رحیم غلامی در ۵ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۹ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۱۳:۳۴ دربارهٔ ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۲۳:
پشت پیش این و آن از چه همی چون نون کنی؟
(تذکره هفت اقلیم- امین احمد رازی- ص 899)
ابوالحسن کاشانی در ۵ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۹ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۱۱:۵۷ دربارهٔ اوحدی » جام جم » بخش ۴۷ - در نصیحت زنان بد:
با سلام و احترام بعضی از محققان نسخهشناس شاهنامه میگویند این شعر از فردوسی نیست و به ایشان نسبت داده اند. علاوه بر آن این شعر با دیدگاه دین درباره زن هم سازگار نیست چون اسلام زنان بد را نکوهش میکند نه مطلق زنان را و زنان خوب مثل حضرت مریم و حضرت آسیه را ستایش میکند.
خاکسار در ۵ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۹ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۱۰:۴۴ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲:
بادرود به همه عزیزان...باید عرض کنم جان مطلب را جویا باشیم بهتر از اعمال سلیقه هایی است که همه محترم اند...اما در مورد این غزل ناب که خود اوج عرفان عطار هست وپاسخ دوستان کم لطف...در این غزل عطار مخاطبی داره که پنج بیت ابتدا را داره به او بیان میکنه (ساقی)...ساقی در ادبیات عرفانی یعنی نجات دهنده و راهنمای رهایی از دام دنیا...تزویر و فخرفروشی و خودپرستی هم از شاخصه های اصلی دنیاپرستی و پستی هستند...می ابزار مستی و مستی نماد رهایی و بی اعتنایی به مادیات ...در نتیجه عطار دراین شعر بطور نمادین این پیام رو برای همه بویژه کسانی که ادعای دیانت و زهد و تقوی و تسبیح از آب کشیدن دارند میرساند :
لازمه رسیدن به کمال و معرفت خالص از ابتدا تا انتهای خلقت و در همه ادوار و شرایط جز خلوص و رهایی از دام خویش نیست و عشق حقیقی راه رسیدن است نه زهد ریایی و ظاهرنمایی..یاحق
همیرضا در ۵ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۹ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۱۰:۳۰ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایت شمارهٔ ۲۸:
در یک نسخهٔ خطی این دو بیت در انتها اضافه شده است:
گر [که؟ (حدس من چون مصرع به نظر مشکل وزنی دارد)] نفس کم شود از مردنش
دود به کیوان رسد از مردنش
گر چه خدا گفت کلوا واشربوا
در عقبش گفت ولا تسرفوا
امیر در ۵ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۹ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۱۰:۲۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۷۳:
سلام
1. برای فهم ادبیات عرفانی، حداقل باید با اصطلاحات و مفاهیم و گزاره های این دانش آشنا بود، اگر از احوال و مقامات ایشان بی بهره ایم.
2. «عارفان هر دمی دو عید کنند» وام گرفته از سنایی است و عارفان متعددی پیش و پس از مولوی این بیت را شرح کرده اند
3. به طور مختصر درباره «دوعید» می توان گفت که در نظر عارف، عالم یک بار در ازل آفریده نشده و معاد و رجعت به سوی حق یکبار در ابد اتفاق نمی افتد، بلکه عالم در خلق مدام (بخوانید تجلی) است، آن به آن نو می شود، و این نو شدن به معنای معدوم شدن تجلی آن قبلی (فنا) و ایجاد شدن تجلی آن جدید
الهی (بقا) است. خداوند همواره «محیی و ممیت» است و تحقق این صفت در عالم به این شکل است؛ پس رستاخیز هر لحظه برپا است و نفخ صور هر لحظه در گوش عالم جاری است.
4. در عین حال انسان عارف مثل عالم کبیر است خود نیز در هر لحظه از خود فانی و به قرب حق نزدیک و به اسماء و صفت حق تعالی باقی می شود، و جلوه تازه ای از جلوات الهی را در قلب او محقق می شود؛ پس هر لحظه تجلی جدیدی از حق بر او وارد می شود و این تجلی او را به سوی حق می کشاند و از خود (تجلیات قبلی) فانی می نماید.
از این رو است که عارف در هر دم دو عید، دو نو شدن و دو شادمانی دارد.
