بنگر و نازک بدنان
٭
حافظ تحت تأثیر غزل عبرت انگیز کمال خجند که در کمال آراستگی سروده شده، غزل خود را در اوایل سلطنت شاه شجاع سروده و در سه بیت اول اشاره به دعوت ضمنی شاه شجاع از او که شاعری توانا و سخن پرداز و در آن زمان مورد قبول شاه شجاع بوده است، می کند و او را به همکاری با کارگزاران حکومتی فرا می خواند.
از بیت چهارم غزل تا بیت هفتم یعنی در چهار بیتی بعدی حافظ به اندرز شاه می پردازد و آنچه را که در واقع خود به آن ایمان دارد و اساس اندیشه او را تشکیل می دهد با شاه در میان می گزارد. سپس در دو بیت آخر غزل از فلسفه حیات سخن به میان آورده و از آنجا که در کشف راز آفرینش درمانده است صلاح کار را در عیش و نوش و خوش گذرانی می داند.
حافظ مردی متفکر و در تمام سال های حیات خود در کشف راز آفرینش کوشا و در واقع موحّدی محقق بوده است اما از آنجا که (کس نگشود و نگشاید به حکمت این معما را) به ناچار با اظهار عجز خود، صلاح کار را در بهزیستی و شادی تشخیص می دهد و در این باره به کرّات اشاراتی کرده است.
در پایان ذکر این دو نکته خالی از فایده نخواهد بود، یکی اصطلاح (به شادی کسی شراب خوردن) است که در گذشته آنان که مرید و طرفدار و مطیع فرمان شخصی از روی صمیمیت و ایمان بوده اند به هنگام باده نوشی جام شراب خود را به سلامتی مراد و فرمانروا و محبوب خود بلند کرده و با ذکر نام او و به سلامتی او می نوشیدند و این، در واقع یک نوع بیعت و یا تجدید بیعت بوده است.
دیگر آنکه مضمون بیت چهارم و هفتم حافظ از این بیت سنایی گرفته شده که می فرماید:
گرد پاکی گر نگردی گرد خاکی هم مگرد ، مرد یزدان گر نباشی جفت اهریمن مباش
منتها حافظ خوش سلیقه ترجیح داده است که مفاد مصراع اول بیت سنایی را به نحو شایسته تری پرورش داده به صورت بیت چهارم غزل خود درآورد و مضمون مصراع دوم آن را نیز بیافریند که بایستی بر حسن سلیقه و تسلّط او آفرین گفت.
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی

 

تماشاگه راز در ‫۳ سال قبل، پنجشنبه ۱۶ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۱۲:۲۰ دربارهٔ کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۸۸۴:

غزل شمارهٔ 387

حافظ
حافظ » غزلیات

شاه شمشادقدان خسرو شیرین دهنان
که به مژگان شکند قلب همه صف شکنان
مست بگذشت و نظر بر من درویش انداخت
گفت ای چشم و چراغ همه شیرین سخنان
تا کی از سیم و زرت کیسه تهی خواهد بود
بنده من شو و برخور ز همه سیمتنان
کمتر از ذره نه‌ای پست مشو مهر بورز
تا به خلوتگه خورشید رسی چرخ زنان
بر جهان تکیه مکن ور قدحی می داری
شادی زهره جبینان خور و نازک بدنان
پیر پیمانه کش من که روانش خوش باد
گفت پرهیز کن از صحبت پیمان شکنان
دامن دوست به دست آر و ز دشمن بگسل
مرد یزدان شو و فارغ گذر از اهرمنان
با صبا در چمن لاله سحر می‌گفتم
که شهیدان که‌اند این همه خونین کفنان
گفت حافظ من و تو محرم این راز نه‌ایم
از می لعل حکایت کن و شیرین دهنان

 

تماشاگه راز در ‫۳ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۱۳ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۱۲:۲۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۶:

سپاس جناب رضا ساقی
شرحهای شما بر تمام غزلیات حافظ در سایت گنجور چونان شرابی گوارا تشنگان را سیراب کرده ، سرمستی و نشاط می بخشد
سپاس از مهر بیکران شما که از شراب شعر حافظ مست شده اید و ما را شریک الاذواق خویش می نمایید

 

تماشاگه راز در ‫۳ سال و ۱ ماه قبل، جمعه ۱۰ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۱۳:۱۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۴:

سپاس جناب رضا ساقی
شرحهای شما بر تمام غزلیات حافظ در سایت گنجور چونان شرابی گوارا تشنگان را سیراب کرده ، سرمستی و نشاط می بخشد
سپاس از مهر بیکران شما که از شراب شعر حافظ مست شده اید و ما را شریک الاذواق خویش می نمایید

 

تماشاگه راز در ‫۳ سال و ۱ ماه قبل، یکشنبه ۵ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۱۲:۴۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۲:

شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی
-
شرح غزل شماره 382: فاتحه‌ای چو آمدی بر سر خسته‌ای بخوان
معانی لغات غزل 382
فاتحه: سوره فاتحه الکتاب، سوره حمد.
خسته: بیمار، رنجور، دردمند.
لعل لب: (اضافه تشبیهی) لب به لعل تشبیه شده.
پرسش: احوال پرسی
گو نفسی!: به او بگو به اندازه یک نفس کشیدن (صبر کن).
ای که طبیب خسته یی: ای کسی که طبیب من خسته هستی.
دم: نفس، شهیق.
دود سینه: آه سینه، دود آهی که از سینه برمی آید، زَفیر.
مِهر: محبت.
آتش مهر: آتش عشق.
زِ خالِ تو: از خال صورت تو.
از آن دو چشم تو: از آن دو چشم بیمار تو.
باز نشان: فرو نشان.
حرارتم: گرمی بدنم، تبم.
شیشه: 1- کنایه از شیشه شراب، 2- شیشه ای که ادرار بیمار در آن جمع و برای معاینه نزد طبیب می برند تا از رنگ و بو و غلظت و رسوب آن، طبیب پی به حال بیمار بستری که قادر به رفتن نزد طبیب با پای خود نیست ببرد و دارو تجویز کند، قاروره.
آب زندگی: آب حیات، آبی که قدما معتقد بودند در شهر ظلمات موجود و هر کس از آن بنوشد، چون خضر نبی عمر طولانی خواهد یافت.
نسخه شربت: نسخه یی که در آن شربتی از دارو تجویز شده، کنایه از شعر و غزل حافظ.

معانی ابیات غزل 382
(1) چون به سر بیمار رنجوری گذارت افتاد، سوره حمدی (برای شفا) بخوان و لب به سخن باز کن که لعل لب تو به مُرده جان تازه یی می بخشد.
(2) به آن کسی که برای عیادت آمده و سوره حمدی می خواند و می رود بگو یک لحظه درنگ کند که جانم، با رفتن او به دنبال روانه خواهد شد (واپسین دم).
(3) ای کسی که طبیب دردمندانی، نگاهی به روی زبان من بینداز و بنگر که از دود آه و نالهِ دلم، زبانم باردار است.
(4) هر چند تب آمد و از راه مهر و محبت استخوانهای مرا گرم کرد و رفت اما آتش عشق مانند تب از استخانهای من بیرون نمی رود.
(5) دلم از عشق به خال تو (که بر روی چهره آتشینت قرارگرفته) در آتش بیقراری قرار دارد و دیدگانم از تأثیر چشمان (بیمار) تو خسته و ناتوان شده اند.
(6) با اشک چشمانم گرمی تب مرا فرو نشان و آنگاه نبض مرا گرفته و ببین که آیا هیچ نشان دیگری غیر از حرارت تب، از حیات در من باقی است؟
(7) نمی دانم آن کسی که برای شادکامی، پیوسته شیشه شراب به من می داد برای چه قاروره و شیشه ادرارم را هر روز برای معاینه نزد طبیب می برد؟
(8) حافظ، شعر تو شربتی از آب حیات جاویدان به من داده است. دست از معالجه و ملاقات طبیب بردار و بیا و نسخه شربتی را که داده یی برایم بخوان.

