هر که در بادیهٔ عشق تو سرگردان شد
همچو من در طلبت بی سر و بی سامان شد
بی سر و پای از آنم که دلم گوی صفت
در خم زلف چو چوگان تو سرگردان شد
هر که از ساقی عشق تو چو من باده گرفت
بیخود و بیخرد و بیخبر و حیران شد
سالک راه تو بی نام و نشان اولیتر
در ره عشق تو با نام و نشان نتوان شد
در منازل منشین خیز که آن کس بیند
چهرهٔ مقصد و مقصود که تا پایان شد
تا ابد کس ندهد نام و نشان از وی باز
دل که در سایهٔ زلف تو چنین پنهان شد
حسنت امروز همی بینم و صد چندان است
لاجرم در دل من عشق تو صد چندان شد
شادم ای دوست که در عشق تو دشواریها
بر من امروز به اقبال غمت آسان شد
بر سر نفس نهم پای که در حالت رقص
مرد راه از سر این عربده دستافشان شد
رو که در مملکت عشق سلیمانی تو
دیو نفست اگر از وسوسه در فرمان شد
همچو عطار درین درد بساز ار مردی
کان نبد مرد که او در طلب درمان شد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
خبرت هست که در شهر شکر ارزان شد
خبرت هست که دی گم شد و تابستان شد
خبرت هست که ریحان و قرنفل در باغ
زیر لب خنده زنانند که کار آسان شد
خبرت هست که بلبل ز سفر بازرسید
[...]
باز عید آمد و لبها ز طرب خندان شد
شادی عید پدیدار تو صد چندان شد
ماه در عید نپوشدرخ و باشد پیدا
پرده برگیر که دیگر نتوان پنهان شد
ابرویت داد به مردم ز مه عید نشان
[...]
دیده ها تا که بر احوال سخن گریان شد
نقطه روی سخن اشک سخن فهمان شد
بسکه خون در تن الفاظ ازین غم زده خوش
کاسه دایره حرف ز خون پنهان شد
می توان یافت که در هر دو جهانست عزیز
[...]
شاخ طوبای قدش بسکه بخون غلطان شد
شاخۀ مرجان شد
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.