5. این است معنای دم غنیمت شماری و «ابن الوقت» بودن عارف، نه برداشتهای ذیگری که هر کسی از ظن خود می کند!
6. در مقابل عنکبوت، که استعاره ای از اهل دنیا یا «زاهد» (در مقابل عارف) است، از درک این حقیقت نهفته در هر «دم» غافل است؛ و به جای این که حقایق هر لحظه را دریابد و از این دریافت غرق در بهجت و سرور باشد، مدام در حال انباشتن و ذخیره کردن برای روز دیگر است.
یا حق!
برگ بی برگی در ۵ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۹ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۰۶:۴۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۷:
مزرعِ سبزِ فلک دیدم و داسِ مَهِ نو
یادم از کِشتهٔ خویش آمد و هنگامِ درو
در حدیثِ نبوی آمده است این جهان مزرعهٔ آخرت است، اما بنظر می رسد حافظ قصدِ آن دارد به ما بگوید هرچه در این جهان بکاری در همین جهان نیز آنرا برداشت خواهی کرد. سبز در اینجا به معنیِ خُرَّمی آمده است و فلک یا آسمان و روزگار همواره در کارند تا خُرّمی، سبزی و شادکامی را به انسان تقدیم کنند مشروط بر اینکه او در جهان خُرَّمی بکارد، پسحافظ که ماهِ نو و هِلالی شکل را در آسمان می بیند به یادِ کِشتهٔ خود افتاده و هنگامِ درو که اگر در یک ماهِ گذشته سبزی و شادی کاشته باشد بدونِ تردید شادکامی درو می کند و اگر درد و غم کاشته باشد جز آن برداشت نخواهد کرد و این را قانونِ مزرعه نام گذاری کرده اند.
گفتم ای بخت بخفتیدی و خورشید دمید
گفت با این همه از سابقه نومید مشو
حافظ در اینجا مثالِ شب و روز را می زند تا خاطرنشان کند منظور از ماه در بیتِ قبل نیز مثال بوده است که می تواند به روز یا ساعت و هفته و سال نیز تعمیم داده شود، پس خطاب به بختِ خود میگوید دیدی که در خوابِ ذهن بودی و خورشید دمید اما تو سبزی و کِشته ای نداشتی که در صبح برداشت کنی، و بخت یا هُشیاریِ اصیلِ او پاسخ می دهد با این همه "از سابقهٔ لطفِ ازل" نومید مشو، که اگر لطفِ او باشد همین پشیمانیِ تو می تواند محصول و توشهٔ راهت باشد، سابقه یعنی سبقتِ لطفِ ایزدی بر قهرش، پس لطفِ او به نیت و درونِ انسانها بستگی دارد و نه کارهای بیرونی و چیزهای ذهنی که انسان بعنوانِ توشه راه می کارد و انتظارِ محصول از آن دارد.
گر روی پاک و مجرد چو مسیحا به فلک
از چراغِ تو به خورشید رسد صد پرتو
مجرد یعنی عقلِ محض، عاری از هرگونه آلایش و خالی از ذهن، پس حافظ ادامه می دهد اگر با توشهٔ راهی که با لطفِ خداوند بدست آورده ای همچون مسیح پاک و با مرکزِ عدم به آسمان عروج کنی، آنگاه از چراغِ تو که همان عقل است صدها پرتوِ نور به خورشید یا عقلِ کُل میتابد. یعنی انسان نیز می تواند با چراغِ عقل که بهترین راهنماست همچون مسیح تعالی یابد و با عروج به آسمانِ یکتایی و بینهایتِ خداوندی و پیوستن به خورشید همچون خضر سبز و جاودانه شود.
تکیه بر اخترِ شب دزد مکن کاین عیار
تاجِ کاووس ببرد و کمرِ کیخسرو
حال که صحبتِ افلاک و ماه و خورشید شد بهتر است سخنی هم در بارهٔ اختر یا ستارهٔ اقبال به میان آید، پسحافظ می فرماید در زندگی امکانِ اینکه ستارهٔ اقبالت طلوع کند و به ثروت یا مقام و منصبی برسی و یا اوضاعت بر وفقِ مراد پیش رود، اما بدان که این ستاره شب رو است و عیار، یعنی اگر در شبِ ذهن و در خواب باشی هُشیاریِ اصیلت را می رباید، پس به این اختر تکیه مکن که او همچون عیاران تاجِ پادشاهیِ کاووس و کمربندِ پادشاهانی چون کیخسرو را برده است، پس تردید نکن که مقام و منصب یا ثروتِ تو را نیز به تاراج خواهد برد.