شرح ابیات غزل 382
وزن غزل: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن
بحر غزل: رجز مثمّن مطوی مخبون مذال
سعدی: سخت به ذوق می دهد باد ز بوستان نشان صبح دمید و روز شد خیز و چراغ را نشان
کمال خجند: سوخت به داغ غم چنان دل که نماند زو نشان پیش من آ، دمی نشین، آتش جان من نشان
این آخرین سخن منظوم عارفی با ایمان و سخنوری نکته دان و صاحب اشعاری جاودان و ادیبی با قدر و شأن و مسلط بر دقایق معانی و بیان و حافظ قرآن و یک ایرانی مسلمان است که در روزهای بازپسین حیات در بستر بیماری سروده شده و کوتاه زمانی پس از آن این بلبل شیرین زبان و واقف اسرار پیدا و نهان از دارالزحمهِ این جهان به دارالرّحمه و دارالامان و به سوی آسمان پر کشیده است.
آنانکه در این دور و زمان بر این پندارند که قالب و اوزان اشعار کلاسیک تاب تحمّل و استعداد بازگویی گفته های آن ها را ندارد به این تابلو سخن جاویدان حافظ بنگرند و دریابند که عنوان شاعری را نمی توان بدون بضاعت ادبی و خبرگی، با بیهوده سخن پراکنی برای خود جعل و خود را سخنور و سخندان معرفی کرد.
اجمالاً در سال 792 و در سنین 75-74 سالگی این شعر در قالب غزل سروده شده و اینکه شاعر در بیت نخستین از عیادت کنندکان خود درخوایت قرائت فاتحه را دارد از این رو است که طبق حدیث مسلّم از حضرت رسول اکرم (ص)که فرمود: سوره فاتحه الکتاب شفای همه دردهاست به جز مرگ. قرائت سوره حمد بر بالین بیمار به منظور درخواست شفای او از بیماری است. شاعر در بیت دوم از عیادت کنندگان خود می خواهد که با شتاب و عجله پس از قرائت سوره حمد او را ترک نکنند زیرا شاید دیدار آخرین باشد و با رفتن آن ها جان او هم از بدن مفارقت کند. در بیت سوم و در حالت تب این شاعر مسلط، کلمه دم و دود که همان اصطلاح دود و دم عامیانه است را چنان استادانه به کار گرفته که سبب حیرت اهل سخن می شود. منظور شاعر در این بیت از دم، شهیق یعنی نفسی که فرو می رود می باشد و به همین سبب آن را اول به کار گرفته و پس از آن کلمه دود را به کار می برد که نشانی از زفیر یا بازدم است و ما می دانیم بازدم که از سینه یک صاحبدل سوخته دلی بیرون می آید به صورت آه و دود آه خواهد بود. شاعر می گوید بار زبان او به سبب این دود آه است که از سینه اش بیرون آمده و روی زبانش نشسته است.
در بیت چهارم، شاعر آتش عشق به مبدأ را با آتش تب مقایسه کرده و می فرماید آتش تب آمد و استخوان های مرا گرم کرد و با رفتن و کم شدن تب این حرارت هم کم شده و نقصان می پذیرد اما آتش عشق الهی در استخوانم خانه کرده و هرگز بیرون نخواهد رفت.
در بیت پنجم دو موضوع و مضمون، با سلاست تمام در یک بیت گنجانیده شده یکی اینکه همینطور که خال چهره تو بر روی چهره آتشینت چون دانه اسپندی قرار گرفته، خیال خال تو هم در آتش دل من به همان حالت جای خوش کرده است و در مصراع دوم می فرماید چشمهای من هم به مانند چشمان شهلا و بیمار تو خسته و ناتوان شده است.
بیت ششم را بایستی با علامت سؤالی قرائت کرد. شاعر می فرماید ای طبیب نخست به کمک آب چشمان و اشک روان من حرارت تب را از بدن من بزدای. آنگاه نبض مرا بگیر. در این حالت است که خواهی دید روح از تن من مفارقت کرده وگرنه این حرارتی که در حال حاضر از بدن من حس می کنی نه از علائم حیات که از گرمی باقیمانده از تب من است.
بیت هفتم این پندار را در اذهان ایجاد می کند که مقصود شاعر از ضمیر (آن) همسر مهربان خود بوده است و اگر چنین باشد معلوم می شود همسر او در زمان ارتحال شاعر در قید حیات بوده است. لازم به توضیح است که در غزلی که شاعر در روزهای آخر تبعید خود در یزد سروده صراحتاَ اشاره به زنده بودن همسر خود کرده و آرزو می کند که از یزد به شیراز رفته در کنار او باشد و بقیه عمر را با او در آسودگی به سر برد:
چو کار عمر نه پیداست، باری آن اولی که روز واقعه پیش نگار خود باشم
بالاخره حافظ با بکار گرفتن صنعت التفات در بیت مقطع غزل های خود را که به انسان روح تازه و حیات جاویدان می بخشد، به نسخه شربت تشبیه کرده و منظور از (نسخه خواندن) این است که سابق بر این به سبب بیسوادی عامّه نسخه پزشک را اطرافیان بیمار به شخصی باسواد می داده تا دستورالعمل های مندرج در آن را بر ایشان بازگو کنند و در این بیت از خود می خواهد که غزلهایش را برای بهبودی حال خود بخواند. رحمت اللّه رحمتاً واسعه
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی

 

تماشاگه راز در ‫۳ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۲ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۱۲:۴۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۱:

شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی
شرح غزل شماره 381: گر چه ما بندگان پادشهیم
معانی لغت غزل (381)
صبحگه: صبح گاه، اوقات صبح.
ملک صبحگه: کشور صبح، کنایه از اوقات سحرگاهان تا طلوع خورشید.
گنج در آستین: گنج و پول در آستین داشتن، در گذشته به جای جیب پول را در آستین نگه می داشته اند، کنایه از فضایل و کمالات نهانی.
جام گیتی نما: جام جهان نما، جام جمشید یا کیخسرو که با نگاه در آن 7 کشور خود را در آن می دید.
هوشیار حضور: مراقب حضور، و در اصطلاح صوفیه: غفلت از خلق و حضور قلبی به حق به وسیله استیلای ذکر حق بر دل.
بحر توحید: دریای توحید، کنایه از اعتقاد عمیق و بی حدّ و پایان به یگانگی خدای یکتا.
شاهد بخت: (اضافه تشبیهی) بخت به معشوق زیبا رو تشبیه شده.
شاهد بخت چون کرشمه کند: هرگاه عروس بخت ناز و غمزه کند.
ماش آیینه رخِ چو مهیم: ما آیینه رخ چو ماهش هستیم، ما به مانند آیینه یی در برابر چهره زیبای او بوده و آیینه دار طلعت اوییم.
افسر: تاج.
کُله: کلاه، کلاه شاهانه که در حکم تاج است.
دیده گه: دیدگاه، جایگاه نگهبانی نگهبان.
روی همت: (اضافه تشبیهی) همت به روی تشبیه شده.
تزویر: دورویی، حیله، ریا.
وام: قرض، دین.
اعتراف: اقرار.
گُوَهیم: گواهیم، شاهدیم.
معانی ابیات غزل (381)
(1) هر چند ما از رعایای پادشاه هستیم ولی از پادشاهان کشور بامدادی و سحرخیزی بشمار می رویم.
(2) گنج (معرفت) در آستین ما و کیسه ما (از مال دنیا) خالی است. دل ما جام جهان نما است و ما افتاده و خاکساریم.
(3) ما آگاهانه در حضور دوست مراقب و هوشیارانه نسبت به خالق، حضور قلب داشته و از این بابت از غرور سرمستیم. به سبب حضور قلب به مانند دریای توحید و از لحاظ مست غرور بودن در دریای گناه غرقه ایم.
(4) هرگاه عروس بخت به جلوه گری درآید در ما که به مانند آینه پیش روی اوییم منعکس می شود.
(5) ما در تمام شب ها پاسدار و نگهبان تاج و کلاه شاه نیک بخت هستیم.
(6) به شاه بگو که از دعای شبانگاهی ما غافل مباش آنگاه که تو در خوابی و ما در دیدگاه به پاسداری مشغولیم.
(7) شاه منصور آگاه است که ما روی اراده و عنایت خود را بر هر سو که بگردانیم …
(8) با دشمنان چنان کنیم که در خون خود پوشیده شوند و به دوستان لباس فتح و پیروزی بپوشانیم.
(9) دو رنگی و دو رویی پیش ما نیست ما مانند شیر سرخ و افعی سیاه، یک رنگیم
(10) بگو که قرضی را که به حافظ داری باز پس بدهند و ما شاهد هستیم که به وامداری خود اعتراف کرده یی.
شرح ابیات غزل (381)
وزن غزل: فاعلاتن مفاعلن فعلات
بحر غزل: خفیف مسدّس مخبون مقصور
٭
این غزل به سبب ایهامات و کنایات آن می تواند ما را به عمق اندیشه و روحیه و صفات حافظ نزدیک سازد.
دکتر همایونفرخ درباره این غزل عقیده دارند که در زمان شاه منصور به سبب کسر بودجه مبلغ وظیفه ماهیانه ایادی و کارگزاران دستگاه حکومتی به نصف تقلیل داده شده و عده یی از وظیفه بگیران متوسل به حافظ شده تا در رفع این مشکل برآید و حافظ این غزل را سروده و با اشاراتی که در آن منظور داشته نظر شاه را عوض کرده و در نتیجه میزان وظیفه مستمری بگیران نه تنها کسر بلکه اضافه می شود.
مفاد ابیات غزل نیز این نظریه را تأیید می کند و آنچه مهم است این که چرا وظیفه بگیران حافظ را به سرکردگی خود انتخاب و به او متوسل شده اند؟ چرا حافظ با قبول این درخواست چنین شجاعانه و با غرور تمام درخواست را مطرح می کند و چرا و به چه دلیل این درخواست مورد اجابت واقع می شود؟ حال بر فرض که نظریه دکتر همایونفرخ و تجمع و توسل وظیفه بگیران هم وارد نباشد مفاد غزل بهترین دلیل بر این است که حافظ به این اقدام دست یازیده و موفق شده است.
