گنجور

حاشیه‌ها

بی نام در ‫۵ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۱۰ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۰۹:۳۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۵۵ - جواب خرگوش نخچیران را:

شرح و تفسیر بیت 1008
گفت : ای یاران ، حقم الهام داد / مر ضعیفی را قوی رایی فتاد
خرگوش به نخچیران پاسخ داد : ای دوستان ! حق تعالی به من الهام کرده است از این رو موجودی ضعبف ، رای و تدبیری نیرومند یافته است . [ الهام در لغت به معنی اِعلام است و در اصطلاح شرعی ، القاء معنایی است در قلب از طریق فیض . یعنی بدون سعی و اکتساب و اندیشه . بلکه الهام واردی است غیبی . ابن عربی گوید : خاصیت الهام چنین است که عارض می شود و زائل می گردد گاه بر صواب است و گاه بر خطا . ]
شرح و تفسیر بیت 1009
آنچه حق آموخت مر زنبور را / آن نباشد شیر را و گور را
برای مثال چیزی را که خدا به زنبور عسل از طریق الهام آموخته به شیر و گورخر نیاموخته است . [ مصراع اول بیت اشارت دارد به آیه 68-69 سوره نحل « و خداوند به زنبور عسل وحی کرد که از کوهها و درختان و سقف های رفیع ، منزل گیرید و سپس از میوه های شیرین تغذیه کنید و راه پروردگارتان را به اطاعت پویید . آنگاه از درون آنها شربتی شیرین و رنگارنگ (عسل) بیرون آید که مایه شفای مردمان است . در این کار نیز آیت قدرت خدا برای اندیشمندان هویداست » مولانا برای تبین استدلال خرگوش مبنی بر اینکه قدرت حقیقی نه از جثه زفت و ستبر که از هوشمندی و زیرکساری برآید . به همین جهت زنبور عسل را مثل آورده . این حشره خردک اندام نیز به اقتضای ثقدرت و مشیت الهی ، انگبین گوارا و حیات بخش پدید می آورد . ]
شرح و تفسیر بیت 1010
خانه ها سازد پر از حلوای تر / حق ، بر او آن علم را بگشاد در
زنبور عسل خانه های کندو را پر از عسل (حلوای تر) می کند زیرا حق تعالی دری از این علم را به روی او گشوده است .
شرح و تفسیر بیت 1011
آنچه حق آموخت کرم پیله را / هیچ پیلی داند آن گون حیله را ؟
مثال دیگر ، آن چیزی که خداوند به کرم ابریشم آموخته است آیا فیل با آن جثه عظیم می تواند آن فن و هنر را بداند .
شرح و تفسیر بیت 1012
آدم خاکی ز حق آموخت علم / تا به هفتم آسمان ، افروخت علم
این انسانی که از خاک آفریده شده علم را از حق تعالی آموخت تا این که توانست آسمان هفتم را با نور خود روشن کند یعنی به اسرار بالا پی ببرد . پس علم و معرفت سبب برتری انسان می شود .
شرح و تفسیر بیت 1013
نام و ناموس ملک را در شکست / کوری آن کس که در حق در شک است
به کوری چشم کسی که نسبت به حق در شک و تردید است . آدم ، نام و آوازه فرشتگان را در هم شکست .
شرح و تفسیر بیت 1014
زاهد چندین هزاران ساله را / پوزبندی ساخت آن گوساله را