گوشوارِ زر و لعل ارچه گران دارد گوش
دورِ خوبی گذران است نصیحت بشنو
در امتدادِ بیتِ قبل است، گرانیِ گوش در اینجا ایهام داشته و پس از آویختنِ گوشواره از جنسِ زر و لعل ارزشمند می نماید اما موجبِ سنگین شدنِ گوش نیز می شود، پسنصیحتِ بزرگان را نمی شنود که دورهٔ زیبایی و خوبی گذران است، پس همان بهتر که از زر و لعل و سنگهایِ قیمتی و هر جیزِ بیرونی که انسان گمان می کند به او زیباییِ ظاهری و شکوه می بخشد دوری گزیند تا گوشش پندِ حکیمان و بزرگانی چون حافظ را بشنود، کنایه از اینکه زر و زیورهای دنیوی مانعی هستند برای شنیدنِ حرفِ عاشقی.
چشمِ بد دور ز خالِ تو که در عرصهٔ حُسن
بیدقی راند که برد از مَه و خورشید گرو
خال همان نقطهٔ وحدتِ ذات و زیباییِ محضِ عشق است که در بدوِ تولدّ هر انسانی با او به این جهان می آید، بیدقی مهرهٔ پیاده را در شطرنج گویند که از ویژگی هایِ آن حرکتِ مستقیم یا راندنِ رو به جلو و بدونِ بازگشت است، گرو در اینجا یعنی یک دست بازی که همراه با باخت است، پس حافظ خطاب به عاشقی که پندهای مذکور در غزل را بکار بسته است و خالِ وحدت بخش و زیبایِ او نمایان و برجسته شده ادامه می دهد امید اینکه چشم زخمی به این زیباییِ خالِ تو نخورد که در عرصه و ساحتِ حُسن و زیبایی، اگر این زیباییِ حاصل شده همچون مهرهٔ شطرنج حرکتش رو به جلو و بدونِ بازگشت یا انحراف به جهات باشد بدون شک از ماه و خورشید که نمادِ زیبایی هستند دستِ بازی را خواهد برد یا بعبارتی باخت را به زیبایی های افلاک تحمیل نموده و تاجِ زیبایی را بر سر می گذارد، یعنی آن خالِ زیبا پرورش یافته و تبدیل به خورشیدِ بینهایتِ خداوندی می شود. بعدها ملاصدرای شیرازی این حرکتِ رو به جلو و پرورشِ تدریجیِ خالِ زیباییِ ازلی را حرکتِ جوهری نامگذاری کرد.
آسمان گو مفروش این عظمت کاندر عشق
خرمنِ مَه به جوی، خوشهٔ پروین به دو جو
پس از پرورشِ خالِ وحدت و زیبایی و بر سر گذاشتنِ تاجِ زیباییِ جهان است که چنین انسانی به آسمان و افلاک می گوید عظمت و زیبایی فروشی نکند چرا که اندر راهِ عشق و کسی که به عشق زنده شده است خرمن و هالهی زیبایِ ماه را به یک جو و خوشهٔ پروینِ زیبا رو را هم به دو جو بیشتر نمی خرد، کنایه از اینکه زیبایی و جذابیت هایِ این جهانی نزدِ چنین عاشقی که به زیبایی و کمالِ حقیقی رسیده هیچ ارزشی ندارد.
آتشِ زهد و ریا خرمنِ دین خواهد سوخت
حافظ این خرقهٔ پشمینه بینداز و برو
آنشِ زهد و ریا این است که انسان این معانی و مضامینِ عاشقانه را بداند اما عمل نکند، پسحافظ با فروتنی خود را مثال می زند که همچون صوفیانِ ریا کار خرقهٔ پشمینه پوشیده است و به اینچنین مفاهیمِ معرفتی آگاهی دارد اما فقط واعظ و متکلم است، و می فرماید اینچنین ریاکاری ها خرمنِ دین را خواهندسوخت، دین در اینجا راهِ عاشقی ست، پس ای حافظ خرقهٔ پشمینه را بینداز و برو در راهِ عاشقی وارد شو، یعنی دوصد گفته چون نیم کردار نیست.