بهتر است نظری به این مفاد ظاهری ابیات و منظور واقعی شاعر بیندازیم تا به خصوصیات اخلاقی شاعر پی ببریم.
حافظ در مطلع غزل با ضمیر (ما) که دلالت بر جماعتی است سخن را شروع می کند و می فرماید ما عارفان و خدمتگزاران دولتی هرچند به ظاهر از رعایای پادشاه به حساب می آییم لیکن هرکدام از ما به سبب اینکه در اوقات سحر با خدای خود راز و نیاز داریم و به او تقرّب می جوییم برای خود پادشاهی هستیم و در واقع حال ما به آن کسی می ماند که نقدینه و کیسه زر معرفت در آستین خود درد اما کیسه ظاهری او از سیم و زر خالی است بنابراین ما در بطن به مانند جام جم جهان بینم و در ظاهر به مانند خاک راه خاکسار. آنگاه در بیت سوم جماعت کارگزاران حکومتی را چنین معرفی کرده می گوید جماعت ما مراقب حضور و مست غروریم. معنای ظاهری این عبارت این است که ما از اینکه کارمندان دستگاه دولتی هستیم به این امر افتخار می کنیم اما در مصراع دوم عبارت غرقه گنهیم به ما این ایهام را تفهیم می کند که شاعر می خواهد به شاه وقت بگوید که ما از لحاظ اینکه بایستی صد در صد نسبت به خالق متعال حضور قلب داشته و از غیر بپردازیم احساس شرمندگی می کنیم به این معنا که در ظاهر به دریای توحید می مانیم اما از آنجا که هم خدا و هم خرما را طلب کرده ایم در دریای گناه غوطه ور شده ایم. ایهام این بیت از شدیدترین توهین هایی است که یک شاعر می تواند به سلطانی روا دارد، اما حافظ با آوردن این مطلب شاه وقت را متنبه می کند و این نیست مگر آنکه گوینده این مطلب آنچنان در مقام بالای بی نیازی و علوّ مرتبه عرفانی باشد که شاه به گفته او ایمان واقعی داشته باشد.
آنگاه حافظ به شاه چنین تفهیم می کند که دعاهای شبانه ماست که سبب حفظ تاج و تخت تو می شود و در واقع ما به مانند نگهبان و پاسداری هر شب به حراست تو مشغولیم. این معنای ظاهری شعر، ایهام آن را نیز پشتیبانی می کند و آن اشاره به وظیفه ظاهری کارهای اداری کارگزاران است که در حفظ قدرت او انجام وظیفه می کنند و این توضیحات دلیل قوی و محکمی است که حافظ یکی از سرکردگان کارمندان دستگاه حکومتی بوده و بتدریج همقطاران و همفکران خود را در دستگاه حکومت آل مظفر گمارده و از لحاظ کار اداری قدرتی محسوب می شده است و به همین دلیل همقطاران او بنا به عقیده دکتر همایونفرخ به او متوسل شده و او را واسطه خود قرارداده اند و چنانکه مشاهده می شود شاعر در بیت مقطع به شاه گوشزد می کند که دربارهِ تعهدات تو نسبت به کارمندان اینک وقت آن رسیده است که در پرداخت آن تسریع گردد.
شهامت و شجاعت حافظ در این غزل در مفاد ابیات هفتم و هشتم آشکار می شود آنجا که به شاه هشدار می دهد و می گوید شما بهتر از همه می دانی که دار و دسته ما درویشان خدمتگزار با هر کس موافق و همراه باشیم دشمنان او را معدوم و دوستان او را پیروز می گردانیم. این چنین سخن گفتن از یک کارمند عادی بعید است مگر اینکه گوینده آن در مقام عرفان و شخصیت اجتماعی دارای مفام و مرتبه یی بس بالا را داشته باشد و ما از اینجا می توانیم حدس بزنیم که این مفاد لاف و گزاف نیست بلکه قدرتی در پشت آن نهفته است و احترام و مماشات شاهانی مانند شاه شجاع و دیگران و ملاحظات وزیرانی مانند تورانشاه به خاطر همین مقام عرفانی و شخصیت ذاتی حافظ عارف و سخن پرداز است.
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی

 

تماشاگه راز در ‫۳ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۲۹ دی ۱۳۹۹، ساعت ۱۳:۵۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۰:

شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی

گُم شده : از راه به در افتاده،به بیراهه کشیده شده
نه به خود : نه به اراده خود
پَس : پشت
پَس آینه : پشت آینه
استاد ازل :معلم ازلی ،کنایه از خداوند
چمن آرا : باغبان ،آرایش کننده باغ
بی دل: دل از دست داده، واله، عاشق.
حیران: سرگردان.
گوهری دارم: جواهری دارم، کنایه از این که نظریه و حرفهایی دارم، عقیده و نظریه و فلسفه یی برای خود دارم، سخنی دارم.
صاحب نظر: خُبره، بصیر.
دلق: خرقه، جامه خشن پشمی.
ملمّع: ‌رنگارنگ، با رنگهای جور و واجور به سبب وصله های جور و واجور.
میِ گلگون: شراب سرخ.
کَزو: کز آن، اشاره به دلق ملمّع.
ز جایی دگر است: به سببی دگر است.
می مویم: مویه می کنم، گریه و زاری می کنم.

معانی ابیات غزل (366)
(1) چندین بار گفته ام و یکبار دیگر بازگو می کنم که من از راه به در افتاده با اراده خود این راه را نمی پیمایم.
(2) در پشت آینه مرا مثل طوطی نگه داشته اند و هرچه معلم ازلی گفت بگو همان را می گویم.
(3) من اگر خار بی مقدار و یا گل زیبا هستم، باغبان زینت کننده باغی هست که به گونه یی که او مرا پرورش می دهد رشد و نموّ می کنم.
(4) دوستان بر من دل از دست داده و عاشق سرگشته ایراد مگیرید. من گوهر عشقی دارم و به دنبال کارشناسی بصیر می گردم.
(5) هرچند با داشتن خرقه وصله دار رنگارنگ، خوردن شراب ارغوانی کار پسندیده یی نیست، به من ایراد مگیرید چرا که با شراب رنگ ریا را از خرقه خود شسته آن را تطهیر می کنم.
(6) علت خندیدن و گریستن عاشقان نه از اثر نیک و بد این دنیا که از جهانی دیگر سرچشمه می گیرد. من سَرِ شب سرود می خوانم و به هنگام سحر گریه و زاری سر می دهم.
(7) حافظ به من گفت که خاک در میخانه را بو مکن. به او بگو بر من ایراد نگیرد چرا که هر آینه مشک ختن را استشمام می کنم.
شرح ابیات غزل (366)
وزن غزل: فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لن
بحر غزل: رمل مثمّن مخبون اصلم
٭
سلمان ساوجی:
قدمی کو که بیابان فراقت پویم
یا دماغی که ز بوی تو نسیمی بویم
٭
1- آنچه در بیت اول این غزل بالصّراحه بازگو شده و به قول شاعر پیش از این هم بارها آن را در غزلهای دیگر گفته است از چند آیه سوره نجم و سوره های دیگر اتخاذ شده است. حافظ در بیت اول (منِ گمشده) را با الهام از این دو آیه آورده است:
1- ما ضَلَّ صاحِبُکُمْ وَ ما غَوی
2- وَ اِنَّ رَبَّکَ هُوَ اَعلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبیلِهِ وَ هُوَ اَعْلَمُ بِمَنِ اهْتَدی
(1) دوست شما گمراه نشده و به باطل نگرویده
(2) و خدای تو بهتر می داند که چه کسی گمراه و چه کسی راست راه است. و نیز به آیه های زیر عنایت داشته است.
1- … فَیُصِلُّ اللّهُ مَنْ یَشاءُ وَ یَهدی مَنْ یَشاءُ‌ وَ هُوَ العَزیزُ الْحَکیمُ (آیه 4، سوره ابراهیم).
2- وَ لَوْ شاءَ اللّهُ لِجَعَلَکُم اُمَّهً واحِدهً وَ لکِنْ یُضِلُّ‌مَنْ یَشاءُ‌ و یهدی مَن یشاءُ وَ لَتُسْئَلُنَّ‌ عَمّا کُنتُم تَعْلَمونَ (آیه 96، سوره النّحل).
3- اَفَمَن زُیِّنَ لَهُ سوءُ‌ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَناً فَاِنَّ اللّه یُضِلُّ مَنْ یَشاءُ و یهدی مَن یشاءُ فَلا تَذْهَبْ نَفْسُکَ عَلَیْهِمْ حَسَراتٍ اِنَّ اللّهَ علیمٌ بِما یَصْنَعُون (آیه 9، سوره فاطر).
4- کَذالِکَ یُضِلُّ اللّهُ رَبِّکَ مَنْ یَشاءُ‌ وَ یَهدی مَنْ یَشاءُ وَ ما یَعْلَمُ جُنودَ رَبِّکَ اِلّا هُوَ وَ ما هِیَ اِلّا ذِکْری لِلبَشَرَ (آیه 34، سوره مدثّر).
2- در بیت دوم غزل، روی سخن با آیه های بعدی این سوره دارد :
1- وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی (آیه 3، سوره النّجم).
2- اِنْ هُوَ اِلّا وَحْیٌ یُوحی (آیه 4، سوره النّجم).
(1) گفته های او نه از روی هوا و هوس است.