خداوند بر دهان زاهدی که چند هزار سال خدا را عبادت کرد پوزبندی زد تا آن گوساله (ابلیس) از اسرار و علم دین چیزی در نیابد . [ منظور از زاهد چندین هزاران ساله ، ابلیس است که قبل از آنکه به راه عصیان رود . هزاران سال خدا را عبادت کرده بود . مولانا ابلیس را به گوساله تشبیه کرده و شاید مراد از پوزبند ، تکبر ابلیس یا قیاسات عقلی سست او بوده است . چنانکه گفت : من از آدم برترم . چرا که اصل من از آتش است و اصل آدم از خاک . از اینرو کبر ورزید و فرمان حق را در سجده آوردن بر آدم اطاعت نکرد . ]
شرح و تفسیر بیت 1015
تا نداند شیر علم دین کشید / تا نگردد گرد آن قصر مشید
تا ابلیس بر اثر تکبر و قیاسات عقلی سست نداند که چه سان شیر علم دین را بمکد یعنی به فهم و دریافت حقایق و اسرار دین دست نیازد و اطراف آن کاخ استوار (علم دین) نگردد . [ قصر مشید در لغت به معنی کاخ بلند و استوار است اما در اینجا مراد علم و معرفت باطنی و یا حریم قرب الهی است . ]
شرح و تفسیر بیت 1016
علم های اهل حس ، شد پوزبند / تا نگیرد شیر ، زان علم بلند
دانش اهل حس ، یعنی آنان که حواس خود را به علوم ظاهری مشغول داشته اند و می خواهند از راه مجادله و مناقشه به اسرار ربانی واقف گردند آن علوم بر دهان روح آنان به منزله پوزبندی است که نمی گذارد از شیر حکمت و معرفت بنوشند .
شرح و تفسیر بیت 1017
قطره دل را یکی گوهر فتاد / کان به دریاها و گردون ها نداد
بر دل ما که قطره ای بیش نیست گوهری فرو چکیده که آنرا خداوند به دریاها و افلاک نیز نداده است . [ تشبیه دل به قطره به مناسبت خردی دل است و گوهر در کنایت از معرفت و یا عشق است . به عقیده عامه مروارید از باران در درون صدف متولد می گردد . دلیل است بر اینکه کلانی و ضخامت جثه مناط امتیاز و فضیلت نیست . چنانکه دل با همه خردی و کوچکی به معرفت و عشق اختصاص یافت و گردونها و دریاها با همه عظمت و پهناوری از این لطیفه بی نصیب ماندند . ( شرح مثنوی شریف ، ج 2 ، ص 391 و 392 ) . این بیت ناظر است به آیه 72 سورۀ احزاب « ما امانت خود را بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه داشتیم ولی از برداشتن این بار سنگین تن زدند و بیم بنمودند . در حالی که انسان این بار امانت را بر دوش کشید که او بسی ستمکار و نادان است » ،
شرح و تفسیر بیت 1018
چند صورت ، آخر ای صورت پرست / جان بی معنی ات ، از صورت نرست ؟
ای ظاهرپرست آخر تا کی می خواهی به صورتهای ظاهری توجه داشته باشی ؟ آیا هنوز جان فاقد معنای تو از صورت پرستی رها نشده است ؟
شرح و تفسیر بیت 1019
گر به صورت آدمی انسان بدی / احمد و بوجهل ، خود یکسان بدی
اگر انسانیت به صورت و شکل باشد لازم می آمد که حضرت محمد (ص) و ابو حهل هم برابر و یکسان باشد .
شرح و تفسیر بیت 1020
نقش بر دیوار مثل آدم است / بنگر از صورت چه چیز او کم است ؟
برای مثال نقشی که بر روی دیوار است مانند آدم است . اکنون نگاه کن که این نقش بر دیوار چه چیزی از انسان حقیقی کم دارد ؟
شرح و تفسیر بیت 1021
جان کم است آن صورت باتاب را / رو ، بجو آن گوهر کم یاب را