مصطفی علیزاده معصومیان در ۵ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۹ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۰۶:۰۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۰۷:
واقعا خوشحالم که در کشوری زندگی می کنم که چنین بزرگانی روزگاری در آن میزیستند .
واقعا خارج از تعصبات ملی می گویم: ولی بهترین کشور دنیا ایران است.
آرمان تولایی در ۵ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۹ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۰۳:۰۴ دربارهٔ خیام » ترانههای خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » هیچ است [۱۰۷-۱۰۱] » رباعی ۱۰۴:
این رباعی انسان را به یاد این جمله از نیچه می اندازد:
"دلاور ترین افراد در میان ما کمتر دل آن چیزی را دارند که به راستی می دانند"
و اما خیام به راستی دل آن چیز را داشته است.
آرمان تولایی در ۵ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۹ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۰۲:۵۹ دربارهٔ خیام » ترانههای خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » هیچ است [۱۰۷-۱۰۱] » رباعی ۱۰۳:
خیام شخصیتی بسیار شجاع داشته است، منظورم شجاعت فکری و فلسفی است ، جایی که نیچه می گوید "دلاور ترین افراد نیز در میان ما کمتر دل آن چیزی را دارند که به راستی می دانند"
و اما خیام به راستی دل آن چیز را داشته است ...
خیام با وجود درک پوچ بودن دنیا و فنا شدن آدمی پس از مرگ هرگز به خودفریبی و خرافات پناه نبرده است و همواره وجود دنیای دیگر را بدور از عقل و منطق دانسته و مفهوم آخرت را تنها وسیله ای برای فرار از واقعیت مرگ و نیستی دانسته است که بزدلان به آن پناه می برند.
میثم ططری در ۵ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۹ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۰۲:۱۴ دربارهٔ عطار » الهی نامه » بخش سیزدهم » (۱) حکایت اسکندر رومی با مرد فرزانه:
در میان چامه سرایان، در ستایش شاهی به نام اسکندر ایرانی/اسکندر پور داراب/اسکندر رومی که در روم تربیت و پرورش یافته، چامه ها گفتند. ولی اسکندر ایرانی یا همان اسکندر پور داراب، که به اسکندر رومی هم شناخته می شود و تربیت وی را در آنجا دانسته اند، همان اسکندر مقدونی است. روم هنوز تشکیل نشده بود که اسکندر زاده شد.
اسکندر، سی سی گامبیس مادر داریوش سوم را به عنوان ملکه-مادر به دربار خود برده بود، از آن جا برایش مادری هخامنشی از تبار داریوش دوم (= داراب) قائل شده اند. از این رو، در زمان های سپسین تر، چامه سرایان وی را ایرانی دانسته و در ستایش او چامه ها گفتند.
همان جریانی که میان آمیتیدا (= ارنواز یا شهرنواز) و کوروش سوم هخامنشی (= فریدون) گذشت، و او را به عنوان ملکه-مادر به دربار برده و پسرانش را برادرخوانده خواند.
Mir در ۵ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۹ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۰۲:۰۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۷:
با عرض سلام و عذر خواهی از همه بزرگان دوستان را به دو بیت از حضرت حافظ دعوت میکنم
هزار نکته باریک تر زموی اینجاست نه هر که سر بتراشد قلندری داند
ز شعر دلکش حافظ کسی شود آگاه که لطف طبع و سخن گفتن دری داند
قصد توهین به هیچ کسی نیست اما برای شناخت حافظ نباید به یک یا دو بیت از او کفایت کرد بلکه باید تمام اشعار او را با تمام وجود حس کرد تا مگر بتوان اندکی از عرفان او را درک کرد...
جعفر رضایی دشت ارژنه در ۵ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۸ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۲۳:۰۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴:
منظور از قاف تا قافست:
قاف اول منظور همان هندس حرف ق است که هندسه کوتاه دار وبمعنای پستی یا گودی است
قاف دوم کوه قاف مد نظر است یعنی بلندی و
در غزل منظور کلی از خردان تا بزرگان است.