(2) و سخنی نیست جز آنچه به او وحی می شود.
که ملاحظه می شود گفته حافظ چیزی نیست جز گفته آن استاد توانا یعنی ذات یکتا.
اینکه بعضی از شارحین عبارت (در پس آینه) را وافی به مقصود شاعر ندانسته و چنین اظهار فرموده اند که طوطی را در پیش آینه نگاه می دارند و خود در پس آینه رفته به او تعلیم کلمات و حرف زدن را می دهند به ظاهر صحیح است و حافظ می بایست بگوید در پیش آینه طوطی صفتم داشته اند. اما در واقع حافظ از خود سخن نمی گوید او به زبان رسول خدا سخن می گوید که در پس آینه طوطی صفت، آنچه را که از استاد ازل گفت بگو می گوید و در این باره در قرآن کریم در ذکر خصایص حضرت رسول اکرم (ص) در 9 موضوع، قریب چهارصد آیه نازل شده که تنها 60 آیه در موضوع بعثت آن حضرت می باشد و برای نمونه یک آیه را یادآور می شود :
قُلْ ما کُنْتُ بِدْعاً مِنَ الرُّسُلِ وَ ما اَدْری ما یُفْعَلُ بی وَ لا بِکُمْ اِنْ اَتَّبَعَ اِلّا ما یوحی اِلَیَّ وَ ما اَنَا اِلّا نَذیرٌ مُبین (آیه 8، سوره احقاف).
بگو من نو درآمدی از رسولان نیستم و نمی دانم که با من چگونه عمل می شود و نه با شما، پیروی نمیکنم مگر آنچه به من وحی می شود و من نیستم مگر، بیم دهنده آشکار.
بنابراین ملاحظه می شود که حافظ، رسول خدا را مثال می زند و خود را طوطی دست آموز رسول خدا می داند در حالی که رسول خدا نیز از خود سخنی نمی گوید بلکه آنچه استاد ازل به او می گوید به دیگران تفهیم می کند.
3- نظر حافظ در مضمون بیت سوم این غزل به سوی مفاد آیه 16 و 17 سوره نوح معطوف است :
وَاللّهُ اَنْبَتَکُم مِنَ الْاَرْضِ نَباتاً (16) ثُمَّ یُعیدُکُمْ فیها وَ یُخْرِجُکُم اِخْراجاً (17)
و خدا شما را از زمین رویانید رویانیدنی (16) پس بر می گرداند شما را در آن و بیرون می آورد شما را بیرون آوردنی. (17)
معنای این بیت را حافظ در غزلی دیگر به این صورت بازگو کرده است :
مکن در این چمنم سرزنش به خودرویی
چنانکه پرورشم می دهند می رویم
آنچه ذکر آن در اینجا لازم است این که در بعضی نسخ مصراع دوم بیت سوم به این صورت آمده : (که از آن دست که او می کَشَدم می رویم) و معنای می کَشَدم همان می کارَدَم (از کاشتن) می آید و این در زبان محاوره در گذشته چنین مفهومی را القاء می کرده است.
4- شاعر در بیت چهارم تذکر می دهد که از روی بی اطلاعی و سرسری بر من ایراد نگیرید. من صاحب نظریه یی در امر توحید و نبوت و معادم و برداشت علیحده یی و معرفتی بدیعی در این باره دارم و به دنبال صاحب نظری می گردم که حرفهای مرا درک کند.
5- شاعر در بیت پنجم بر طبق شیوه ملامتیان سخن میگوید و می خواهد چنین تفهیم کند که به صرف تقلید از دستورات شرعی دایره معرفت هیچ سالکی انبساط نمی یابد و بایستی به آنها به چشم حکمت و معرفت نگریست.
6- شاعر در بیت ششم باز به آیه 44 سوره النجم اشاره دارد که می فرماید: اِنَّهُ هُوَ اَضْحَکَ وَ اَبْکی؛ یعنی این اوست که می خنداند و می گریاند. و از آنجا که در آیه شریفه خنده قبل از گریه آمده است شاعر هم در شعر خود به جای گفتن (گریه و خنده عشاق)، خنده و گریه عشاق را آورده همچنانکه در آیه 60 همین سوره : وَ تَضْحَکُونَ وَ لا تَبْکُونَ ، خنده پیش از گریه آمده است.
7- ما می دانیم که آخرین آیه سوره النّجم امر به سجده می کند و این سجده برای خوانندگان قرآن و این آیه شریفه لازم است چه خداوند امر می کند : فَاسجُدوا اللّهَ وَ اعْبُدُوا و به همین مناسبت حافظ در بیت مقطع غزل با بکار گرفتن صنعت التفات می گوید که خاک در میخانه را مبوی و بسیار روشن است که برای بوئیدن خاک بایستی به حالت سجده درآیند و شاعر تلویحاً سجده به خاک در میخانه را که از آن بوی مشک می آید توصیه می کند.
بنابراین مشاهده می شود که حافظ خود را مختار نمی داند بلکه او به دستور استاد ازل و به حکم سرشت و فطرتی که از روز ازل در او به ودیعت نهاده شده عمل می کند و در این باره خود را گناهکار ندانسته و به فیض رحمت الهی نیز مستظهر است.

 

تماشاگه راز در ‫۳ سال و ۱ ماه قبل، یکشنبه ۲۸ دی ۱۳۹۹، ساعت ۱۲:۴۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۹:

شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی
شرح غزل شماره 379: سرم خوش است و به بانگ بلند می‌گویم
معانی لغات غزل (379)
سرخوش : با نشاط، شادی حاصل از مستی .
نسیم : بوی خوش، دمِ خوش .
عبوس : ترش رویی، اَخمو، تکبّر .
وَجه : روی، چهره ، صورت .
خُمار : شخص خمار، مــی زده .
عبوس زهد به وَجِه خمار ننشیند : حالت تروشرویی ناشی از زهد ( که در چهره زاهد نمودار است ) در چهره یک نفر می زده پدیدار نمی شود .
فِرقه : دسته، گروه .
فسانه : افسانه، شهره .
سرگشتگی : سرگردانی، آشفتگی، حیرانی .
در این چمن : کنایه از این دنیا .
خود رویی : رشد و نموّ خودسرانه گیاه و انسان بدون تعلیم باغبان و معلّم و مربّی .
غبار : گَرد، گردِ راه ، گَردِ مخـصوصی که در صنعـت کیـمیـا گری آن را عامل اصلـی تبدیل مـسّ به طلا می دانسته اند !
غبار راه طلب : گرد راهی که سالک در مرحله جست و جوی معشوق یکتا می پیماید، گَردِ طریق سلوک و طلب معرفت .
کیمیا : اکسیر .
کیمیای بهروزی : اکسیر بهروزی، آنچه مایه و سبب سعادت و خوشبختی است .
نرگسِ مست : کنایه از چشم مست معشوق .
فتوی : فتوا، رأی شرعی، دستور فقهی .
زرق : ریا، دورنگی، نیرنگ .
فیض : سر ریزِ آب از رودخانه به زمین های اطراف، آب روان شده و زیاد از چشمه و رود به اطراف .
معانی ابیات غزل (379)
1) سر مستم و با صدای بلند می گویم که من دَمِ خوش زندگی را از لب پیمانه شراب جسته و بدست می آورم .
2) حالت تروشرویی ناشی از زهد (که در چهره زاهد نمودار است)، در چهرهِ می زده پدیدار نمی شود، (از این رو) من مرید و هوادار گروه میخواران مستمند و دُردنوشان گشاده رویم .
3) از آن که گیسوان محبوب، مرا مانند گوی، در خَمِ چوگان خود گرفت به سرگردانی مشهور شدم .
4) اگر پیر میکده در برویم باز نکند دَرِ چه کس دیگری را بزنم و برای چاره جوییِ کار خود به کجا بروم؟
5) چنین مپندار و سرزنشم مکن که چون گُلی خودرو و خودسر در این چمن (دنیا) روئیده ایم . (زیرا) همانطور که مربّیان مرا می پرورند رشد می کنم .
6) تو درباره من به خانقاه صوفیان و خرابات مغان کار نداشته باش . خدا شاهد است که هرجا او هست من هم همانجا با او هستم .
7) گَـردِ راه سلــوک و طلب معرفت اکسیر بهروزی و خوشبختی است و من بنده درگاه آن خاک آستانه ام که بوی عنبر می دهد .
8) از شوق دیدار چشم مست نگار بلندبالایی مانند لاله با جام باده در دست در کنار جویی افتاده ام .
9) باده بیاور که بنا به رأی شرعی حافظ ! با آب روان باده، گَردِ ریا را از دل پاک خود بزدایم .
شرح ابیات غزل (379)
وزن غزل : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فع لن
بحر غزل : مجتّث مثمّن مخبون اصلم
*
سعدی : مـن آن بدیـع صفـت را بـه تَـرک چـون گـویم
که دل ببُـرد بـه چــوگـان زلـف چـون گـویم
*
با خواندن این غزل برای این ناتوان چنین استنباطی دست می دهد که حافظ این سروده را به هنگامی که سرش خوش بوده با چنین صراحت لهجه و بیان شیرینی سروده است و مقدّر چنین بوده که درباره بیت دوم این غزل، حافظ پژوهان محترم بیش از ده شرح و تفسیر بنویسند . از میان اظهار نظرهای اساتید محترم به نظری برمی خوریم که چنین اظهار عقیده شده است :
(… در هر حال هیچــکدام از این ها (یعنی اظــهار نظرهای متعدّد حافظ شناسان) قانع کننده نمی باشد . علت این تشتّت آراء را بدون تعصب باید در بی معنی بودن شعر دانست . باز حافظ نتوانسته است از عهده ی بیان مطلب به خوبی برآید .) !
شادروان دکتر خانلری با مراجعه به نسخ می نویسند : در همه نسخه ها ننشیند آمده و در همه نسخه ها به جز (ج) فرقه آمده و تنها در نسخه (ج) خرقه ثبت شده است .
اما هم ایشان و بعضی دیگر از اساتید محترم از آنجا که درباره کلمه (عبوس) و (وجه) که هر دو کلمه عربی است تسلیم معنای این کلمات در زبان محاوره فارسی شده ، از معنای اصلی و ساده این بیت به دور افتاده اند .
توضیح آنکه به حکم ثبت نسخه ها ( ننشیند) و (فرقه) صورت صحیح این دو کلمه است و از آنجا که حافظ مسلّط به زبان عربی و نحوه مکالمه آن بوده است به طور مسلّم کلمه عبوس را با ضمّ اول به کار برده است و چون در زبان فارسی این کلمه را با فتح اول به کار می بریم اکثراً در معنای این کلمه دچار سرگشتگی شده اند. عبوس به ضمّ اول به حالت ترش رویی مفرط یعنی در کمال ترشرویی گفته می شود و کلمه ( وجه ) در این بیت به معنای لغوی آن یعنی : روی و چهره و صورت به کار گرفته شده است و کلمه (خُمار) به معنای مــی زده و شراب خورده است و با کلمه مخمور تفاوت معنا دارد .
در این صورت شاعر می خواهد بگوید از آنجایی که حالت تروشرویی و تکبّر و اَخم مفرطی که در چهره زاهد به واسطه غرور زهد او مشهود است هیچ وقت در صورت یک نفر مـی زده و شراب خورده دیده نمی شود بنابراین من بنده و ارادتمند گروه دُردکشان و باده نوشان مستمند خوش رو و خوش خو هستم . و مشاهده می شود که برخلاف نظریّه آن حافظ شناس حافظ به خوبی از عهده بیان مطلب برآمده است .
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی

 

تماشاگه راز در ‫۳ سال و ۲ ماه قبل، دوشنبه ۱۵ دی ۱۳۹۹، ساعت ۱۳:۰۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۶:

سپاس جناب رضا ساقی
شرح های شما بر تک تک غزلها خواندنی است

 

۱
۲
۳
۱۲
sunny dark_mode