در جواب بیت قبل : جان در این نقش خوشرنگ و جلوه دار وجود ندارد حال برو و آن گوهر کمیاب را پیدا کن .
شرح و تفسیر بیت 1022
شد سر شیران عالم جمله پست / چون سگ اصحاب را دادند دست
وقتی که از طرف خداوند به سگ اصحاب کهف چنین اذن و پیروزی (دست) داده شد که همراه اصحاب کهف باشد . همه شیران جهان در برابر چنین مقامی که به آن سگ داده شد سرافکنده شدند . [ سگ به حکم شرع ناپاک است ولی چون به دنبال اصحاب کهف راهی شد و به آنان میل پیدا کرد . صورت ظاهر او نتوانشست باطن او را زشت و ناپاک سازد . پس مقرب بندگان خدا شد و شرافت جاودانه یافت . ]
شرح و تفسیر بیت 1023
چه زیانستش از آن نقش نفور / چونکه جانش غرق شد در بحر نور
وقتی که جان کسی در دریای نور الهی مستغرق باشد از صورت زشت خود چه زیانی می برد ؟ [ مسلما زیانی نمی برد چون زیبایی حقیقی به سیرت است نه به صورت . گرچه زیبایی صورت زیبا فضیلتی خدادادی است اما زیبایی سیرت از آن بالاتر است . ]
شرح و تفسیر بیت 1024
وصف صورت نیست اندر خامه ها / عالم و عادل بود در نامه ها
در قلم نویسندگان هرگز توصیف شکل و صورت نمی آید بلکه فقط اوصاف معنوی و درونی از قبیل دانا و دادگر نگاشته می شود . [ هر گاه بخواهند وصفی حقیقی از کسی در نامه ای و یا مقاله ای ارائه دهند به صورت ظاهر و قد و قامت آن شخص نمی پردازند بلکه به وصف معانی روحی و اوصاف اخلاقی و باطنی او توجه می دارند . ]
– تا اینجا مولانا برای اثبات عقیده خود در برتر بودن معنا بر صورت سه نوع دلیل اقامه کرده است . 1- دلیل حسی ، انسانها با وجود متحدالشکل بودن از نظر باطنی با هم اختلاف دارند . 2- دلیل مذهبی ، پیامبر (ص) با ابوجهل در صورت ظاهر با هم متحد بودند یعنی بر حسب ظاهر هر دو بشر بودند ولی کیف بشر ؟ 3- دلیل عرفی ، مردم بر حسب عادت ، خلق و خوی درونی را ملاک قضاوت خود قرار می دهند . چنانکه در دو بیت بعدی همین مقصود دنبال شده است .
شرح و تفسیر بیت 1025
عالم و عادل همه معنی است و بس / کش نیابی در مکان و پیش و پس
دانایی و دادگری معانی باطنی و حقایق درونی است که آنها را نمی توان در مکان و اینجا و آنجا پیدا کنی . [ پس مقولات معنوی را نمی توان در صورت و شکل ظاهر پیدا کرد بلکه جایگاه این امور ، اعماق روح است . ]
شرح و تفسیر بیت 1026
می زند بر تن ز سوی لامکان / می نگنجد در فلک ، خورشید جان
جانی که موصوف به صفاتی برین از قبیل دانایی و دادگری باشد از جانب لامکان بر تن تجلی می کند یعنی آن روح الهی از جانب غیب و از مرتبه لاریب بر جسم پرتو می افکند و در آن تدبیر و تصرف می کند . خورشید جان در حد دانش حتی در افلاک هم نمی گنجد تا چه رسد به اینکه در کالبد عنصری بگنجد . پس از بیت 1018 تا اینجا این مطلب گفته شد که ارزش و اعتبار انسان به اوصاف روحانی اوست نه مسائل ظاهری دیگر . از نظر ارتباط با حکایت مورد بحث نیز دلیلی شد بر اینکه خرگوش خردک اندام با نیروی فکرت و درایت بر شیر ژیان چیرگی تواند یافت . ]

منصور در ‫۵ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۱۰ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۰۹:۲۱ دربارهٔ کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۹۱۵:

بیت اول نو = تو
بیت دوم چشم = چشمم
بیت ششم وقا = وفا

جلال در ‫۵ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۱۰ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۰۸:۳۴ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۶۴:

سلام. از حاشیه ها برابر خود شعر حظ و استفاده بردم.
سپاس و قدردانی.
ضمنا ابتدا از شکستن سبو و ادامه آن تصورم رفت که با حاشیه ها به خاکی زدم .

مجرم در ‫۵ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۱۰ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۰۸:۱۸ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ اشعار ترکی » گئتمه ترسا بالاسی:

این بیت از شیخ عظیم شیروانی هست:
گئتمه ترسا بالاسی منده سنه سایه گلیم
دامنونن یاپیشیپ سنله کلیسایه گلیم
یا سن ایسلامی قبول ایله منیم دینیمه گل
یا کی تعلیم اله من مذهب عیسایه گلیم

همایون رضایی در ‫۵ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۱۰ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۰۴:۵۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۸:

به نظر من صورت درست مصرع اول بیت ششم باید این باشد: «بیم جان این بار خونم می‌خورد»

فرزاد در ‫۵ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۱۰ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۰۴:۱۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۷۵ - قصهٔ آنک کسی به کسی مشورت می‌کرد گفتش مشورت با دیگری کن کی من عدوی توم:

دربیت اول وا رهد صحیح است

کاظم ایاصوفی در ‫۵ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۱۰ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۰۳:۲۷ دربارهٔ عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۸:

مصراع دوم بیت ماقبل آخر نرد درست است نه نزد

هادی در ‫۵ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۹ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۲۳:۵۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۸۳:

دوستان مصراع چون نشود ز تیر تو... باید توجه داشت که بصورت پرسشی خوانده میشه

امیرحسین رایگان در ‫۵ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۹ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۲۳:۴۰ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۴۳:

انتهای بیت هشتم باید کلمه «است» باشد که به اشتباه «نیست» آورده شده

منصور قربانی در ‫۵ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۹ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۲۳:۲۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۲۶:

درمتن اشعار دیوان شمس ،چه کسی را کی. مینویسند
منهم فکر میکنم در بیت 11 کلمه بختش باید بخشش باشد
تا نظر اساتید فن چه باشد

امیر در ‫۵ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۹ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۲۲:۱۳ دربارهٔ ملک‌الشعرا بهار » اشعار محلی » شمارهٔ ۵ - غزل:

تام در اینجا خلاصه تو هم یا تو نیز است
تو هم موذن در گلدسته رو باز نکن

احمد نیکو در ‫۵ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۹ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۲۱:۳۴ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۹:

متن رباعی بدین وزن صحیح است:

چون نیست ز هر چه هست جز باد بدست
چون هست ز هرچه نیست نقصان و شکست

انگار که هرچه هست در عالم نیست

پندار که هرچه نیست در عالم هست

توفیق وحیدی آذر در ‫۵ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۹ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۱۹:۲۴ دربارهٔ کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۵۲۲:

در متن چاپ مسکو 1975 "مه من عید شد مبارک" آمده است که به نظر می رسد در مقایسه با "به من عید شد مبارک " صحیح تر باشد -" گفته پرسم از تو عید دگر " ابه نظر می رسد گفته ای پرسم از تو عید دگر" با توجه به همزه موجود در نسخه چاپ مسکو " گفته ای " صحیح تر به نظر می آید

برگ بی برگی در ‫۵ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۹ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۱۸:۵۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۸:

ای آفتاب آینه دار جمال تو
مشک سیاه مجمره گردان خال تو
روی سخن حضرت عشق با انسان است و میفرماید ای انسان که آفتاب یا زندگی یا خدا ، آینه ای رو به خود گرفته است تا جمال روی تو را که در اصل جمال چهره خود وی هستی را در آن ببیند .
در این بیت حافظ میخواهد مقامِ انسان را به او یادآوری کرده بگوید تو دارای جایگاهی نزد خدا یا زندگی هستی که هرگاه بخواهد خود را تماشا کند آینه ای رو به خود گرفته و خویشتن را تماشا میکند و البته که این نگاه نه بخاطر ظاهر چهره انسان و زیبایی های صورت ، بلکه از نظر صفات خدایی انسان میباشد که با صفات او یکسان است یعنی انسان بالقوه همه صفات خداوند را دارد و عرفا را سعی بر آن است تا آن صفات را ابتدا در خود به فعل در بیاورند و سپس به راهنمایی دیگران بپردازند. در مصرع دوم خال نشانِ عشق و نشانهٔ یکی بودن جوهرِ هستی ست و درواقع این فقط انسان است که از طرف خدا یا زندگی برای امر مهمی نشان شده است تا در این جهان به او زنده شود، هیچیک از موجودات دیگر بر روی این کره خاکی توانایی و قابلیت این ماموریت راندارند و در قرآن کریم و سایر تعالیم دینی آمده است که کوه ها و سایر موجودات چنین مسولیتی را نپذیرفتند، یعنی اینکه به دلیل هشیاری پایین توانایی این کار را ندارند و به همین سبب خدا از انسان این پیمان را میگیرد که به عهد ازل یا پیمان الست آمده است و او را خلیفه خود بر روی زمین مینامد .
و این انسان نشان شده از سوی حق تعالی همواره عطر و بویی مشک گونه دارد که او را از سایر موجودات متمایز میکند و آن مشک و عطر عقل اوست که هم عقل جزیی معاش اندیش و هم عقل کل خرد ورز را شامل میگردد اما چه پیش آمد که انسان عهد خود را فراموش کرده و عقل کل او در لایه های عقل جزیی پوشیده می ماند؟
صحن سرای دیده بشستم ولی چه سود
کین گوشه نیست در خور خیل خیال تو
میفرماید من چشمان خود را شستم و این مطلب را دریافتم که برای چه مقصود پای به این جهان نهادم اما چه سود ؟ هبوط در این جهان ماده و فرم انسان را از اندیشه تفکر درباره پیمان الست و زنده شدن به تو باز میدارد چرا که این گوشه (جهان مادی) در حد و قواره معرفت و معنویت نیست و انسان لاجرم درگیر چیزهای این جهانی و مادیات خواهد شد .
در اوج ناز و نعمتی ای پادشاه حسن
یا رب مباد تا به قیامت زوال تو
حافظ ادامه میدهد ای انسان که در عنفوان جوانی هستی و نعمت به تو تمام گشته است اکنون که تو مالک همه گونه حسن و خوبی های جوانی هستی روا مباد که با این چیزهای این جهانی هم هویت شوی و تا لحظه قیامت تو ، این اصل خدایی خود را حفظ کن و نشاید که زوال یابد .
اشاره حافظ به این مطلب مهم است که انسان برای حفظ و بقای خود نیازمند شناخت این جهان مادی است و تا زمانی محدود خدا یا زندگی این کار را مجاز میداند ولی پس از مدتی کوتاه و پس از شناخت جهان ماده باید به اصل خود بازگشته و به پیمان خود با زندگی وفای به عهد نماید . قیامت انسان لحظه ای هست که انسان برای وفای به عهد بپا می خیزد و کار بر روی خود را آغاز میکند . بهتر که این قیامت از آغازین سنین جوانی اتفاق بیفتد ولی تا سالهای پایان عمر انسان نیز امکان پذیر میباشد مشروط بر اینکه این وجه خدایی انسان زوال نیافته باشد .
مطبوع تر ز نقش تو صورت نیست باز
طغرا نویس ابروی مشکین مثال تو
میفرماید ای انسان دیگر هیچ موجودی در این جهان مطبوع تر و شایسته تر از تو وجود ندارد چرا که تو را اشرف مخلوقات نامیده اند و صورت در اینجا بجز معنی ظاهر فیزیکی انسان معنای وجه خدایی او را نیز در بر میگیرد و بلکه بیشتر تاکید بر آن میباشد و گواه این مطلب را نیز طغرا نویس یا وجودی که این امر را مقدر نموده و سرنوشت انسان قرار داده است میباشد . ابروی مشکین تجلی خداوند در کلیه موجودات زیر این گنبد کبود است و بدیهی است که این تجلی در انسان نمود و جلوه بیشتری نسبت به سایر موجودات را دارد . در این بیت حافظ به شرح علت گزینش انسان برای این مقصد مهم پرداخته است .
در چین زلفش ای دل مسکین چگونه ای
کاشفته گفت باد صبا شرح حال تو
حافظ رو به انسانی که قرار بود چند صباحی بیش با چیزهای این جهانی هم هویت نشود و تنها برای شناخت زندگی مادی با این چیزها آشنا شود سوال میکند که اکنون گرفتار این جهان فرم شده ای در چه حال هستی ؟ و او به نیکی میداند دلبستگی به دنیای ماده چقدر درد آور و هزینه بر میباشد ، هم برای بدست آوردن آنها انسان اندوه فراوان میخورد و هم در از دست دادن آنها غمگین ، افسرده و خشمگین میشود و باد صبا خبر از آشفتگی تو داد و یا اینکه باد صبا با آشفتگی شرح حال غم انگیز تو را به من داد . چین زلف استعاره است از جهان ماده که زیبا و فریبنده است ومتنوع و فراوان و دل مسکین انسان همواره فقیر به این چیزهای مادی این جهان .باد صبا نماد گونه ابزار ارتباطی بین عارف و اصل زندگی یا خدا ست .
برخاست بوی گل ز در آشتی درآی
ای نو بهار ما رخ فرخنده فال تو
حافظ دوباره رو به انسان آشفته حال میفرماید از باد صبا بوی گل و سبزه یا عطر زندگی و خدا می آید که نسیم آن به انسان روح و زندگی میبخشد و مردگان را زنده میسازد پس برخیز و ستیزه
نکن و با زندگی آشتی کن ای انسانی که در بهار زندگی هستی و اصل تو ماه رخ و زیباست و فال و سرنوشت تو نیز فرخنده و سراسر خوشبختی میباشد .البته نو بهار زندگی و در عنفوان جوانی بهترین زمان برای بازگشت بسوی خدا یا اصل خدایی انسان میباشد ولی هر زمان برای انسان این امر امکان پذیر است ولی هرچه دیرتر شود رها شدن انسان از دلبستگی های دنیوی دشوارتر خواهد بود .
تا آسمان ز حلقه به گوشان ما شود
کو عشوه ای ز ابروی همچون هلال تو
اما حافظ میداند تا عنایت آن کریم نباشد هیچ کاری میسر نیست پس برای اینکه آسمان یکتایی در راستای زنده شدن انسان به خداوند به خدمت درآید و من اصلی انسان به من کاذب و متوهمش فایق آید توجه و عنایت خدا از الزامات است تا به عشوه ای از ابروی دوست امور در مسیر درست خود قرار گیرند .
تا پیش بخت باز روم تهنیت کنان
کو مژده ای ز مقدم عید وصال تو
حافظ ادامه میدهد پس از طی این مراحل که ابتدا خواست انسان و سپس لطف و عنایت خدا میباشد به سوی سرنوشت خود با شادمانی باز گردیم حتما خبری از نشانه های این عید وصال پدیدار خواهد شد و حق تعالی مژده این عید و نو شدن را به ما خواهد داد .
این نقطه سیاه که آمد مدار نور
عکسیست در حدیقه بینش ز خال تو
انسان در آغاز خلقت نقطه سیاه و مبهمی بیش نبود و اکنون که آسمان در خدمت او قرار گرفت و عنایات خدا نیز مشمول حال وی شد در مدار نور یعنی جایگاه اصلی خود قرار گرفت و در واقع از نگاه خدا یا زندگی عکس و آیت و نشانه ای از خود او میباشد .
در پیش شاه عرض کدامین جفا کنم
شرح نیازمندی خود یا ملال تو ؟
حال که انسان به حضور زنده شد و با تمام وجود خدا را در خود یافت و هیچ من دیگری جز من اصلی وجودش را فر نگرفته است
از کدامین جفا سخن براند ؟ اینکه نیازمند ره یافتن به ذات حق تعالی میباشد و البته که هیچکس را به آن ذات راه نیست و البته که خدا از این خواهش ملول و آزرده خواهد شد .
انبیاء و به حضور رسیدگانی چون حافظ و مولانا پس از آن در این خواهش در سوز و گدازند ولی خوب میدانند که اندازه انسان بیشتر از این نیست . حافظ میفرماید ؛
با هیچکس ندیدم زان دلستان نشانی
یا من خبر ندارم ، یا او نشان ندارد
مولانا میفرماید ؛
پرده بردار و برهنه گو که من/می نخسبم با صنم با پیرهن
گفت ار عریان شود او در عیان/ نه تو مانی نه کنارت نه میان
آرزو می خواه لی اندازه خواه/ برنتابد کوه را یک برگ کاه
آفتابی کر وی این عالم فروخت /اندکی گر پیش آمد جمله سوخت
در هر صورت به ذات کبریایی او هیچکس را راه نبوده و نخواهد بود
حافظ در این کمند سر سرکشان بسیست
سوادی کج مبر که نباشد مجال تو
در بیت پایانی میفرماید ای انسان پندار واهی نکن که تو را از این
مفر گریزی هست و میتوانی با قراردادن چیزهای این جهانی و نگاه داشتن رنج و دردهایت مجال این را داشته باشی تا به خوشبختی و آرامش برسی که اگر خوب بنگری خواهی دید سرهای سرکشان فراوانی در این کمند خدا یا زندگی گرفتار شدند . سرکشان کسانی هستند که در این راه مقاومت و ستیزه میکنند که سرانجام توسط خدا شکار شده ، سرهای هم هویت شدگی هاشان در کمند او گرفتار شده و به او زنده میشوند و چقدر زیباست که انسان بدون مقاومت و با شادمانی و خیلی زود خود را در مسیر کمند او قرار دهد .
مولانا میفرماید ؛
آنکه ز زخم تیر او کوه شکاف میکند
پیش.گشاد تیر او وای اگر سپر برم

محسن خانی در ‫۵ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۹ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۱۷:۲۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۲۷:

استاد هیراد هم این شعر را خوانده‌اند. البته چند بیت بسیار قوی هم به سلیقه‌ی خود بدان افزوده‌اند: «دوش چه خورده‌ای دلا راست بگو نهان مکن» سپس «همینم مونده که عاشق بشم با خنده‌هاتون». خواستم یادآوری کنم که با وجود این که ابیات اضافه شده خیلی سنگین هستند، جزو اصل شعر مولوی نیستند.

ع.ر.گوهر در ‫۵ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۹ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۱۶:۳۲ دربارهٔ امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۷:

با سلام این مصرع را تصحیح بفرمایید با تشکر:
این نیز ندانست که بی ما نتوان رفت

ع.ر.گوهر در ‫۵ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۹ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۱۶:۲۴ دربارهٔ امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۵:

با سلام مصرع اول بیت دوم قد را قند نگاشته اید تصحیح بفرمایید ممنونم:
شمایل قد رعنا و طبع موزونت

پوریا در ‫۵ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۹ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۱۶:۰۰ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹۷:

بیت چهارم
“نیاید" غلط هست و “نباید” درست
من از متن مکتوب دیوان عطار هم چک‌کردم
ممنون از زحمات شما

پوریا در ‫۵ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۹ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۱۵:۵۹ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹۷:

بیت چهارم
"نیای" غلط هست و "نباید" درست
من از متن مکتوب دی ان هم چک‌کردم
ممنون از زحمات شما

محمدحسن خانی در ‫۵ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۹ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۱۵:۳۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۶۳ - آتش افتادن در شهر به ایام عمر رضی الله عنه:

در زبان ترکی کلمه بوش را برای نمایاندن شکوه و بزرگی خود استفاده می کنند. که در این شعر مولانا از این واژه استفاده کرده‌اند

۱
۲۰۵۹
۲۰۶۰
۲۰۶۱
۲۰۶۲
۲۰۶۳
۵۴۸۶