شهرت گوشه نشینان نزد خردان تا بزرگان است.
محمدرضا سادات سرکی (ناظم) در ۵ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۸ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۲۰:۵۷ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۷۰:
بسم الله الرحمن الرحیم.
جناب صائب قدس الله روحه، از ارباب مشاهده و در سیر و سلوک به وادیهای سترگ عروج فرموده بودند. غزل حاضر، فلک یک حلقه چشم است اگر صاحب نظر باشی، جدیدا با عکسهایی که دوربین هابل از کهکشان انداخته سحابی ها مانند حلقه چشم است، در بیت دوم به همت میتوان قطع کردن آسمان ها را، کاملا آگاهانه نشانی میدهد که باسیرو سلوک است که میتوانی آن را به دست آوری.
امید در ۵ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۸ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۲۰:۵۱ دربارهٔ مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۵۹ - هم در ستایش او:
در بیت شانزده مصرع دوم
قیاس علمش بینی چو بنگری به بحور
درست میباشد...
بحور به معنی دریاها
اسدالله زارع در ۵ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۸ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۲۰:۲۵ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۱۴۳ - معمار نادان:
طاسک لغزنده یعنی خانه ی کوکو
کوکو حشره ای که با حفر یک خانه ی مخروطی شکل روی خاک های نرم برای مورچه ها دام درست می کند و آنها را می خورد
ناصر اقتصادی در ۵ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۸ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۱۹:۲۳ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب ششم در ضعف و پیری » حکایت شمارهٔ ۱:
مهمترین خطا در تحلیل و شناخت و مدیریت سیستمها و ایجاد تغییر و بهبود سیستمها، این است که مشکل سیستمی (Systemic problem) را با مشکل در سیستم (Problem in the system) اشتباه بگیریم.
motamem.org
من از شعرهای پایانی حکایت برای مشکل سیستمی سود جُستَم. رسیدگی به عنصری از سیستمی که در کلُ فَشَل است، آب در هاون کوبیدن است.
منصور پویان در ۵ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۸ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۱۹:۱۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۶۹:
The great poet Rumi says we are each a guesthouse
------------------------------------------------------
ای عقیق لامکانی که همچو آسمان پایدار و ابدی هستی، ای گوهر لامکانی که از زمان و مکان فارغ و همه جایی هستی؛ سوی تو چو ستارگان ما در حرکتیم. تو یکتا و جان فزایی، حال آنکه ما چو صورت در جلوه های گذرا به دار ِدنیا چو مهمان آمد و رفت داریم. در مهمانخانه ات، ما چو فصول در چرخش ایم. منتها دل ِما سوی تو شوق ِدیدار و وصال دارد تا جوار و آرام گیریم؛ چرا که تو چو آسمان لایتناهی جاودانی هستی. یکی صورت رود دیگر بیاید؛ آنچنانکه سرپناه ِدل هاست سایه ِخُنک تو. به مهمانخانهات ما را ساکن ِابدی کن که همانا جان ِجانانی. تو اصل و ذات ِهر عین و عیان هستی و ما حضور ِخوب تو را در سینه آرزوی ثبات ِمأوا داریم. همانطور که شفق را از آفتاب آمد نشانی، ما را اَمان باشد از درندگی گرگان بیابانی که همانا ذهنیت و فحوای خواب و خیالات ِما می باشند.
ناصر در ۵ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۸ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۱۸:۴۰ دربارهٔ سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶:
لازم دیدم در باب بیتی که حضرت فرموده :
چون با دگری باید ، پرداخت ب ناکامی در حد درک خودم توضیحی بدم.با توجه به مفهوم و اشاره شعر به صوفی ، منظور حضرت سعدی اشاره به انسان کامل و قطب وقت است.یعنی با شخص دیگری باید به ناکامیها پرداخت و با او ناکامیها را به کام تبدیل کرد.ممنون از همه بزرگواران.عفو بفرمائید اگر پرگویی کردم.یاعلی
رضی در ۵ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۸ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۱۸:۱۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۱:
متوجه
مهدی کاظمی در ۵ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۹ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۱۳:۳۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۱۳: